پیشکسوت بسکتبال ایران که سابقه پوشیدن پیراهن تیم ملی در ردههای مختلف را هم داشت در شرایطی مرگ را در آغوش کشید که هنوز تعدادی از عروسکهایش به فروش نرفته بود تا خرج بیماری همسرش کند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از مهر، برای خیلیها این تیتر یک جمله ساده و البته کم اهمیت است:«ایرج خدری درگذشت». اینها شاید وقت هم نگذارند تا همین چند کلمه را بخوانند چه برسد به اینکه بیندیند ایرج خدری که بود و چطور زندگی کرد و چطور رفت؟
مردی که هم در ورزش پله های موفقیت را طی کرد و هم در هنر مقابل دوربین چند کارگردان مطرح نقش آفرینی کرد. اما آخر عمری شده بود گوشنشین میادین تهران و همدمش شده بود عروسکهایی که باید فروخته می شد تا هزینه های درمان خودش و همسرش و البته مخارج دو فرزند خردسالش را تامین کند.
ایرج خدری اولین قهرمان و ورزشکاری نبود که اینگونه زیست و اینگونه رفت، آخرین هم نخواهد بود. او که باید زیر چتر حمایتی خانواده بزرگ ورزش قرار می گرفت روزهای آخر عمرش را گوشه یکی از میادین تهران سپری کرد و در 45 سالگی درحالی جان به جان آفرین تسلیم کرد که تنهایی بیشتر از ضعف مالی آزارش داد.
حالا قطعا همه مسئولان می خواهند بیایند در تشییع پیکرش مقابل دوربین ها قرار بگیرند و از خوبی هایش بگویند و از اینکه قدرش را ندانستند. حالا حتما فدراسیون بسکتبال برایش تاج گل ارسال خواهد کرد و بنر بزرگی هم خواهد زد برای عرض تسلیت. وزارت ورزش هم همینطور. بقیه مسئولان هم که باید به فکر او می بودند از این قاعده مستثنی نیستند.
شاید بتوان به صندوق حمایت از قهرمانان و ورزشکاران نمره قبولی داد که در ماههای آخر عمر ایرج خدری سراغ او رفت و در حد بضاعت و تا آنجایی که قانون اجازه می داد به وی کمک کرد. وزیر ورزش هم در این اواخر به یاری او شتافت و مبلغی را به حقوقش اضافه کرد اما نوشدارویی بود بعد از مرگ سهراب.
حالا همسر بیمار ایرج خدری مانده و دو کودک خردسال که نمیدانند باید خرج خودشان را در بیاورند یا خرج بیماری مادری که ام اس دارد و هزینه های درمانش بالاست. حالا آنها ماندهاند و خانهای استیجاری که نمیدانند صاحبخانه کی وسایلشان را می ریزد داخل خیابان.
همین چند روز خاکسپاری و مراسمهای ترحیم کسی یاد میکند از خانواده ایرج خدری اما هفته بعد آنها میمانند و تنهایی هایشان و هزاران مشکلی که برسرشان چون آوار فرو خواهد ریخت. باید چه کرد؟ باید چه کرد که خانواده خدری و خدری ها که برای این ورزش زحمت کشیده اند و سلامتی شان را داده اند به چنین سرنوشت تلخی گرفتار نشوند؟
چه کسی باید بیاید سروسامان بدهد به اوضاع نامناسب زندگی این ورزشکاران. اینهایی که خیلی هاشان تا به حال رنگ فیش حقوقی را ندیده اند چه برسد به فیش های حقوقی نجومی. اینها حتی بیمه هم ندارند چه برسد به حق اولاد و حق سختی کار و زیر کولر نشستن و سفر رفتن و ...
عروسک فروش میادین تهران هم رفت. در میان خواب بسیاری از مسئولان. در میان بی توجهی ها و کم محلی های آنهایی که باید می آمدند و دست این ورزشکار و هنرمند را می گرفتند و حداقل ها را برایش فراهم می کردند. نمونه این عروسک فروش در ورزش ایران بسیار است. از ورزشکاران تیم های ملی گرفته که کنار خیابان ها دستفروشی می کنند تا قهرمانانی که برای نان شب شان مانده اند.
