بلافاصله خود را به افراد مسلح رساند وگفت: چرا اتوبان را بستهاید؟! مگر قرار است کسی به این جا بیاید؟ وقتی جواب شنید که به احترام شما اتوبان را بستیم، هر دو دستش را بلند کرد و بر سر خود زد.
به گزارش شهدای ایران، «موسسه جبل عامل» در لبنان، مخصوص پسرها و «مدینةالزهرا» مخصوص دخترهای یتیم شیعه بود. مجتمعی بود فرهنگی که هم مدرسه بود وهم خوابگاه. شهید دکتر چمران محبوبیّت خاصی در بین آنها داشت.
یکبار با بی سیم خبر دادند که دکتر برای دیدنتان با ماشین به مدینةالزهرا میآید. به محض شنیدن این خبر بچهها و مسئولان مجتمع رفتند و با اسلحه، اتوبانی را که از بیروت به سمت دریا منتهی میشد را بستند.
دکتر که از دور آمد و دید راه بسته است، تعجب کرد و پرسید: مگر اتفاقی در مدینةالزهرا افتاده است؟! چرا ماشینهای مردم معطلند؟!
او بلافاصله خود را به افراد مسلح رساند وگفت: چرا اتوبان را بستهاید؟! مگر قرار است کسی به این جا بیاید؟ وقتی جواب شنید که به احترام شما اتوبان را بستیم، هر دو دستش را بلند کرد و بر سر خود زد و گفت:
وای بر من وای بر من! اگر مردم حلالمان نکنند چه کنیم؟
بچهها با تعجب پرسیدند: مگر اشتباهی از ما سر زده است؟ دکتر گفت: برای همین چند دقیقهای که به خاطر من از عمرشان تلف شده فردا باید جوابگو باشیم وبعد دوباره گفت: وای برتو مصطفی باید از تک تک این افراد حلالیّت بطلبی!
او به سراغ ماشینها رفت، سرش را از شیشه تک تک ماشینها داخل میکرد و میگفت: آقا من را حلال کنید؛ این بچههای من را حلال کنید، اشتباه کردند.
*دفاع پرس
یکبار با بی سیم خبر دادند که دکتر برای دیدنتان با ماشین به مدینةالزهرا میآید. به محض شنیدن این خبر بچهها و مسئولان مجتمع رفتند و با اسلحه، اتوبانی را که از بیروت به سمت دریا منتهی میشد را بستند.
دکتر که از دور آمد و دید راه بسته است، تعجب کرد و پرسید: مگر اتفاقی در مدینةالزهرا افتاده است؟! چرا ماشینهای مردم معطلند؟!
او بلافاصله خود را به افراد مسلح رساند وگفت: چرا اتوبان را بستهاید؟! مگر قرار است کسی به این جا بیاید؟ وقتی جواب شنید که به احترام شما اتوبان را بستیم، هر دو دستش را بلند کرد و بر سر خود زد و گفت:
وای بر من وای بر من! اگر مردم حلالمان نکنند چه کنیم؟
بچهها با تعجب پرسیدند: مگر اشتباهی از ما سر زده است؟ دکتر گفت: برای همین چند دقیقهای که به خاطر من از عمرشان تلف شده فردا باید جوابگو باشیم وبعد دوباره گفت: وای برتو مصطفی باید از تک تک این افراد حلالیّت بطلبی!
او به سراغ ماشینها رفت، سرش را از شیشه تک تک ماشینها داخل میکرد و میگفت: آقا من را حلال کنید؛ این بچههای من را حلال کنید، اشتباه کردند.
*دفاع پرس