حرکت آن زنی که با بهاییان عکس میگیرد و شبکههای بزرگ استکباری روی آن این قدر مانور میدهند، در طی پروژه نفوذ است و به عنوان یک شخص اطلاعاتی یک جایی گفتم این زن قطعاً مأموریت داشته است و این جمله من موجب شد که به آنها بر بخورد.
به گزارش شهدای ایران، حجت الاسلام حیدر مصلحی وزیر سابق اطلاعات گفت: حرکت آن زنی که با بهاییان عکس میگیرد و شبکههای بزرگ استکباری روی آن این قدر مانور میدهند، در طی پروژه نفوذ است و به عنوان یک شخص اطلاعاتی یک جایی گفتم این زن قطعاً مأموریت داشته است و این جمله من موجب شد که به آنها بر بخورد.
وزیر سابق اطلاعات با اشاره به عدم تشییع مناسب شهدای حج در سال گذشته، خاطرنشان کرد: مدتی پس از حضور پرشور مردم در تشییع شهدای غواص از CIA پیامی داشتم که دشمن مانده است که این 2 سال مذاکرات چرا به نتیجهای نرسیده و هنوز این گونه برای شهدا تشییع جنازه میکنند. البته خیلیها نمیخواهند این تشییع جنازهها اتفاق بیفتد.
مصلحی ایجاد خطای محاسباتی را محور اصلی پروژه نفوذ دشمن دانست و تصریح کرد: دشمن به دنبال ایجاد تغییر در تصمیمگیریهای مسؤولین و تأثیر در انتخاب مردم در انتخابات است.
*فارس
وزیر سابق اطلاعات با اشاره به عدم تشییع مناسب شهدای حج در سال گذشته، خاطرنشان کرد: مدتی پس از حضور پرشور مردم در تشییع شهدای غواص از CIA پیامی داشتم که دشمن مانده است که این 2 سال مذاکرات چرا به نتیجهای نرسیده و هنوز این گونه برای شهدا تشییع جنازه میکنند. البته خیلیها نمیخواهند این تشییع جنازهها اتفاق بیفتد.
مصلحی ایجاد خطای محاسباتی را محور اصلی پروژه نفوذ دشمن دانست و تصریح کرد: دشمن به دنبال ایجاد تغییر در تصمیمگیریهای مسؤولین و تأثیر در انتخاب مردم در انتخابات است.
*فارس
اول ، حضور پنج ساله عليمحمد باب در تجارتخانه دايياش در بوشهر و ارتباط او با کمپانيهاي يهودي و انگليسي مستقر در اين بندر و کارگزاران ايشان .
اندکي پس از اين اقامت پنج ساله بود که باب در سال 1260 ق.یا 1844م. دعوي خود را اعلام کرد و با حمايت کانونهاي متنفذ و مرموزي بهسرعت شهرت يافت. دوران اقامت باب در بوشهر مقارن است با سالهاي اوليه فعاليت کمپاني ساسون (متعلق به سران يهوديان بغداد) در بوشهر و بمبئي. ساسونها در دهههاي بعد به «امپراتوران تجاري شرق» بدل شدند و در زمره دوستان خاندان سلطنتي بريتانيا جاي گرفتند. خاندان ساسون بنيانگذاران تجارت ترياک ايران بودند و با تأسيس بانک شاهي انگليس و ايران نقش بسيار مهمي در تحولات تاريخ معاصر ايران ايفا نمودند.
دوم، ارتباط نزديک مانکجي هاتريا، رئيس شبکه اطلاعاتي حکومت هند بريتانيا در ايران در سالهاي 1854- 1890، با سران بابي و از جمله با شخص ميرزا حسينعلي نوري (بهاء).
