بازیگر فیلم «هنگامه» گفت: خیلی دغدغه ستاره شدن ندارم. از 8سالگی تئاتر کار میکنم ، اگر در مسیر ستاره شدن قرار میگرفتم شاید اگر هنگامه به من پیشنهاد میشد میگفتم بازی نمیکنم.
مرا مسخره میکردند، حالا برای مدافعان حرم پست میگذارند!
به گزارش شهدای ایران به نقل از فارس، در میان اخبار و رویدادهای مهم سینمایی اکران یک فیلم کوتاه آنچنان خبر مهمی محسوب نمیشود و تقریبا هیچ کدام از ارزشهای خبری را ندارد اما «هنگامه» با همه فرق میکند. سوژه مهمترین اتفاق فیلم است و جسارت کارگردان در پرداخت به موضوع علی رغم تمام اشکالات احتمالی قابل تحسین است. در ابتدای مصاحبه کارگردان گفت نقدپذیر است، ما نیز سعی کردیم با پرسش برخی سوالات ادعای او را به چالش بکشیم که در ادامه گفتگوی فارس با سوگل طهماسبی بازیگر نقش اول «هنگامه» و امیر داسارگر کارگردان فیلم را می خوانید:
عدم آشنایی با آدمهایی که با این اعتقاد میروند و میجنگند
درباره «هنگامه»، نه ساخت خیلی خوب و نه محتوای عجیب و غریبش بود، نکتهای که جذابیت داشت این بود که خانم طهماسبی این کار را بازی کردند و بعد از آن کار را خوب حمایت کردند. حتی در جشنواره فجر که با بازیگران صحبت میکنیم میگویند اول فیلم را با تماشاگر میبینم و بعد حمایت یا بایکوت میکنند. چرا شما از فیلم اینطور دفاع کردید؟
طهماسبی: روز اولی که فیلمنامه را برایم ایمیل کردند و خواندم حدود ده دقیقه طول کشید، اینقدر مرا گرفت که فقط میخواستم ببینم رضایت میدهد یا نمیدهد و به چه صورت است. برای بار دوم خواندم و کمی فکر کردم و فیلمنامه را خواندم و موضوع برایم جذاب بود، اول به دلیل اینکه احساس کردم تا به حال در این زمینه فعالیتی نشده و خودم جسته و گریخته فقط از این طرف و آن طرف شنیدم. من هیچ آشنایی با آدمهایی که با این اعتقاد میروند و میجنگند نداشتم، نمیتوانم این ادعا را داشته باشم و بگویم خیلی در این فضا بودم، خیر هیچ آشنایی از نزدیک با این آدمها نداشتم. وقتی فیلمنامه را خواندم احساس کردم که این حرف شاید یک ذره شعارزدگی در آن باشد ولی احساس کردم شاید انتخاب شدم که در چنین کاری بازی کنم، شاید یک دستی این فیلمنامه را برای من فرستاده و من خواندم و خوشم آمده است چون در آن مدت دو کار دیگر هم بود که به من پیشنهاد شد ولی وقتی آن را خواندم، زنگ زدم که کار را بازی میکنم و دوستش دارم، فیلمنامه خیلی روان و ساده است و به زبان ساده صحبت میکند و هیچ پیچیدگی خاصی ندارد.
قبول بازی در «هنگامه» قبل از سریال کیمیا بود یا بعد از آن؟
زمانی بود که کیمیا پخش میشد و من پیشنهاد کاری خوبی داشتم ولی وقتی فیلمنامه را خواندم احساس کردم میتوانم در این کار خوب باشم و یک حرکت مثبتی انجام بدهم. بعد از آن موضوع که با داسارگر صحبت کردیم و گپ زدیم و سر قرارداد کمی بالا پایین کردیم و در نهایت دوست داشتم که در این کار باشم و لطف دوستان بود و حمایتی که کردند کار شروع شد و در حین کار خیلی با کارگردان گپ میزدیم بابت خاطراتی که داشتند حرف میزدند. راجع به این آدمها، اعتقاداتشان، تا هرچیز که فکر کنید راجع به همه چیز صحبت میکردیم و نکات اینقدر ریزی که اگر بنشینی و فیلم را ببینی همین نکات ریز است که «هنگامه» یا فیلم را قابل باور میکند.
یک چیزی را اعتراف کنم که کمی کار با آقای داسارگر سخت بود برای اینکه خیلی سختگیرند و من دوسال با آقای افشار کار کرده بودم که چون قبلتر با من کار کرده بود و خیلی به من سخت نمیگرفت، ولی وقتی سر صحنه آمدیم آقای داسارگر چون خودش آن فضا را میشناخت مجبور بودیم یک پلان را چندبار تکرار کنیم و راجع به آن بحث کنیم. چون بعضی پلانها و سکانسها خرد میشد و پلان پلان زیاد میشد، من کمی اضطراب این را داشتم که اینها وقتی به هم بچسبد قرار است چه اتفاقی بیفتد ولی روزی که برای صداگذاری آمدم و دو تا سکانس را دیدم متوجه شدم چقدر روان و قابل باور است و چقدر دوستش دارم.
هرجا باشم از «هنگامه» حمایت میکنم
پس نسبت به کارگردانی آقای داسارگر ترس هم داشتید؟
طهماسبی: خیر، ترس نداشتم. ترسم از این بود که در تدوین و در هرچیزی اینها باید درست سر جای خودش قرار بگیرد، شاید یک جایی را من اشتباه بازی کردم باشم، نه اینکه به کارگردان شک داشته باشم، خیر. چون از یک فضایی آمده بودم که قبلتر با آن فضا آشنایی داشتم و این فضا برایم جدید بود. روز جشنواره با شوق دوستانم را دعوت کردم در حالیکه قبل از آن فقط دو سکانس کوتاه دیده بودم. با خانواده آمدم کار را دیدم و لذت بردم. این شاید جملهای است که نباید نسبت به خودم بزنم ولی در آن لحظه خودم را باور کردم به عنوان زنی که همسرش مدافعحرم است و درگیریهای خودش را دارد.
من چون با یک باور قلبی وارد کار شده بودم طبیعتاً میطلبید که بعد هم از کار حمایت کنم، اگر قرار بود برویم در جمع خانواده شهدا باشیم من وظیفهام بوده که آنجا بروم و کار را با آنها ببینم چون کار برای آنها بود. اگر قرار بوده دانشگاه برویم و با جوانها حرف بزنیم وظیفهام بوده که بروم و حرف بزنم، قلباً کار هنگامه را دوست دارم و هرجا که باشم از آن حمایت میکنم.
از زمان خواندن فیلمنامه تا زمان شروع کار تقریباً چقدر فاصله داشت؟
طهماسبی: تقریبا ده روز.
داسارگر: کمی بیشتر شد، برای رسیدن به بازیگر مرد که بتواند در فیلم بازی کند کمی حساسیت داشتم و اذیت اذیت شدیم، فکر میکنم حدود دو هفته شد.
برای بازی در هنگامه کتاب «دختر شینا» را خواندم
در دو هفته چگونه این شناختی را که اصلاً نسبت به مدافعان حرم نداشتید پیدا کردید؟ میخواهم بدانم حسی که گرفتید از فیلمنامه بود یا بعد از آن تحقیق و پژوهش کردید؟
طهماسبی: در این فاصله چند نشست با آقای داسارگر داشتیم و صحبت کردیم، بعد امین(بازیگر نقش مرد) انتخاب شد و دو جلسه چند ساعته حرف زدیم و ایشان کتاب دختر شینا را دادند و مطالعه کردم. یک دوستی به نام عباس اسلامیان دارم که خودش مدافع حرم است، زنگ زدم و با آقای اسلامیان صحبت کردم و چندساعتی گپ و گفت بود و از او خواستم برایم عکس بفرستد و عکسها را دیدم ولی کمک بیشتر را خود آقای داسارگر کردند که در آن جلساتی که داشتیم و خیلی حرف میزدیم خیلی کمک کرد و خواندن آن کتاب و رفتن به آن فضا که یک خانم محوریت آن داستان بود و چطور با صبوری که در زمان جنگ بوده است و حالا بیست سی سال بعد. زن همان زن است، جنسیتش همان است، دغدغههایش همان است، آن کتاب هم خیلی به من کمک کرد.
