شهدای ایران shohadayeiran.com

کد خبر: ۱۲۴۱۴۷
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۲۲
یکی از موسسین جامعه اسلامی دانشجویان ضمن بررسی فراز و فرودهای تشکل‌های دانشجویی گفت: سوءاستفاده‌ از دانشگاه و دانشجو در اتفاقات سال۷۸، ضربه فوق العاده سنگینی را به دانشگاه وارد کرد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از دانشجو، تشکل های دانشجویی از همان ابتدا در نقش جریان ساز برای اتفاقات جامعه ظاهر شده اند و در مواردی دچار آفت هایی هم بوده اند؛ که از مهم ترین آنها می‌توان به سیاست زدگی و جناحی شدن محیط دانشگاه ها اشاره کرد. دانشجويان ایرانی از زمان تاسيس دانشگاه همواره در فراز و نشيب‌هاي سياسي كشور پيشرو بوده و پس از انقلاب نيز در مناسبات سياسي كشور نقشي تعيين‌كننده و اثرگذار داشته‌اند. جمعيت جوان كشور به ويژه دانشجويان، چه در شكل‌گيري جمهوري اسلامي و چه در دوام و ثبات آن و تعامل سازنده با گردانندگان آن بسيار موثر ظاهر شده‌اند.

 

برای بررسی تفاوت عملکردی تشکل ها با مهدی فضائلی، از موسسین تشکل جامعه اسلامی دانشجویان به گفتگو نشسته ایم. قسمت اول گفتگوی خبرگزاری دانشجو با فضائلی به این شرح است:

 

از چه سالی وارد دانشگاه شدید و آغاز فعالیت های سیاسی شما از چه زمانی کلید خورد؟

من  از 12، 13 سالگی وارد فعالیت های سیاسی شدم و سال 64 وارد دانشگاه تهران شده و به رشته الهیات گرایش فقه و مبانی حقوق مشغول شدم. بعد از اتمام دوره کارشناسی  وقفه  ای ایجاد شد و در سال 72 در رشته  MBA دانشگاه تهران ادامه تحصیل دادم. سال64 که وارد دانشگاه شدم، دومطلب مدنظر بود؛ یکی فضای سیاسی کشور که دانشگاه هم مثل همیشه از این فضای عمومی سیاسی متاثر بود و دیگری بحث دفاع مقدس و تاثیر آن بر فضای دانشجویی.

 

در  فضای سیاسی فضای رقابت بین دو جریان چپ و راست بود و در دانشگاه هم شاهد حاکمیت بلامنازع انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت بودیم. برخلاف خیلی از حرف ها و ادعاهایی که وجود داشت به هیچ عنوان اجازه آزادی بیان در دانشگاه ها داده نمی شد

 

در مورد نکته دوم پیرامون دفاع مقدس، زمانی که وارد دانشگاه شدیم به همراه عده ای از دانشجویان عملا ترم اول و دوم در دانشگاه حضور نداشته و به جبهه رفت و آمد می کردیم. عملا فعالیت سیاسی ام  را از سال 65 شروع کردم، ولی نوع فعالیت ام ابتدا به خود دانشکده و جمع کوچک دانشجویان محدود بود. در همان ابتدا اعضای  انجمن دانشگاه با تصوری که داشتند به سراغم آمده و دعوت به همکاری کردند و من هم پذیرفتم.

 

عصر روزی که عضویت من را در انجمن اسلامی پذیرفتند جلسه ای در دانشکده تشکیل دادند که درگیری ما از همان بعدازظهر شروع شد، به محض اینکه آنها متوجه شدند که کسی عضو انجمن کردند که با افکار آنها مطابقت  ندارد، برخوردهای حذفی شان شروع شد.