اين پيوند در دوران رياست عباس افندي (عبدالبهاء) بر فرقه بهائي تداوم يافت. در اين زمان، بهائيان در تحقق استراتژي تأسيس دولت يهود در فلسطين، که از دهههاي 1870 و 1880 ميلادي آغاز شده بود، مشارکت جدي نمودند و اين تعلق در اسناد ايشان بازتاب يافت. براي نمونه، عباس افندي در سال 1907 (مقارن با انقلاب مشروطه در ايران) به حبيب مؤيد، که به يکي از خاندانهاي يهودي بهائيشده تعلق داشت، چنين گفت:
اينجا فلسطين است، اراضي مقدسه است. عنقريب قوم يهود به اين اراضي بازگشت خواهند نمود، سلطنت داوودي و حشمت سليماني خواهند يافت. اين از مواعيد صريحه الهيه است و شک و ترديدي ندارد. قوم يهود عزيز ميشود... و تمامي اين اراضي باير آباد و داير خواهد شد. تمام پراکندگان يهود جمع ميشوند و اين اراضي مرکز صنايع و بدايع خواهد شد، آباد و پرجمعيت ميشود و ترديدي در آن نيست.
مستر روچلد آلماني نقاش ماهري است. تمثال مبارک را با قلم نقش درآورده و به حضور مبارک آورد و استدعا نمود چند کلمه در زير اين عکس محض تذکار مرقوم فرمايند تا به آلماني ترجمه و نوشته شود ...
سفر سالهاي 1911-1913 عباس افندي به اروپا و آمريکا، که با تبليغات فراوان از سوي متنفذترين محافل سياسي و مطبوعاتي دنياي غرب همراه بود، نشاني است آشکار از اين پيوند عميق ميان سران فرقه بهائي و کانونهاي مقتدري در اروپا و آمريکا. در کتاب نظريه توطئه اين سفر چنين توصيف شده:
سفر سالهاي 1911-1913 عباس افندي به اروپا و آمريکا سفري کاملاً برنامهريزي شده بود. بررسي جريان اين سفر، و مجامعي که عباس افندي در آن حضور يافت، نشان ميدهد که کانونهاي مقتدري در پشت اين ماجرا حضور داشتند و ميکوشيدند تا اين "پيغمبر" نوظهور شرقي را به عنوان نماد پيدايش "مذهب جديد انساني"، آرمان ماسوني- تئوسوفيستي، معرفي کنند. اين بررسي ثابت ميکند که کارگردان اصلي اين نمايش انجمن جهاني تئوسوفي، يکي از محافل عالي ماسوني غرب، بود... در اين سفر تبليغات وسيعي درباره عباس افندي، به عنوان يکي از رهبران تئوسوفيسم، صورت گرفت؛ در حدي که ملکه روماني و دخترش ژوليا وي را به عنوان "رهبر تئوسوفيسم" ميشناختند و به اين عنوان با او مکاتبه داشتند. عباس افندي در اين سفر با برخي رجال سياسي و فرهنگي ايران- چون جلالالدوله پسر ظلالسلطان، دوستمحمد خان معيرالممالک داماد ناصرالدينشاه، سيد حسن تقيزاده، ميرزا محمد خان قزويني، عليقلي خان سردار اسعد بختياري و غيره- ملاقات کرد. اين ماجرا، که حمايت کانونهاي عالي قدرت جهان معاصر را از بهائيگري نشان ميداد، بر محافل سياسي عثماني و مصر نيز تأثير نهاد و عباس افندي پس از بازگشت از اين سفر وزن و اهميتي تازه يافت.