همانها که مرا مسخره میکردند امروز برای مدافعانحرم پست اینستاگرام میگذارند
وقتی کار را میبینیم بیشتر کشمکشهای این زن در رابطه با رفتن یا نرفتن همسرش است و خیلی درگیر بحثهای اجتماعی و این فضایی که در جامعه حاکم است نمیشود. هیچوقت احساس نکردید یک جایی یک گریزی به این ماجرا زده شود یا اگر زده میشد بهتر نبود؟
طهماسبی: اگر بخواهیم وارد جامعه شویم و مسائل پیرامون را نشان دهیم شاید بحثی باشد که در یک فیلم 90دقیقهای هم نگنجد، خیلیها هنوز آمادگی این موضوع را ندارند، هنوز مسخره میکنند و خیلی جاها به من برخورده است. در بین همکاران خودم، در زمانی که فیلم را بازی میکردم خیلی تلفن به من زده که خودت را مسخره کردی که چنین فیلمی بازی کردی؟ میروی وارد موجی میشوی که اینطور میشود و حتی وقتی جایزه را گرفتم هیچکس به من تبریک نگفت بابت اینکه برایشان کار چیپ و مسخرهای میآمد. همان دوستان در صفحه اینستاگرامشان دو هفته پیش همهشان در مدافع از حرم پست گذاشتند و من به شخصه این کار را نکردم چون من کارم را جای دیگری انجام دادم و با یک پست گذاشتن به نظرم نمیتوانستم ارادتم را نشان دهم ولی اینها این کار را کردند و خیلی از این مسئله دلگیر شدم که همان آدمهایی که مرا مسخره کردند در صفحه اینستاگرامشان پست گذاشتند که مردان بزرگ خدا... دلم شکست و طوری بود که بغض میکردم همان آدمهایی که به من میگفتند چرا، الآن فکر میکنند با یک پست گذاشتن چقدر ارادتشان را دارند نشان میدهند.
داسارگر: اصطلاح مدافعان حرم ما را نجات داد، تا سه چهارسال انگار نمیدانستیم اینها چه کسانی هستند و در هیئتها هم بود که گفتند مدافعان حرم. خوب یادم هست تا اوایل سال 93 خیابان ولیعصر را داشتم پایین میآمدم کنار مسجدی بنر زده که شهید مدافع حرم؛ برایم جالب بود که اینها شهید مدافع حرم شدند، این واژه نجات داد.
خیلیها حمایت نمیکنند و میگویند به خاطر اینکه در صنف خودم بعداً اذیت میشوم و حتی ممکن است کارها و فرصتهای شغلیام را از دست بدهم.
طهماسبی: بله، به من گفتند وارد موجی میشوی که فقط آدمهایی که با این طرز فکرند به تو پیشنهاد میدهند و آدمهایی که هنری فکر میکنند به تو پیشنهاد کار نمیدهند.
برای «هنگامه» تا چندسال آینده حرف دارم
شما وقتی پس از «کیمیا» این فیلم را بازی کردید به نوعی اعتبارتان را خرج کار کردید. بعد از فیلم فضا چطور بود؟ الان فضای کاری چطور است؟
خوب است، اتفاقاً چندجا هم صحبت شده و گفتم دوست دارم با آدمهایی کار کنم که به یک چیزی اعتقاد دارند و به مسائلی در زندگیشان پایبند هستند چون اینطور تکلیفتان با آن آدمها مشخص است و میدانی که آن آدم قرار است چه بسازد و تنها هدفش این نیست که یک فیلم بسازد که در سوپرمارکت برود. کارهای سینمایی بازی کردم که هیچچیز پشتش نبوده و هیچ اتفاقی هم در آن نیفتاده است ولی شاید «هنگامه» از کارهایی بوده که هنوز فکر میکنم تا یکی دوسال دیگر هم حرف برای گفتن دارم و جاهای مختلف دعوت شوم و بروم و فیلم را ببینم و از آن لذت ببرم.
الان دغدغه خودتان هم شده است؟
بله، اول چون آشنایی نداشتم. ولی مخصوصاً تولد حضرت علی (ع) و روز پدر که شهریار و در جمع خانواده سه نفر از شهدا رفته بودیم منقلب شدم.
به دعای آنها بزودی اتفاقات درخشانی در زندگیم میافتد/ از خداوند ممنون که مرا در چنین شرایطی قرار داد
فضای خانواده شهدا در مواجهه با کار چگونه بود؟ چون آنها صاحب اصلی فیلم هستند و احتمالاً با آدمهایی که به نوعی نقششان را بازی کردید هم مواجه شدید، چهطور به کار نگاه میکردند؟ بازی شما را پسندیدند؟
فکر میکنم 80درصد به چیزی که آنها بودند نزدیک بودم، کار روی آنها اثر گذاشته بود. من آن شب با مادرم و خواهرم آمده بودم،آن شب مرا خیلی دعا کردند و در هر مناسبتی برایم دعای خیر میفرستند، آنقدر که احساس میکنم بزودی اتفاقات درخشانی در زندگیم میافتد و جلوی اتفاقات بد گرفته میشود. اینقدر از ته قلبشان دعا میکردند، آنها یاد همسر و یا پسر خودشان میافتادند و آن دعا اینقدر صمیمی بود که واقعاً هر سری به آن فکر میکنم حالم بد میشود که خدایا چقدر از تو ممنونم که مرا در موقعیتی قرار دادی که مادر یک شهید اینطور مرا دعا کند.
در جشنواره عمار چشمانم را بستم و فیلم را گوش کردم، تفاوت آشکاری ندیدم. یعنی میتوانستم از این فیلم یک نمایش رادیویی داشته باشم. نه اینکه کاملاً نمایش رادیویی بود ولی خیلی دیالوگمحور بود، این را قبول دارید؟
داسارگر: احساس نمیکنم که دیالوگمحور بود چون تا آن جایی که به کار لطمه نزند دیالوگهای اضافی را حذف کردیم. یک جایی حتی در فیلمنامه بود و موقعی هم که دورخوانی میکردیم بود ولی سر صحنه یکهو احساس میکردیم شاید این دیالوگ یک لطمهای بزند و اضافهگویی باشد و حذفش میکردیم، این را که نمیشود بگوییم که در یک فیلم 30 – 40 دقیقهای هیچ دیالوگی نباشد.
چون این کار یک مقدار جنسش زنانه است، علاقهمند بودم که این احساس را از طریق نگاه و تصویر و مسائلی به جز کلام و دیالوگ ببینم. این به نظرتان در کار رعایت شده بود؟
طهماسبی: تا آنجا که زمان کار دست ما را باز گذاشته بود رعایت شده بود. شما به عنوان یک مخاطب خاصتر به قضیه نگاه میکنید، فیلم هنگامه چون برای جشنواره مردمی بوده است یک مقدار باید فیلمی باشد که عامه هم بفهمند. اگر قرار باشد که احساس را با تصویر به نمایش بگذاریم شاید این مادر شهیدی که فیلم را نگاه میکند و 70 سال دارد یا آن بچه کودک ارتباط برقرار نکند، باید یک جاهایی کلام وجود داشته باشد و حرف را گفت.
بودجهاش چقدر بود؟
طهماسبی: کلیتش را میگویم، برای یک کار سینمایی بودجه بهتری قرار میدهند تا کاری که قرار است کار نیمهبلند باشد. احساس میکنم این کار برای مخاطب عامتری ساخته شده و دیالوگ احتیاج بوده است.
بچهها بیرون رفتند چون فضای «آژانسشیشهای» را نمیشناختند
مخاطب کار شما تقریباً سه دستهاند، یک بخش منتقد هستند، یک بخش خانواده شهدا و مدافعین حرم که هر مدلی که به شهدا بپردازید این خانوادهها تشکر میکنند، و یک طیف دیگر مخاطبان معمولی، یعنی آمده فیلم ببیند، چه تلویزیون باشد یا جشنواره یا سینما. من فیلم را سربلند میبینم ولی شما فکر میکنید در مواجهه با مردم هم ارتباط برقرار میشود؟
طهماسبی: بله، در سینما هم این قضیه وجود دارد، یک نفر نمیتواند با کار طنز ارتباط برقرار کند و طنز و کمدی را نمیشناسد و فیلمی را میبیند و میگوید چه کار مزخرف و مسخرهای بود، چون آن آدم با آن فضا آشنا نیست. در دوران نوجوانی از طرف مدرسه آژانس شیشهای را دیدیم، نصف بیشتر بچههای مدرسه بیرون رفتند و حتی دوتا از معلمها بلند شدند رفتند چون فضا را نمیشناختند ولی چون بچه جنوب هستم و آن فضا را میشناختم و مادربزرگم و مادرم همیشه تعریف میکردند که چه اتفاقی افتاد و بمباران چطور بود آن فضا را میشناختم و با دل و جان نگاه میکردم، دوئل، ارتفاع پست و ... را هم همینطور، تمام لحظات را احساس میکردم. هنگامه هم اگر برای مخاطبین عامی که این فضا را نمیشناسند پخش شود شاید آن ارتباط را نتواند برقرار کند.
