زمانی که به منزل بازگشته بود ندیدم که شبی بر روی تشک بخوابد شبها بر روی پشت بام نماز شب به پا میکرد و با خدای خود به راز و نیاز میپرداخت و روزهای بلند تابستان را تماماً به روزه داری سپری میکرد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایسنا، اسماعیل اعلمی در کنار تحصیل به ورزش وزنه برداری روی آورده بود و جزو وزنهبرداران برتر استان اردبیل و قهرمان آسیا بود. او از جمله شهدای دوران دفاع مقدس است که در یازدهمین روز از آبان ماه سال 1362 درجریان عملیات والفجر 4 در منطقه عملیاتی غرب کشور در حالیکه روی سجاده نماز، عبادت و راز و نیاز بود به شهادت رسید.
حمیده شیخ جباری مادر شهید شاخص قشر ورزشکاران بسیج مستضعفین روایت می کند: «تقدیم به فرزندی که به میهمانی خدا رفت و با فرشتگان همنشین وهم صحبت شد تقدیم به تو که زودتر بهار را دیدی و برای همیشه بهار را خواستی تقدیم به تو که خندیدی وخندهای ابدی در کنار بهار ابدی، بدون خزان ونیستی و پوچی .خدایا آیا سعادت بهاران و خنده ابدی نصیب ما هم میشود خدایا آیا خزان و پوچی و نیستی زندگی ما را را پایانی است.
اسماعیل اعلمی در تابستان 1339 در شهر اردبیل متولد شد از همان ابتدا فرزندی بسیار رئوف ومهربان و با حجب وحیا بود. ایشان دارای اخلاق حسنه بسیار بود چه در خانه، چه در خارج از خانه و چه در اجتماع ورزشکاران نیز همین گونه بود. خاطرات بسیار از ایشان است که به خاطرات بعد از انقلاب و ایام خدمت مقدس سربازی میپردازم.
پسرم هنگامی که خدمت مقدس سربازی را به پایان رساندند و به منزل بازگشتند گویی تولد دوبارهای برایشان بود. تحولی معنوی همراه با نور ایمان که از درونش شعله ور بود وچهرهای نورانی که حاکی از رسیدن به عمق خداشناسی بود، حتی وقتی به اصرار من و خواهرانش از او خواستیم که برای خود لباس نو خریداری کند گفت: «مادر جان بسیاری از مردم هستند حتی حسرت این لباس مرا میخرند و قادر به داشتن آن نیستند و بدین گونه از اصرار ما صرفه نظر کرد.»
انقلابی که جبهه درون اسماعیل ایجاد کرد
حدوداً بعد از هشت ماه بود که به جبهه رفت. زمانی که به منزل بازگشته بود ندیدم که شبی بر روی تشک بخوابد شبها بر روی پشت بام نماز شب به پا میکرد و با خدای خود به راز و نیاز میپرداخت و روزهای بلند تابستان را تماماً به روزه داری سپری میکرد. هر وقت دلیل نخوابیدن بر روی تشک را میپرسیدم میگفت: هم اکنون در جبهه رزمندگان ما بر روی خاک تفته و گرم جبهه بر روی خاک پاک آرمیده اند. دلیل نماز خواندش را بر روی پشت بام را میپرسیدم میگفت: «در بالاترین نقطه ساختمان انسان به آسمان و به خدا نزدیکتر میشود و احساس میکنم به این گونه بیشتر به خداوند نزدیک و نزدیکتر میشوم و با او راحتر میتوانم راز و نیاز کنم.» دلیل روزه گرفتنش را در روزهای گرم تابستان سوال میکردیم پاسخ میداد: بسیاری از مردم فقیر گرسنه شب را به صبح وصبح را به شب میرسانند که حتی نیمی از غذای یک وعده ما را ندارند.» اسماعیل با دو تا سه عدد خرما و یک لیوان شیر افطار میکرد و با همان افطار روزه میگرفت و شبها را به راز و نیاز میپرداخت و روزها بدون استراحت کار میکرد.»