سفر پرهياهوي عباس افندي به اروپا و آمريکا و حمايتهاي گسترده از او درست در زماني رخ داد که آخوند ملا محمدکاظم خراساني و شيخ عبدالله مازندراني، دو رهبر نامدار انقلاب مشروطه، به شدت در زير ضربه بودند و تلاش براي اخراج آنان از صحنه اجتماعي و سياسي و منزوي کردن آنها در اوج خود بود. در نتيجه اين تحريکات، آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني در انزوا و فشار شديد رواني و سياسي، در شرايطي که به تعبير مازندراني «خسته و درمانده» و «خائف بر جان خود» بودند، زندگي را بدرود گفتند. در نامهاي که شيخ عبدالله مازندراني در 29 جماديالثاني 1328 ق. به حاجي محمدعلي بادامچي، از تجار مشروطهخواه تبريز، نوشته، اين تحرکات به «انجمن سرّي» منتسب ميشود که بهائيان در آن حضور دارند:
چون مانع از پيشرفت مقاصدشان را فيالحقيقه به ما دو نفر، يعني حضرت حجتالاسلام آقاي آيتالله خراساني دامظله و حقير، منحصر دانستند و از انجمن سرّي طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگيري کرديم، لهذا انجمن سرّي مذکور، که مرکز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائيه لعنهمالله تعالي هم محققاً در آن انجمن عضويت دارند و هکذا ارامنه و يک دسته ديگر مسلمانصورتان غير مقيد به احکام اسلام که از مسالک فاسده فرنگيان تقليد کردهاند هم داخل هستند، از انجمن سري مذکور به شعبه[اي] که در نجف اشرف و غيره دارند رأي درآمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود نافع و از اين به بعد مضرّ است، بايد در سلب اين نفوذ بکوشند. مجالس سرّيه خبر داريم در نجف اشرف منعقد گرديد. اشخاص عوامي که به صورت طلبه محسوب ميشوند در اين شعبه داخل و به همين اغراض در نجف اشرف اقامت دارند... مکاتيبي به غير اسباب عاديه به دست آمده که بر جانمان هم خائف و چه ابتلاها داريم... و واقعاً خسته و درمانده شده، بر جان خودمان هم خائفيم... اين همه زحمت را براي چه کشيديم و اين همه نفوس و اموال براي چه فدا کرديم و آخر کار به چه نتيجه ضد مقصودي بواسطه همين چند نفر خيانتکار دشمن گرفتار شديم. کشفالله تعالي هذالغمه عن المله. السلام عليکم و رحمهالله برکاته. الاحقر عبدالله المازندراني.
پس از پايان جنگ اوّل جهاني، شوراي عالي متفقين قيموميت فلسطين را به دولت بريتانيا واگذارد و در 30 ژوئن 1920 سِر هربرت ساموئل به عنوان نخستين کميسر عالي فلسطين در اين سرزمين مستقر شد. ساموئل از انديشمندان و فعالان برجسته و نامدار صهيونيسم بود و به خانواده معروف ساموئل- مونتاگ تعلق داشت. در دوران پنج ساله حکومت مقتدرانه "شاه ساموئل" در فلسطين (نامي که چرچيل بر او نهاده بود) دوستي و همکاري نزديکي ميان او و عباس افندي وجود داشت؛ و در اوايل حکومت ساموئل در فلسطين بود که دربار بريتانيا عنوان «شهسوار طريقت امپراتوري بريتانيا» را به عباس افندي اعطا کرد. اعطاي اين نشان بهپاس قدرداني از خدمات بهائيان در دوران جنگ بود.
موقرالدوله پدر حسن موقر باليوزي (1908- 1980 م.)، بنيانگذار بخش فارسي راديو بي. بي. سي.، است كه در سالهاي 1937-1960 رياست محفل ملّي روحاني بريتانيا را بهدست داشت. در سال 1957 شوقي افندي، رهبر بهائيان، باليوزي را به عنوان يکي از «ايادي امرالله» منصوب کرد.
موقعي که سِر هربرت ساموئل از کار کناره گرفت، [شوقي] نامهاي مملو از عواطف وديه براي او مرقوم و ارسال فرمودند که هر جملهاي از آن حلقه محکمي گرديد در سلسله روابط حسنه بين مرکز امر و حکومت اين کشور. در اين نامه از مساعدتهاي عاليه و نيات حسنه آن شخص محترم اظهار قدرداني ميفرمايند و گوشزد مينمايند که ايشان در مواقع مواجه شدن با مسائل و غوامض مربوط به ديانت بهائي همه گاه جانب عدل و شرافت را ميگرفتند که بهائيان جهان در هر وقت و هر مکان از اين ملاحظات دقيقه با نهايت قدرداني ياد ميکنند... ايشان [ساموئل] در جواب اين نامه مرقوم داشتند که: «در مدت پنج سال زمامداري اين کشور بينهايت از اينکه با بهائيت تماس داشتند مسرور و دائماً از حسن نظر آنان و نيات حسنهشان نسبت به طرز اداره امور ممنون بودند.»
