شهدای ایران shohadayeiran.com

لانتوری نمونه تازه‌ای از کلاهبرداری و شارلاتانیزم سینمایی است. در این گونه سینمایی فیلمساز وانمود می‌کند که با مخاطبش همدل و همراه است ولی در باطن علیه و ضدش است و به او توهین می‌کند.

شهدای ایران: «لانتوری» چیست؟ یک کاسبی به تمام معنا با ظاهری اجتماعی، سیاسی که نه شعور اجتماعی بودن دارد، نه جرأت سیاسی بودن. لانتوری شیوه جدید نان به نرخ روز خوردن است که با سوءاستفاده از سوژه ملتهب خود، «اسیدپاشی» می‌کوشد غرض‌های شخصی و تحقیرهای عقب‌افتاده سیاسی‌اش را به مخاطب تحمیل کند که حتی در این کار هم ناتوان است. لانتوری نمونه تازه‌ای از کلاهبرداری و شارلاتانیزم سینمایی است. در این گونه سینمایی فیلمساز وانمود می‌کند که با مخاطبش همدل و همراه است ولی در باطن علیه و ضدش است و به او توهین می‌کند. درمیشیان از این جهت فیلمساز موفقی است و «لانتوری» فیلمی قابل اعتنا که فروش بالای آن درد را افزون‌تر می‌کند و غم و اندوه را بیشتر. تلخ است که چنین فیلم ضدمردم و دروغ‌گویی می‌فروشد اما چه باک.

 

 

«لانتوری» را می‌توان به دلایل متنی و فرامتنی مختلفی نقد و آسیب‌شناسی کرد. فیلم پر از اشکلات ریز و درشت است. از یک طرف ما بیش از آنکه با فیلم و سینما –که اساسش بر تصویر است- طرف باشیم، با کلام و گفتار و شعار روبروییم. «لانتوری» فیلمی حراف و پرگو است. گویی با یک نمایشنامه رادیویی طرف هستیم که می‌شد با چشمان بسته هم آن را شنید و ماجرایش را دنبال کرد. واقعاً اگر «اسیدپاشی» را از «لانتوری» بگیریم چی باقی می‌ماند جز مشتی بلبل سخنگو که یک‌ریز حرف می‌زنند و البته گاهی حرف‌هایشان از فرط مضحک و مبتذل بودن خنده‌دار می‌شود؟ هیچکاک می‌گفت: «خیلی از فیلم‌ها آن چیزی هستند که من اسمشان را «تصویر آدم‌های متکلم» گذاشته‌ام. وقتی که داستانی را در سینما بیان می‌کنیم باید فقط وقتی به گفت‌وگو متوسل شویم که هیچ راه دیگری نداشته باشیم.» فیلمساز جوان اما سینما را برعکس می‌فهمد. او فقط وقتی به تصویر روی می‌آورد که هیچ راه دیگری نداشته باشد و تازه آن وقت چه می‌بینیم جز نماهایی کوتاه و تند و وحشی که ادای آوانگارد بودن درمی‌آورد؛ یک‌جور دست و پا زدن برای متفاوت بودن و خلاق به نظر رسیدن. آن قدر که گاهی تهوع‌آور می‌شود و حال بهم زن.

 دفاع کارگردان

«لانتوری» درباره یک گروه چهار نفره خلافکار است به سرکردگی جوانکی به نام «پاشا» که عاشق یک دختر فعال اجتماعی می‌شود و وقتی دختر روزنامه‌نگار به عشق او بی‌محلی می‌کند به صورتش اسید می‌پاشد. نقطه کلیدی فیلم و محور پیش‌برنده «لانتوری» همین «اسیدپاشی» است. پس برای ساخته شدن آن لازم بود که شخصیت و انگیزه او از اسیدپاشی ساخته می‌شد تا در ادامه بتواند آن را آسیب‌شناسی کند. توی فیلم اما «پاشا» شخصیت مثبتی است. همه آنچه از او نمایش داده می‌شود نقاشی کشیدن برای بچه‌های بی‌سرپرست است و علاقه به ظاهر بی‌حدش به «مریم». تنها باری هم که از چاقو استفاده می‌کند -که معلوم هم نمی‌شود چرا- مثل بچه‌ها گریه می‌کند و اشک ندامت می‌ریزد. چه پسر خوبی! فیلمساز خواسته، یا ناخواسته همدلی مخاطب را با پاشا برمی‌انگیزد. نتیجه اینکه وقتی چنین شخصیتی اسیدپاشی هم می‌کند مخاطب حق را به او می‌دهد و دلش برای او می‌سازد. پس فیلمساز با اینکه ظاهراً فیلمی ساخته در رد و نقد اسیدپاشی اما در عمل مدافع آن است و ترویجش می‌کند. لانتوری طرفدار خشونت و بی‌رحمی است. برای همین هم بخشش پایان فیلم سادیستی و آزاردهنده است. فیلمساز جوان ما اهل بخشش نیست، هرچند ظاهراً فیلمش با بخشش تمام می‌شود. درمیشیان با اینکه جا به جا به فیلم توقیفی‌اش «عصبانی نیستم» ارجاع می‌دهد و کنایه می‌زند اما بدجور عصبانی است. عصبانیتی که از ریتم و لحن و تم فیلم می‌بارد. آدم عصبانی هم که نمی‌تواند بخششد! پس بخشش ته فیلم، تحمیلی، غیرواقعی و دروغین است. می‌گویند سینما مدیوم بی‌رحمی است و ناخودآگاه آدم‌ها رو لو می‌دهد. جنبه‌های پنهان شخصیت آدم‌ها در سینما خودش را نشان می‌دهد و دروغ‌ها برملا می‌شود. پس اگر بخواهیم از «لانتوری» به درمیشیان برسیم نتیجه چندان خوشایند نخواهد بود!

