امدادرسانی و طب رزم از بخشهای جداییناپذیر جنگ تحمیلی است و این مهم در روزهای آغازین جنگ و در آن شرایط پرالتهاب، ویژگیهای خاصی داشت.
به
گزارش شهدای ایران، روزهای آغازین جنگ روزهایی بود پر از التهاب و تلاطم، ایران
اسلامی تازه طعم شیرین استقلال و انقلاب اسلامی را چشیده بود که با هجومی
سخت، مسلحانه و تمامعیار مواجه شد، از یکسو رژیم بعث صدام که خود را
تادندانمسلح کرده بود و برای نابودی ایران و جدایی خوزستان از ایران
بهعنوان غنیترین استان کشور و در راستای نابودی انقلاب اسلامی با هماهنگی
شرق و غرب و با امکانات وسیع، حملهٔ تمامعیار خود را آغاز کرد و در
محورهای مختلف خوزستان، از سوسنگرد و خرمشهر و حتی اهواز حملهای وحشیانه
را آغاز کرد بهطوریکه در تاریخ 8 مهرماه 1359 تا حمیدیه و چند کیلومتری
اهواز نیز رسید که با تاریخی پیام امام، دلاورمردی چند جوان اهوازی، و به
فرماندهی شهید بزرگوار علی غیور اصلی، اولین شکست زمینی خود را تجربه کرد و
از سوی دیگر خرمشهر در روزهای ابتدایی جنگ، کاملاً درگیر شده بود، سوسنگرد
و تمامی خوزستان خونین شده بود، بهطوریکه خرمشهر در اوایل آبان ماه
1359، به خونینشهر تبدیل شد و اشغال گردید و پس چندین روز مقاومت و
پایداری، از دست رفت.
شهید بهروز مرادی دربارهٔ شرایط آن روز خرمشهر میگوید: "به ما گفتند که شهر را خالی کنید، تا هواپیماها و ارتش که در کنترل بنیصدر بود، شهر را بمباران و آزاد کند، اما این نشد" شهید بهروز مرادی و دیگر مدافعان خرمشهر که تا آخرین گلوله و خشاب جنگیده بودند، به امید پشتیبانی هوایی، شهر را رها کردند اما اقدام مؤثری در دوران بنیصدر نشد. شرایط روزهای آغازین جنگ، به شکلی بود که منافقان و گروههای جداییطلب که فریفته وعدههای صدام شده بودند، زندگی و دفاع و حتی امدادرسانی را به مخاطره انداخته بودند.
جنگ مدتها پیشازتاریخ 31 شهریور 1359، بهطور پراکنده در شهرهای مرزی خوزستان آغازشده بود و تا قبل از شهریور 59، بیش از 20 بمب توسط خرابکارها، منافقان و ضدانقلاب در نقاط مختلف خوزستان، بهویژه خرمشهر منفجرشده بود. مدرسهٔ عراقیها در خرمشهر و ارتباط آنها با گروههای جداییطلب، کانون توطئه علیه انقلاب اسلامی و خوزستان شده بود اما پس از گذشت یک سال ابتدایی جنگ، با نگاه ژرف امام (ره) و تقویت بسیج و سپاه پاسداران و اتحاد ارتش و سپاه، پیروزیهای بزرگی همچون شکست حصر آبادان، آزادسازی هویزه و خرمشهر و فتح المبین و... شکل گرفت. و مردم خوزستان، از همهٔ تبارها، شهدای فراوانی را تقدیم کردند.
صدام خیال خامی داشت و چنین میاندیشید که چون بخشی از مردم خوزستان، هم تبار ملت عراق هستند، با او همکاری میکنند و البتهٔ از شهرهای بزرگ عرب تبار، بزرگانی چون شهیدان علی هاشمی، شهید سیدناصر سیدنور، شهید سیدعبدالرضا موسوی، شهیدان شمخانی و شمار فراوان شهدای خوزستان، ثابت کردند که دفاع از کیان انقلاب اسلامی، اصلیترین هدف مردم خوزستان و تفرقهافکنی حزب بعث عراق، توطئهای ناکام بود.