سابقه عضويت بابيها و بهائيها در سفارتخانههاي دولتهاي غربي در ايران بسيار مفصل است و برخي از اعضا و خويشان خاندان نوري از نخستين بابيان و بهائياني بودند که به استخدام سفارتخانههاي فوق درآمدند. در اين ميان بهويژه بايد به به ميرزا حسن نوري، برادر ارشد ميرزا حسينعلي بهاء و ميرزا يحيي صبحازل، اشاره کرد که منشي سفارت روسيه بود و نيز به ميرزا مجيد خان آهي، شوهر خواهر ميرزا حسينعلي بهاء. اين سنت در خاندان آهي ادامه يافت و بعدها ميرزا ابوالقاسم آهي، خواهرزاده بهاء، نيز منشي سفارت روسيه بود. ميرزا ابوالقاسم آهي پدر مجيد آهي، از رجال دوران پهلوي، است. اعضاي خاندان افنان (خويشان باب و نمايندگان عباس افندي در ايران) نيز با سفارت روسيه رابطه نزديک داشتند و حاجي ميرزا محمد تقي افنان (وکيلالدوله) و برادران و پسرانش نمايندگان تجاري روسيه در بمبئي و يزد بودند.
آقا علي حيدر شيرواني (بهائي و از شرکاي تجاري خاندان افنان) از اعضاي متنفذ سفارت روسيه در تهران بود و با حمايت او بود که حاجي ميرزا محمد تقي افنان وکيلالتجاره دولت روسيه در بمبئي شد. عزيزالله خان ورقا، از اعاظم بهائيان تهران، وارد خدمت بانک استقراضي روس در تهران شد:
[گروبه، رئيس مقتدر بانک] غايت اعتماد و محبت و احترام را به او حاصل نمود و او يگانه واسطه فيمابين رجال و اولياي امور و محترمين متنفذين کشور با آن بانک پرقدرت قرار گرفت و خانه و اثاثيه در قسمت علياي شهر و درشکه با اسب زيبا و سرطويله مخصوص فراهم گرديد. و غالباً سوار بر آن درشکه خود و با سواران قوي هيکل با لباسها و نشانهاي مخصوص بانک پي رتق و فتق امور ميگذشت و فلانالملک و بهمانالدولهها ناچار از احترامش بودند.
وليالله خان ورقا، برادر ميرزا عزيزالله خان، نيز مدتي کارمند سفارت روسيه بود و سپس منشي اوّل سفارت عثماني در تهران. شاهزاده محمد مهدي ميرزا لسانالادب (بهائي) مترجم بانک شاهي در تهران بود. ابوالحسن ابتهاج (پسر ابتهاجالملک بهائي مقتدر گيلان و مازندران) کارمند بانک شاهي انگليس بود. او بعدها به يکي از مقتدرترين شخصيتهاي مالي حکومت محمدرضا پهلوي بدل شد. در اين زمينه نمونههاي فراوان ميتوان ذکر کرد.
چون ابناي وطن بر ايذاي من قيام نمودهاند و بر اهل و عيال و بستگانم سخت گرفتهاند، از شما که شخصي بيطرف هستيد و خدمتگزار دولت ايران ميباشيد، خواهش ميکنم که اگر ميتوانيد از مجراي قانوني جلوگيري کنيد و تحقيق نماييد که به چه سبب شجاعالدوله کسان مرا تحت فشار قرار داده و اگر در اين مملکت جز هرجومرج چيزي حکمفرما نيست دست زن و فرزند خود را گرفته، به يکي از دول خارجه پناه برم.
يک نمونه ديگر ماجراي زنداني شدن بهائيان آذربايجان است. ميرزا حيدرعلي اسکويي و گروهي از بهائيان مدتي در تبريز زنداني شدند ولي با مداخله کنسولهاي روسيه و فرانسه رهايي يافتند. حتي کنسول روسيه به شجاعالدوله، حاکم تبريز، «تغير نمود» و شخصاً شبانه به زندان رفته، بهائيان را آزاد کرد و با درشکه شخصي خود به کنسولگري برد و پذيرايي نمود.
