به گزارش شهدای ایران به نقل ازفارس ، شهید عبدالرضا سوری متولد 1334 در نهاوند است؛ وی در سال 1354 به استخدام ارتش جمهوری اسلامی در میآید. شهید سوری سرانجام در خرداد سال 1361 به شهادت رسید. ایشان خاطرات خود را ثبت کرده که در قسمتی از آن می خوانیم:
از 25 تا 29 مهرماه 59
ساعت حدود چهار بعد از ظهر خبر میرسد که یک ستون نظامی دشمن، از دشت عباس (سی:کیلومتری محل استقرار ما) در حال پیشروی است. فرمانده منطقه ضمن صدور دستورات لازم، به یگانهای مستقر در مسیر برای حرکت و مقابله با حملههای کور و احمقانه دشمن، حالت آماده باش فوقالعاده در منطقه اعلام مینماید، بعدا خبردار میشویم که ستون دشمن مهاجم و متجاوز، با یورش دلاورانه و همگام ارتش و سپاه، ضرب شستی جانانه خورده است و با تحمل تلفات و صدمات چشمگیر، پا به فرار گذاشته است.
خط اول، محلی که ما مستقر هستیم، از آن جوش و خروش چند روز قبل افتاده است و جز شلیک پراکنده آتشبارهای سنگین دو طرف، مسأله دیگری نیست. مهرماه تدریجاًبه پایان میرسد. روز 27مهر دستور تغییر موضع داده میشود، شبانه حرکت میکنیم و در محل دیگری استقرار مییابیم.
خبرهای رسیده از آبادان و خرمشهر، حاکی است که این دو شهر قهرمان، زیر هجوم یکپارچه آتشبارهای سبک و سنگین دشمن، لحظات حساس و پراضطرابی را پشت سر میگذارند.
حالا علت رکود و توقف جنگ را در منطقه خودمان در مییابیم. معلوم میشود دشمن کافر بیشتر نیروی خود را در اطراف این دو شهر مقاوم به کار گرفته است. بعد دیگر ماجرا، ایستادگی و مقاومت نیروهای مردمی و انتظامی در خرمشهر و آبادان است که دشمن را به بسیجی در این وسعت واداشته است. خبر میرسد که در منطقه آبادان مقاومت دلیرانه نیروهای مسلح و مردم، دشمن را قریب ده کیلومتر از شهر عقب رانده است، تمامی خیابانها و کوچهها سنگربندی است و ستیزندگان با دشمن، حماسه میآفرینند و نبرد را تا آخر ایستادهاند.
دشمن مزدور از آنجا که تاب و توان ایستادگی در مقابل این همه قهرمانی و شجاعت و ایمان را ندارد مثل همیشه مذبوحانه به حملههای موشکی و هوایی متوسل شده است و با آتش توپخانه و خمپاره انداز و خمسه خمسه، شهر را از دور زیر آتش شدید گرفته است.
در هر یک از این حملات غیر انسانی و ناجوانمردانه، چندین نفر از اهالی غیرنظامی و غیر مسلح آبادان به خاک و خون میغلتند و دشمن باز هم به سفاکی خود ادامه میدهد. روز 29 مهر نیز فرودگاه آبادان را به موشک بسته و دهها نفر از مردم بیگناه آبادان را شهید و مجروح کرده است.
خرمشهر لحظات حساستر و بحرانیتری را میگذراند. نیروهای بعثی ضمن حملات مداوم خود، شهر را از سه طرف همچنان زیر شلیک آتشبارهای سنگین خود دارند و گفته میشود روزهای آخر مهر توانستهاند در بعضی نقاط برای دقایقی به داخل شهر نفوذ نمایند. اما در تمام این حملات، مقاومت قهرمانانه سپاه پاسداران، تکاوران نیروی دریایی، قوای ژاندارمری و نیروهای مردمی، مانع بزرگ پیشروی بیشتر نیروهای مزدور عراقی بوده است.
به راستی که ایستادگی و مقاومت بینظیر و تاریخی این بزرگان میرود تا حماسهای جاویدان از ایثار و ایمان را در تاریخ ثبت نماید.
خبرهای رسیده حاکی از آنست که روز 24مهر، ایستادگی و مقاومت و ایثار و از جان گذشتگی و ایمان نیروهای مسلح و مردمی خرمشهر، در مقابل کافران بعثی، اوجی والا و ستایش انیگز داشته است و در این روز، مردان مسلمان و مبارز و مدافع خرمشهر، در جنگی نابرابر توانستهاند تلفات و خسارات سنگینی به نیروهای عراقی وارد آورند و تا آخرین قطره خون در مقابل آنان، ایستادگی نمایند.