قولی که به مادر داد
بعد از سه ماه دوباره به جبههها عازم شد و نمیتوانست زیاد بماند و بعد از یک ماه دوباره به اردبیل بازگشت. ولی از آنجا که دل در گرو یار بسته بود و شهادت را تنها پل رسیدن به معشوق میدانست از من اجازه خواست که دوباره به جبهه برود و از آنجا که من نیز دوست داشتم به جبهه بروم چون شنیده بودم که زنان نیز برای کمک به پشت جبهه عازم میشوند قول داد که در یکی از اعزامهایش من را هم با خود ببرد.
در این اعزامش از او پرسیدم که اسماعیل پس ورزشت چطور میشود، تو که اینقدر به ورزش علاقه داری؟ با فروتنی گفت مادرم مرد آن نیست که وزنه چند کیلویی را بر بالای سرش ببرد بلکه مرد آن است که در وضع کنونی تفنگ به دست بگیرد واز امام وطن واز شرافت، از اسلام و از انقلاب و از حیثیت کشور دفاع کند گفتم فرزندم چه بگویم برو خدا به همراهت و این رفتن آخرین رفتن شد ودیگر بازنگشت وسبکبال وعاشق روبه سوی خداوند خویش پر کشید.»
وصیت شهید اسماعیل اعلمی به ورزشکاران
«بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب به عنوان ورزشکار در سطح کشور به ورزشکاران اسلام توصیه میکنم که آن قدی و بندها و اسارتهای قبلی را بگسته و فقط با اتکال به خدا و نیروی ایمان و سرمشق قراردادن اسدالله الغالب علی (علیه السلام) در میدانهای مسابقه که بدون شک میتواند در صدور انقلاب و شناساندن انقلاب و اسلام خیلی موثر باشد به مبارزه پرداخته تا اسم این از خدا بی خبران و کافران را از صحنه ورزش دنیا محو کنیم. بار الهی خودت به ورزشکاران ما نیرویی عطا کن که به واسطه آن بر این سلطه گران شرق و غرب چیره گشته ودلهای ورزشکاران ما را همواره بیدار نگه دار و یک لحظه آنها را به حال خود نگذار.
لا حول ولاقوه الا بالاالعلی العظیم».
حمیده شیخ جباری مادر شهید شاخص قشر ورزشکاران بسیج مستضعفین روایت می کند: «تقدیم به فرزندی که به میهمانی خدا رفت و با فرشتگان همنشین وهم صحبت شد تقدیم به تو که زودتر بهار را دیدی و برای همیشه بهار را خواستی تقدیم به تو که خندیدی وخندهای ابدی در کنار بهار ابدی، بدون خزان ونیستی و پوچی .خدایا آیا سعادت بهاران و خنده ابدی نصیب ما هم میشود خدایا آیا خزان و پوچی و نیستی زندگی ما را را پایانی است.
اسماعیل اعلمی در تابستان 1339 در شهر اردبیل متولد شد از همان ابتدا فرزندی بسیار رئوف ومهربان و با حجب وحیا بود. ایشان دارای اخلاق حسنه بسیار بود چه در خانه، چه در خارج از خانه و چه در اجتماع ورزشکاران نیز همین گونه بود. خاطرات بسیار از ایشان است که به خاطرات بعد از انقلاب و ایام خدمت مقدس سربازی میپردازم.
پسرم هنگامی که خدمت مقدس سربازی را به پایان رساندند و به منزل بازگشتند گویی تولد دوبارهای برایشان بود. تحولی معنوی همراه با نور ایمان که از درونش شعله ور بود وچهرهای نورانی که حاکی از رسیدن به عمق خداشناسی بود، حتی وقتی به اصرار من و خواهرانش از او خواستیم که برای خود لباس نو خریداری کند گفت: «مادر جان بسیاری از مردم هستند حتی حسرت این لباس مرا میخرند و قادر به داشتن آن نیستند و بدین گونه از اصرار ما صرفه نظر کرد.»