امدادرسانی و طب رزم از بخشهای جداییناپذیر جنگ تحمیلی است و این مهم در روزهای آغازین جنگ و در آن شرایط پرالتهاب، ویژگیهای خاصی داشت که در گفتگو با دکتر محمد پدرام، رئیس بیمارستان گلستان اهواز بهعنوان یکی از مهمترین مراکز درمانی پشت جبهه در روزهای ابتدای جنگ شرایط ویژهٔ آن دوران را مشخص میکند.
شهید بهروز مرادی دربارهٔ شرایط آن روز خرمشهر میگوید: "به ما گفتند که شهر را خالی کنید، تا هواپیماها و ارتش که در کنترل بنیصدر بود، شهر را بمباران و آزاد کند، اما این نشد" شهید بهروز مرادی و دیگر مدافعان خرمشهر که تا آخرین گلوله و خشاب جنگیده بودند، به امید پشتیبانی هوایی، شهر را رها کردند اما اقدام مؤثری در دوران بنیصدر نشد. شرایط روزهای آغازین جنگ، به شکلی بود که منافقان و گروههای جداییطلب که فریفته وعدههای صدام شده بودند، زندگی و دفاع و حتی امدادرسانی را به مخاطره انداخته بودند.
جنگ مدتها پیشازتاریخ 31 شهریور 1359، بهطور پراکنده در شهرهای مرزی خوزستان آغازشده بود و تا قبل از شهریور 59، بیش از 20 بمب توسط خرابکارها، منافقان و ضدانقلاب در نقاط مختلف خوزستان، بهویژه خرمشهر منفجرشده بود. مدرسهٔ عراقیها در خرمشهر و ارتباط آنها با گروههای جداییطلب، کانون توطئه علیه انقلاب اسلامی و خوزستان شده بود اما پس از گذشت یک سال ابتدایی جنگ، با نگاه ژرف امام (ره) و تقویت بسیج و سپاه پاسداران و اتحاد ارتش و سپاه، پیروزیهای بزرگی همچون شکست حصر آبادان، آزادسازی هویزه و خرمشهر و فتح المبین و... شکل گرفت. و مردم خوزستان، از همهٔ تبارها، شهدای فراوانی را تقدیم کردند.
صدام خیال خامی داشت و چنین میاندیشید که چون بخشی از مردم خوزستان، هم تبار ملت عراق هستند، با او همکاری میکنند و البتهٔ از شهرهای بزرگ عرب تبار، بزرگانی چون شهیدان علی هاشمی، شهید سیدناصر سیدنور، شهید سیدعبدالرضا موسوی، شهیدان شمخانی و شمار فراوان شهدای خوزستان، ثابت کردند که دفاع از کیان انقلاب اسلامی، اصلیترین هدف مردم خوزستان و تفرقهافکنی حزب بعث عراق، توطئهای ناکام بود.
امدادرسانی و طب رزم از بخشهای جداییناپذیر جنگ تحمیلی است و این مهم در روزهای آغازین جنگ و در آن شرایط پرالتهاب، ویژگیهای خاصی داشت که در گفتگو با دکتر محمد پدرام، رئیس بیمارستان گلستان اهواز بهعنوان یکی از مهمترین مراکز درمانی پشت جبهه در روزهای ابتدای جنگ شرایط ویژهٔ آن دوران را مشخص میکند.
دکتر پدرام، سالها در بیمارستانهای گلستان و شفای اهواز به درمان بیماران و آموزش نیروهای متخصص پرداخته است، وی باوجود کسالت و اینکه هماکنون در دوران معالجه است، گفتوگو با ما را پذیرفت و طی آن، به مطالب ارزشمند و برگی دیگر از تاریخ دفاع مقدس در روزهای آغاز جنگ و شرایط ویژهٔ آن زمان اشاره نمود. او در سال 1359، همزمان با آغاز رسمی جنگ، ریاست بیمارستان گلستان را عهدهدار بود.