چون ابناي وطن بر ايذاي من قيام نمودهاند و بر اهل و عيال و بستگانم سخت گرفتهاند، از شما که شخصي بيطرف هستيد و خدمتگزار دولت ايران ميباشيد، خواهش ميکنم که اگر ميتوانيد از مجراي قانوني جلوگيري کنيد و تحقيق نماييد که به چه سبب شجاعالدوله کسان مرا تحت فشار قرار داده و اگر در اين مملکت جز هرجومرج چيزي حکمفرما نيست دست زن و فرزند خود را گرفته، به يکي از دول خارجه پناه برم.
يک نمونه ديگر ماجراي زنداني شدن بهائيان آذربايجان است. ميرزا حيدرعلي اسکويي و گروهي از بهائيان مدتي در تبريز زنداني شدند ولي با مداخله کنسولهاي روسيه و فرانسه رهايي يافتند. حتي کنسول روسيه به شجاعالدوله، حاکم تبريز، «تغير نمود» و شخصاً شبانه به زندان رفته، بهائيان را آزاد کرد و با درشکه شخصي خود به کنسولگري برد و پذيرايي نمود.
يک معلم انگليسي بنام فريبرز که اصلاً زردشتي بود ولي بهائي شده بود با من از نقطه نظر اينکه علاقمند به خط فارسي بود اظهار دوستي و تقاضا داشت که خط تعليم بگيرد. من هم حاضر شدم. اين بود که در روزهاي مدرسه ايشان هم چند دقيقه که سر کلاس من نبود به اصطلاح در زنگ تنفس تعليم ميگرفتند... يکي از روزها وارد صحبت مذهبي گرديد و خواست از درِ تبليغ با من وارد مذاکره گردد. به ايشان گفتم: اگر ميخواهيد که من به شما تعليم خط بدهم از اين مقوله با من صحبت ننمائيد، چون تمام اينها را از موسس و غيره ميشناسم. ولي شما حق داريد چون زردشتي بودهايد و حالا قبول اين مسلک را نمودهايد. شما هم از نقطه نظر سياسي قبول کردهايد. خندهاي کردند و گفتند: آقاي ميرزا حسن! مثل اينکه شما خوب وارد هستيد.
در بررسي اين پديده با نقش ارباب جمشيد جمشيديان به عنوان حامي اصلي اين موج آشنا ميشويم. ارباب جمشيد از صميميترين دوستان اردشير ريپورتر، رئيس شبکه اطلاعاتي حکومت هند بريتانيا در ايران پس مانکجي هاتريا، بود و صميميت ميان اين دو تا بدان حد بود که برخي از ديدارهاي محرمانه اردشيرجي و رضاخان در خانه ارباب جمشيد صورت ميگرفت. با توجه به اين پيوند، اگر تحولات فوق را به سازمان اطلاعاتي حکومت هند بريتانيا و اردشير ريپورتر منتسب کنيم به بيراهه نرفتهايم. جايگاه ارباب جمشيد در اين ماجرا تا بدان حد است که عباس افندي مکرراً بهائيان يزد و کرمان را به فرمانبري و اطاعت از او امر ميکند.
بهنوشته حسن نيکو، بهائيان هندوستان «همگي زردشتي ايراني هستند که از دهات يزد و کرمان بهعنوان چايفروشي در بمبئي مجتمع شدهاند و آنان نيز مانند کليميها... همان تعصب زردشتي را قدري کمتر از يهوديان دارند و دو سه نفر مسلمان که در بمبئي هستند در اکثريت آنها مستهلک شده مخصوصاً به آنها راه نميدهند.»
از جمله کمکهاي اليگارشي ثروتمند و مقتدر پارسي به فرقه بهائي بايد به اراضي وسيعي در شهر دهلي اشاره کرد که پارسيان به بهائيان اهدا کردند و در آن بناي باشکوه معبد لوتوس (نيلوفر آبي) ايجاد شد. اين معبد يکي از اماکن مهم و مشهور شهر دهلي است و هر روزه هزاران تن بازديدکننده دارد.