 

در آن زمان جمع کوچکی را در دانشکده تشکیل دادیم تا فعالیت های محدودی را در سطح دانشکده انجام دهیم. علاوه بر آن دو مجموعه در دانشگاه غیر از دفتر تحکیم وحدت مطرح بودند، یکی تحت عنوان هیئت متوسلین به حضرت زهرا (س) که پاتوق مرکز تجمعشان، مسجد جلیلی میدان فردوسی بود و عمدتا متشکل از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی بود و جریان دوم جریان مربوط به اردوهای شهدای 72 تن که دکتر علی احمدی  محوریت آنها را برعهده داشت.

 

 بنده با هر دو این مجموعه ها در ارتباط بوده و رفت و آمد داشتم و در آن زمان جزو نیروهای فعال آن مجموعه ها محسوب می شدم. با این که با همدیگر یک رقابت ها و اختلاف نظرهایی داشتیم، ولی شرایط به نحوی بود که در هر دو مجموعه از یک مقبولیتی برخوردار بودم. در ابتدای آن سال ها و قبل از تشکیل «جامعه اسلامی» در تلاش بودیم که این دو مجموعه را به هم نزدیک کنیم. رایزنی های زیادی انجام دادیم که این دو طیف  بتوانند با همدیگر به توافق رسیده و در صحنه دانشگاه فعال تر شوند. دوستان هیئت به لحاظ فکری سلامت خیلی بیشتری داشتند، ولی در دانشگاه حضور نداشته و بیشتر کارشان خارج از دانشگاه بود.  آن موقع بچه های زیرمجموعه اردو در متن دانشگاه فعال تر بودند، ولی شاید  شائبه هایی به لحاظ سلامت فکری در موردشان  وجود داشت.

 

روحیه دانشجویی و آوانگاردی در این طیف  قوی تر بوده و قدری  محتاط تر عمل می کردند. در همان سال ها اختلاف نظری بین من و حشمت الله طبرزدی، از اعضای اولیه دفتر تحکیم وحدت در دهه شصت سر موضوعاتی پیش آمد. بعد از آن بحثی که بین ما پیش آمد  و من عملا از آن طیف جدا شدم و پس از آن تنها ایده ما نزدیک کردن این دو مجموعه (اردو  و هیئتی ها) به هم بود. پس از آمدو رفت ها و برقرای ارتباط با برخی بزرگان به این نتیجه رسیدیم که این کار امکان پذیر نیست، این جریان تا بعد از جنگ ادامه پیدا کرد.

 

بعد از سال 67 که قطع نامه پذیرفته شد و جنگ به اتمام رسید، بحث های سیاسی دانشگاه و فضای کشور تغییراتی کرد و عملا بعد از ارتحال امام،  بحث شکل گیری «جامعه اسلامی» جدی تر شد و فعالیتش از همان سالها کلید خورد.

 

تفاوت فکری ایدئولوژی نظری و منبع تعذیه فکری دو طیف اردو  و هیئتی ها بحث مهمی بود؛ برای مثال اختلاف نظر طیف بچه های اردو و بچه های هیئت اینگونه بود که نتیجه خروجی جریان  اردو حشمت الله طبرزدی از اعضای اولیه دفتر تحکیم وحدت و از منتقدان جدی رهبر انقلاب پس از جریان دوم خرداد بوده و مخبر دزفولی، سخنگوی شورای عالی انقلاب فرهنگی از طیف هیئت بیرون می آمد؛ این نشان می دهد که جنس تفاوت ایدئولوژی های این دو طیف، ریشه ای بوده است.

 

 دلیل این اختلاف جدی میان دو طیف اردو و هیئت را چه می دانید؟

 

سوال خوبی است؛ در بچه های هیئت  بحث ارتباط با روحانیت و اعتقادات قوی تر بود. آن زمان مرکز تجمع این طیف  مسجد جلیلی و محوریت  آن با آیت الله مهدوی کنی بود. گاهی غیر از خود ایشان با یک طیف دیگری از علما هم ارتباطات خیلی نزدیک و خوبی داشتند. بچه های هیئت  به لحاظ فکری یک آبشخور سالم تری داشتند و طیف بچه های اردو و طبرزدی در خودشان احساس استغنا می کردند و برای خودشان یک شان نظریه پردازی هم قائل بودند. گمان هایی پیرامون گرایش های و سابقه حضور  بخشی از دوستان  اردو در سازمان مجاهدین انقلاب هم مطرح بود.

