یک وقتی ترور زیاد بود و بنز ضد گلوله به شخصیتها میدادند. یک شخصیت هم بود یک زمانی مسئولیت داشت، به او بنز ضد گلوله دادند.
به گزارش شهدای ایران؛ حجت الاسلام قرائتی در سخنرانی با عنوان "وفاداری به عهد و پیمان با خدا" در سخنانی اظهار کرد: یک وقتی ترور زیاد بود و بنز ضد گلوله به شخصیتها میدادند. یک شخصیت هم بود یک زمانی مسئولیت داشت، به او بنز ضد گلوله دادند. وقتی از پستش کنار رفت، بنز ضد گلوله را پس نمیداد. سپاه جرثقیل پشت دیوار خانهاش برد. با جرثقیل بنز را از خانهاش بیرون کشیدند.
این معنای «تَنزَعُ» است. وقتی میخواهد بگیرد، راحت میگیرد. نمیخواهد پس بدهد. این چسبیدن به زمین خیلی مهم است. انسان به چیزی دل ببندد. این جوان ده سال است برای یک دختر صبر کرده است. یا دختر برای یک پسر صبر کرده است. چه خبر است؟ اینطور انسان به یک شغلی وابسته شود. به یک انسانی، به یک شهری وابسته شود. شد شد، نشد نشد!
در قرآن 114 سوره است. چهار تا به جای «قل هو الله» نمیشود خواند. سجده واجب دارد. باقی سورهها را میشود به جای «قل هو الله» خواند. یک آقایی خواست به جای «قل هو الله» سوره نوح را بخواند. سوره نوح هم یک صفحه و نیم است. اول آیهاش هم این است. ما نوح را فرستادیم. «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» (نوح/1) بعد از بسم الله الرحمن الرحیم، میگوییم: «قل هو الله احد» میگوییم: بسم الله الرحمن الرحیم، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا». یعنی نوح را فرستادیم. این آقا گفت: «غیر المغضوب علیهم و الضالین». بسم الله الرحمن الرحیم، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا». یادش رفت! «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا»،«إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» همینطور تند تند خواند، برای اینکه یادش بیاید. یک نفر از پشت سر گفت: آقا، نوح نمیرود. یک پیغمبر دیگر... (خنده حضار) «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» تو نوح را میفرستی نمیرود. یک پیغمبر دیگر.
اینکه انسان وابسته شود به اینکه... در همین شهر آخوندی زمان شاه بود، گفتند: بالای منبر برو به شاه دعا کن. ایشان اگر عمامهاش را برمیداشت و میگفت: اصلاً من آخوند نیستم. هان... من سیب زمینی فروش هستم. (خنده حضار) شاه کت و شلواری نمیخواست. شاه میخواست آخوند بالای منبر دعایش کند! این بخاطر اینکه گیر عمامهاش بود، رفت دعا به شاه کرد و الآن 35 سال است فراری است. مشهدی هم هست. یک دعا کرد، یک دقیقه! 35 سال فراری است.
باید بگویی: من نیستم. وابسته به لباس نباش! در این شغل حرام است، شغل دیگر. آقا در این اداره گناه میکنی؟ جایت را عوض کن. در این مدرسه، در این دانشگاه، یک دختری، یک پسری، با هم عاشق شدند و دانشگاهشان را عوض کنند. رشتهشان را عوض کنند. ما وابسته نشویم. وابستگی باعث میشود دینمان را بفروشیم. از آخوندش گرفته تا کت و شلواریاش. این حتماً دلش میخواهد رئیس جمهور شود. حالا رأی هم نیاورد، میگوید: نه! من باید رئیس جمهور شوم. من باید نماینده مجلس شوم. خودش را کاندیدا میکند برای شورای شهر یا برای نماینده مجلس. رأی نمیآورد. دیگر در شهر زندگی نمیکند. بابا مردم شهر که عوض نشدند. حالا به جای «الف» گفتند «ب». میگوید: نه! در شأن من نیست دیگر در این شهر زندگی کنم.