روزهای 26 و 27 مهرماه، نبرد شدید و تن به تن در اطراف کشتارگاه خرمشهر ادامه داشته است و نیروهای نظامی و مردمی، ضربات کشندهای به پیکر صدامیان از خدا بیخبر و متجاوز وارد آوردهاند. یکی از بچهها میگوید:
«نیروهای نظامی و مردمی مدافع خرمشهر اعلام کردهاند که تا آخرین نفر و آخرین نفس در مقابل یورش ناجوانمردانه و غیر انسانی دشمنان بعثی مقاومت خواهند کرد و دست یابی به شهر برای دشمن مزدور آنگاه ممکن خواهد بود، که ما وجود نداشته باشیم.»
این همه مقاومت و ایستادگی در مقابل دشمنی که با کمک ابرقدرتها سراپا مسلح است و سیل کمکهای نظامی و غیر نظامی به سوی او سرازیر است، چه میتواند باشد جز اوج ایمان و ایثار و از جان گذشتگی ملتی انقلابی و از ستم رها شده که نمیخواهد و نمیتواند قیود تجاوزی دیگر را تحمل نماید.
روز 29 مهر اعلام میشود که به پاس مقاومت شجاعانه و یکپارچه نیروهای مسلح و مردمی در خرمشهر و ایثار و از خودگذشتگی بی دریغ آنان در مقابله با دشمن کافر، از روز 24مهرماه، «خرمشهر» به «خونینشهر» تغییر نام داده شده است. باشد که این نامگذاری بجا و انقلابی، یادآور جانبازیها و رشادتهای مردمی باشد که همگام با نیروهای نظامی، تا لحظهای که زنده بودند و نفس میکشیدند، جنگیدند و به دشمن کافر بعثی، فرصت آرامش نداند.
از شنیدن این خبر، اشک در چشمهایمان حلقه میزند، راستی که دلاوری و رشادت مدافعین «خرمشهر» دیروز و «خونین شهر» امروز شایسته و سزاوار هرگونه ستایش و سخت غرور آفرین است.
از 30مهرماه تا 8آبان ماه 59
چند روزی برای دیدار فامیل و تجدید قوا، به مرخصی رفتم و اخبار جنگ را دورادور میشنیدم، این تصمیم را وقتی گرفتم که خبر شدم تیپ ما برای تجدید سازمان ظرف یکی دو روز آینده به پشت جبهه فراخوانده میشود و پس از شش روز مرخصی، در بازگشت خبر شدم که یگان مربوطه در بیست و پنج کیلومتری اندیمشک(جاده خرمآباد)برای تجدید سازمان مستقر شده است.
شب را به علت دیروقت بودن در پادگان به سر بردم و آنچه از حوادث چند روز گذشته که برای دوستان اتفاق افتاده شنیدم، بار دیگر غمی بزرگ را بر دلم نشاند و سیل ناسزا و نفرین و لعنت را بر صدامیان جنگافروز جاری کرد.
خبر شدم که چند نفر از دوستان، در مقابله با حمله ناجوانمردانه و تجاوزگرانه نیروهای کفر صدامی، شربت شهادت نوشیدهاند.
معاون گردان، سرگرد افسر، که فقط 12 روز بود از شیراز به گردان ما منتقل شده بود، مرخصی میگیرد که دو سه روز برای سرکشی به شیراز برود، اما روز قبل از حرکت انفجار یک خمپاره در چندمتری سبب میشود که ترکش خمپاره قلب پاک او را سوراخ نماید و به لقاءالله بپیوندد.
در این حادثه که جنایتکاران مزدور صدامی مرتکب شده بودند، سه نفر دیگر از بچهها نیز شهید میشوند و به آرزویشان میرسند.
بچه های پادگان از خرمشهر دیروز و «خونینشهر» هنوز پابرجا و مقاوم امروز صحبت میکنند و دلاوریهای افسانهوار نیروهای مقاوم در این شهر.
یکی از افسران پادگان میگوید: «اگر قرار بود معیارهای کلاسیک نظامی رعایت شود، خرمشهر مدتها قبل میبایست به تصرف دشمن کافر درآید. چرا که قوانین معمول نظامی حکم میکند، آنگاه که شهر یا منطقهای این چنین از همه سو زیرفشار و محاصره نیروهای دشمن است، بایست آنجا را رها کرد و به دشمن واگذاشت، اما آنچه تا امروز خونینشهر را نگه داشته است، نیروی ایمان و تدین فوقالعاده و بینظیری است که با هیچ یک از معیارهای فعلی جهان قابل سنجش و اندازهگیری نیست. این نیرو ادامه و تداوم همان نیروی ایمانی است که با دستهای خالی ملتی را به مقابله با شاه تا حلقوم وابسته و سراپا مسلح واداشت و سرانجام نیز به پیروزی غرورآفرین مردم با ایمان انجامید.»