صبحي مهتدي مينويسد:
اين را هم بدانيد که من با مردم هيچ کيش و آئيني دشمني ندارم... ولي با اين گروه که به دروغ و از روي ريو خود را بهائي ناميده و من آنها را جهود ميخوانم دل خوش ندارم زيرا اينها در سايه اين نام که مردم اينها را يهودي ندانند کارهاي زشت بسيار کردهاند که زيانش به همه مردم کشور رسيده است. گراني خانهها و بالا بردن بهاي زمينها و ساختن داروهاي دغلي و دزدي و گرمي بازار ساره خواري و بردن نشانههاي باستاني به بيرون کشور و تبهکاري و ناپاکي و روائي بازار زشتکاري و فريب زنان ساده به کارهاي ناهنجار همه با دست اين گروه است که از نام يهودي گريزان و به بهائيگري سرافرازند.
صبحي نمونهاي از اين دغلکاريها را چنين شرح ميدهد:
چند سال پيش به هر نيرنگي بود يک جهود هبائي را بهنام عزيز نويدي در دادگاه ارتش آوردند. آنگاه براي زمينهاي قلعه مرغي، که در دست هواپيمايي بود، دادمند تراشيدند و نيرنگها به کار بردند تا بيست ميليون از کيسه ارتش بيرون کشيدند و به دست چند تن بهائي دادند که براي شوقي [رهبر فرقه بهائي] بفرستد.
داراي اخلاقي خشن بوده، سخت دل و کينهجو ولي متظاهر به مهر و محبت و نيز در شجاعت ايشان گفتگو رفته، اغلب برآنند که از اين سجيه پسنديده محروماند به قسمي که تا مقاومت نديدهاند نهايت پردلي را اظهار ميدارند ولي به محض اينکه به مقاومتي برخوردند ميدان خالي کرده عقبنشيني ميکنند.
اين قساوت را از اولين روزهاي پيدايش بابيگري در ميان اعضاي اين فرقه ميتوان ديد. بهنوشته فريدون آدميت، بابيها در جريان شورشهاي خود در دوران ناصري، با مردم و نيروهاي دولتي رفتاري سبعانه داشتند و «اسيران جنگي» را «دست و پا ميبريدند و به آتش ميسوختند.» قساوت و سبعيت فوقالذکر را در ماجراي قتل شهيد ثالث (حاج ملا محمد تقي برغاني، 17 ذيقعده 1263ق.)، عمو و پدر همسر قرةالعين، نيز بهروشني ميتوان مشاهده کرد.
فريدون آدميت «بساط ميرزا حسينعلي» (بهاء) را از روز نخست مبتني بر «دستگاه ميرغضبي و آدمکشي» ميداند. درواقع، از نخستين روزهاي فعاليت فرقه بهائي مجموعهاي از قتلها آغاز شد که اسرار برخي از آنها تاکنون روشن نشده و در برخي موارد نقش بهائيان در آن کاملاً به اثبات رسيده است. اين قتلها را به پنج گروه ميتوان تقسيم کرد: اوّل، قتلهاي سياسي؛ دوّم، قتل برخي شخصيتهاي مسلمان که تداوم حيات ايشان براي بهائيت مضر بود؛ سوم، قتل بابيان مخالف دستگاه ميرزا حسينعلي نوري (بهطور عمده ازليها)؛ چهارم، قتل بهائياني که از برخي اسرار مطلع بودند يا به دلايلي تداوم حيات ايشان مصلحت نبود؛ پنجم، قتل بنا به اغراض شخصي سران فرقه بهائي.
عباس افندي اين روّيه را دائماً تعقيب داشت يعني مخالف علني خود را که در بساط محرم و مجرم شده و اسرار را شناخته و به کشف آن پرداخته بود ميکوشيد براي افناء و اعدامش.
