جوان محکوم به مرگ که طی ۱۳ سال زندان، دو بار برای اجرای مراسم اعدام پای چوبه دار رفته اما هر بار به سلولش بازگردانده شده بود، در سومین رویارویی با مرگ و در حالی که چند قدم با چوبه دار فاصله داشت، با کمک یک جانباز نیکوکار دفاع مقدس و پرداخت خونبها به اولیای دم از کابوس اعدام نجات یافت.
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایران، این جانباز برای نجات جوان اعدامی شهر به شهر سفر کرده بود تا با یافتن «اولیای دم» آنها را راضی کند تا از اعدام محکوم جوان بگذرند و این دهمین جوان محکوم به مرگ است که با تلاش وی از چوبه دار نجات یافته است.
اما اسماعیل پسر جوانی که پس از گذراندن سیزده سال زندان اکنون به زندگی بازگشته، روزهای پرهراس و دلهرهآوری را در سلولش پشت سر گذاشته است. محکوم نجات یافته از قصاص در شرح ماجرای زندگیاش به خبرنگار ما گفت: در ۶ سالگی پدرم را از دست دادم و مادرم که معلول است، سرپرستی من و خواهر کوچکترم را بر عهده گرفت.اما روزگارمان به سختی میگذشت. بزرگتر که شدم در شالیزارها کارگری میکردم تا عصای دست مادر ناتوانم باشم، اما درآمد ناچیزی داشتم و همیشه با دستهای خالی شرمنده مادر و خواهرم بودم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستانم از شهر خودمان به شهریار آمدم تا شغلی مناسب پیدا کنم. چند روزی میهمان دوستم بودم تا اینکه یک روز ناخواسته پایم به یک نزاع دسته جمعی کشیده شد. نمیدانم چرا جوگیر شدم و به هواخواهی از دوستانم، درگیر ماجرایی شدم که همه زندگی و جوانیام را تباه کرد. در آن هیاهو اصلاً معلوم نبود چه کسی مقصر است و دعوا بر سر چیست؟ فقط چشمم به پسری همسن و سال خودم افتاد که داشت دوستم را به عقب میکشید. به طرف او هجوم بردم و جوان ناشناس، وحشتزده نگاهم کرد و گفت: من فقط قصد جدا کردن داشتم...اما افسوس، دیر شده بود و من مرتکب جنایتی ناخواسته شده بودم.
۱۳ سال دلهرههای زندان
«اسماعیل» با یادآوری جزئیات روز حادثه با ناراحتی و غم، ادامه میدهد: رؤیاهای زیادی برای آینده و جوانیام داشتم، اما در ۲۱ سالگی به اتهام قتل عمد در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و با درخواست اولیای دم به قصاص نفس محکوم شدم. حکم مرگ در اوج جوانی، پایان همه آرزوهایم بود. از اینکه هنوز فرصت پیدا نکرده بودم تا حتی ذرهای به مادر بیمارم خدمت کنم، شرمنده بودم. از سوی دیگر از کشته شدن پسری بیگناه که همسن و سال خودم بود، عذاب وجدان داشتم.وی که زندگی دوبارهاش را مدیون یک نیکوکار ناشناس و بخشش اولیای دم میداند در حالی که آشکارا میلرزد، میگوید: ۱۳ سال در زندان ماندم و مادرم حتی نتوانست یکبار به دیدنم بیاید. خواهر کوچکترم سالی یک بار از شمال به کرج میآمد و هر دو فقط گریه میکردیم و حرفی برای گفتن نداشتیم. من آمده بودم تا نانآور خانواده باشم اما گرفتار شده بودم. روزهایم در دارالقرآن زندان سپری میشد و فقط به دعا و نیاز به درگاه خدا میگذشت. در این سالها دو بار تا پای چوبه دار رفتم و با زندگی خداحافظی کردم اما اولیای دم در لحظه آخر نتوانستند مرا قصاص کنند و به سلولم برگشتم. تا اینکه امروز خبر بخشش اولیای دم را شنیدم. هنوز باورم نمیشود این کابوس قدیمی که دیگر جزئی از زندگیام شده پایان خوبی داشته باشد.