ایرج خدری رفت اما آیا رفتن او برای مسئولان درس عبرتی می شود که مراقب ایرج خدری های دیگر باشند؟
مردی که هم در ورزش پله های موفقیت را طی کرد و هم در هنر مقابل دوربین چند کارگردان مطرح نقش آفرینی کرد. اما آخر عمری شده بود گوشنشین میادین تهران و همدمش شده بود عروسکهایی که باید فروخته می شد تا هزینه های درمان خودش و همسرش و البته مخارج دو فرزند خردسالش را تامین کند.
ایرج خدری اولین قهرمان و ورزشکاری نبود که اینگونه زیست و اینگونه رفت، آخرین هم نخواهد بود. او که باید زیر چتر حمایتی خانواده بزرگ ورزش قرار می گرفت روزهای آخر عمرش را گوشه یکی از میادین تهران سپری کرد و در 45 سالگی درحالی جان به جان آفرین تسلیم کرد که تنهایی بیشتر از ضعف مالی آزارش داد.
حالا قطعا همه مسئولان می خواهند بیایند در تشییع پیکرش مقابل دوربین ها قرار بگیرند و از خوبی هایش بگویند و از اینکه قدرش را ندانستند. حالا حتما فدراسیون بسکتبال برایش تاج گل ارسال خواهد کرد و بنر بزرگی هم خواهد زد برای عرض تسلیت. وزارت ورزش هم همینطور. بقیه مسئولان هم که باید به فکر او می بودند از این قاعده مستثنی نیستند.
شاید بتوان به صندوق حمایت از قهرمانان و ورزشکاران نمره قبولی داد که در ماههای آخر عمر ایرج خدری سراغ او رفت و در حد بضاعت و تا آنجایی که قانون اجازه می داد به وی کمک کرد. وزیر ورزش هم در این اواخر به یاری او شتافت و مبلغی را به حقوقش اضافه کرد اما نوشدارویی بود بعد از مرگ سهراب.
حالا همسر بیمار ایرج خدری مانده و دو کودک خردسال که نمیدانند باید خرج خودشان را در بیاورند یا خرج بیماری مادری که ام اس دارد و هزینه های درمانش بالاست. حالا آنها ماندهاند و خانهای استیجاری که نمیدانند صاحبخانه کی وسایلشان را می ریزد داخل خیابان.
همین چند روز خاکسپاری و مراسمهای ترحیم کسی یاد میکند از خانواده ایرج خدری اما هفته بعد آنها میمانند و تنهایی هایشان و هزاران مشکلی که برسرشان چون آوار فرو خواهد ریخت. باید چه کرد؟ باید چه کرد که خانواده خدری و خدری ها که برای این ورزش زحمت کشیده اند و سلامتی شان را داده اند به چنین سرنوشت تلخی گرفتار نشوند؟
چه کسی باید بیاید سروسامان بدهد به اوضاع نامناسب زندگی این ورزشکاران. اینهایی که خیلی هاشان تا به حال رنگ فیش حقوقی را ندیده اند چه برسد به فیش های حقوقی نجومی. اینها حتی بیمه هم ندارند چه برسد به حق اولاد و حق سختی کار و زیر کولر نشستن و سفر رفتن و ...
عروسک فروش میادین تهران هم رفت. در میان خواب بسیاری از مسئولان. در میان بی توجهی ها و کم محلی های آنهایی که باید می آمدند و دست این ورزشکار و هنرمند را می گرفتند و حداقل ها را برایش فراهم می کردند. نمونه این عروسک فروش در ورزش ایران بسیار است. از ورزشکاران تیم های ملی گرفته که کنار خیابان ها دستفروشی می کنند تا قهرمانانی که برای نان شب شان مانده اند.
ایرج خدری رفت اما آیا رفتن او برای مسئولان درس عبرتی می شود که مراقب ایرج خدری های دیگر باشند؟