جنوبیها از درویش و حاتمیکیا راضیاند
با کدامیک از کارگردانان فیلمهای جنگی ارتباط برقرار میکردید؟ تا الان دو سه تا از کارهای حاتمیکیا را نام بردید.
طهماسبی: کارهای آقای درویش و آقای حاتمیکیا را دوست دارم چون احساس میکنم وقتی کار میسازند ادای دینشان در کار کامل است و جنوبیها همیشه از آنها راضیاند کارشان را دوست دارند، مخصوصاً در بین اینها که نام بردم، ارتفاع پست از کارهایی است که خیلی دوستش دارم.
شما به اندیشه و ادای دین خیلی اشاره دارید، احساس میکنم از تکنیک و کارگردانی و ... برایتان مهمتر است.
طهماسبی: بله، باور برایم خیلی ارزشمند است تا کاری بازی کنم که از لحاظ فنی همهچیزش عالی باشد ولی در آن روح وجود نداشته باشد. خودم وقتی ببینم احساس کنم همهچیز مکانیکی است و باوری که گفتم در آن نیست.
نسبت شما با کارهای تجاری چگونه است؟
طهماسبی: من خیلی کم کارهای تجاری بازی کردم، وقتی فیلمنامه را میخوانم یا با آن آدمها صحبت میکنم خیلی نمیتوانم آن ارتباط را برقرار کنم.
میتوانیم بگوییم خانم طهماسبی بازیگریست که خاصپسند و با نگاه خودش بازی میکند؟ یا اینکه خانم طهماسبی بازیگری حرفهای است که هر کاری که احساس کند در جهت روند کارنامه حرفهایاش اثرگذار است قبول خواهد کرد؟
طهماسبی: نگاه برایم بیشتر اهمیت دارد.
دغدغه ستاره شدن ندارم
با این نگاه نمیترسید هیچوقت در مسیر ستارهشدن قدم نگذارید؟
طهماسبی: خیلی دغدغه ستاره شدن ندارم. از 8سالگی تئاتر کار میکنم و هیچوقت در زندگی دغدغهام این نبوده که بعد از این چه اتفاقی برایم میافتد، اگر در مسیر ستاره شدن قرار میگرفتم شاید مثلاً هنگامه به من پیشنهاد میشد میگفتم نه بازی نمیکنم. برای همین است که کار تلویزیونی را خیلی بیشتر دوست دارم، و آن ارتباط با مردم را خیلی دوست دارم و لذت میبرم.
آقای داسارگر نقد مرا به رادیویی بودن کار قبول دارید؟
داسارگر: من ادعایی ندارم، شاید رادیویی باشد ولی میتوانم بگویم هرچه بلد بودم و امکانش برایم فراهم بوده انجام دادم. ما در بخش هایی از فیلمنامه سکانسهایی داشتیم که نشد آن را پیاده کنیم، مثلا یک فضای دیگری نوشته بودیم، باد بیاید و هنگامه تنها باشد و خیابان بزرگی باشد و... ولی آنقدر فرصت و بودجه نبود.
بودجه چقدر بود؟
داسارگر: فکر میکنم با موسیقی و ... حول و حوش 120 میلیون شد. اگر الآن به من بگویید، میگویم کاش سه روز بیشتر وقت داشتیم، خود این سکانس، پاییز بود و ساعت 3 هوا تاریک میشد و برای همین سکانس برای ایدهای که داشتیم باید دو روز وقت میگذاشتیم. در یک بخش در فیلمنامه نوشته بودیم هنگامه از بین درختان میآید، چادر باد میخورد، باد و باران و... بیداد میکند. خانم طهماسبی دو سه بار رفت آمد آقای ایمانی(یکی از عوامل) گفت چادرش باد نمیخورد، دستیار گفت حواست به کار خودت باشد، اینجا تنها جر و بحث در پروژه ما به وجود آمد که به تو چه و خلاصه داستان شد. تنها یک ربعی که در پروژه کنتاکت داشتیم همین ماجرا بود، اینکه چادر باد بخورد که نمیتوانیم بگوییم صد متر را خانم طهماسبی در 10 ثانیه بدود، امکانات میخواهد، اجرایش زمان میبرد، صدابرداریاش و گرفتن پلانش خاص میشود، بنابراین اگر میگوییم امکانات بیشتر، که البته هیچجا و هیچوقت نگفتم و همین هم از سرم زیاد بوده و دستشان درد نکند منظور این است. انتخاب لوکیشنهای ما محصول یک پروسه یک ساله بوده است، یعنی جلوی دانشگاه را شهریور 93 انتخاب کردم، مسجد و جاهای مهم را خودم انتخاب کردم، اینکه قابهایمان چه باشد، فضایمان چه باشد، دوربینمان چگونه باشد، به نظرم خیلی قاب زیبا و فضای زیبا در فیلممان زیاد است. مخاطبان ما دقیقاً دو گروه هستند، گروهی که میتوانند با این موضوع کنار بیایند اینکه دارند فیلمی را میبینند که دارد از عرض گسترش مییابد تا در طول، و گروهی که نمیتوانند. هرجا میروم شماره موبایلم را میدهم که اگر نقد دارید در تلگرام بگویید، طرف در تلگرام گفته یک کلیپ 100 ثانیه از کارت میشد در آورد، در این حد هم داشتم تا از آن طرف که خیلی عالی بود. خیلیها میگویند چرا ادامه ندادید؟ او شهید میشود و ما میخواهیم تنهایی این دختر را ببینیم. خیلی بالاپایینهای اینطوری. یا در بحث زمان میتوانستم یک فیلمنامه 90 دقیقهای بنویسم ولی آقای داریوش یاری کارگردان فیلمنامه را خواند، گفت این فیلمنامه خوب است ولی چرا 30 دقیقه نمیکنی؟ این الان 40-45 دقیقه است و هیچ جشنوارهای نمیتوانی بدهی. گفتم الان این است، و نمیخواهم به این چیزها فکر کنم، الان به نظرم این اتفاق دارد میافتد، یا بلندتر کنیم مثلا 70 دقیقه کنیم. آنچه بلد بودم سعیام را کردم و تنها ادعایی که میتوانم کنم این است که کار آبرومند است همین، مرتب است. ممکن است از نظر شما دیالوگمحور باشد، اما به نظر من خیلی دیالوگش کم است! اما نمیخواهم دفاع کنم.
اینجا هستید که دفاع کنید.
نه چرا این کار را کنم؟ شما وقتی میگویید نیست یعنی کار من درست انجام نشده است، تنها توجیهی که برای اضافه کردن باجناق، خواهرزن، رفیق مونا و ... داشتیم این بود که زندگیهای مختلف در کار دیده شود وگرنه چه نیازی بود باجناق را ببینیم، یا مونا را ببینیم؟ کارهای اینجوری کردیم ولی وقتی شما میگویید اشاره نکردید من بگویم فلان چیز بود؟ اهل این نیستم و خیلی بدم میآید. شما ندیدید یعنی کافی نبوده یا درست اجرا نشده یا هر دلیل دیگری، من اصلاً نباید توضیح دهم در فلان سکانس گذاشته بودم که حامد میگوید، یکسری گفتند که چقدر دیالوگ خوبیست که قدر این بازار آرام را بدان و در مغازه را میبندد و بیرون میرود، و صحبت هم کردیم ولی شما میگویی چرا در مورد مسائل اجتماعی در فیلم صحبتی نشده است. همین که شما میگویید دیالوگ زیاد است، دهها نظر مردمی دارم که میگویند چرا این زن و شوهر اینقدر با هم کم حرف میزنند؟ در فضای منتقدین حرف شما درست است ولی مردم میگویند چرا اینها کم با هم هستند؟
آرزو میکنم داسارگر کارگردان متوسطی شود اما ...
