شهدای ایران: روزنامه«وطن امروز» در یادداشتی از «رضا مشتاقی»نوشت:
«ارج» تعطیل شد. خبر ناراحتکننده است ولی تعجبآور نیست. ناراحتکننده است، چون روزگاری بخش عمده لوازم خانگیمان منقش به نام «ارج» بود. چون قدیمیترین نام صنعتی ایران است که به خاطر داشتیم. چون 80 سال برابر چشممان، به جای سامسونگ، سونی، الجی و پاناسونیک، ارج میدیدیم و بعدها هم صنام، شهاب، صاایران و پارسخزر و..... اما تعجبآور نیست. چون سالهاست نمیبینیمش. چون خیلیهایمان تا همین چند روز پیش فکر میکردیم «ارج» سالهاست تعطیل شده. چون مطمئنا هیچکداممان آخرینبار که تبلیغ یک کالای «ارج» را در صداوسیما یا دیگر رسانهها دیدیم به یاد نمیآوریم. «ارج» باید تعطیل میشد. چون نیازی نبود بفروشد و پولی برایمان درآورد تا به جایش گرانترین و به روزترین موبایلها، ماشینها، تلویزیونها و یخچالهای روز دنیا را وارد کنیم. پول نفت، «بچه پولدارهای ملی» را از ساختن و فروختن بینیاز میکند.
اشتباه نشود! من هم خانهام مملو از همین یخچالها، تلویزیونها و ماشین لباسشوییهای کرهای و ژاپنی است اما تعطیلی ارج تقصیر من نیست. تقصیر مدیری است که نیازی نمیدید بهبود کیفیت بدهد. تقصیر مدیران دولتی است که در هزاره سوم، هنوز هم ارزش تبلیغات را نفهمیدهاند. تقصیر نفت است که کارخانهها را هم بچهپولدار بار میآورد و به از جیب خوردن عادت میدهد. تقصیر دولتی است که جیب واردکننده برایش ارجحیت دارد تا تولیدکننده! چرا باید رقابت کرد وقتی میتوان مثل خودروسازان داخلی از دولت کمک بلاعوض گرفت و چند ماه و چند سال دیگر هم پول کارمندان را داد و به اسم هم که شده سر پا و برقرار ماند؟ حتما خاطرتان هست، بعد از توافق لوزان در فروردینماه 94، رئیسجمهور فرمودند: «نکته آخرم خطاب به مردم عزیز این است؛ مردم خوب! ما برای برداشتن موانع کشور یک گام مهم برداشتیم. باید در همه زمینهها موانع را از سر راه کشور برداریم. امروز روزی است که دولت دستش را به سوی فعالان اقتصادی و همه مردم دراز میکند. ما نیازمندیم به توسعه، اشتغال و ایجاد رونق اقتصادی برای اینکه مردم شاهد بهبود در زندگی مادی و معنویشان باشند». از آن روز، بیش از یک سال میگذرد. 100 سال هم که بر این منوال بگذرد، دعوت رئیسجمهور بیپاسخ خواهد ماند. چرا؟ چون اقتصاد در قبضه دولت است و رئیسجمهور خود این را بهتر از دیگران میدانند. مردم چگونه در چیزی که دخالتی در آن ندارند کاری صورت دهند؟ سیاستگذاری خرد و کلان با دولت است، صنایع بزرگ و کوچک- از خودروسازی و هواپیمایی و صنایع فولاد بگیرید تا همین کارخانه ارج- در اختیار دولت است، قریب به 85 درصد اقتصاد ایران در قبضه دولت است، در چنین وضعی، از مردم چه انتظاری میتوان داشت جز اینکه باز هم صبوری کنند و به انتظار کلید مشکلگشا و دست با تدبیری بنشینند؟ دولت تا امروز چه میزان از اقتصاد را به مردم واگذارده است که منتظر ید موسوی و دم مسیحایی مردم در اقتصاد است؟ چه میزان از همین خصوصیسازی انجام شده هم «واقعا خصوصیسازی بوده است» و نه «اختصاصیسازی» و از این جیب به آن جیب کردن دولتیها؟ آن بخش اندک از اقتصاد هم که در دست مردم و بخش خصوصی است، یا مشتری عمدهاش دولت است یا آنکه با یک سیاستگذاری اشتباه و بالا و پایین شدن ناگهانی نرخ گمرکات و بسته شدن قراردادهای واردات کالای مشابه خارجی، مرگ را در برابر خود میبیند. در این دوره و زمانه که همه تقصیرات بر دوش دولت قبل است و دامن دولت فعلی منزه از هر قصوری، آیا میتوان پرسید در این یک سال که از توافق لوزان و سخنرانی رئیسجمهور میگذرد، دولت چه میزان مردم و فعالان اقتصادی را دخیل در اقتصاد کرده است؟ چرا «ارج» دولتی، پیش از آنکه ورشکسته شود، خصوصی نشد؟ چند «ارج» دیگر پیشرو است؟ چه آنکه میدانیم ارج آخرین مورد نیست و دومینوی تعطیلی کلانشرکتهای تولیدی با این مسیر در راه است. سوال اساسیتر میتواند این باشد: «چرا مهندس خلیل ارجمند، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران، با 8 کارگر ساده توانست ارج را بنیان نهد و امروز دولت با خیل دانشآموختگان مهندسی و دکترای دانشگاههای درجه اول و دولتی که در اختیار خود دارد نمیتواند مانع تعطیلی و حذف شدنش از بازار رقابت شود؟» به خاطر ضعف ارتباط آموزش عالی- که دانشگاههای برتر آن دولتیاند- با صنعت- که عمده مصادیق آن در اختیار دولتند- انگشت اتهام را باید به سوی چهکسی نشانه گرفت؟ مقصر اصلی ناتوانی بعضی کالاهای ایرانی در رقابت با کالای خارجی کیست؟ آیا این رقم بالای دانشآموختگان دانشگاهها که هر ساله در دهه فجر به عنوان دستاورد عظیم انقلاب اسلامی عنوان میشود، نباید به یاری صنعت میآمدند؟ در روزگاری که سامسونگ هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته بود، خلیل ارجمند و میرمصطفی عالینسب و محمود خلیلی، غولهای صنعتی چون «ارج» و «علاءالدین» و «بوتان» را در ایران بنیان میگذاشتند و امروز امثال مهندس جلال آرین باید در برابر دوربینها اشک بریزند که نهتنها حمایت نمیشوند، بلکه جلوی توسعه اختراعاتشان نیز از سوی دولتیها گرفته میشود. تا زمانی که دولت از یکسو مانند نظامهای اقتصادی مارکسیستی نزدیک به کل اقتصاد را در مشت گرفته باشد و از سوی دیگر وقتی به اشتغالآفرینی و ایجاد رونق اقتصادی و حمایت از حقوق مصرفکننده میرسد بناگاه لیبرال میشود و آن را جزئی از وظایف خود نمیداند، تا وقتی دولتها بزرگترین دستاورد خود را افزایش خامفروشی نفت بدانند و خود را ملزم به حمایت از تولید داخل نبینند، تا وقتی آموزش عالی و تحصیلات تکمیلی صرفا به چشم راهی برای سرگرم کردن جوانانی که شغلی برایشان نداریم دیده شود و راهبردی برای استفاده از دانش آکادمیها در صنعت اندیشیده نشود، همین آش است و همین کاسه. «ارج» نخستین بنگاه اقتصادی باسابقه تعطیل شده نبود، آخرینشان هم نخواهد بود.
«ارج» تعطیل شد. خبر ناراحتکننده است ولی تعجبآور نیست. ناراحتکننده است، چون روزگاری بخش عمده لوازم خانگیمان منقش به نام «ارج» بود. چون قدیمیترین نام صنعتی ایران است که به خاطر داشتیم. چون 80 سال برابر چشممان، به جای سامسونگ، سونی، الجی و پاناسونیک، ارج میدیدیم و بعدها هم صنام، شهاب، صاایران و پارسخزر و..... اما تعجبآور نیست. چون سالهاست نمیبینیمش. چون خیلیهایمان تا همین چند روز پیش فکر میکردیم «ارج» سالهاست تعطیل شده. چون مطمئنا هیچکداممان آخرینبار که تبلیغ یک کالای «ارج» را در صداوسیما یا دیگر رسانهها دیدیم به یاد نمیآوریم. «ارج» باید تعطیل میشد. چون نیازی نبود بفروشد و پولی برایمان درآورد تا به جایش گرانترین و به روزترین موبایلها، ماشینها، تلویزیونها و یخچالهای روز دنیا را وارد کنیم. پول نفت، «بچه پولدارهای ملی» را از ساختن و فروختن بینیاز میکند.