رضایت خانواده مقتول
علیاصغر مهرآبادی، رئیس واحد مددکاری زندان رجاییشهر که همراه با اولیای دم و جانباز نیکوکار در دفترخانه اسناد رسمی حضور یافت تا رضایت بیقید و شرط خانواده مقتول را دریافت کند در باره این ماجرا گفت: متأسفانه اولیای دم از شرایط خوبی برخوردار نیستند. پسرشان در این ماجرا به عنوان میانجی بوده و هیچ نقشی در درگیری نداشتهاست. مصطفی بر اثر شدت جراحات قبل از رسیدن به بیمارستان جان باخت و در این سالها پدر مقتول بر اثر تصادف با خودرو پیکان خود دچار ضایعه قطع نخاع شد و سرنشینان مصدوم خودرو هم با دریافت خسارت و دیه باعث تنگدستی او و خانوادهاش شدند.غم از دست دادن پسر جوان و زمینگیر شدن پدر ضربه سنگینی به این خانواده وارد کرد.اولیای دم مصطفی در اقدامی خداپسندانه از خونخواهی پسرشان و قصاص عامل جنایت صرفنظر کردند و جانباز نیکوکار که تاکنون برای آزادی چندین اعدامی اقدام به جلب رضایت از اولیای دم کرده به نیت ۱۴ معصوم مبلغ ۱۴ میلیون تومان به خانواده قربانی هدیه داده است.جوان زندانی هم در این سالها ضمن اظهار پشیمانی و ندامت با رعایت ادب و اخلاق مورد تأیید مسئولان بوده است.
۳ شرط برای آزادی
جانباز نیکوکار که حاضر نیست نامش فاش شود در پاسخ به سوالی درخصوص انگیزهاش برای آزادی زندانیان محکوم به اعدام با نگاهی سرشار از امید و مهربانی گفت: کارهای انسانی و کمک به افراد گرفتار، دلیل و بهانه نمیخواهد. یک دعوت از دل و جان است که باید لبیک گفت. برای نجات جان یک محکوم به قصاص به شهرهای مختلف سفر کردهام تا اولیای دم راضی به گذشت شوند و دیه مورد نظرشان را پرداخت کردهام تا با خدا معاملهای نیکو کنم.جانباز ۷۰ درصد جنگ تحمیلی ادامه داد: تاکنون به لطف خدا جان ۱۰ نفر اعدامی را نجات دادهام و خوشحالم که خداوند مرا در مسیر آزمایش بزرگ دیگری پس از دفاع مقدس قرار داده است.وی با تأکید بر اینکه نجات یک انسان همواره مقدس است، گفت: برای نجات یک زندانی چند شرط دارم. در زندان موفق به حفظ قرآن شده باشند، شهادت چند مؤمن در خصوص سلامت اخلاقی و رفتار زندانی و اینکه جرمش در اثر یک اتفاق آنی و بدون تصمیمگیری و نقشه قبلی انجام شده باشد.این جانباز نیکوکار با لبخندی پرمهر ادامه داد: جانم را در دفاع از وطنم، در طبق اخلاص گذاشتم و برای اهدای مال و مادیات زندگی نیز لحظهای تردید ندارم.
اما اسماعیل پسر جوانی که پس از گذراندن سیزده سال زندان اکنون به زندگی بازگشته، روزهای پرهراس و دلهرهآوری را در سلولش پشت سر گذاشته است. محکوم نجات یافته از قصاص در شرح ماجرای زندگیاش به خبرنگار ما گفت: در ۶ سالگی پدرم را از دست دادم و مادرم که معلول است، سرپرستی من و خواهر کوچکترم را بر عهده گرفت.اما روزگارمان به سختی میگذشت. بزرگتر که شدم در شالیزارها کارگری میکردم تا عصای دست مادر ناتوانم باشم، اما درآمد ناچیزی داشتم و همیشه با دستهای خالی شرمنده مادر و خواهرم بودم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستانم از شهر خودمان به شهریار آمدم تا شغلی مناسب پیدا کنم. چند روزی میهمان دوستم بودم تا اینکه یک روز ناخواسته پایم به یک نزاع دسته جمعی کشیده شد. نمیدانم چرا جوگیر شدم و به هواخواهی از دوستانم، درگیر ماجرایی شدم که همه زندگی و جوانیام را تباه کرد. در آن هیاهو اصلاً معلوم نبود چه کسی مقصر است و دعوا بر سر چیست؟ فقط چشمم به پسری همسن و سال خودم افتاد که داشت دوستم را به عقب میکشید. به طرف او هجوم بردم و جوان ناشناس، وحشتزده نگاهم کرد و گفت: من فقط قصد جدا کردن داشتم...اما افسوس، دیر شده بود و من مرتکب جنایتی ناخواسته شده بودم.