خانم طهماسبی میخواهم درباره داسارگر یک نظر بیرحمانه دهم، کار قبلی و این کار را دیدم و به نظرم پیشرفت عجیب و غریبی نسبت به کار قبلی ندارد. داسارگر میگفت جاهایی که رفتم و نماهایی که گرفتم جاهایی که برای پلان انتخاب کردم یکسال به آن فکر کردم، این نشان میدهد کار دلی است، از جلوی مسجد رد شده و کمکم گفته این سکانسها اینجا باشد چقدر خوب میشود یا جلوی دانشگاه تهران رفته و گفته اگر این بخش را بگیرم فوقالعاده میشود. یعنی کار را حرفهای ندیده است که یک نفر باشد فضاها را انتخاب کند، یک نفر دیالوگهای خاص را بنویسد و این شکلی ندیده و من میترسم امیر داسارگرها در این سطح بمانند و پیشرفت قابل توجهی از آنها نبینیم، ما یک نسلی اوایل انقلاب داشتیم که با دغدغههای انقلابی شروع به کار کردند به غیر از آنها که چپ کردند بقیه که ماندند الان کار شاخصی انجام نمیدهند و کار ویژهای از آنها نمیبینیم. داسارگر را در 10 سال آینده چگونه میبینید؟ یک کارگردان متوسط و دغدغهمند یا کارگردان حرفهای؟
طهماسبی: در حرفهایم جوابتان را داده بودم، دوست دارمآدمها، آدمهای با باوری باشند تا اینکه یک کارگردانی در سطح بالا باشند و بدون باور. من با آن آدمها نمیتوانم خیلی ارتباط برقرار کنم و نمیتوانم کارهایشان را ببینم، چون فقط تکنیک است و هیچچیز دیگر. احتیاج هست به آدمها زمان داده شود و تجربه کسب کنند. مثال عینی بزنم، آقای افشار خودشان جانبازند و جزو غواصهایی بودند که شهید شدند و آن شب در عملیات بودند، چون خودش در آن فضا بوده همه میگویند صحنههای جنگ سریال کیمیا خیلی بهتر از کل کیمیا شده است. شاید پنج قسمت جنگ به کل سکانسها میارزد، چرا؟ چون آن آدم با باورش آن صحنهها را گرفته، آنها را دلی گرفته است. شاید نظرم خوب نباشد اما من امیدوارم و آرزوی قلبیام است که داسارگر کارگردان متوسطی شوند ولی باورهایشان را از دست ندهند، آن باور آدم را زنده نگه میدارد.
با شما اختلاف نظر دارم، انتظار دارم اگر کسی دغدغه دارد مجاهدت کند تکنیک یاد بگیرد، انتظارات من به اندازه یک هالیوودی است.
طهماسبی: آن یک تیم بزرگ پشت یک اتفاق است، اینطور نیست که یک نفر برای خودش لوکیشن بچیند ولی در کار هالیوودی که نگاه میکنیم میبینیم یک اتاق فکری وجود دارد که اصلاً نمیتوانیم فکرش را بکنیم، داستان آنها با ما خیلی فرق میکند. خودم هیچوقت اتفاقات کشور خودم را با هالیوود مقایسه نمیکنم، از هم جداست. شاید کار را ببینم و دوست هم داشته باشم ولی هیچوقت مقایسه نمیکنم چون دو دنیای جدا از هم است.
جفاست که میگویند دغدغه تکنیک نداریم/ حاتمی کیا غول مرحله آخر است
داسارگر در شناخت موقعیت زمانی به شدت خوب عمل کرده است، در دورهای که هیچکس در این زمینه فیلم نمیساخته این کار را کرده و قدمی برداشته و راه را برای بقیه باز کرده است. ولی تکنیک برایم مهم است، انتظارم از داسارگر خیلی بیشتر است.
داسارگر: اولا این تیغ را از نظر تکنیکی اینقدر بالا بردند و این پیشفرض را گذاشتند که این آدمها دغدغه تکنیکی ندارند، این واقعاً جفا به این جریان است. یک دوره با آقای حاتمیکیا میرفتیم و چیزی که از این 8 جلسه فهمیدم و به نظرم رسید برگ برنده این آدم که غول مرحله آخر فیلمسازی است شناخت زمین بازی خودش است، خیلی افراد دیگر هم این کار را کردند مثلاً سعید روستایی هم در مورد موضوعی فیلم ساخته که پیکسل به پیکسل آن را میشناسد. یک فیلمساز درجه یک مثال بزنم، بهرام توکلی با فیلم اول خود عالی ظاهر شد ولی الان به چه روزی افتاده است؟ البته من آخرین فیلمش را دوست دارم و میدانیم فیلم او واقعا سینماست اما مردم ارتباط برقرار نکردند. شما تکنیک را چه میدانید؟ سختترین کار از نظرم توانایی قصه گفتن است که هیچ تعریف مشخصی ندارد، نه دکوپاژ است، نه میزانسن، اینکه تو بتوانی قصه بگویی و ما داریم این را تمرین میکنیم. شما اسم این را تلاش برای یاد گرفتن تکنیک میگذارید یا خیر؟ اگر تکنیک منظورتان مدل خاص نورپردازی یا میزانسن و اتفاقات خاص محیطی است همه سر جای خودش هست، فیلمنامه باید بخواهد، طرفش باید برویم، چقدر بتوانیم یا نتوانیم، ولی دغدغه اصلی خود من و خیلی از بچههای دیگر دور و برم، یکی تجربه ژانر است که در سینمای ایران روی زمین مانده است. دستیاری نکردن هم نقص نیست، خیلیها در سینما دستیاری نکردند.
مثلاً چه کسانی؟
ابراهیم حاتمیکیا. فیلمکوتاههایش را ببینید، باورم نمیشد. میخواهم بگویم اکثر فیلمسازان حزباللهی دهه شصتی که وارد شدند مثل ملاقلیپور و... هیچکدام دستیاری نکردند.
شرایطش نبوده است.
آفرین، ولی دستیاری کردن تنها راه کارگردان شدن نیست، در کارگردانی قبل از هرچیز حرف داشتن مهم است. اصل ماجرا حرف داشتن و نگاه داشتن است. همیشه با سن آقای حاتمیکیا مشکل دارم که در 27 سالگی دیدهبان را ساخته و من 30 ساله شدهام و چه کار کردم. دقیقاً اولین فیلمم را در 27 سالگی ساختم، آقای حاتمی کیا در کلاسی که باهم داشتیم گفت چندسالت بود این فیلم را ساختی؟ یعنی اولین سؤالی که از من کرد همان موردی بود که همیشه فکر میکردم. و دومین نکتهای که گفت این بود که کاملاً مشخص است که زاویه داری و این به نظرم مهمترین چیز بود.
فرض را بر این گذاشتیم که شما این ویژگی را دارید.
اینکه بلد باشی این را تصویر کنی و این حرفها را بزنی، فاصله فیلم اکسیژن با فیلم هنگامه یک سال است، آنجا هم یک حرفی بوده و به آن اعتقاد داشتم اینجا هم یک حرفی بوده است.
جشنواره عمار از کارهایش در اکران حمایت میکند و جدیداً وارد فاز اقتصادی هم شده و اکرانها را با بلیط فروشی انجام میدهد، برای کار شما هم این کار را کرده است؟
تا امروز 12 میلیون فروختیم. یک سامانه اس ام اسی است که اعلام شده و 8 هزار نفر برای هنگامه اس ام اس دادند، دیشب تهیه کننده کار گفت 800 نفر تأیید شدند و شرایط اکران را دارند، از این 800 نفر، 450 نفر در صف اکران هستند، مدل اکران هم از نظر اقتصادی فرق میکند ولی آن چیزی که جشنواره دنبالش هست و خیلی جاها هم این اتفاق میافتد این است که در دانشگاهها از دو سه روز قبل بلیط فروشی در سلف و کتابخانه و ... هست که بلیط ها سه قیمت است 1000، 2000، 5000. بعضی جاها هم از قبل بلیط فروشی ندارند مثل جمع های مسجدی و... که فیلم تمام میشود بعدش بیرون میآیند و هرچقدر دوست دارند برای فیلم هزینه میکنند.
به عنوان سؤال آخر، اگر کار بعدی آقای داسارگر به شما پیشنهاد شود و فضایش همین باشد کار میکنید؟
طهماسبی: واقعاً این فضا را دوست دارم و اگر فیلمنامهای باشد و بخوانم و خودم تحت تأثیر قرار بگیرم کار میکنم و کاری ندارم که کار کوتاه است یا بلند، و در آینده قرار است چه اتفاقی برایم بیفتد. اگر کاری باشد که واقعاً دوستش داشته باشم کار میکنم.