حرفهایش به دل مینشیند، واقعیت نیز جز این نمیتواند باشد. آن هم در حالی که به گفته بچهها و با توجه به خبرهای جاری، صدام ملعون تمام نیروهای خود را برای تصرف خونینشهر بسیج کرده است و هماکنون نبرد تن به تن و سنگر به سنگر بین دو جناح نور و ظلمت در جریان است و باز هم به قول یکی از دوستان، اگر این نبرد نابرابر به تصرف خرمشهر هم بیانجامد، نیروهای مردمی و نظامی مدافع خرمشهر، پیش وجدان خود و خدای خود، و ملت ایران روسفیدند و نام تک تک آنها در تاریخ افتخارات انقلاب ثبت خواهد شد و راهیان راه، این مقاومین بزرگ و ایثارگر لحظهای از پا نخواهند نشست و اجازه نخواهند داد آب خوش از گلوی دشمن پائین رود و دیر یا زود کافران بعثی را تا نفر آخر به هلاکت خواهد رساند و کشور را از لوث وجود آنان پاک خواهند کرد.
با دمیدن بامداد روز هشتم آبان ماه 59، راه میافتم تا به یگان مربوطه که در جاده خرمآباد مستقر است، بپیوندم. در بیست و پنج کیلومتری اندیمشک به بقیه ملحق میشوم.
معلوم میشود یگان ما همچنان که در پادگان گفته بودند و از قبل هم قرار بود، برای تجدید سازمان در اینجا مستقر شده و منتظر دستور است که به خط اول برود. در حال حاضر یگانهای لشگر قزوین در خطوط مقدم جبهه مستقر است. در اینجا به علت دور بودن از صحنه نبرد، نمیتوانم از آنچه در جبهه میگذرد، چنانکه باید و شاید بنویسم و خبرها را بطور پراکنده از بچههایی که در رفت و آمد هستند میگیرم.
نهم و دهم آبان ماه 59
از ساعت یازده و نیم شب قبلی الی شش بامداد امروز، نهم آبان 59 صدای شلیک آتشبارهای سنگین از دور شنیده میشود، به علت دور بودن از منطقه جنگ، هرکس حدسی میزند ولی قدر مسلم این است که در خطوط مقدم، لحظات دشواری میگذرد و جنگ بشدت در جریان است.
ساعت 12ظهر خبرهای جبهه میرسد، معلوم میشود که یک لشگر عراق، با نقشهای کاملاً حساب شده، پایدهها را از چپ و راست و نیروهای زرهی و تانک را از وسط برای عبور از خط و تصرف پل کرخه کور شبانه حملهای سخت را آغاز کرده است. دیده بانها که با هوشیاری کامل مراقب اوضاع بودهاند، بلافاصله خبر حرکت نیروهای دشمن بعثی را به فرمانده یگان مربوطه خبر میدهند و اطلاع میدهند که دشمن با نیرویی گسترده در حال پیشروی است.
فرمانده از نیروهای احتیاط تقاضای کمک میکند و فرمانده تیپ ما نیز به دلیل آشنایی بیشتر با منطقه، سریعاً به خط مقدم حرکت میکند و بلافاصله به تمام یگانهای توپخانه دستور اجرای آتش داده میشود و توپخانهها حدود پنج ساعت بطور مداوم، دشمن را زیر آتش میگیرند و بعد از این آتش شدید و کارساز، نیروهای پیاده خودی وارد عمل میشوند و از چند سوی سدی مقاوم جلو دشمن خوشباور، که تصور کرده بود با شبیخون احمقانهاش خواهد توانست به یکی دیگر از نیات پلید خود برسد، ایجاد میکنند. درگیری و نبرد تن به تن قریب پنج ساعت ادامه مییابد و دشمن، شکست خورده و از هم پاشیده، صحنه را ترک میکند در حالی که قریب چهارصد و پنجاه کشته و بیش از پنجاه دستگاه تانک سوخته و از کار افتاده بجای میگذارد.
تعدادی تانک و خودرو و نفربر نیز سالم به دست نیروهای رزمنده اسلام میافتد و چندین نفر از نیروهای فریب خورده صدامی که یک سرگرد نیز در میان آنهاست به اسارت نیروهای ما در میآیند.
خبر این پیروزی بزرگ و شکست مفتضحانه دشمن بچهها را غرق خوشحالی میکند. تلفات و صدمات نیروهای خودی بقول یکی از فرماندهان بسیار ناچیز بوده است و این موضوع باردیگر واقعیت روحیه بالا و والای نیروهای مسلح انقلابی ایران را بیان میکند.