۱۳ سال دلهرههای زندان
«اسماعیل» با یادآوری جزئیات روز حادثه با ناراحتی و غم، ادامه میدهد: رؤیاهای زیادی برای آینده و جوانیام داشتم، اما در ۲۱ سالگی به اتهام قتل عمد در شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و با درخواست اولیای دم به قصاص نفس محکوم شدم. حکم مرگ در اوج جوانی، پایان همه آرزوهایم بود. از اینکه هنوز فرصت پیدا نکرده بودم تا حتی ذرهای به مادر بیمارم خدمت کنم، شرمنده بودم. از سوی دیگر از کشته شدن پسری بیگناه که همسن و سال خودم بود، عذاب وجدان داشتم.وی که زندگی دوبارهاش را مدیون یک نیکوکار ناشناس و بخشش اولیای دم میداند در حالی که آشکارا میلرزد، میگوید: ۱۳ سال در زندان ماندم و مادرم حتی نتوانست یکبار به دیدنم بیاید. خواهر کوچکترم سالی یک بار از شمال به کرج میآمد و هر دو فقط گریه میکردیم و حرفی برای گفتن نداشتیم. من آمده بودم تا نانآور خانواده باشم اما گرفتار شده بودم. روزهایم در دارالقرآن زندان سپری میشد و فقط به دعا و نیاز به درگاه خدا میگذشت. در این سالها دو بار تا پای چوبه دار رفتم و با زندگی خداحافظی کردم اما اولیای دم در لحظه آخر نتوانستند مرا قصاص کنند و به سلولم برگشتم. تا اینکه امروز خبر بخشش اولیای دم را شنیدم. هنوز باورم نمیشود این کابوس قدیمی که دیگر جزئی از زندگیام شده پایان خوبی داشته باشد.
رضایت خانواده مقتول
علیاصغر مهرآبادی، رئیس واحد مددکاری زندان رجاییشهر که همراه با اولیای دم و جانباز نیکوکار در دفترخانه اسناد رسمی حضور یافت تا رضایت بیقید و شرط خانواده مقتول را دریافت کند در باره این ماجرا گفت: متأسفانه اولیای دم از شرایط خوبی برخوردار نیستند. پسرشان در این ماجرا به عنوان میانجی بوده و هیچ نقشی در درگیری نداشتهاست. مصطفی بر اثر شدت جراحات قبل از رسیدن به بیمارستان جان باخت و در این سالها پدر مقتول بر اثر تصادف با خودرو پیکان خود دچار ضایعه قطع نخاع شد و سرنشینان مصدوم خودرو هم با دریافت خسارت و دیه باعث تنگدستی او و خانوادهاش شدند.غم از دست دادن پسر جوان و زمینگیر شدن پدر ضربه سنگینی به این خانواده وارد کرد.اولیای دم مصطفی در اقدامی خداپسندانه از خونخواهی پسرشان و قصاص عامل جنایت صرفنظر کردند و جانباز نیکوکار که تاکنون برای آزادی چندین اعدامی اقدام به جلب رضایت از اولیای دم کرده به نیت ۱۴ معصوم مبلغ ۱۴ میلیون تومان به خانواده قربانی هدیه داده است.جوان زندانی هم در این سالها ضمن اظهار پشیمانی و ندامت با رعایت ادب و اخلاق مورد تأیید مسئولان بوده است.
۳ شرط برای آزادی
جانباز نیکوکار که حاضر نیست نامش فاش شود در پاسخ به سوالی درخصوص انگیزهاش برای آزادی زندانیان محکوم به اعدام با نگاهی سرشار از امید و مهربانی گفت: کارهای انسانی و کمک به افراد گرفتار، دلیل و بهانه نمیخواهد. یک دعوت از دل و جان است که باید لبیک گفت. برای نجات جان یک محکوم به قصاص به شهرهای مختلف سفر کردهام تا اولیای دم راضی به گذشت شوند و دیه مورد نظرشان را پرداخت کردهام تا با خدا معاملهای نیکو کنم.جانباز ۷۰ درصد جنگ تحمیلی ادامه داد: تاکنون به لطف خدا جان ۱۰ نفر اعدامی را نجات دادهام و خوشحالم که خداوند مرا در مسیر آزمایش بزرگ دیگری پس از دفاع مقدس قرار داده است.وی با تأکید بر اینکه نجات یک انسان همواره مقدس است، گفت: برای نجات یک زندانی چند شرط دارم. در زندان موفق به حفظ قرآن شده باشند، شهادت چند مؤمن در خصوص سلامت اخلاقی و رفتار زندانی و اینکه جرمش در اثر یک اتفاق آنی و بدون تصمیمگیری و نقشه قبلی انجام شده باشد.این جانباز نیکوکار با لبخندی پرمهر ادامه داد: جانم را در دفاع از وطنم، در طبق اخلاص گذاشتم و برای اهدای مال و مادیات زندگی نیز لحظهای تردید ندارم.