داسارگر: سختترین کار در فیلم انتخاب بازیگر است، مخصوصاً ما که دغدغه این را داریم که یک نفر بیاوریم که مردم رویشان بشود صفحه اینستاگرامش را ببینند، فیسبوک و...؛ دو هفته آقای نقیزاده هرروز میگفت خانم طهماسبی و من قبول نمیکردم اما الان یکی از نقاط قوت فیلم ایشان است و واقعا از خانم طهماسبی ممنونم و حضورشان را لطف خدا میدانم.
عدم آشنایی با آدمهایی که با این اعتقاد میروند و میجنگند
درباره «هنگامه»، نه ساخت خیلی خوب و نه محتوای عجیب و غریبش بود، نکتهای که جذابیت داشت این بود که خانم طهماسبی این کار را بازی کردند و بعد از آن کار را خوب حمایت کردند. حتی در جشنواره فجر که با بازیگران صحبت میکنیم میگویند اول فیلم را با تماشاگر میبینم و بعد حمایت یا بایکوت میکنند. چرا شما از فیلم اینطور دفاع کردید؟
طهماسبی: روز اولی که فیلمنامه را برایم ایمیل کردند و خواندم حدود ده دقیقه طول کشید، اینقدر مرا گرفت که فقط میخواستم ببینم رضایت میدهد یا نمیدهد و به چه صورت است. برای بار دوم خواندم و کمی فکر کردم و فیلمنامه را خواندم و موضوع برایم جذاب بود، اول به دلیل اینکه احساس کردم تا به حال در این زمینه فعالیتی نشده و خودم جسته و گریخته فقط از این طرف و آن طرف شنیدم. من هیچ آشنایی با آدمهایی که با این اعتقاد میروند و میجنگند نداشتم، نمیتوانم این ادعا را داشته باشم و بگویم خیلی در این فضا بودم، خیر هیچ آشنایی از نزدیک با این آدمها نداشتم. وقتی فیلمنامه را خواندم احساس کردم که این حرف شاید یک ذره شعارزدگی در آن باشد ولی احساس کردم شاید انتخاب شدم که در چنین کاری بازی کنم، شاید یک دستی این فیلمنامه را برای من فرستاده و من خواندم و خوشم آمده است چون در آن مدت دو کار دیگر هم بود که به من پیشنهاد شد ولی وقتی آن را خواندم، زنگ زدم که کار را بازی میکنم و دوستش دارم، فیلمنامه خیلی روان و ساده است و به زبان ساده صحبت میکند و هیچ پیچیدگی خاصی ندارد.
قبول بازی در «هنگامه» قبل از سریال کیمیا بود یا بعد از آن؟
زمانی بود که کیمیا پخش میشد و من پیشنهاد کاری خوبی داشتم ولی وقتی فیلمنامه را خواندم احساس کردم میتوانم در این کار خوب باشم و یک حرکت مثبتی انجام بدهم. بعد از آن موضوع که با داسارگر صحبت کردیم و گپ زدیم و سر قرارداد کمی بالا پایین کردیم و در نهایت دوست داشتم که در این کار باشم و لطف دوستان بود و حمایتی که کردند کار شروع شد و در حین کار خیلی با کارگردان گپ میزدیم بابت خاطراتی که داشتند حرف میزدند. راجع به این آدمها، اعتقاداتشان، تا هرچیز که فکر کنید راجع به همه چیز صحبت میکردیم و نکات اینقدر ریزی که اگر بنشینی و فیلم را ببینی همین نکات ریز است که «هنگامه» یا فیلم را قابل باور میکند.
یک چیزی را اعتراف کنم که کمی کار با آقای داسارگر سخت بود برای اینکه خیلی سختگیرند و من دوسال با آقای افشار کار کرده بودم که چون قبلتر با من کار کرده بود و خیلی به من سخت نمیگرفت، ولی وقتی سر صحنه آمدیم آقای داسارگر چون خودش آن فضا را میشناخت مجبور بودیم یک پلان را چندبار تکرار کنیم و راجع به آن بحث کنیم. چون بعضی پلانها و سکانسها خرد میشد و پلان پلان زیاد میشد، من کمی اضطراب این را داشتم که اینها وقتی به هم بچسبد قرار است چه اتفاقی بیفتد ولی روزی که برای صداگذاری آمدم و دو تا سکانس را دیدم متوجه شدم چقدر روان و قابل باور است و چقدر دوستش دارم.
هرجا باشم از «هنگامه» حمایت میکنم
پس نسبت به کارگردانی آقای داسارگر ترس هم داشتید؟
طهماسبی: خیر، ترس نداشتم. ترسم از این بود که در تدوین و در هرچیزی اینها باید درست سر جای خودش قرار بگیرد، شاید یک جایی را من اشتباه بازی کردم باشم، نه اینکه به کارگردان شک داشته باشم، خیر. چون از یک فضایی آمده بودم که قبلتر با آن فضا آشنایی داشتم و این فضا برایم جدید بود. روز جشنواره با شوق دوستانم را دعوت کردم در حالیکه قبل از آن فقط دو سکانس کوتاه دیده بودم. با خانواده آمدم کار را دیدم و لذت بردم. این شاید جملهای است که نباید نسبت به خودم بزنم ولی در آن لحظه خودم را باور کردم به عنوان زنی که همسرش مدافعحرم است و درگیریهای خودش را دارد.
من چون با یک باور قلبی وارد کار شده بودم طبیعتاً میطلبید که بعد هم از کار حمایت کنم، اگر قرار بود برویم در جمع خانواده شهدا باشیم من وظیفهام بوده که آنجا بروم و کار را با آنها ببینم چون کار برای آنها بود. اگر قرار بوده دانشگاه برویم و با جوانها حرف بزنیم وظیفهام بوده که بروم و حرف بزنم، قلباً کار هنگامه را دوست دارم و هرجا که باشم از آن حمایت میکنم.
از زمان خواندن فیلمنامه تا زمان شروع کار تقریباً چقدر فاصله داشت؟
طهماسبی: تقریبا ده روز.
داسارگر: کمی بیشتر شد، برای رسیدن به بازیگر مرد که بتواند در فیلم بازی کند کمی حساسیت داشتم و اذیت اذیت شدیم، فکر میکنم حدود دو هفته شد.
برای بازی در هنگامه کتاب «دختر شینا» را خواندم
در دو هفته چگونه این شناختی را که اصلاً نسبت به مدافعان حرم نداشتید پیدا کردید؟ میخواهم بدانم حسی که گرفتید از فیلمنامه بود یا بعد از آن تحقیق و پژوهش کردید؟
طهماسبی: در این فاصله چند نشست با آقای داسارگر داشتیم و صحبت کردیم، بعد امین(بازیگر نقش مرد) انتخاب شد و دو جلسه چند ساعته حرف زدیم و ایشان کتاب دختر شینا را دادند و مطالعه کردم. یک دوستی به نام عباس اسلامیان دارم که خودش مدافع حرم است، زنگ زدم و با آقای اسلامیان صحبت کردم و چندساعتی گپ و گفت بود و از او خواستم برایم عکس بفرستد و عکسها را دیدم ولی کمک بیشتر را خود آقای داسارگر کردند که در آن جلساتی که داشتیم و خیلی حرف میزدیم خیلی کمک کرد و خواندن آن کتاب و رفتن به آن فضا که یک خانم محوریت آن داستان بود و چطور با صبوری که در زمان جنگ بوده است و حالا بیست سی سال بعد. زن همان زن است، جنسیتش همان است، دغدغههایش همان است، آن کتاب هم خیلی به من کمک کرد.
