من زیارت وداع را خواندم و آمدم بیرون، داشتم به سمت درب اصلی میرفتم یکی به من گفت میخواهید بیایید کنار ضریح، گفتم آرزوی من است، گفت پس پشت سر من بیا. من نیز پشت سر او رفتم...
به گزارش شهدای ایران،آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی فرزند مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی در برنامه ضیافت به ماجرای عنایت امام رضا(ع) به پدرش اشاره کرد و اظهار داشت:
پدرم به زیارت امام رضا(ع) بسیار مقید بودند و هربار هم که به حرم میرفتند یک ساعت و نیم زیارتشان طول میکشید، یک بار پدرم خودشان تعریف میکردند که روزی در حرم بودم و میخواستم دعای وداع بخوانم یکدفعه وقتی مردم را دیدم خود را به ضریح امام رضا(ع) چسباندهاند، با خودم فکر کردم ما روحانی شیعه هستیم اما نتوانستیم خود را به ضریح برسانیم.
مرحوم آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی(ره)
پدرم بیان میداشتند من زیارت وداع را خواندم و آمدم بیرون، داشتم به سمت درب اصلی میرفتم یکی به من گفت میخواهید بیایید کنار ضریح؟، گفتم آرزوی من است، گفت؛ پس پشت سر من بیا. من نیز پشت سر او رفتم.
پدر تعریف میکردند و میگفتند آن فرد مرا بردند و بعد راه ضریح باز شد و من رفتم کنار ضریح و صورتم را روی ضریح چسباندم و زیارت امین الله باصفایی خواندم. بعد با خوشحالی برگشتم، تازه موقع برگشت با خود گفتم این مرد از کجا خبردار شد من دوست داشتم که به ضریح برسم.
فرزند مرحوم آیتالله العظمی لنکرانی اظهار داشت: پدر از آن مرد سؤال میکند که شما از کجا میدانستید که من میخواستم به ضریح برسم، آن فرد گفت؛ شما وقتی داشتی میرفتی صدایی از ضریح بیرون آمد که میفرمود آقا شیخ را بیاورید.
من این قضییه را به آقای وحید خراسانی گفتم و ایشان گفتند؛ آقاشیخی که از ضریح بیرون میآید؛ متفاوت از آقا شیخی است که من و شما میگوییم.
پدرم به زیارت امام رضا(ع) بسیار مقید بودند و هربار هم که به حرم میرفتند یک ساعت و نیم زیارتشان طول میکشید، یک بار پدرم خودشان تعریف میکردند که روزی در حرم بودم و میخواستم دعای وداع بخوانم یکدفعه وقتی مردم را دیدم خود را به ضریح امام رضا(ع) چسباندهاند، با خودم فکر کردم ما روحانی شیعه هستیم اما نتوانستیم خود را به ضریح برسانیم.
مرحوم آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی(ره)
پدرم بیان میداشتند من زیارت وداع را خواندم و آمدم بیرون، داشتم به سمت درب اصلی میرفتم یکی به من گفت میخواهید بیایید کنار ضریح؟، گفتم آرزوی من است، گفت؛ پس پشت سر من بیا. من نیز پشت سر او رفتم.
پدر تعریف میکردند و میگفتند آن فرد مرا بردند و بعد راه ضریح باز شد و من رفتم کنار ضریح و صورتم را روی ضریح چسباندم و زیارت امین الله باصفایی خواندم. بعد با خوشحالی برگشتم، تازه موقع برگشت با خود گفتم این مرد از کجا خبردار شد من دوست داشتم که به ضریح برسم.
فرزند مرحوم آیتالله العظمی لنکرانی اظهار داشت: پدر از آن مرد سؤال میکند که شما از کجا میدانستید که من میخواستم به ضریح برسم، آن فرد گفت؛ شما وقتی داشتی میرفتی صدایی از ضریح بیرون آمد که میفرمود آقا شیخ را بیاورید.
من این قضییه را به آقای وحید خراسانی گفتم و ایشان گفتند؛ آقاشیخی که از ضریح بیرون میآید؛ متفاوت از آقا شیخی است که من و شما میگوییم.