ادوارد براون، استاد دانشگاه کمبريج، به فردي بهنام نصير بغدادي معروف به مشهدي عباس (ساکن بيروت) اشاره ميکند که آدمکش حرفهاي و مزدور ميرزا حسينعلي بهاء و عباس افندي بود و بهدستور ايشان چند نفر را کشت از جمله ملا رجبعلي قهير، برادرزن عليمحمد باب، را که از برخي اسرار پيدايش بابيگري مطلع بود. براون، همچنين، به فعاليتهاي تبليغي سه بابي ازلي در عکا اشاره ميکند و مينويسد بهائيان عکا تصميم گرفتند ايشان را از ميان بردارند. آنان ابتدا خواستند اين مأموريت را به نصير بغدادي محول کنند ولي بعد منصرف شدند زيرا احضار نصير از بيروت ممکن بود راز قتل را آِشکار کند. لذا، در 12 ذيقعده 1288 ق. هفت نفر از بهائيان به خانه افراد فوق در عکا ريختند و سيد محمد اصفهاني و آقاجان کجکلاه و ميرزا رضاقلي تفرشي را کشتند. حکومت عکا بهاء و پسرانش، عباس و محمدعلي افندي، و ميرزا محمدقلي، برادر بهاء، و تمامي بهائيان عکا، از جمله قاتلين، را دستگير کرد. بهاء و پسران و خويشانش شش روز زنداني بودند، سپس قاتلين شناخته شده و در دادگاه به حبسهاي طولاني (7 و 15 سال) محکوم شدند.
براون در جاي ديگر (حواشي بر مقاله شخصي سياح، چاپ اوّل، 1891) به اين ماجرا اشاره ميکند. او مينويسد: مقامات دولت عثماني تصميم به تبعيد دو برادر به دو نقطه مختلف گرفتند و (در ربيعالثاني سال 1285ق.) صبحازل و پيروانش را به فاماگوستا (قلعه ماغوسا در قبرس) و حسينعلي بهاء و 80 نفر از پيروانش و چهار نفر ازلي را به عکا فرستادند. اين چهار نفر ازلي عبارت بودند از: حاجي سيد محمد اصفهاني، آقاجان بيگ کجکلاه، ميرزا رضاقلي تفرشي و برادرش آقا ميرزا نصرالله. بهنوشته براون، قبل از عزيمت به عکا، حسينعلي بهاء ميرزا نصرالله تفرشي را در ادرنه (آدريانوپول) با سم به قتل رسانيد و کمي پس از ورود به عکا سه ازلي ديگر در منزل مسکونيشان در بندر عکا بهدست اطرافيان بهاء مقتول شدند.
بسم الله الرحمن الرحیم
لَا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاءَ ﴿٥٧ المائدة﴾
آیین تصنعی بهاییت در نهایت رذالت با نشانه رفتن ستونهایی از اصول دین یعنی نبوت و امامت قصد داشته و دارد دینی که از جانب خداوند تبارک و تعالی از سر رحمت برای هدایت انسان نازل شده را به نوعی ساخته دست بشر نشان دهد و تنزل مقام دهد و در این راه ضمن تحریف موازین صریح قرآنی و نص فرمایشات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اجمعین در این خصوص نسبت به تخریب علقه قلبی مومنان با دو منبع وحی و عترت و پاشیدن بذر قومیت گرایی کور و بسط کینههای نژادپرستانه، مذبوحانه میکوشد آن دو را با مصوبههای استعماری و جهتداری چون کنوانسیون حقوق بشر و مزخرفاتی از همین قبیل جایگزین کند!
اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ ﴿١٥ البقرة﴾
غافل از آنکه وعده الهی بر گنگ و نادان کردن دشمنانش بوده و مبلغان بدوی و امروزی این فرقه ضاله چنان ابلهانه دچار تناقض گویی هستند که خودشان هم متوجه نمیشوند: از یک رو داد ایرانی بودن دارند و از دیگر رو چون خودشان بته و اساسی نداشته و ندارند و مادرزادی جاعل هستند و وابستۀ استعمار، اصرار بر دست بردن در آیات قدسی و روایات و احادیث ناب اسلامی که جمیعا به زبان فصیح عربی است داشته و دارند که در پی بیسوادی مطلق و قطع رابطه نهادی با الهیات در همین اول راه با ارتکاب اشتباهات فاحش رسوای عالم میشوند.
الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