همانها که مرا مسخره میکردند امروز برای مدافعانحرم پست اینستاگرام میگذارند
وقتی کار را میبینیم بیشتر کشمکشهای این زن در رابطه با رفتن یا نرفتن همسرش است و خیلی درگیر بحثهای اجتماعی و این فضایی که در جامعه حاکم است نمیشود. هیچوقت احساس نکردید یک جایی یک گریزی به این ماجرا زده شود یا اگر زده میشد بهتر نبود؟
طهماسبی: اگر بخواهیم وارد جامعه شویم و مسائل پیرامون را نشان دهیم شاید بحثی باشد که در یک فیلم 90دقیقهای هم نگنجد، خیلیها هنوز آمادگی این موضوع را ندارند، هنوز مسخره میکنند و خیلی جاها به من برخورده است. در بین همکاران خودم، در زمانی که فیلم را بازی میکردم خیلی تلفن به من زده که خودت را مسخره کردی که چنین فیلمی بازی کردی؟ میروی وارد موجی میشوی که اینطور میشود و حتی وقتی جایزه را گرفتم هیچکس به من تبریک نگفت بابت اینکه برایشان کار چیپ و مسخرهای میآمد. همان دوستان در صفحه اینستاگرامشان دو هفته پیش همهشان در مدافع از حرم پست گذاشتند و من به شخصه این کار را نکردم چون من کارم را جای دیگری انجام دادم و با یک پست گذاشتن به نظرم نمیتوانستم ارادتم را نشان دهم ولی اینها این کار را کردند و خیلی از این مسئله دلگیر شدم که همان آدمهایی که مرا مسخره کردند در صفحه اینستاگرامشان پست گذاشتند که مردان بزرگ خدا... دلم شکست و طوری بود که بغض میکردم همان آدمهایی که به من میگفتند چرا، الآن فکر میکنند با یک پست گذاشتن چقدر ارادتشان را دارند نشان میدهند.
داسارگر: اصطلاح مدافعان حرم ما را نجات داد، تا سه چهارسال انگار نمیدانستیم اینها چه کسانی هستند و در هیئتها هم بود که گفتند مدافعان حرم. خوب یادم هست تا اوایل سال 93 خیابان ولیعصر را داشتم پایین میآمدم کنار مسجدی بنر زده که شهید مدافع حرم؛ برایم جالب بود که اینها شهید مدافع حرم شدند، این واژه نجات داد.
خیلیها حمایت نمیکنند و میگویند به خاطر اینکه در صنف خودم بعداً اذیت میشوم و حتی ممکن است کارها و فرصتهای شغلیام را از دست بدهم.
طهماسبی: بله، به من گفتند وارد موجی میشوی که فقط آدمهایی که با این طرز فکرند به تو پیشنهاد میدهند و آدمهایی که هنری فکر میکنند به تو پیشنهاد کار نمیدهند.
برای «هنگامه» تا چندسال آینده حرف دارم
شما وقتی پس از «کیمیا» این فیلم را بازی کردید به نوعی اعتبارتان را خرج کار کردید. بعد از فیلم فضا چطور بود؟ الان فضای کاری چطور است؟
خوب است، اتفاقاً چندجا هم صحبت شده و گفتم دوست دارم با آدمهایی کار کنم که به یک چیزی اعتقاد دارند و به مسائلی در زندگیشان پایبند هستند چون اینطور تکلیفتان با آن آدمها مشخص است و میدانی که آن آدم قرار است چه بسازد و تنها هدفش این نیست که یک فیلم بسازد که در سوپرمارکت برود. کارهای سینمایی بازی کردم که هیچچیز پشتش نبوده و هیچ اتفاقی هم در آن نیفتاده است ولی شاید «هنگامه» از کارهایی بوده که هنوز فکر میکنم تا یکی دوسال دیگر هم حرف برای گفتن دارم و جاهای مختلف دعوت شوم و بروم و فیلم را ببینم و از آن لذت ببرم.
الان دغدغه خودتان هم شده است؟
بله، اول چون آشنایی نداشتم. ولی مخصوصاً تولد حضرت علی (ع) و روز پدر که شهریار و در جمع خانواده سه نفر از شهدا رفته بودیم منقلب شدم.
به دعای آنها بزودی اتفاقات درخشانی در زندگیم میافتد/ از خداوند ممنون که مرا در چنین شرایطی قرار داد
فضای خانواده شهدا در مواجهه با کار چگونه بود؟ چون آنها صاحب اصلی فیلم هستند و احتمالاً با آدمهایی که به نوعی نقششان را بازی کردید هم مواجه شدید، چهطور به کار نگاه میکردند؟ بازی شما را پسندیدند؟
فکر میکنم 80درصد به چیزی که آنها بودند نزدیک بودم، کار روی آنها اثر گذاشته بود. من آن شب با مادرم و خواهرم آمده بودم،آن شب مرا خیلی دعا کردند و در هر مناسبتی برایم دعای خیر میفرستند، آنقدر که احساس میکنم بزودی اتفاقات درخشانی در زندگیم میافتد و جلوی اتفاقات بد گرفته میشود. اینقدر از ته قلبشان دعا میکردند، آنها یاد همسر و یا پسر خودشان میافتادند و آن دعا اینقدر صمیمی بود که واقعاً هر سری به آن فکر میکنم حالم بد میشود که خدایا چقدر از تو ممنونم که مرا در موقعیتی قرار دادی که مادر یک شهید اینطور مرا دعا کند.
در جشنواره عمار چشمانم را بستم و فیلم را گوش کردم، تفاوت آشکاری ندیدم. یعنی میتوانستم از این فیلم یک نمایش رادیویی داشته باشم. نه اینکه کاملاً نمایش رادیویی بود ولی خیلی دیالوگمحور بود، این را قبول دارید؟
داسارگر: احساس نمیکنم که دیالوگمحور بود چون تا آن جایی که به کار لطمه نزند دیالوگهای اضافی را حذف کردیم. یک جایی حتی در فیلمنامه بود و موقعی هم که دورخوانی میکردیم بود ولی سر صحنه یکهو احساس میکردیم شاید این دیالوگ یک لطمهای بزند و اضافهگویی باشد و حذفش میکردیم، این را که نمیشود بگوییم که در یک فیلم 30 – 40 دقیقهای هیچ دیالوگی نباشد.
چون این کار یک مقدار جنسش زنانه است، علاقهمند بودم که این احساس را از طریق نگاه و تصویر و مسائلی به جز کلام و دیالوگ ببینم. این به نظرتان در کار رعایت شده بود؟
طهماسبی: تا آنجا که زمان کار دست ما را باز گذاشته بود رعایت شده بود. شما به عنوان یک مخاطب خاصتر به قضیه نگاه میکنید، فیلم هنگامه چون برای جشنواره مردمی بوده است یک مقدار باید فیلمی باشد که عامه هم بفهمند. اگر قرار باشد که احساس را با تصویر به نمایش بگذاریم شاید این مادر شهیدی که فیلم را نگاه میکند و 70 سال دارد یا آن بچه کودک ارتباط برقرار نکند، باید یک جاهایی کلام وجود داشته باشد و حرف را گفت.
بودجهاش چقدر بود؟
طهماسبی: کلیتش را میگویم، برای یک کار سینمایی بودجه بهتری قرار میدهند تا کاری که قرار است کار نیمهبلند باشد. احساس میکنم این کار برای مخاطب عامتری ساخته شده و دیالوگ احتیاج بوده است.
بچهها بیرون رفتند چون فضای «آژانسشیشهای» را نمیشناختند
مخاطب کار شما تقریباً سه دستهاند، یک بخش منتقد هستند، یک بخش خانواده شهدا و مدافعین حرم که هر مدلی که به شهدا بپردازید این خانوادهها تشکر میکنند، و یک طیف دیگر مخاطبان معمولی، یعنی آمده فیلم ببیند، چه تلویزیون باشد یا جشنواره یا سینما. من فیلم را سربلند میبینم ولی شما فکر میکنید در مواجهه با مردم هم ارتباط برقرار میشود؟
طهماسبی: بله، در سینما هم این قضیه وجود دارد، یک نفر نمیتواند با کار طنز ارتباط برقرار کند و طنز و کمدی را نمیشناسد و فیلمی را میبیند و میگوید چه کار مزخرف و مسخرهای بود، چون آن آدم با آن فضا آشنا نیست. در دوران نوجوانی از طرف مدرسه آژانس شیشهای را دیدیم، نصف بیشتر بچههای مدرسه بیرون رفتند و حتی دوتا از معلمها بلند شدند رفتند چون فضا را نمیشناختند ولی چون بچه جنوب هستم و آن فضا را میشناختم و مادربزرگم و مادرم همیشه تعریف میکردند که چه اتفاقی افتاد و بمباران چطور بود آن فضا را میشناختم و با دل و جان نگاه میکردم، دوئل، ارتفاع پست و ... را هم همینطور، تمام لحظات را احساس میکردم. هنگامه هم اگر برای مخاطبین عامی که این فضا را نمیشناسند پخش شود شاید آن ارتباط را نتواند برقرار کند.