 

 گفتید که از سال  68 اختلاف نظرهایی را با طیف تحکیم وحدت و خود حشمت الله طبرزدی داشتید، آیا از همان ابتدا جنس این فرد را به دلیل حضور منفی در فتنه ها، به عنوان جنس خطرناکی برای نظام و انقلاب می دیدید؟

طبرزدی شخصی نبود که یک مرتبه این تغییر رفتاری در وی رخ بدهد و در مقابل نظام قرار بگیرد، اما با روحیه ساختارشکنانه آوانگاردی وی، فراز و نشیب هایی از او شاهد بودیم. وی در ابتدا از هواداران جدی جمهوری اسلامی از جمله رهبر معظم انقلاب و اکبر هاشمی رفسنجانی بود و برای اولین بار از عنوان امام خامنه‌ای برای آیت الله خامنه‌ای استفاده کرد و مروج طرح مرجعیت آیت الله سید علی خامنه‌ای بود.


در آن زمان این طیف با ما بحث می کردند که چرا شما به رهبرمعظم انقلاب «امام خامنه ای» نمی گویید؟ من در پاسخ گفتم که این تعابیر، تعابیری نیست که چند نفر دانشجو مثل من و شما بخواهیم آقا را به عنوان امام جا بزنیم و معرفی کنیم و این عبارت را به کار ببریم و یا مثلا کسی از ما نمی پذیرد. گفتم امام در طول زمانی از حاج آقا روح الله به امام خمینی رسیدند، حال ما چند نفر دانشجو نمی توانیم آقا را امام بنامیم؛ و این قضیه بیش از این که خدمت به رهبر باشد ضربه به ایشان است.

 

همان ابتدا دفتر هاشمی رفسنجانی به این فرد بها داد و حتی از وی حمایت های مادی و سیاسی کرد. در فضای دانشگاه آزاد به جاسبی نزدیک شد و از قبل همین موضوع  اعتباراتی هم گرفت. افراط و تفریط این افراد را خراب کرد؛ همان هایی که در آن مقطع شروع رهبری آیت الله خامنه ای می خواستند بحث امامت ایشان را مطرح کنند، بعدها شاهد فاصله گرفتن‌شان از رهبری بودیم. چون از سال 55 با فضای سیاسی آشنا بودم و با افراد مختلفی رفت وآمد داشتم، می دانستم که رفتارهای زیگزاگی و فراز و فرودها چگونه ایدئولوژی افراد را تغییر می دهد.

 

 به نظر شما چه تغییری در محتوای فعالیت های تشکل های دیروز و ورودشان به عرصه سیاسی و بحث های جامعه و تشکل های امروزی ایجاد شده است؟

جریان دانشجویی به لحاظ میزان تاثیرگذاری و پیش رو بودن در صحنه های مختلف کشور در مقاطع مختلف، فراز و فرودهایی داشته و من به خصوص بعد از حوادث تیر ماه 78 احساس می کنم که جریان دانشجویی یک افت قابل توجهی پیدا کرده است؛ یعنی آن اتفاقی که در سال 78 افتاد و سواستفاده ای که از دانشگاه و دانشجو صورت گرفت، ضربه فوق العاده سنگینی را به دانشگاه وارد کرد. دانشگاه بعد از فتنه 78 خودش هم نسبت به خودش دچار یک نوعی بازنگری شد و مدیریت دانشگاه ها و دست اندرکاران مجموعه های دانشگاهی دچار محافظه کاری شدیدی نسبت به جریانات دانشجویی شدند.

