محمد سرشار نوشت: آنچه متولی حرم از امام امت برایشان روایت میکرد آرامگاهی کاخوار از یک مرد، پسرش، همسرش، دامادش و عضو دفتر کارش بود./حرم مطهر امام عبرتگاهی است برای انقلابیان تا ببینند چگونه میتوان نابترین حماسه آسمانی روزگار را فروکاهید، زمینی کرد و به کماثرترین شکل ممکن، در بند کشید.
به گزارش شهدای ایران، محمد سرشار از فعالین فرهنگی کشور در کانال تلگرامی خود نوشت: باد شدیدی میوزید. مجبور شدیم لباسهای اضافهای بپوشیم که در بازه خودرو تا حرم، سرما نخوریم.
در کفشداری، جوان متصدی، دیر متوجه حضورمان شد. داشت در تلگرام، عکسهای اکانت دختری را نگاه میکرد که با دیدنمان، زود آن را بست.
پسرم دور خودش پتوی سبکی پیچیده بود و فهمیدیم ورود پتو به حرم ممنوع است. جوانی که حفاظت را برعهده داشت، راهنماییام کرد تا پتو را تا کنم و زیر دخترم که در کالسکه بود، بگسترانم.
داخل حرم، چندین آشنا را دیدم و احوالپرسی کردیم. دعای کمیل در حال اتمام بود. تابلوی بزرگ زیارتنامه را از روی ضریح برداشتهاند.
کنار پسرهایم و همراه دخترم که در آغوشم بود، به ضریح چسبیدیم.
حواسم از زیارت پرت شد. چندین خارجی در حال عکس گرفتن از داخل ضریح٬ دیوارها و سقف حرم بودند. یک نفر هم برایشان ترجمه میکرد.
خجالت کشیدم. آنچه متولی حرم از امام امت برایشان روایت میکرد آرامگاهی کاخوار از یک مرد، پسرش، همسرش، دامادش و عضو دفتر کارش بود.
تنها جملهای که از روح خدا بر دیوارهای آرامگاه اجازه حضور یافته بود، کمخطرترین آنها برای روزگار امروز متولیان حرم بود: «با دلی آرام و قلبی مطمئن ...»
حرم مطهر امام عبرتگاهی است برای انقلابیان تا ببینند چگونه میتوان نابترین حماسه آسمانی روزگار را فروکاهید، زمینی کرد و به کماثرترین شکل ممکن، در بند کشید.
کاش اداره حرم را به بسیجیان خمینی میسپردند تا قبل از هر زیارتی، نوجوانان و جوانان تشنه آرمانهای انقلاب اسلامی، گروه گروه در جوار امامشان مینشستند، صحیفه میخوانند، تاریخ انقلاب را میشنیدند و وقتی شگفتزده از بزرگی حضرت روح الله، شور انقلابیگری در وجودشان سرشار میشد و میخواستند زمین بازی شرق و غرب را به هم بریزند و هستههای مقاومت را در سراسر جهان به راه بیندازند، کنار ضریح راهشان میدادند تا بیعت کنند و برای جهاد، بشتابند.
حیف که فعلا باید برای دیدن امام، چند صد متر به سمت شرق رفت و در مزار شهیدان، بوی فرزندان حقیقی خمینی را شنید.
*598
در کفشداری، جوان متصدی، دیر متوجه حضورمان شد. داشت در تلگرام، عکسهای اکانت دختری را نگاه میکرد که با دیدنمان، زود آن را بست.
پسرم دور خودش پتوی سبکی پیچیده بود و فهمیدیم ورود پتو به حرم ممنوع است. جوانی که حفاظت را برعهده داشت، راهنماییام کرد تا پتو را تا کنم و زیر دخترم که در کالسکه بود، بگسترانم.
داخل حرم، چندین آشنا را دیدم و احوالپرسی کردیم. دعای کمیل در حال اتمام بود. تابلوی بزرگ زیارتنامه را از روی ضریح برداشتهاند.
کنار پسرهایم و همراه دخترم که در آغوشم بود، به ضریح چسبیدیم.
حواسم از زیارت پرت شد. چندین خارجی در حال عکس گرفتن از داخل ضریح٬ دیوارها و سقف حرم بودند. یک نفر هم برایشان ترجمه میکرد.
خجالت کشیدم. آنچه متولی حرم از امام امت برایشان روایت میکرد آرامگاهی کاخوار از یک مرد، پسرش، همسرش، دامادش و عضو دفتر کارش بود.
تنها جملهای که از روح خدا بر دیوارهای آرامگاه اجازه حضور یافته بود، کمخطرترین آنها برای روزگار امروز متولیان حرم بود: «با دلی آرام و قلبی مطمئن ...»
حرم مطهر امام عبرتگاهی است برای انقلابیان تا ببینند چگونه میتوان نابترین حماسه آسمانی روزگار را فروکاهید، زمینی کرد و به کماثرترین شکل ممکن، در بند کشید.
کاش اداره حرم را به بسیجیان خمینی میسپردند تا قبل از هر زیارتی، نوجوانان و جوانان تشنه آرمانهای انقلاب اسلامی، گروه گروه در جوار امامشان مینشستند، صحیفه میخوانند، تاریخ انقلاب را میشنیدند و وقتی شگفتزده از بزرگی حضرت روح الله، شور انقلابیگری در وجودشان سرشار میشد و میخواستند زمین بازی شرق و غرب را به هم بریزند و هستههای مقاومت را در سراسر جهان به راه بیندازند، کنار ضریح راهشان میدادند تا بیعت کنند و برای جهاد، بشتابند.
حیف که فعلا باید برای دیدن امام، چند صد متر به سمت شرق رفت و در مزار شهیدان، بوی فرزندان حقیقی خمینی را شنید.
*598