جنوبیها از درویش و حاتمیکیا راضیاند
با کدامیک از کارگردانان فیلمهای جنگی ارتباط برقرار میکردید؟ تا الان دو سه تا از کارهای حاتمیکیا را نام بردید.
طهماسبی: کارهای آقای درویش و آقای حاتمیکیا را دوست دارم چون احساس میکنم وقتی کار میسازند ادای دینشان در کار کامل است و جنوبیها همیشه از آنها راضیاند کارشان را دوست دارند، مخصوصاً در بین اینها که نام بردم، ارتفاع پست از کارهایی است که خیلی دوستش دارم.
شما به اندیشه و ادای دین خیلی اشاره دارید، احساس میکنم از تکنیک و کارگردانی و ... برایتان مهمتر است.
طهماسبی: بله، باور برایم خیلی ارزشمند است تا کاری بازی کنم که از لحاظ فنی همهچیزش عالی باشد ولی در آن روح وجود نداشته باشد. خودم وقتی ببینم احساس کنم همهچیز مکانیکی است و باوری که گفتم در آن نیست.
نسبت شما با کارهای تجاری چگونه است؟
طهماسبی: من خیلی کم کارهای تجاری بازی کردم، وقتی فیلمنامه را میخوانم یا با آن آدمها صحبت میکنم خیلی نمیتوانم آن ارتباط را برقرار کنم.
میتوانیم بگوییم خانم طهماسبی بازیگریست که خاصپسند و با نگاه خودش بازی میکند؟ یا اینکه خانم طهماسبی بازیگری حرفهای است که هر کاری که احساس کند در جهت روند کارنامه حرفهایاش اثرگذار است قبول خواهد کرد؟
طهماسبی: نگاه برایم بیشتر اهمیت دارد.
دغدغه ستاره شدن ندارم
با این نگاه نمیترسید هیچوقت در مسیر ستارهشدن قدم نگذارید؟
طهماسبی: خیلی دغدغه ستاره شدن ندارم. از 8سالگی تئاتر کار میکنم و هیچوقت در زندگی دغدغهام این نبوده که بعد از این چه اتفاقی برایم میافتد، اگر در مسیر ستاره شدن قرار میگرفتم شاید مثلاً هنگامه به من پیشنهاد میشد میگفتم نه بازی نمیکنم. برای همین است که کار تلویزیونی را خیلی بیشتر دوست دارم، و آن ارتباط با مردم را خیلی دوست دارم و لذت میبرم.
آقای داسارگر نقد مرا به رادیویی بودن کار قبول دارید؟
داسارگر: من ادعایی ندارم، شاید رادیویی باشد ولی میتوانم بگویم هرچه بلد بودم و امکانش برایم فراهم بوده انجام دادم. ما در بخش هایی از فیلمنامه سکانسهایی داشتیم که نشد آن را پیاده کنیم، مثلا یک فضای دیگری نوشته بودیم، باد بیاید و هنگامه تنها باشد و خیابان بزرگی باشد و... ولی آنقدر فرصت و بودجه نبود.
بودجه چقدر بود؟
داسارگر: فکر میکنم با موسیقی و ... حول و حوش 120 میلیون شد. اگر الآن به من بگویید، میگویم کاش سه روز بیشتر وقت داشتیم، خود این سکانس، پاییز بود و ساعت 3 هوا تاریک میشد و برای همین سکانس برای ایدهای که داشتیم باید دو روز وقت میگذاشتیم. در یک بخش در فیلمنامه نوشته بودیم هنگامه از بین درختان میآید، چادر باد میخورد، باد و باران و... بیداد میکند. خانم طهماسبی دو سه بار رفت آمد آقای ایمانی(یکی از عوامل) گفت چادرش باد نمیخورد، دستیار گفت حواست به کار خودت باشد، اینجا تنها جر و بحث در پروژه ما به وجود آمد که به تو چه و خلاصه داستان شد. تنها یک ربعی که در پروژه کنتاکت داشتیم همین ماجرا بود، اینکه چادر باد بخورد که نمیتوانیم بگوییم صد متر را خانم طهماسبی در 10 ثانیه بدود، امکانات میخواهد، اجرایش زمان میبرد، صدابرداریاش و گرفتن پلانش خاص میشود، بنابراین اگر میگوییم امکانات بیشتر، که البته هیچجا و هیچوقت نگفتم و همین هم از سرم زیاد بوده و دستشان درد نکند منظور این است. انتخاب لوکیشنهای ما محصول یک پروسه یک ساله بوده است، یعنی جلوی دانشگاه را شهریور 93 انتخاب کردم، مسجد و جاهای مهم را خودم انتخاب کردم، اینکه قابهایمان چه باشد، فضایمان چه باشد، دوربینمان چگونه باشد، به نظرم خیلی قاب زیبا و فضای زیبا در فیلممان زیاد است. مخاطبان ما دقیقاً دو گروه هستند، گروهی که میتوانند با این موضوع کنار بیایند اینکه دارند فیلمی را میبینند که دارد از عرض گسترش مییابد تا در طول، و گروهی که نمیتوانند. هرجا میروم شماره موبایلم را میدهم که اگر نقد دارید در تلگرام بگویید، طرف در تلگرام گفته یک کلیپ 100 ثانیه از کارت میشد در آورد، در این حد هم داشتم تا از آن طرف که خیلی عالی بود. خیلیها میگویند چرا ادامه ندادید؟ او شهید میشود و ما میخواهیم تنهایی این دختر را ببینیم. خیلی بالاپایینهای اینطوری. یا در بحث زمان میتوانستم یک فیلمنامه 90 دقیقهای بنویسم ولی آقای داریوش یاری کارگردان فیلمنامه را خواند، گفت این فیلمنامه خوب است ولی چرا 30 دقیقه نمیکنی؟ این الان 40-45 دقیقه است و هیچ جشنوارهای نمیتوانی بدهی. گفتم الان این است، و نمیخواهم به این چیزها فکر کنم، الان به نظرم این اتفاق دارد میافتد، یا بلندتر کنیم مثلا 70 دقیقه کنیم. آنچه بلد بودم سعیام را کردم و تنها ادعایی که میتوانم کنم این است که کار آبرومند است همین، مرتب است. ممکن است از نظر شما دیالوگمحور باشد، اما به نظر من خیلی دیالوگش کم است! اما نمیخواهم دفاع کنم.
اینجا هستید که دفاع کنید.
نه چرا این کار را کنم؟ شما وقتی میگویید نیست یعنی کار من درست انجام نشده است، تنها توجیهی که برای اضافه کردن باجناق، خواهرزن، رفیق مونا و ... داشتیم این بود که زندگیهای مختلف در کار دیده شود وگرنه چه نیازی بود باجناق را ببینیم، یا مونا را ببینیم؟ کارهای اینجوری کردیم ولی وقتی شما میگویید اشاره نکردید من بگویم فلان چیز بود؟ اهل این نیستم و خیلی بدم میآید. شما ندیدید یعنی کافی نبوده یا درست اجرا نشده یا هر دلیل دیگری، من اصلاً نباید توضیح دهم در فلان سکانس گذاشته بودم که حامد میگوید، یکسری گفتند که چقدر دیالوگ خوبیست که قدر این بازار آرام را بدان و در مغازه را میبندد و بیرون میرود، و صحبت هم کردیم ولی شما میگویی چرا در مورد مسائل اجتماعی در فیلم صحبتی نشده است. همین که شما میگویید دیالوگ زیاد است، دهها نظر مردمی دارم که میگویند چرا این زن و شوهر اینقدر با هم کم حرف میزنند؟ در فضای منتقدین حرف شما درست است ولی مردم میگویند چرا اینها کم با هم هستند؟
آرزو میکنم داسارگر کارگردان متوسطی شود اما ...