اشتباه نشود! من هم خانهام مملو از همین یخچالها، تلویزیونها و ماشین لباسشوییهای کرهای و ژاپنی است اما تعطیلی ارج تقصیر من نیست. تقصیر مدیری است که نیازی نمیدید بهبود کیفیت بدهد. تقصیر مدیران دولتی است که در هزاره سوم، هنوز هم ارزش تبلیغات را نفهمیدهاند. تقصیر نفت است که کارخانهها را هم بچهپولدار بار میآورد و به از جیب خوردن عادت میدهد. تقصیر دولتی است که جیب واردکننده برایش ارجحیت دارد تا تولیدکننده! چرا باید رقابت کرد وقتی میتوان مثل خودروسازان داخلی از دولت کمک بلاعوض گرفت و چند ماه و چند سال دیگر هم پول کارمندان را داد و به اسم هم که شده سر پا و برقرار ماند؟ حتما خاطرتان هست، بعد از توافق لوزان در فروردینماه 94، رئیسجمهور فرمودند: «نکته آخرم خطاب به مردم عزیز این است؛ مردم خوب! ما برای برداشتن موانع کشور یک گام مهم برداشتیم. باید در همه زمینهها موانع را از سر راه کشور برداریم. امروز روزی است که دولت دستش را به سوی فعالان اقتصادی و همه مردم دراز میکند. ما نیازمندیم به توسعه، اشتغال و ایجاد رونق اقتصادی برای اینکه مردم شاهد بهبود در زندگی مادی و معنویشان باشند». از آن روز، بیش از یک سال میگذرد. 100 سال هم که بر این منوال بگذرد، دعوت رئیسجمهور بیپاسخ خواهد ماند. چرا؟ چون اقتصاد در قبضه دولت است و رئیسجمهور خود این را بهتر از دیگران میدانند. مردم چگونه در چیزی که دخالتی در آن ندارند کاری صورت دهند؟ سیاستگذاری خرد و کلان با دولت است، صنایع بزرگ و کوچک- از خودروسازی و هواپیمایی و صنایع فولاد بگیرید تا همین کارخانه ارج- در اختیار دولت است، قریب به 85 درصد اقتصاد ایران در قبضه دولت است، در چنین وضعی، از مردم چه انتظاری میتوان داشت جز اینکه باز هم صبوری کنند و به انتظار کلید مشکلگشا و دست با تدبیری بنشینند؟ دولت تا امروز چه میزان از اقتصاد را به مردم واگذارده است که منتظر ید موسوی و دم مسیحایی مردم در اقتصاد است؟ چه میزان از همین خصوصیسازی انجام شده هم «واقعا خصوصیسازی بوده است» و نه «اختصاصیسازی» و از این جیب به آن جیب کردن دولتیها؟ آن بخش اندک از اقتصاد هم که در دست مردم و بخش خصوصی است، یا مشتری عمدهاش دولت است یا آنکه با یک سیاستگذاری اشتباه و بالا و پایین شدن ناگهانی نرخ گمرکات و بسته شدن قراردادهای واردات کالای مشابه خارجی، مرگ را در برابر خود میبیند. در این دوره و زمانه که همه تقصیرات بر دوش دولت قبل است و دامن دولت فعلی منزه از هر قصوری، آیا میتوان پرسید در این یک سال که از توافق لوزان و سخنرانی رئیسجمهور میگذرد، دولت چه میزان مردم و فعالان اقتصادی را دخیل در اقتصاد کرده است؟ چرا «ارج» دولتی، پیش از آنکه ورشکسته شود، خصوصی نشد؟ چند «ارج» دیگر پیشرو است؟ چه آنکه میدانیم ارج آخرین مورد نیست و دومینوی تعطیلی کلانشرکتهای تولیدی با این مسیر در راه است. سوال اساسیتر میتواند این باشد: «چرا مهندس خلیل ارجمند، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران، با 8 کارگر ساده توانست ارج را بنیان نهد و امروز دولت با خیل دانشآموختگان مهندسی و دکترای دانشگاههای درجه اول و دولتی که در اختیار خود دارد نمیتواند مانع تعطیلی و حذف شدنش از بازار رقابت شود؟» به خاطر ضعف ارتباط آموزش عالی- که دانشگاههای برتر آن دولتیاند- با صنعت- که عمده مصادیق آن در اختیار دولتند- انگشت اتهام را باید به سوی چهکسی نشانه گرفت؟ مقصر اصلی ناتوانی بعضی کالاهای ایرانی در رقابت با کالای خارجی کیست؟ آیا این رقم بالای دانشآموختگان دانشگاهها که هر ساله در دهه فجر به عنوان دستاورد عظیم انقلاب اسلامی عنوان میشود، نباید به یاری صنعت میآمدند؟ در روزگاری که سامسونگ هنوز پا به عرصه وجود نگذاشته بود، خلیل ارجمند و میرمصطفی عالینسب و محمود خلیلی، غولهای صنعتی چون «ارج» و «علاءالدین» و «بوتان» را در ایران بنیان میگذاشتند و امروز امثال مهندس جلال آرین باید در برابر دوربینها اشک بریزند که نهتنها حمایت نمیشوند، بلکه جلوی توسعه اختراعاتشان نیز از سوی دولتیها گرفته میشود. تا زمانی که دولت از یکسو مانند نظامهای اقتصادی مارکسیستی نزدیک به کل اقتصاد را در مشت گرفته باشد و از سوی دیگر وقتی به اشتغالآفرینی و ایجاد رونق اقتصادی و حمایت از حقوق مصرفکننده میرسد بناگاه لیبرال میشود و آن را جزئی از وظایف خود نمیداند، تا وقتی دولتها بزرگترین دستاورد خود را افزایش خامفروشی نفت بدانند و خود را ملزم به حمایت از تولید داخل نبینند، تا وقتی آموزش عالی و تحصیلات تکمیلی صرفا به چشم راهی برای سرگرم کردن جوانانی که شغلی برایشان نداریم دیده شود و راهبردی برای استفاده از دانش آکادمیها در صنعت اندیشیده نشود، همین آش است و همین کاسه. «ارج» نخستین بنگاه اقتصادی باسابقه تعطیل شده نبود، آخرینشان هم نخواهد بود.