آقایان. رؤسای محترم. پای منبر هم لباس های شما شنیده ایم که بترسید از آه مظلوم؟! نمی شود از قرچک انقلاب کرد و در ولنجک حکومت، آنجا را نمی دانم اما از ورامین دعا به آمین نزدیک است. و آه ها زودتر می گیرد.
شهدای ایران:برای ما عوام پابرهنه چپ و راست حکم خربزه را دارد. آخرش آب است و خبری از نان نیست. از بد روزگار اما بعضی وقت ها نخورده مجبوریم پای لرز و دردش بنشینیم. مثل همین فیش های نجومی. بگو دم خروس اشرافی گری. همان دمل چرکین کاخ نشینی بعضی از مسئولین - نمی دانم این بعضی را باید معادل چند درصد از کل مسئولین گرفت؟ این خبرها برای پابرهنه هایی که امام می گفت صاحب این انقلابند درد می آورد با خودش. نمک می شود روی زخم. لرزر دارد. برای آن ها که پشتشان گرم نیست بیشتر. برای آن ها که برای گرفتن ۳ میلیون وام ازدواج شناسنامه برده بودند. کارت ملی برده بودند، ننه برده بودند و باباشان در آمده بیشتر. برای آن ها که سهمشان از سفرهی انقلاب پلو نبوده. درد بوده و یک کپسول اکسیژن، خیلی خیلی بیشتر.
با اینکه اکثر همسایه هایمان روی دوش خانه هاشان دیش گذاشته اند. ما ماجرای فیش را از رسانه ی ملی دنبال کردیم. اعتماد کردیم. منتظر شدیم آن ها که مسئولیت به دوش دارند، کمی از خود مسئولیت پذیری نشان دهند. پیام دردمان را دریافت کنند و یقه مفت خورهای حرام خوار را بگیرند. خبری اما از بگیر و ببند نبود. از محاکمه هم خبری نبود. حتی عزل هم. کک هیچ کس انگار احساس گزش نکرد. بعضی طلبکار هم شدند. گفتند بهم زدن نوش عیاش ها خنجری بود در پیکر نظام. کدام نظام؟! نظام اسلامی که اساسش عدل است؟ یا نظام سرمایه داری که مدینه فاضله بعضی هاست؟! یکی رفت و دیگری آمد. چه آمدنی. قاضی شهر می گفت آنکه آمده خودش ابر بدهکار است به بیت المال! بالاخره کوتاه آمدند و دستور دادند که اهتمام جدی بورزند در برخورد با مفاسد. خاطره ی خوشی از عملی شدن این قسم دستورها نداشته و نداریم. اما به همین "اهتمام خالی" نیم بند هم دل خوش کردیم.
حالا دارد خیلی می گذرد از دستور. از دستور فوری. از قول پیگیری جدی. اعتماد ما هم دارد کش می آید. کش هم که می دانید تا حدی کشیده می شود! مطالبه ما جنس سیاسی ندارد. به دعوای سیاسی شما و موج سواری رقبایتان هم کاری نداریم. ایضا به انتخابات آتی. درد داریم. و آه. دردی که التیام نمیابد مگر به مرهم عدالت.
آقایان. رؤسای محترم. پای منبر هم لباس های شما شنیده ایم که بترسید از آه مظلوم؟! نمی شود از قرچک انقلاب کرد و در ولنجک حکومت، آنجا را نمی دانم اما از ورامین دعا به آمین نزدیک است. و آه ها زودتر می گیرد.
*الف
با اینکه اکثر همسایه هایمان روی دوش خانه هاشان دیش گذاشته اند. ما ماجرای فیش را از رسانه ی ملی دنبال کردیم. اعتماد کردیم. منتظر شدیم آن ها که مسئولیت به دوش دارند، کمی از خود مسئولیت پذیری نشان دهند. پیام دردمان را دریافت کنند و یقه مفت خورهای حرام خوار را بگیرند. خبری اما از بگیر و ببند نبود. از محاکمه هم خبری نبود. حتی عزل هم. کک هیچ کس انگار احساس گزش نکرد. بعضی طلبکار هم شدند. گفتند بهم زدن نوش عیاش ها خنجری بود در پیکر نظام. کدام نظام؟! نظام اسلامی که اساسش عدل است؟ یا نظام سرمایه داری که مدینه فاضله بعضی هاست؟! یکی رفت و دیگری آمد. چه آمدنی. قاضی شهر می گفت آنکه آمده خودش ابر بدهکار است به بیت المال! بالاخره کوتاه آمدند و دستور دادند که اهتمام جدی بورزند در برخورد با مفاسد. خاطره ی خوشی از عملی شدن این قسم دستورها نداشته و نداریم. اما به همین "اهتمام خالی" نیم بند هم دل خوش کردیم.
حالا دارد خیلی می گذرد از دستور. از دستور فوری. از قول پیگیری جدی. اعتماد ما هم دارد کش می آید. کش هم که می دانید تا حدی کشیده می شود! مطالبه ما جنس سیاسی ندارد. به دعوای سیاسی شما و موج سواری رقبایتان هم کاری نداریم. ایضا به انتخابات آتی. درد داریم. و آه. دردی که التیام نمیابد مگر به مرهم عدالت.
آقایان. رؤسای محترم. پای منبر هم لباس های شما شنیده ایم که بترسید از آه مظلوم؟! نمی شود از قرچک انقلاب کرد و در ولنجک حکومت، آنجا را نمی دانم اما از ورامین دعا به آمین نزدیک است. و آه ها زودتر می گیرد.
*الف