شبکه دولتی انگلیس پس از 6 ماه حمایت همه جانبه از تحرکات انتخاباتی اصلاحطلبان، از عملکرد این طیف سلب مسئولیت کرد و آنها را متهم به ریاکاری از نوعی که نه اعتماد حاکمیت و نه اعتماد اپوزیسیون را جلب میکند، کرد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از جهان، وبسایت بیبیسی فارسی در تحلیلی نوشت: پس از ماهها کشمکش و مجادله بر سر انتخابات مجلس شورا و خبرگان، احمد جنتی و علی لاریجانی به ریاست دو مجلس خبرگان و شورا رسیدند. نیروهای دموکراسیخواه پس از یک نبرد درونی فرساینده، خسته و وامانده به کناری افتادهاند و پرواز دوباره ستارگان اصولگرا را بر آسمان دو مجلس نظاره میکنند.
نویسنده بیبیسی میافزاید: ما تاکنون سه عهد با اصلاحطلبان بستهایم، عهد اول در سال 76، که فرجام خوشی نداشت و وعده و وعیدها به جایی نرسید. عهد دوم در سال 84 بود که با شکست کاندیدای اصلاحطلب عهد نو مرده به دنیا آمد. عهد سوم سال 88 بود: پیش و به خصوص پس از انتخابات. ائتلاف 88 شکست خورد و اهدافی که موتلفان را گرد آنها جمع کرده بود فرو ریخت. سال 92 هم اکثریت اصلاحطلبان به حسن روحانی رای دادند. چنین پیدا بود که عصری جدید آغاز شده است. اما متاسفانه عهد عصر جدید هرگز برای همگان توضیح داده نشد، ما نمیدانیم در وضعیت جدید سیاسی براساس چه اهدافی باید گرد اصلاحطلبان و متحدان آنان جمع بشویم. هر گروه سیاسی که میخواهد طرحی جدید در افکند باید این طرح را به طرق مختلف برای مردم توضیح دهد و این فرصت را به شهروندان بدهد که این طرح را بحث بگذارند و آن را قضاوت کنند. متاسفانه اصلاحطلبان نه در داخل و نه در خارج (که فضای آزادتری دارند) چنین نمیکنند.
اصلاحطلبان به ما میگویند اصول ما همان است، عهد ما همان عهد قدیم است، تنها تاکتیکها تغییر کرده است. پرسش: اصول مشترک ما، عهد قدیم ما، «دموکراسی و حقوقبشر» بود. تاکتیک شما اما در انتخابات مجلس خبرگان رای به دشمنان دموکراسی و معروفترین چهرههای ناقض حقوقبشر بود. این چه وسیلهای است که نه تنها هیچ تناسبی با هدفش ندارد که با آن در تضاد مطلق است؟ این چه تاکتیکی است که نه تنها ما را به اصول نزدیک نمیکند که درست در جهت خلاف آن اصول حرکت میکند؟ درست است، تاکتیک میتواند در سیاست تغییر کند اما نه تا جایی که دیگر مطلقا بر ضد اصول باشد.
در ادامه این تحلیل آمده است: متاسفانه باید گفت اصلاحطلبان در بخشی از «اصول» خود تجدیدنظر کردهاند؛ دموکراسی برای آنها دیگر در اولویت نیست. اصلاحطلبان دچار ریاکاری دوسویهاند: از طرفی میکوشند وفاداری خود را به بخش مسلط حکومت ثابت کنند و از طرفی دیگر میکوشند به دموکراسیخواهان بیرون از حکومت و رایدهندگان بگویند طالب دموکراسی و حقوقبشر هستند. نه اعتماد گروه اول را میتوانند کاملا جلب کنند و نه اعتماد گروه دوم را. منظور اشاره به جایگیری آنان میان دو گروه و بازی دوگانه ناشیانه آنها است. بخش مسلط حکومت از نیت حقیقی اصلاحطلبان آگاه است. بسیاری از اصلاحطلبان به ولایتفقیه و بسیاری دیگر از اصول ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند. تظاهر تاکتیکی فایدهای ندارد. از طرفی دیگر در برابر دموکراسیخواهان خارج از حکومت نیز ادعا میکنند به دموکراسی، ارزشهای لیبرال و حتی حکومت سکولار اعتقاد دارند. در اینجا هم چنانکه رفت، تردیدهای جدی وجود دارد. ریاکاری ساختاری و بندبازی مدام این خطر را دارد که شما به تدریج در دام بیاصولی و هیچانگاری بیفتید و از هر ریسمان آویخته بیاویزید. در درازمدت چنین وضعیتی یک گروه سیاسی را به نابودی میکشاند.