 

 

در گروه «لانتوری» دختری هم هست به نام «باران» که به پولدارها تن‌فروشی می‌کند و از آنها فیلم می‌گیرد تا بتوانند آنها را سرکیسه کنند. ظاهراً «باران» که یک دختر فراری است به خاطر علاقه‌اش به «پاشا» این کارها را می‌کند. فیلمساز سعی می‌کند با مجبور نشان دادن «باران» و لانتوری‌ها او را تبرئه کند. موضع فیلمساز دفاع از باران و تن‌فروشی‌اش است. انگار که او حق دارد چنین کند. بعدتر با قرار دادن «باران» در برابر یک به اصطلاح «آقازاده» با خیال راحت‌تری از او طرفداری می‌کند. فیلمساز جوان اما نه دلسوز «باران» است نه مخالف «آقازادگی». آقازاده فیلم یک جوان هوسران ساده لوح است که به تیپیکال‌ترین شکل ممکن دکمه آخر لباسش را می‌بندد و مدیر یک شرکت است. این همه‌ی تصویر و آسیب‌شناسی درمیشیان از «آقازاده‌ها» است! تصویری که هر آقازاده‌ای با دیدنش به نشانه تشکر دستی برای درمیشیان خواهد زد. از بس که توانسته ماجرا را ساده‌سازی و کاریکاتوریزه کند. به قول دوستی اگر بچه‌پولدارها و آقازاده‌ها این همه چیپ و مبتذل و زن‌باره بودند که چنین قدرتی نداشتند. «لانتوری» اما خواسته یا ناخواسته به نفع «آقازاده‌ها» است و طرفدار «فاحشگی».

 

«لانتوری» ظاهری مستندنما دارد. می‌کوشد به مخاطب بقبولاند که همه چیز «واقعی» است. چه در نماهای کوتاهی که شبیه عکس‌های پشت سر هم –و بعضاً سیاه و سفید- هستند چه در شنیدن نظر آدم‌های به ظاهر متفاوت درباره گروه «لانتوری»، و چه در انتخاب سوژه «اسیدپاشی» که مخاطب درباره آن به وفور شنیده و با آن آشنا است. جدای از اینکه برای اثر گذاشتن  بر مخاطب و ایجاد حسی مثبت یا منفی در او نیازی به این شبه‌مستندبازی‌ها نیست و واقعیت هنری –به معنای درستش- اثرگذارتر و کامل‌تر از واقعیت بیرونی است، چرا فیلمساز جوان به جای این خلط مدیوم‌ها و قاطی کردن سینمای مستند با داستانی –اگر فکر می‌کند هر چه مستندتر و واقعی‌تر با ارزش‌تر- فیلمی مستند درباره «اسیدپاشی» نمی‌سازد؟ شاید برای گیشه است و برای شناخته‌تر شدن و پز دادن، وگرنه آدم دردمند بیش از خودش به فکر مسأله‌اش است و آدم‌های مبتلا و درگیر با سوژه‌اش. فیلمساز جوان البته حتی ژست بی‌طرفی و مستند بودن را هم نمی‌تواند بگیرد. گفتن «ما دلواپسیم» از زبان مغازه‌داری که مغازه‌دار بودنش را فقط با زیرنویس می‌فهمیم و نوع حرف زدن و استدلال کردن و اطلاعاتش به هیچ وجه معرف یک مغازه‌دار نیست و قرار است نماینده قشر مذهبی و سنتی باشد نقض غرض است. بیش از آنکه سینما باشد برون‌ریزی‌های هیجانی جوانی است که می‌خواهد هر جوری شده بفهماند نظرگاه سیاسیش چیست.

 

 

آقای جنتیِ وزیر ارشاد گفته: «لانتوری یک فیلم دینی و ارزشی است.» از آن حرف‌هایی که طنز ناخواسته دارند و بیش از هر چیز کم‌دانشی گوینده‌اش را آشکار می‌کند. کسی که سینما را درست بفهمد و دین را، چنین حرفی نمی‌زند. آقای وزیر شاید گول بخشش ته فیلم را خورده باشند، بیشتر اما به نظر می‌رسد دفاعشان از «لانتوری» یک‌جور دلجویی از درمیشیان است که ساخته قبلی‌اش با وجود داشتن پروانه نمایش، سه شب قبل از اکران عمومی به درخواست کمیسیون فرهنگی مجلس و وزیر ارشاد لغو شد. و از آن روز تاکنون هم اجازه نمایش عمومی پیدا نکرده. اگر چنین است کاش لااقل از دین مایه نگذاریم. بگوییم فیلم خوبی است و آن را دوست داریم یا هر توجیه و بهانه دیگری. چرا بی‌خودی پای دین را وسط می‌کشیم. چرا از دین خرج می‌کنیم. این از مردانگی به دور است.


*دانشجو

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار