دیدم بین همهجور آدمی که در پادگان هستند، برای خودش هیئت راه انداخته است. وقت نماز، کلی آدم دور و برش بود.
به گزارش شهدای ایران، شهید محسن دینشعاری مسئول گردان تخریب لشکر 27 محمد رسولالله(ص) بود که در عید قربان سال 66 در حین خنثیسازی مین در ارتفاعات دوپازای سردشت به شهادت رسید. در ادامه خاطرهای درباره این شهید آمده است.
در پادگان «۰۲ شاهرود» که بود، یک بار صمد [برادر شهید] رفت به او سر بزند. اوضاع عجیبی درست کرده بود. دید آنجا هم، همان محسن مهدیه و پزشکی قانونی [اشاره به فعالیتهای شهید دین شعاری در زمان قبل از انقلاب در مهدیه تهران و پزشکی قانونی دارد] است. بین همهجور آدمی که در پادگان هستند، برای خودش هیئت راه انداخته است. وقت نماز، کلی آدم دور و برش بود؛ از هر تیپ و قیافه. همه با هم وضو میگرفتند و میرفتند توی نمازخانه. برای بیشتر شبهای هفته یک برنامهی دعا گذاشته بود. صمد باورش نمیشد. بهش گفت «پسر، اینجا هم که دوباره هیئت راه انداختی؟!» محسن گفت: «سربازی اومدم که دلیل نمیشه برنامههامو کم کنم. تازه، اینجا باید بیشتر هم کار کرد.» فعالیتهای محسن در پادگان شاهرود فقط جذب بچهها به نماز و دعا نبود؛ از چیزهایی که پای منبر حاج آقا کافی یاد گرفته بود با بچهها صحبت میکرد.
محسن آدمی نبود که بتواند بیکار بنشیند. از هر موقعیت و مکانی برای انجام تکالیف دینیاش استفاده میکرد. جاذبه داشت. به خاطر طبع شوخ و ملایمش با همه به راحتی ارتباط میگرفت. همه دوستش داشتند. حرفش را میخواندند. هر برنامهای میگذاشت، بچهها شرکت میکردند. شاید دوستانش کمتر آدمِ اهل دعا و زیارت عاشورا دیده بودند که خندیدن و خنداندن، جزو جدانشدنی شخصیتش باشد. با کل پادگان رفاقت و دوستی داشت. با اینکه سالهای زیادی از شهادتش میگذرد، هنوز بعضی از دوستان دورهی سربازیش به خانوادهی او سر میزنند.
در پادگان «۰۲ شاهرود» که بود، یک بار صمد [برادر شهید] رفت به او سر بزند. اوضاع عجیبی درست کرده بود. دید آنجا هم، همان محسن مهدیه و پزشکی قانونی [اشاره به فعالیتهای شهید دین شعاری در زمان قبل از انقلاب در مهدیه تهران و پزشکی قانونی دارد] است. بین همهجور آدمی که در پادگان هستند، برای خودش هیئت راه انداخته است. وقت نماز، کلی آدم دور و برش بود؛ از هر تیپ و قیافه. همه با هم وضو میگرفتند و میرفتند توی نمازخانه. برای بیشتر شبهای هفته یک برنامهی دعا گذاشته بود. صمد باورش نمیشد. بهش گفت «پسر، اینجا هم که دوباره هیئت راه انداختی؟!» محسن گفت: «سربازی اومدم که دلیل نمیشه برنامههامو کم کنم. تازه، اینجا باید بیشتر هم کار کرد.» فعالیتهای محسن در پادگان شاهرود فقط جذب بچهها به نماز و دعا نبود؛ از چیزهایی که پای منبر حاج آقا کافی یاد گرفته بود با بچهها صحبت میکرد.
محسن آدمی نبود که بتواند بیکار بنشیند. از هر موقعیت و مکانی برای انجام تکالیف دینیاش استفاده میکرد. جاذبه داشت. به خاطر طبع شوخ و ملایمش با همه به راحتی ارتباط میگرفت. همه دوستش داشتند. حرفش را میخواندند. هر برنامهای میگذاشت، بچهها شرکت میکردند. شاید دوستانش کمتر آدمِ اهل دعا و زیارت عاشورا دیده بودند که خندیدن و خنداندن، جزو جدانشدنی شخصیتش باشد. با کل پادگان رفاقت و دوستی داشت. با اینکه سالهای زیادی از شهادتش میگذرد، هنوز بعضی از دوستان دورهی سربازیش به خانوادهی او سر میزنند.