وابسته شدن، خوشا به حال کسی که وابسته نشده است. اینهایی که وابسته نیستند، راحت میمیرند. چون به دنیا وابسته نیستند. اینکه میگویم حدیث است. مؤمنی که میمیرد انگار گل بو میکند. ولی آنهایی که وابسته هستند، جیز و ویز میکنند. شما گاهی پشت دستت خون میشود. گاهی کف دستت، یک چسب به پشت دست و یک چسب به کف دستت میزنی. وقتی میخواهی چسب را بکنی، کف دست چون مو ندارد، راحت برداشته میشود. پشت دست چون مو دارد و به این چسب چسبیده است، ه... ه... هو... هرکس به دنیا بچسبد، جان کندنش بد است و بد جان میدهد.
این معنای «تَنزَعُ» است. وقتی میخواهد بگیرد، راحت میگیرد. نمیخواهد پس بدهد. این چسبیدن به زمین خیلی مهم است. انسان به چیزی دل ببندد. این جوان ده سال است برای یک دختر صبر کرده است. یا دختر برای یک پسر صبر کرده است. چه خبر است؟ اینطور انسان به یک شغلی وابسته شود. به یک انسانی، به یک شهری وابسته شود. شد شد، نشد نشد!
در قرآن 114 سوره است. چهار تا به جای «قل هو الله» نمیشود خواند. سجده واجب دارد. باقی سورهها را میشود به جای «قل هو الله» خواند. یک آقایی خواست به جای «قل هو الله» سوره نوح را بخواند. سوره نوح هم یک صفحه و نیم است. اول آیهاش هم این است. ما نوح را فرستادیم. «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» (نوح/1) بعد از بسم الله الرحمن الرحیم، میگوییم: «قل هو الله احد» میگوییم: بسم الله الرحمن الرحیم، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا». یعنی نوح را فرستادیم. این آقا گفت: «غیر المغضوب علیهم و الضالین». بسم الله الرحمن الرحیم، «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا». یادش رفت! «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا»،«إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» همینطور تند تند خواند، برای اینکه یادش بیاید. یک نفر از پشت سر گفت: آقا، نوح نمیرود. یک پیغمبر دیگر... (خنده حضار) «إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحا» تو نوح را میفرستی نمیرود. یک پیغمبر دیگر.
اینکه انسان وابسته شود به اینکه... در همین شهر آخوندی زمان شاه بود، گفتند: بالای منبر برو به شاه دعا کن. ایشان اگر عمامهاش را برمیداشت و میگفت: اصلاً من آخوند نیستم. هان... من سیب زمینی فروش هستم. (خنده حضار) شاه کت و شلواری نمیخواست. شاه میخواست آخوند بالای منبر دعایش کند! این بخاطر اینکه گیر عمامهاش بود، رفت دعا به شاه کرد و الآن 35 سال است فراری است. مشهدی هم هست. یک دعا کرد، یک دقیقه! 35 سال فراری است.
باید بگویی: من نیستم. وابسته به لباس نباش! در این شغل حرام است، شغل دیگر. آقا در این اداره گناه میکنی؟ جایت را عوض کن. در این مدرسه، در این دانشگاه، یک دختری، یک پسری، با هم عاشق شدند و دانشگاهشان را عوض کنند. رشتهشان را عوض کنند. ما وابسته نشویم. وابستگی باعث میشود دینمان را بفروشیم. از آخوندش گرفته تا کت و شلواریاش. این حتماً دلش میخواهد رئیس جمهور شود. حالا رأی هم نیاورد، میگوید: نه! من باید رئیس جمهور شوم. من باید نماینده مجلس شوم. خودش را کاندیدا میکند برای شورای شهر یا برای نماینده مجلس. رأی نمیآورد. دیگر در شهر زندگی نمیکند. بابا مردم شهر که عوض نشدند. حالا به جای «الف» گفتند «ب». میگوید: نه! در شأن من نیست دیگر در این شهر زندگی کنم.
وابسته شدن، خوشا به حال کسی که وابسته نشده است. اینهایی که وابسته نیستند، راحت میمیرند. چون به دنیا وابسته نیستند. اینکه میگویم حدیث است. مؤمنی که میمیرد انگار گل بو میکند. ولی آنهایی که وابسته هستند، جیز و ویز میکنند. شما گاهی پشت دستت خون میشود. گاهی کف دستت، یک چسب به پشت دست و یک چسب به کف دستت میزنی. وقتی میخواهی چسب را بکنی، کف دست چون مو ندارد، راحت برداشته میشود. پشت دست چون مو دارد و به این چسب چسبیده است، ه... ه... هو... هرکس به دنیا بچسبد، جان کندنش بد است و بد جان میدهد.