انقلابی که جبهه درون اسماعیل ایجاد کرد
حدوداً بعد از هشت ماه بود که به جبهه رفت. زمانی که به منزل بازگشته بود ندیدم که شبی بر روی تشک بخوابد شبها بر روی پشت بام نماز شب به پا میکرد و با خدای خود به راز و نیاز میپرداخت و روزهای بلند تابستان را تماماً به روزه داری سپری میکرد. هر وقت دلیل نخوابیدن بر روی تشک را میپرسیدم میگفت: هم اکنون در جبهه رزمندگان ما بر روی خاک تفته و گرم جبهه بر روی خاک پاک آرمیده اند. دلیل نماز خواندش را بر روی پشت بام را میپرسیدم میگفت: «در بالاترین نقطه ساختمان انسان به آسمان و به خدا نزدیکتر میشود و احساس میکنم به این گونه بیشتر به خداوند نزدیک و نزدیکتر میشوم و با او راحتر میتوانم راز و نیاز کنم.» دلیل روزه گرفتنش را در روزهای گرم تابستان سوال میکردیم پاسخ میداد: بسیاری از مردم فقیر گرسنه شب را به صبح وصبح را به شب میرسانند که حتی نیمی از غذای یک وعده ما را ندارند.» اسماعیل با دو تا سه عدد خرما و یک لیوان شیر افطار میکرد و با همان افطار روزه میگرفت و شبها را به راز و نیاز میپرداخت و روزها بدون استراحت کار میکرد.»
قولی که به مادر داد
بعد از سه ماه دوباره به جبههها عازم شد و نمیتوانست زیاد بماند و بعد از یک ماه دوباره به اردبیل بازگشت. ولی از آنجا که دل در گرو یار بسته بود و شهادت را تنها پل رسیدن به معشوق میدانست از من اجازه خواست که دوباره به جبهه برود و از آنجا که من نیز دوست داشتم به جبهه بروم چون شنیده بودم که زنان نیز برای کمک به پشت جبهه عازم میشوند قول داد که در یکی از اعزامهایش من را هم با خود ببرد.
در این اعزامش از او پرسیدم که اسماعیل پس ورزشت چطور میشود، تو که اینقدر به ورزش علاقه داری؟ با فروتنی گفت مادرم مرد آن نیست که وزنه چند کیلویی را بر بالای سرش ببرد بلکه مرد آن است که در وضع کنونی تفنگ به دست بگیرد واز امام وطن واز شرافت، از اسلام و از انقلاب و از حیثیت کشور دفاع کند گفتم فرزندم چه بگویم برو خدا به همراهت و این رفتن آخرین رفتن شد ودیگر بازنگشت وسبکبال وعاشق روبه سوی خداوند خویش پر کشید.»
وصیت شهید اسماعیل اعلمی به ورزشکاران
«بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب به عنوان ورزشکار در سطح کشور به ورزشکاران اسلام توصیه میکنم که آن قدی و بندها و اسارتهای قبلی را بگسته و فقط با اتکال به خدا و نیروی ایمان و سرمشق قراردادن اسدالله الغالب علی (علیه السلام) در میدانهای مسابقه که بدون شک میتواند در صدور انقلاب و شناساندن انقلاب و اسلام خیلی موثر باشد به مبارزه پرداخته تا اسم این از خدا بی خبران و کافران را از صحنه ورزش دنیا محو کنیم. بار الهی خودت به ورزشکاران ما نیرویی عطا کن که به واسطه آن بر این سلطه گران شرق و غرب چیره گشته ودلهای ورزشکاران ما را همواره بیدار نگه دار و یک لحظه آنها را به حال خود نگذار.
لا حول ولاقوه الا بالاالعلی العظیم».