پیامم به همه خواهران و برادران مؤمن این است که شما را به خدا، قدر و ارزش یکدیگر را بدانید و از غیبت، حسد، کبر، دروغ و حبّ دنیا بپرهیزید.
به گزارش شهدای ایران، طلبه شهید، مهدى آخوندیان فرزند رضا در سال 1342 شمسى در شهر امیرکلای مازندران به دنیا آمد.
او پس از آنکه دوران کودکى را در میان خانوادهاى متدین گذراند، قدم در عرصه علم و دانش نهاد و تا سال اول راهنمایى درس خواند.
پس از آن، در سن 12 سالگى با موافقت والدین، روانه حوزه علمیه قم شد و به فراگیرى علوم دینى روى آورد، ولى از آنجا که به مادرش قول داده بود تا در کنار علوم حوزوى، دیپلم خود را بگیرد، از همان سال اول حوزه به صورت متفرقه در امتحانات آموزش و پرورش شرکت مىکرد تا اینکه دیپلمش را گرفت.
ایشان دروس حوزوى را هم از روحانیون فاضل فرا گرفت و تا اتمام لمعتین خواند و به جهت سختى در امر معیشت، به کارگرى هم مىپرداخت.
او علاقه وافرى به خاندان عصمت و طهارت داشت و با صداى دلنشین خود، در رثاى اهلبیت علیهمالسلام مدیحه سرایى مىکرد.
مادرش مىگوید: »وقتى صداى زار زار او را از زیرزمین منزل مىشنیدم، آنچنان منقلب مىشدم که من هم گریهام مىگرفت».
با آغاز جنگ تحمیلى، نه تنها خود بارها به جبهه رفت، که دیگران را هم براى دفاع از کیان اسلام به جبههها دعوت مىکرد.
شهید مهدى آخوندیان در وصیتنامه خود خطاب به مادران مىگوید: "مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیرى کنید که فرداى قیامت در محضر خداوند نمىتوانید جواب زینب سلاماللّهعلیها را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود".
سرانجام این طلبه مجاهد و با غیرت در آخرین روزهاى بهار سال 1365، در منطقه مهران بر اثر اصابت ترکش غزل وصال سرداد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پیکر پاکش پس از تشییع، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
بخشى از وصیت نامه شهید:
"نمىتوانستم در شهرمان بمانم و ببینم بچهها عاشقانه و عارفانه جان ببازند و من در پشت جبهه مدعى باشم. کار را آنها بکنند و قیافهاش را من بگیرم".
خدایا! احساس مىکنم که این دنیا جاى من نیست.
با همه وداع مىکنم و فقط مىخواهم که با خداى خود تنها باشم.
اشکالى ندارد، "بهشتى"ها رفتند ولى راهشان هست، "باهنر"ها را از ما گرفتند، ولى راهشان را از ما نتوانستند بگیرند.
پیامم به همه خواهران و برادران مؤمن این است که شما را به خدا، قدر و ارزش یکدیگر را بدانید و از غیبت، حسد، کبر، دروغ و حبّ دنیا بپرهیزید.
خدا را شاهد مىگیرم که نه به خاطر تظاهر بلکه فقط به خاطر رضاى خدا و وظیفه دینى و فرمایش امام و خودسازى به جبهه آمدم.
روحش شاد
*حوزه
او پس از آنکه دوران کودکى را در میان خانوادهاى متدین گذراند، قدم در عرصه علم و دانش نهاد و تا سال اول راهنمایى درس خواند.
پس از آن، در سن 12 سالگى با موافقت والدین، روانه حوزه علمیه قم شد و به فراگیرى علوم دینى روى آورد، ولى از آنجا که به مادرش قول داده بود تا در کنار علوم حوزوى، دیپلم خود را بگیرد، از همان سال اول حوزه به صورت متفرقه در امتحانات آموزش و پرورش شرکت مىکرد تا اینکه دیپلمش را گرفت.
ایشان دروس حوزوى را هم از روحانیون فاضل فرا گرفت و تا اتمام لمعتین خواند و به جهت سختى در امر معیشت، به کارگرى هم مىپرداخت.
او علاقه وافرى به خاندان عصمت و طهارت داشت و با صداى دلنشین خود، در رثاى اهلبیت علیهمالسلام مدیحه سرایى مىکرد.
مادرش مىگوید: »وقتى صداى زار زار او را از زیرزمین منزل مىشنیدم، آنچنان منقلب مىشدم که من هم گریهام مىگرفت».
با آغاز جنگ تحمیلى، نه تنها خود بارها به جبهه رفت، که دیگران را هم براى دفاع از کیان اسلام به جبههها دعوت مىکرد.
شهید مهدى آخوندیان در وصیتنامه خود خطاب به مادران مىگوید: "مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیرى کنید که فرداى قیامت در محضر خداوند نمىتوانید جواب زینب سلاماللّهعلیها را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود".
سرانجام این طلبه مجاهد و با غیرت در آخرین روزهاى بهار سال 1365، در منطقه مهران بر اثر اصابت ترکش غزل وصال سرداد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
پیکر پاکش پس از تشییع، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
بخشى از وصیت نامه شهید:
"نمىتوانستم در شهرمان بمانم و ببینم بچهها عاشقانه و عارفانه جان ببازند و من در پشت جبهه مدعى باشم. کار را آنها بکنند و قیافهاش را من بگیرم".
خدایا! احساس مىکنم که این دنیا جاى من نیست.
با همه وداع مىکنم و فقط مىخواهم که با خداى خود تنها باشم.
اشکالى ندارد، "بهشتى"ها رفتند ولى راهشان هست، "باهنر"ها را از ما گرفتند، ولى راهشان را از ما نتوانستند بگیرند.
پیامم به همه خواهران و برادران مؤمن این است که شما را به خدا، قدر و ارزش یکدیگر را بدانید و از غیبت، حسد، کبر، دروغ و حبّ دنیا بپرهیزید.
خدا را شاهد مىگیرم که نه به خاطر تظاهر بلکه فقط به خاطر رضاى خدا و وظیفه دینى و فرمایش امام و خودسازى به جبهه آمدم.
روحش شاد
*حوزه