نویسنده بیبیسی میافزاید: ما تاکنون سه عهد با اصلاحطلبان بستهایم، عهد اول در سال 76، که فرجام خوشی نداشت و وعده و وعیدها به جایی نرسید. عهد دوم در سال 84 بود که با شکست کاندیدای اصلاحطلب عهد نو مرده به دنیا آمد. عهد سوم سال 88 بود: پیش و به خصوص پس از انتخابات. ائتلاف 88 شکست خورد و اهدافی که موتلفان را گرد آنها جمع کرده بود فرو ریخت. سال 92 هم اکثریت اصلاحطلبان به حسن روحانی رای دادند. چنین پیدا بود که عصری جدید آغاز شده است. اما متاسفانه عهد عصر جدید هرگز برای همگان توضیح داده نشد، ما نمیدانیم در وضعیت جدید سیاسی براساس چه اهدافی باید گرد اصلاحطلبان و متحدان آنان جمع بشویم. هر گروه سیاسی که میخواهد طرحی جدید در افکند باید این طرح را به طرق مختلف برای مردم توضیح دهد و این فرصت را به شهروندان بدهد که این طرح را بحث بگذارند و آن را قضاوت کنند. متاسفانه اصلاحطلبان نه در داخل و نه در خارج (که فضای آزادتری دارند) چنین نمیکنند.
اصلاحطلبان به ما میگویند اصول ما همان است، عهد ما همان عهد قدیم است، تنها تاکتیکها تغییر کرده است. پرسش: اصول مشترک ما، عهد قدیم ما، «دموکراسی و حقوقبشر» بود. تاکتیک شما اما در انتخابات مجلس خبرگان رای به دشمنان دموکراسی و معروفترین چهرههای ناقض حقوقبشر بود. این چه وسیلهای است که نه تنها هیچ تناسبی با هدفش ندارد که با آن در تضاد مطلق است؟ این چه تاکتیکی است که نه تنها ما را به اصول نزدیک نمیکند که درست در جهت خلاف آن اصول حرکت میکند؟ درست است، تاکتیک میتواند در سیاست تغییر کند اما نه تا جایی که دیگر مطلقا بر ضد اصول باشد.
در ادامه این تحلیل آمده است: متاسفانه باید گفت اصلاحطلبان در بخشی از «اصول» خود تجدیدنظر کردهاند؛ دموکراسی برای آنها دیگر در اولویت نیست. اصلاحطلبان دچار ریاکاری دوسویهاند: از طرفی میکوشند وفاداری خود را به بخش مسلط حکومت ثابت کنند و از طرفی دیگر میکوشند به دموکراسیخواهان بیرون از حکومت و رایدهندگان بگویند طالب دموکراسی و حقوقبشر هستند. نه اعتماد گروه اول را میتوانند کاملا جلب کنند و نه اعتماد گروه دوم را. منظور اشاره به جایگیری آنان میان دو گروه و بازی دوگانه ناشیانه آنها است. بخش مسلط حکومت از نیت حقیقی اصلاحطلبان آگاه است. بسیاری از اصلاحطلبان به ولایتفقیه و بسیاری دیگر از اصول ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی اعتقاد ندارند. تظاهر تاکتیکی فایدهای ندارد. از طرفی دیگر در برابر دموکراسیخواهان خارج از حکومت نیز ادعا میکنند به دموکراسی، ارزشهای لیبرال و حتی حکومت سکولار اعتقاد دارند. در اینجا هم چنانکه رفت، تردیدهای جدی وجود دارد. ریاکاری ساختاری و بندبازی مدام این خطر را دارد که شما به تدریج در دام بیاصولی و هیچانگاری بیفتید و از هر ریسمان آویخته بیاویزید. در درازمدت چنین وضعیتی یک گروه سیاسی را به نابودی میکشاند.