به گزارش شهدای ایران، وبلاگ عطش در آخرین پستش نوشت:
میشود از خرمشهر نوشت و از محمدِ جهانآرا ننوشت؟
میشود از خرمشهر نوشت و از محمد نورانی، از احمد شوش، از بچههای آغاجاری، از عادل خاطری، از امیر رفیعی، از سیدصالح موسوی، از تقی محسنیفر، از بهنام محمدی نوجوان، از رضا دشتی، از زهرا و لیلا و علیِ حسینی و از بقیهی بچههای خرمشهر ننوشت؟
میشود از آن روز ننوشت؟ همان روزی که به امام خبر داده بودند خرمشهر دارد سقوط میکند، و امام با تأثر گفته بود: پس بچههای خرمشهر کجا هستند؟
میشود از خرمشهر نوشت و از بچههای امامِ خرمشهر ننوشت؟
میشود از دخترهای نوجوانی که شهدا را غسل میدادند و کفن میکردند ننوشت؟ دخترهایی که جنگ یادشان داده بود پدرشان را خاک کنند و از غصه نمیرند، که بچهی بیسرِ همسایه را غسل دهند و دق نکنند، که برادرشان را پشتِ وانتی که پیکرِ خونبارِ شهدا را با خود میبُرد ببینند و تاب بیاورند.
دخترهایی که جنگ یادشان داده بود از شبها توی قبرستان خوابیدن نترسند و از زوزهی وحشیِ سگهای گرسنه دلشان نلرزد.
میشود ننوشت؟