دکتر پدرام گفت: بیمارستان گلستان اهواز، یکی از مهمترین مراکز درمانی دوران دفاع مقدس و حال خوزستان است که در آن دوران شهدای عزیزی از کارکنان این مرکز و دانشجویان پزشکی این مرکز آموزشی درمانی، تقدیم دفاع مقدس گردیده است.
کارکنان شهید بیمارستان گلستان اهواز، شهیدان رضا لک، احمد قاری دزفولی و قاسم آفریدون و شهدای دانشجو و دانشآموخته، شهید دکتر مجید بقایی، فرماندهٔ قوای یکم کربلا، شهید دکتر محمدعلی رهنمون، رئیس بیمارستان صحرایی خاتم الأنبیاء طلائیه، شهید دکتر محمدعلی حکیم از شهدای دانشجوی هویزه که به همراه شهید علم الهدی به شهادت رسید و شهید دکتر سیدعبدالرضا موسوی، جانشین سپاه خرمشهر و جانشین شهید جهان آرا، شهید سیدمحمد حکیم، رئیس بخش عربی صداوسیمای خوزستان و شهید دکتر مصطفی چمران و بسیاری از سرداران بزرگ جنگ در بیمارستان گلستان اهواز حضور داشتند و بیمارستان در برههای، با صلاحدید و دستور مستقیم حضرت آیت ا... خامنهای، بهعنوان رئیس وقت شورای عالی دفاع، که به من ابلاغ کردند، جابجا شد.
پدرام ضمن گرامیداشت سالگرد دفاع مقدس اظهار کرد: در اوایل جنگ بااینکه ما اصلاً فکرش را هم نمیکردیم و مشغول خدمت در بیمارستان بودیم که نیروهای بعثی صدام به ما حملهور شدند و بهطور وحشتناکی درحالیکه مردم اصلاً آمادگی نداشتند از زمین و آسمان روستاها و شهرها را به آشوب کشانده و بهطور وحشیانهای مورد تجاوز و بمباران قراردادند.
وی افزود: ما تا قبل از وقوع جنگ، صرفاً درمانهای عادی را در بیمارستان گلستان که آن زمان به شمارهٔ 2 معروف بود، انجام میدادیم و در خصوص امدادرسانی به مجروحان جنگی و طب رزم، تجربهٔ چندانی نداشتیم اما با ورود ناگهانی آن تعداد مجروح که شبانهروز به بیمارستان گلستان ارجاع داده میشد، اساتید عزیز و بزرگواری همچون دکتر منوچهر دوایی، دکتر علی مرعشی و بزرگواران دیگر، به دلیل وجود شرایط اضطراری و برای امدادرسانی به مجروحان، گاه برای سه یا چهار روز بیدار میماندند و با شور و اراده مثالزدنی، مشغول مداوای مجروحان در شهر جنگزده اهواز بودند.
پدرام ادامه داد: با ارجاع خیل مجروحان و شهدای جنگ به بیمارستان گلستان، به خاطر دارم که دیگر سردخانه اجساد معنایی نداشت و تمام راهروهای بیمارستان مملو بود از پیکر پاک شهدا و مردم بیگناه و مجروحان که واقعاً صحنههای تکاندهندهای به وجود میآمد و کمتر از یک ماه بعد از آغاز جنگ، نیروهای امداد پزشکی از نقاط مختلف کشور به اهواز گسیل شد.
رئیس بیمارستان گلستان اهواز در ابتدای جنگ تحمیلی تأکید کرد: در آغاز جنگ، نیروهای پارتیزانی که تحت امر شهید چمران و حضرت آیتالله خامنهای که در آن برهه نمایندهٔ امام بودند و جنگهای نامنظم انجام میدادند.
وی گفت: محل برگزاری جلسات ستاد جنگهای نامنظم و شورای عالی دفاع، برای طرحریزی حملات و برنامهریزیهای تاکتیکی، محلی در پشت بیمارستان گلستان و در نزدیکی ما بود و این عزیزان مرتباً به داخل بیمارستان نیز تردد میکردند.