خانم طهماسبی میخواهم درباره داسارگر یک نظر بیرحمانه دهم، کار قبلی و این کار را دیدم و به نظرم پیشرفت عجیب و غریبی نسبت به کار قبلی ندارد. داسارگر میگفت جاهایی که رفتم و نماهایی که گرفتم جاهایی که برای پلان انتخاب کردم یکسال به آن فکر کردم، این نشان میدهد کار دلی است، از جلوی مسجد رد شده و کمکم گفته این سکانسها اینجا باشد چقدر خوب میشود یا جلوی دانشگاه تهران رفته و گفته اگر این بخش را بگیرم فوقالعاده میشود. یعنی کار را حرفهای ندیده است که یک نفر باشد فضاها را انتخاب کند، یک نفر دیالوگهای خاص را بنویسد و این شکلی ندیده و من میترسم امیر داسارگرها در این سطح بمانند و پیشرفت قابل توجهی از آنها نبینیم، ما یک نسلی اوایل انقلاب داشتیم که با دغدغههای انقلابی شروع به کار کردند به غیر از آنها که چپ کردند بقیه که ماندند الان کار شاخصی انجام نمیدهند و کار ویژهای از آنها نمیبینیم. داسارگر را در 10 سال آینده چگونه میبینید؟ یک کارگردان متوسط و دغدغهمند یا کارگردان حرفهای؟
طهماسبی: در حرفهایم جوابتان را داده بودم، دوست دارمآدمها، آدمهای با باوری باشند تا اینکه یک کارگردانی در سطح بالا باشند و بدون باور. من با آن آدمها نمیتوانم خیلی ارتباط برقرار کنم و نمیتوانم کارهایشان را ببینم، چون فقط تکنیک است و هیچچیز دیگر. احتیاج هست به آدمها زمان داده شود و تجربه کسب کنند. مثال عینی بزنم، آقای افشار خودشان جانبازند و جزو غواصهایی بودند که شهید شدند و آن شب در عملیات بودند، چون خودش در آن فضا بوده همه میگویند صحنههای جنگ سریال کیمیا خیلی بهتر از کل کیمیا شده است. شاید پنج قسمت جنگ به کل سکانسها میارزد، چرا؟ چون آن آدم با باورش آن صحنهها را گرفته، آنها را دلی گرفته است. شاید نظرم خوب نباشد اما من امیدوارم و آرزوی قلبیام است که داسارگر کارگردان متوسطی شوند ولی باورهایشان را از دست ندهند، آن باور آدم را زنده نگه میدارد.
با شما اختلاف نظر دارم، انتظار دارم اگر کسی دغدغه دارد مجاهدت کند تکنیک یاد بگیرد، انتظارات من به اندازه یک هالیوودی است.
طهماسبی: آن یک تیم بزرگ پشت یک اتفاق است، اینطور نیست که یک نفر برای خودش لوکیشن بچیند ولی در کار هالیوودی که نگاه میکنیم میبینیم یک اتاق فکری وجود دارد که اصلاً نمیتوانیم فکرش را بکنیم، داستان آنها با ما خیلی فرق میکند. خودم هیچوقت اتفاقات کشور خودم را با هالیوود مقایسه نمیکنم، از هم جداست. شاید کار را ببینم و دوست هم داشته باشم ولی هیچوقت مقایسه نمیکنم چون دو دنیای جدا از هم است.
جفاست که میگویند دغدغه تکنیک نداریم/ حاتمی کیا غول مرحله آخر است
داسارگر در شناخت موقعیت زمانی به شدت خوب عمل کرده است، در دورهای که هیچکس در این زمینه فیلم نمیساخته این کار را کرده و قدمی برداشته و راه را برای بقیه باز کرده است. ولی تکنیک برایم مهم است، انتظارم از داسارگر خیلی بیشتر است.
داسارگر: اولا این تیغ را از نظر تکنیکی اینقدر بالا بردند و این پیشفرض را گذاشتند که این آدمها دغدغه تکنیکی ندارند، این واقعاً جفا به این جریان است. یک دوره با آقای حاتمیکیا میرفتیم و چیزی که از این 8 جلسه فهمیدم و به نظرم رسید برگ برنده این آدم که غول مرحله آخر فیلمسازی است شناخت زمین بازی خودش است، خیلی افراد دیگر هم این کار را کردند مثلاً سعید روستایی هم در مورد موضوعی فیلم ساخته که پیکسل به پیکسل آن را میشناسد. یک فیلمساز درجه یک مثال بزنم، بهرام توکلی با فیلم اول خود عالی ظاهر شد ولی الان به چه روزی افتاده است؟ البته من آخرین فیلمش را دوست دارم و میدانیم فیلم او واقعا سینماست اما مردم ارتباط برقرار نکردند. شما تکنیک را چه میدانید؟ سختترین کار از نظرم توانایی قصه گفتن است که هیچ تعریف مشخصی ندارد، نه دکوپاژ است، نه میزانسن، اینکه تو بتوانی قصه بگویی و ما داریم این را تمرین میکنیم. شما اسم این را تلاش برای یاد گرفتن تکنیک میگذارید یا خیر؟ اگر تکنیک منظورتان مدل خاص نورپردازی یا میزانسن و اتفاقات خاص محیطی است همه سر جای خودش هست، فیلمنامه باید بخواهد، طرفش باید برویم، چقدر بتوانیم یا نتوانیم، ولی دغدغه اصلی خود من و خیلی از بچههای دیگر دور و برم، یکی تجربه ژانر است که در سینمای ایران روی زمین مانده است. دستیاری نکردن هم نقص نیست، خیلیها در سینما دستیاری نکردند.
مثلاً چه کسانی؟
ابراهیم حاتمیکیا. فیلمکوتاههایش را ببینید، باورم نمیشد. میخواهم بگویم اکثر فیلمسازان حزباللهی دهه شصتی که وارد شدند مثل ملاقلیپور و... هیچکدام دستیاری نکردند.
شرایطش نبوده است.
آفرین، ولی دستیاری کردن تنها راه کارگردان شدن نیست، در کارگردانی قبل از هرچیز حرف داشتن مهم است. اصل ماجرا حرف داشتن و نگاه داشتن است. همیشه با سن آقای حاتمیکیا مشکل دارم که در 27 سالگی دیدهبان را ساخته و من 30 ساله شدهام و چه کار کردم. دقیقاً اولین فیلمم را در 27 سالگی ساختم، آقای حاتمی کیا در کلاسی که باهم داشتیم گفت چندسالت بود این فیلم را ساختی؟ یعنی اولین سؤالی که از من کرد همان موردی بود که همیشه فکر میکردم. و دومین نکتهای که گفت این بود که کاملاً مشخص است که زاویه داری و این به نظرم مهمترین چیز بود.
فرض را بر این گذاشتیم که شما این ویژگی را دارید.
اینکه بلد باشی این را تصویر کنی و این حرفها را بزنی، فاصله فیلم اکسیژن با فیلم هنگامه یک سال است، آنجا هم یک حرفی بوده و به آن اعتقاد داشتم اینجا هم یک حرفی بوده است.
جشنواره عمار از کارهایش در اکران حمایت میکند و جدیداً وارد فاز اقتصادی هم شده و اکرانها را با بلیط فروشی انجام میدهد، برای کار شما هم این کار را کرده است؟
تا امروز 12 میلیون فروختیم. یک سامانه اس ام اسی است که اعلام شده و 8 هزار نفر برای هنگامه اس ام اس دادند، دیشب تهیه کننده کار گفت 800 نفر تأیید شدند و شرایط اکران را دارند، از این 800 نفر، 450 نفر در صف اکران هستند، مدل اکران هم از نظر اقتصادی فرق میکند ولی آن چیزی که جشنواره دنبالش هست و خیلی جاها هم این اتفاق میافتد این است که در دانشگاهها از دو سه روز قبل بلیط فروشی در سلف و کتابخانه و ... هست که بلیط ها سه قیمت است 1000، 2000، 5000. بعضی جاها هم از قبل بلیط فروشی ندارند مثل جمع های مسجدی و... که فیلم تمام میشود بعدش بیرون میآیند و هرچقدر دوست دارند برای فیلم هزینه میکنند.
به عنوان سؤال آخر، اگر کار بعدی آقای داسارگر به شما پیشنهاد شود و فضایش همین باشد کار میکنید؟
طهماسبی: واقعاً این فضا را دوست دارم و اگر فیلمنامهای باشد و بخوانم و خودم تحت تأثیر قرار بگیرم کار میکنم و کاری ندارم که کار کوتاه است یا بلند، و در آینده قرار است چه اتفاقی برایم بیفتد. اگر کاری باشد که واقعاً دوستش داشته باشم کار میکنم.
داسارگر: سختترین کار در فیلم انتخاب بازیگر است، مخصوصاً ما که دغدغه این را داریم که یک نفر بیاوریم که مردم رویشان بشود صفحه اینستاگرامش را ببینند، فیسبوک و...؛ دو هفته آقای نقیزاده هرروز میگفت خانم طهماسبی و من قبول نمیکردم اما الان یکی از نقاط قوت فیلم ایشان است و واقعا از خانم طهماسبی ممنونم و حضورشان را لطف خدا میدانم.