 

جریان دانشجویی از آغاز انقلاب تاثیرات خیلی زیادی داشت. درست در اول انقلاب بخش های مهمی از نهادهای انقلابی مثل سپاه، جهاد و ... توسط جریان دانشجویی شکل گرفته و فعال می شدند و تاثیرات جدی را در شرایط اول انقلاب ایجاد می کردند. در فاصله کوتاهی بعد از مقطع پیروزی انقلاب حادثه تسخیر لانه جاسوسی مجددا جریان دانشجویی را پرچم دار این حرکت کرد، به طوریکه هنوز هم تاثیرات ماندگاری در کشور ایجاد کرده و از آن به عنوان یک نقطه اوج یاد می شود.

 

اگر تشکل‌های انقلابی در دانشگاه ها نباشد باید فاتحه دانشگاه را خواند!

 بعد از حادثه تسخیر لانه جاسوسی، باز هم جریان دانشجویی تاثیر گذار است؛ مثلا در انتخابات مجلس سوم جریان دفتر تحکیم وحدت یکی از موثرترین مجموعه ها در فضای انتخاباتی بود و همین طور فراز و فرودهایی دارد تا به 78 می رسیم و اتفاقات بعد از آن؛ که به نظرم بعد از 78 دیگر اتفاق خیلی ویژه و ممتازی از جنبش های دانشجویی شاهد نیستیم؛ البته  تنوع شان بیشتر شده و  تاثیرگذارند، و حتی اگر همین تشکل ها در فضای دانشگاه نباشند و نبودند، فاتحه دانشگاه خوانده شده بود، ولی در مقایسه با این چند حرکتی که جریان دانشجویی پیشتاز و پیش قراول شد، حداقل در ذهنم نیست که از جنبش های دانشجویی حرکتی دیده باشیم.

 

 علت تفاوت فعالیت جنبش های دانشجویی امروز نسبت به تشکل های قدیمی تر چیست؟

دلایل مختلفی دارد یک بخش آن این است که عده ای علاقه مند نیستند که جریانات دانشجویی خیلی فعال باشند. به طوریکه کار به جایی رسید که رهبر انقلاب در دهه 70 آن تعبیر تند را به کار بردند، «که خدا لعنت کند کسانی که دانشگاه را غیرسیاسی می خواهند» شاید یک دلیلش استفاده ابزاری است که جریان های بیرون دانشگاه از جریان دانشجویی کردند.

 

 در دوران دوم خرداد جریان اصلاح طلبی می خواست بگوید که این جریان نسبت به دانشگاه اصالت  قائل است و به جریان دانشجویی به عنوان یک اهرم فشار و نگاه ابزاری نگاه نمی کند،  ولی می بینیم در آن سال ها نوع برخوردی که با تشکل ها شد زننده بود، برای مثال در انتخابات مجلس ششم عملا کار به جایی می رسد که کسی مثل حجاریان به مجموعه دفتر تحکیم آن موقع می گوید که شماها هیچ کاره هستید.

 

این افراد خیلی مدعی حضور و تاثیر جریان دانشجویی بودند؛ جریان چپ مدعی سال 60 و جریان اصلاحات دهه 70 ، هر دو پرمدعاترین جریانات نسبت به مجموعه دانشجویی بودند و زمانی که به نفعشان نباشد به این مجموعه ها می گویند شما  کاره ای نیستید؛ مگر اینکه در چارچوب سیاست هایی که ما می خواهیم فعالیت کنید.

 

همیشه این بحث را در دانشگاه داشتیم که اگر تشکل های دانشجویی بخواهند شاخه دانشجویی هر حزبی؛ فرقی نمی کند چپ یا راست باشد، اصولگرا یا اصلاح طلب باشد، عملا رسالت دانشجوی‌شان را از دست داده و دیگر نقشی که مجموعه دانشجویی باید ایفا کنند، را انجام نمی دهند. این نوع نگاه که فکر می کنم همچنان در بخش هایی وجود داشته باشد، باعث سرخوردگی جریان دانشجویی می شود. وقتی مجلس ششمی ها تحصن می کنند، توقع خود متحصنین این بود که یک خیل عظیمی از دانشجویان هم فکر جریان متحصن، یعنی جریان اصلاح طلب راه بیفتند و با آنها بیعت و حمایت کنند؛ در صورتی که اصلا هیچ حرکتی در دانشگاه نمی بینیم.