دکتر پدرام در خصوص علت تصمیم به جابجایی بیمارستان گلستان توضیح داد و افزود: در آن هیاهو، ستون پنجم دشمن و منافقان در بیمارستان گلستان نفوذ کرده و این مرکز را بهعنوان یک مرکز مهم و حیاتی در عقبهٔ جبهه برای امدادهای پزشکی و درمان رزمندگان و سرداران جنگ شناسایی کرده بودند، و به همین منظور رژیم صدام، بهطور مداوم بیمارستان گلستان را موردحمله و تجاوز قرار میداد.
وی ادامه داد: شهید دکتر چمران بهطور مرتب در بیمارستان گلستان حضور داشت، یکبار هم بنده دربارهٔ بیمارستان با این شهید بزرگوار مشورتی داشتم و خطرات احتمالی که ممکن بود گریبان گیر ما بشود خدمت ایشان بازگو کردم، ایشان چند ماه قبل از شهادت هم یکبار مجروحیتی داشتند و مدتی در بیمارستان گلستان در بخش جراحی بستری بودند و مداوا شدند، روزی یاران وی بیخبر ایشان را به اتاق دیگر منتقل کردند که روز بعد همان اتاق قبلی او را بمباران کردند و همین بیانگر میزان نفوذ ستون پنجم در آن زمان و بههمریختگی اوضاع بود که مثلاً شبها با چراغقوه یا به بهانه روشن کردن آتش برای سوختن زباله (چون در آن زمان دستگاه زبالهسوز وجود نداشت)، مکانها را برای بمباران به دشمن نشان میدادند، شرایط روزهای ابتدای جنگ شرایط پیچیدهای بود و آن زمان هنوز منافقان در میان مردم بودند.
پدارم بیان کرد: حضرت آیت ا... خامنهای در آن زمان بهعنوان نمایندهٔ ولیفقیه به اهواز میآمدند، و حتی یادم هست امامجمعه هم بودند و گاهی نماز جمعه اهواز را هم برگزار میکردند، روزی من خدمت ایشان در دانشکدهٔ کشاورزی دانشگاه چمران اهواز که فاصلهٔ کمی تا بیمارستان گلستان داشت رسیدم و گفتم که ما حدود 700 پزشک بومی و میهمان، پرستار و کارکنان داریم و مرتباً این بیمارستان در حال بمباران و تهدید است و به نظر من جای فعلی امنیت لازم را ندارد و جان بسیاری ازجمله رزمندگانِ مجروح، بیماران عادی و کارکنان درخطر است و اگر بنده بهعنوان رئیس بیمارستان برای این موضوع شخصاً اقدام نکنم بهتر است شما در این خصوص دستور لازم را صادر کنید.
رئیس بیمارستان گلستان اهواز در ابتدای جنگ تحمیلی افزود: مقام معظم رهبری، پس از بررسی موضوع طی نامهای، دستور فوری صادر فرمودند که مضمون آن چنین بود: "بسم ا... الرحمن الرحیم - بدینوسیله به جناب آقای دکتر پدرام، ریاست بیمارستان گلستان اجازه داده میشود که بیماران و کلیهٔ وسایل گرانقیمت و مهم بیمارستان را به محل امنی برده و در آنجا مرکز درمانی ایجاد کنند و در این خصوص تمام قوا باید با ایشان همکاری نمایند"
وی تأکید کرد: به این پشتوانه مهم و بزرگ من کار خودم را آغاز کردم و بیمارستان ابتدا برای مدت دوهفته به محل کنونی بهداشت شرق اهواز (مرکز 17 شهریور) و سپس هتل نادری در خیابان امام خمینی (ره) منتقل شد و سالها تا امن شدن مکان اصلی در آنجا بودیم و خوشبختانه بعدها مشخص شد که این تصمیم چقدر بجا و موفق بوده است.
دکتر پدرام در پایان خاطرنشان کرد: آن نامه ارزشمند را من سالها نزد خود نگهداری کردم و چندین سال بعد که دیداری با رهبری داشتیم، خدمت ایشان رسیدم و نامه را بهصورت قاب شده تقدیم ایشان کردم.
*رهیاب