کلمه "انقلاب" معانی زیادی را در ذهن اسیر تداعی می کرد و معنای حمایت از
آن را می داد و از نظر اسیر، وضعیت کلمه عرب نیز فرق چندانی با اسیر نداشت.
بیشتر اسرا موضع واحدی در قبال " انقلاب" و "نظام سوریه" داشتند و همه برای پیروزی "انقلابیون" و نابودی "طاغوتیان" دعا می کردند.
صحبت از مسائل سیاسی در زندان، مجازاتش سلول انفرادی بود و به کار بردن
کلمه "مبارزان"، واکنش مسئولان زندان را به دنبال داشت اما تعریف از
مبارزان در سوریه، هیچ مجازاتی نداشت.
پس از خارج شدن از زندان، در پی گیری و خواندن و مشاهده موضوعات مربوط به
سوریه به طور گزینشی عمل نکردم، گزینشی کار کردن، بحران دیگری است که عرب
ها از آن رنج می برند، می خواهند آن چیزی را بشنوند که آنرا قبول دارند،
خیلی نیاز نیست که نظرم را عوض کنم و طبق معیارهای اخلاقی و ملی خاصی
رفتارکنم.
آمریکا دشمن قدیمی ما و قضایای امت عربی و اسلامی است، آمریکا با شعار "
مبارزه با تروریسم " انسانیت را درعراق و افغانستان کشت، با این که تروریسم
اسرائیلی با پول های آمریکا تامین مالی می شود، آیا این امکان وجود دارد
که از این پول برای آزادی ملت ها و نجات آن ها از دیکتاتوری استفاده شود؟
اگر بشار اسد انسانی دیکتاتور است، کیست که انکار کند آمریکا دیکتاتور نیست! پس می شود نتیجه گرفت که مسائل مهم دیگری نیز هست.
"جبهه النصره" بازوی فعال القاعده در سوریه است، القاعده ای که مدعی حکومت
"شرع الله "است و با حکومت دموکراسی با این بهانه که نظام کفر است، مخالف
است.
ده ها سال است که همین حرف ها و منطق را می شنویم و کتاب های زیادی دراین
باره نوشته شد و دموکراسی همان چیزی است که باعث شده است القاعده مجالس و
ریاست ها و شرکت کنندگان درآن را تکفیر کند، القاعده از یکی از اصولی اساسی
خود گذشته و در آینده دموکراسی و حکومت مدنی را پذیرفت، پس از آن مذاکرات
آمریکا با روسیه آغاز شد تا القاعده با پوشش لیبرالی جدید از گروه های
تروریستی در سوریه مستثنی و متمایز شود.
یک بار دیگر و دراتفاقی نادر می شنویم که القاعده با زبان منافع سخن می
گوید و منافعش این گونه اقتضا می کند و این تحولی بزرگ در فقه مصلحت در نزد
القاعده است که درصورتی که سوریه و بحران آن و آمریکا و مذاکراتش نبود،
این منفعت وجود نداشت، پس باید از خون مردم سوریه و آمریکا به عنوان "
مسئول آزادی و افکار" تشکر کرد.
اما اولین باری که شنیدیم القاعده از منافع سخن می گوید، زمانی بود که اعلام کرد نبرد در خارج از فلسطین، شایسته تر است.
وقتی دوباره به زندان بازگشتم، زمانی بود که اسرا اراده اعتصاب غذا پیدا
کرده بودند، حضور اسیر در بیمارستان بسیار پرهزینه بود، به ویژه این که
درمان در "اسرائیل" بسیار پرهزینه بود، در بسیاری از موارد در درمان
بیماران سهل انگاری می کردند، آن ها دروغ نمی گفتند، هزینه های درمان زیاد
بود و بودجه زندان و نیز بودجه وزارت بهداشت برای پرداخت هزینه های بسیار
کفایت نمی کرد... اما وقتی دیدم که مجروحان "انقلاب سوریه" [مجروحان گروه
های تروریستی] در بیمارستان های اسرائیلی درمان می شوند، از خودم پرسیدم که
این بیماران با کدام بودجه درمان می شوند؟ قطعا در اسرائیل، بالاترین
بودجه به امنیت اختصاص دارد، واقعیت این است که هیچ غریبه ای نمی تواند
وارد اسرائیل شود، مگر این که از مسئولان امنیتی اجازه گرفته باشد و این
مساله، آشکارا ماهیت برخورد اسرائیل با بحران سوریه را مشخص می کند و این
یکی از دلایل و یک از هزار است، اما ما ظاهر امر را بررسی می کنیم با این
که عالم واقعی سیاست، عالم مخفی است.
بازگشت آخرمن به زندان بسیار بااهمیت بود، زمانی که درسال 2012 به زندان
بازگشتم، در المسکوبیه مورد بازجویی قرار گرفتم، " نورا " بازپرس زن
اسرائیلی با درجه ارشدی از من پرسید چرا شما اعضای جهاد اسلامی شیعیان را
دوست دارید؟ از آنجایی که من نمی خواستم اعتراف کنم که عضو جهاد اسلامی
هستم، سکوت کردم، به من گفت، آیا می دانی که شیعیان به صحابه فحش و ناسزا
می دهند؟! آیا می دانید که شما اهل تسنن، دشمن اصلی آنان هستید و درصورتی
که وجود ما درمنطقه نبود، آن ها نزد شما آمده و سرزمین شما را اشغال می
کردند و بلاهای زیادی بر سر شما می آوردند!
باید بدانید که اسرائیل، سپری برای دفاع از شما درمقابل خیزش شیعیان است..
اکنون که من سخنان بسیاری از مقامات کشورهای حوزه خلیج فارس را مرور می
کنم، آن بازپرس اسرائیلی را به خاطر می آورم که درحالی که بر روی صندلی
کوچکی دست و پایم بسته بود، همان عبارات و سخنان را برزبان می آورد.
او می خواست که از من دربرابر شیعیان حمایت کند، درحالی که دست و پاهایم
را بسته بود و به شکل دردآوری، دستان من را با دستبند فشار می داد.
متاسفم که همان سخنان خانم بازپرس "اسراییلی" را از زبان اهل امت خیالی می
شنوم، قبل از شروع بحران در سوریه، نمی دانستم که بشار علوی است، همه چیزی
که می دانستم این بود که او رئیس جمهوری است که با اسرائیل ارتباط ندارد و
گروه های فلسطینی درکشور او (سوریه) مقرها و مراکزی دارند.
درنهایت، حتی اگر به این توافق برسیم که انقلاب سوریه، انقلابی با حمایت
آمریکا و اسرائیل است، اما آنچه امروز سوری ها می خواهند این است که در
امنیت زندگی کنند و آواره و مجروح و ... نداشته باشند، چه کسی مسئولیت
فاجعه در سوریه را برعهده دارد؟ مسئول این فاجعه همان فرد یا افرادی هستند
که برای گروه های مسلح پول و سلاح می فرستند ولی تکه نانی برای سوری ها نمی
فرستند.
چهار میلیون سوری آواره شده اند، "کشورهای مدعی آزادی برای سوریه" چه
تعداد از آنان را پذیرفتند؟! همیشه می گفتم اگر اسرائیل در سال 1948 شکست
خورده بود، سیستم فکری و رفتاری که امروزه برجهان حاکم است، شکست خورده
بود، ولی اکنون می گویم که اگر راهکار آمریکا در منطقه شکست بخورد، آغاز
شکست طرح امپریالیستی جدید است که مکمل طرح های قبلی است.
*العالم