 

 خیلی مسئله مهمی است؛ یعنی جریانی که مدعی اتصال به بدنه دانشجویی دانشگاهی بوده، آن اتفاقات را رقم زده و در مقاطع مختلف هر چه چشم انتظار می نشینند، حمایتی نمی شود.

 

 علل ورود و بیان جزئی همه مسائل از سوی رهبرمعظم انقلاب در دیدار های دانشجویی چیست؟ آیا پیگیری مطالبات رهبری در دانشگاه ها و دغدغه هایشان در قدیم بیشتر از حال بود؟

ارتباط رهبر انقلاب با دانشگاه ها به طور کلی، و دانشجویان به طور خاص، که بحث ما در موردشان هست، ارتباط خیلی قدیمی است و این ارتباط تاکنون ادامه پیدا کرده است. تنها مسئول و شخصیتی که به صورت مستمر با دانشجوها ارتباط و نشست و برخواست داشته رهبر معظم انقلاب بوده اند. ممکن است رئیس جمهوری یک بار آن‌هم در 16 آذر در دانشگاهی صحبت کند، ولی می‌بینید جلسات پرسش و پاسخ رهبری در دوران ریاست جمهوری به صورت مستمر در مسجد دانشگاه تهران برگزار می شد که من هم توفیق داشتم سال 67 ،68 مجری یکی از جلسات پرسش و پاسخ رهبر بودم.

 

در دوران رهبری نیز باز همین وضعیت ادامه پیدا می کند؛ یعنی علاوه براینکه در ماه رمضان نشست های دانشجویی دارند، در زمانی هم که ایشان به سفرهای استانی می رفتند، دیدار با دانشجویان در این سفرها پیش بینی می شد. همه نگاهشان به دانشجو نگاه ابزاری و حاشیه ای است و این درصورتی است که رهبر معظم انقلاب نگاهشان نگاه اصیل به دانشجویان بوده و این یعنی برای دانشجویی اصالت و هویت مستقلی قائلند.

 

نکته ای که برای من عجیب است حرف امسال رهبر انقلاب است، که دانشجویان امروز نسبت به دانشجویان اول انقلاب رشد فکری و اطلاعات و اشراف و ... بیشتر دارند و من فکر می کنم که ما خودمان چنین ذهنیتی را نداشتیم. تصورمان این بود که دانشجویان قبل نسبت به دانشجویان امروز پخته تر، عمیق تر و اطلاعات اسلامی شان بهتر بوده است.

 

رهبری ویژگی‌های بیشتری برای نسل امروز دانشجویان فعال دانشگاه ها نسبت به نسل گذشته قائل هستند. ایشان دهه 70 در دانشگاه صنعتی شریف دیداری داشتند و در آنجا از بیداری دانشجویی سخن گفتند. تبیینی که می کنند تبیین هویت مستقل تاثیرگذار است.

 

از آنجاییکه خود جریان دانشجویی باوری نسبت به خودشان ندارند، رهبر انقلاب بخشی از صحبت هایشان در این خصوص است تا این باور را احیا و تقویت کنند و آن را در خود دانشجویان و توسط خودشان ایجاد کنند، چرا که این امر دچار یک رکود شده است.

 

این نوع ارتباطی که رهبری به آن پرداخته، بخشی در صحبت های آقا در این دیدارها و بخشی ناظر به صحبت هایی بوده که در پاسخ به دانشجویان داشتند. لذا متناسب با پختگی که رهبر احساس می کنند، مطالبی می گویند که در خصوص عمق توانمندی های نسل امروز دانشگاه‌هاست.

 

علت ورود جزئی رهبری به مسائل عدم فهم درست مسئولین است

 

امروز ورود ایشان به جزئیات را فقط در جریان دانشجویی نمی بینیم، رهبر خیلی ریز وارد همه مسائل و موارد می شوند و علتش این است که احساس می کنند دیگران این را نمی فهمند و یا نمی خواهند بفهمند!  یعنی می گویند «اقتصاد مقاومتی» بعد یک عده ای می گویند چرا اقتصاد مقاومتی؟ که بعد مقام معظم رهبری در مشهد ده محور را ذکر می کنند. سپس دو مرتبه به مناسبت دیگری بحث قاچاق و بحث تولید داخلی را مطرح می کنند و اینها نشان می دهد که عده ای یا نمی خواهند بفهمند، یا خیلی کند ذهن هستند.

 

وقتی کسی در جایگاه سطح راهبردی، به هر دلیلی صحبت هایش را از یک سطح راهبردی و سیاست گذاری کلان به سطح عملیاتی می آورد، نشان دهنده این است که کسانی که باید عمل کنند، دچار یک سوتفاهم و  سوبرداشت و یا بدفهمی هستند. در این حالت بحث از حالت کلی خارج و وارد جزییات می شود.

 

 در سال های مختلف شاهد ورود مصداقی آشکار جامعه اسلامی به انتخابات هستیم؛ این قضیه را چطور ارزیابی می کنید؟

این بحث از دوران ما محل اختلاف بود و دیدگاه های مختلفی هم وجود داشت.من خودم برای اینکه تشکلی بتواند در دانشگاه یک کار مستمر تاثیرگذاری را داشته باشد با همین موافقم که وارد تعیین مصداق نشود؛ مگر مقاطع خیلی خاص که ضرورت هایی به وجود بیاید. این اختلاف نگاهی بوده که هنوز هم وجود دارد، چون تصمیم گیری ها شورایی بوده و ادامه دارد. اکثریت به این جمع بندی رسیدند که ورود مصداقی داشته باشند، ولی به نظرم درستش این است که جریان دانشجویی اگر بخواد با دانشگاه فعالیت موثرتری را داشته باشد، هر چقدر بتواند از ورود آشکار و مصداقی پرهیز کند، موفق تر خواهد بود؛ یعنی می تواند شرایطی فراهم کند که به جای تعیین مصداق، غلبه گفتمانی را داشته باشد.

 

 یعنی یک نوع نگاهی را دنبال کند که از دلش فردی بیرون بیاید. ولی اینکه ما مستقیم سراغ مصادیق بریم از آسیب هایی است که بوده و هست و به نظرم منحصر به «جامعه اسلامی»  نباید باشد.

 

 وضعیت کنونی «جامعه اسلامی»  را مانند  جامعه اسلامی دهه 70 می بینید؟

اطلاعاتم به روز نیست، تحرکاتشان را  خیلی ریز دنبال نمی کنم تا بتوانم اظهارنظر درستی داشته باشم.

 

آسیب جریانات دانشجویی پس از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص کمیت تشکل ها

ولی این تشکل فراز و فرودهایی را در مقاطعی داشته است. دبیر کل و شورایی که  انتخاب می شد نقش مهمی داشت. مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال 70 در خصوص کمیت تشکلهای دانشجویی به جریانات آسیب وارد کرد، گفتند یک درصدی از دانشجویان باید عضو این تشکل باشند تا بتوانند مجوز بگیرند. یک روز در جمع اعضای جامعه اسلامی  به دبیر کل آن زمان اشاره کردم که اگر این نگاه کمی مراقبت نشود  و ساز و کارهایی برایش تدبیر نشود، به تشکل ها ضربه می زند؛ به نظرم این فقط آفت جامعه اسلامی نبود، مصوبه ای بود که همه تشکل ها به نوعی شامل حالشان می شد.

 

کل جریان دانشجویی و از جمله جامعه اسلامی نقش تعیین کنندگی خود را تا حدود زیادی از دست داده است؛ یعنی دیگر  پیش قراول نبوده و از سال  80 به این طرف یادم ندارم که دانشجویان حرکت پیش تازانه ای را داشته باشد.

 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار