در سینمای ما بازیگران خوب و بد زیادی آمدهاند و رفتهاند. دوره «در اوج بودن» آدمها متفاوت است. در همیشه بر یک پاشنه نمیچرخد، اما هستند کسانی که خودشان را در ذهنها حک میکنند و به آسانی فراموش نمیشوند.
شهدای ایران:ترانه علیدوستی بازیگری را از 17 سالگی و با بازی در «من ترانه 15 سال دارم» آغاز کرد. یک آغاز قدرتمند که به خاطر آن توانست برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن در جشنواره فجر شود. او بازیگر کم کاری است و سالی یکی دو فیلم بیشتر بازی نمی کند و با انتخاب های سختگیرانه ای که داشته باعث شده در همین آثار محدود توانایی هایش را اثبات کند. او را با حضورش در فیلم های فرهادی و حقیقی بیاد می آوریم و بعدتر با سریال «شهرزاد» که توانست او را بیش از پیش بر سر زبان ها بیندازد. علیدوستی با فیلم فروشنده فرهادی در کن حاضر شد اما نتوانست جایزه بهترین بازیگر زن را از آن خودش کند. او حالا در صدر خبرهای بازیگران زن سینمای ایران است، اما دارد به کدام سمت می رود؟
ترانه علیدوستی بازیگر قابلی است و کسی در این تردید ندارد. اما برای «هنرمند» شدن صرفاً تسلط به تکنیک بازیگری کافی نیست. برای ماندگار شدن و فراموش نشدن به چیزهای دیگری هم نیاز است. به زیستی سالم و انسانی و مردم مدار. در سینمای ما بازیگران خوب و بد زیادی آمده اند و رفته اند. دوره «در اوج بودن» آدم ها متفاوت است. در همیشه بر یک پاشنه نمی چرخد. اما هستند کسانی که خودشان را در ذهن ها حک می کنند و به آسانی فراموش نمی شوند. برای مردم «خسرو شکیبایی» فقط یک بازیگر خوب نیست. او تمثال یک هنرمند واقعی و دوست دار مردم بود که خودش را خرج جناح ها و باندهای سیاسی و فضاهای هنری و غیرهنری نمی کرد. شکیبایی با اینکه «مرده» اما هنوز نامش در یادها هست، اما هستند بازیگرانی که سالی چند فیلم بر پرده سینماها دارند اما در حقیقت مثل مرده ای هستند که با تمام شدن فیلم شان به پایان می رسند.
ترانه علیدوستی استعداد و شرایط «هنرمند» شدن را داشته و دارد. او بازیگر قابلی است با آثاری خوب و درخور. او با اینکه فرزند «حمید علیدوستی» فوتبالیست خوب و مربی محجوب تیم ملی است، اما توانست برخلاف بیشتر آقازاده ها مستقل از نام و نشان پدر، خودش را اثبات کند. او ازدواج کرد و مادر شد و نگذاشت حاشیه های بی خود و رایج میان بدنه سینمایی ما گریبان خودش و کارش را بگیرد. همه چیز نوید آینده ای درخشان را برای او می داد، اما چند وقتی است که نشانه هایی از خطر سقوط و اضمحلال خودنمایی می کند.
علیدوستی پس از موفقیت در سریال «شهرزاد» مصاحبهای کرد و در آن به صدا و سیما تاخت. او که تا حالا در هیچ نوع سریال تلویزیونی حضور نداشته گفت: «من در تلویزیون بازی نمیکنم. ۱۲ سال هم هست که بازی نمیکنم. چون معتقدم یک خیانت فرهنگی است. قبلاً هم گفتهام. انتخاب کردهام. حتی سریالهای سطح بالاتر ما نهایتاً دستخوش یک جهتگیری بیموردی در پخش میشوند. من کسانی را که در تلویزیون کار میکنند قضاوت نمیکنم ولی مردم حق دارند قضاوت کنند.» او بازی در تلویزیون را مترادف با «خیانت فرهنگی» دانست؛ با این استدلال که حتی فیلمهای خوب هم دستخوش جهتگیری و سانسور میشوند. او حالا خودش را بازیگر مستقلی معرفی میکند که بازی در رسانه ملی را برای خودش عار میداند. او طلبکارانه و از موضعی برتر و با افتخار از بازی نکردن در تلویزیون یاد میکند. او؛ ترانه علیدوستی؛ کسی که بازی در صدا و سیمای کشورش را خیانت میداند، چطور میشود که با سینهای ستبر از گلشیفته فراهانی دفاع میکند؟ آیا بازی رفیق دوران نوجوانیاش در فیلمها و سریالهای هالیوودی با آن وضعیت نامتعارف «خیانت فرهنگی» نیست؟
علیدوستی حالا کلی طرفدار دارد برای خودش. تینیجرهای زیادی عاشق او هستند. او که لباسهایش خیلی زود برای عدهای تبدیل به الگو و مد میشود. عکسهایی که از پوشش او در جشنواره کن منتشر شد اما تأمل برانگیز بود. اولین تصاویر منتشرشده او را در لباسی با شمایل مردانه و نامتعارف در عرف کشورمان نشان می داد. او در برابر فلش های دوربین های خارجی با شمایلی اروپایی، آمریکایی چه تصویری از زن هنرمند ایرانی به جهان مخابره میکند؟ او که بازی در تلویزیون را «خیانت فرهنگی» می داند چرا سعی نمی کند -لااقل- نماینده همه مردم ایران باشد؟ مگر خودش نمی گفت مردم ما را قضاوت می کنند؟ نکند او مردم را دسته بندی می کند و تنها خودش را نماینده بخش خاصی از مردم می داند؟ بخشی که شامل طبقه متوسط غربی با گرایشات مدرن و امریکایی می شود.
به تازگی عکسی از او منتشر شده که در آن آستین پیراهنش آن قدر بالا رفته که نقش یک تتو بر ساعدش شکار عکاسان شده است. او روی دستش نشانی را خالکوبی کرده که مربوط به یکی از جریان های فمینیستی است. جنبش به نام «پروچویس» که حرکتی سیاسی-اجتماعی است و از حق انتخاب زنان برای سقط جنین زنان حمایت می کند. این جنبش معتقد است که سقط جنین باید برای زنان آزاد و در دسترس همه آن ها باشد.
مستقل از اینکه علیدوستی چقدر با این جنبش خاص و با جریان «فمینیسم» آشناست، باید گفت اولاً هیچ آدم جدیای اهل این تیپ کارهای کودکانه و نمایشی نیست. آدم جدی اگر به عقیده ای باور داشته باشد برایش می جنگد و می کوشد حقش را –اگر قائل به نابرابری باشد- به هر قیمتی بگیرد. به نظر می رسد علیدوستی تحت تأثیر فضای روشنفکرزده سینمای ایران وارد بازی دو سر باختی شده که تنها نتیجه اش کوتاه شدن دوران اوج او و فراموش شدنش در آینده ای نه چندان دور است. علیدوستی باید انتخاب کند؛ یا مسیر سالم و هوشمندانه گذشته را در پیش بگیرد و به سمت موفقیت های بیشتر و به سمت ماندگاری قدم بردارد یا به همین رفتارهای حاشیه ساز و دشمن تراش و آینده خراب کن ادامه دهد و شبیه خیل زیا هم قطارانش مثل گلشیفته فراهانی و باران کوثری و دیگران خیلی زود فراموش شود و به تاریخ بپیوندد.
*دانشجو
ترانه علیدوستی بازیگر قابلی است و کسی در این تردید ندارد. اما برای «هنرمند» شدن صرفاً تسلط به تکنیک بازیگری کافی نیست. برای ماندگار شدن و فراموش نشدن به چیزهای دیگری هم نیاز است. به زیستی سالم و انسانی و مردم مدار. در سینمای ما بازیگران خوب و بد زیادی آمده اند و رفته اند. دوره «در اوج بودن» آدم ها متفاوت است. در همیشه بر یک پاشنه نمی چرخد. اما هستند کسانی که خودشان را در ذهن ها حک می کنند و به آسانی فراموش نمی شوند. برای مردم «خسرو شکیبایی» فقط یک بازیگر خوب نیست. او تمثال یک هنرمند واقعی و دوست دار مردم بود که خودش را خرج جناح ها و باندهای سیاسی و فضاهای هنری و غیرهنری نمی کرد. شکیبایی با اینکه «مرده» اما هنوز نامش در یادها هست، اما هستند بازیگرانی که سالی چند فیلم بر پرده سینماها دارند اما در حقیقت مثل مرده ای هستند که با تمام شدن فیلم شان به پایان می رسند.
ترانه علیدوستی استعداد و شرایط «هنرمند» شدن را داشته و دارد. او بازیگر قابلی است با آثاری خوب و درخور. او با اینکه فرزند «حمید علیدوستی» فوتبالیست خوب و مربی محجوب تیم ملی است، اما توانست برخلاف بیشتر آقازاده ها مستقل از نام و نشان پدر، خودش را اثبات کند. او ازدواج کرد و مادر شد و نگذاشت حاشیه های بی خود و رایج میان بدنه سینمایی ما گریبان خودش و کارش را بگیرد. همه چیز نوید آینده ای درخشان را برای او می داد، اما چند وقتی است که نشانه هایی از خطر سقوط و اضمحلال خودنمایی می کند.
علیدوستی پس از موفقیت در سریال «شهرزاد» مصاحبهای کرد و در آن به صدا و سیما تاخت. او که تا حالا در هیچ نوع سریال تلویزیونی حضور نداشته گفت: «من در تلویزیون بازی نمیکنم. ۱۲ سال هم هست که بازی نمیکنم. چون معتقدم یک خیانت فرهنگی است. قبلاً هم گفتهام. انتخاب کردهام. حتی سریالهای سطح بالاتر ما نهایتاً دستخوش یک جهتگیری بیموردی در پخش میشوند. من کسانی را که در تلویزیون کار میکنند قضاوت نمیکنم ولی مردم حق دارند قضاوت کنند.» او بازی در تلویزیون را مترادف با «خیانت فرهنگی» دانست؛ با این استدلال که حتی فیلمهای خوب هم دستخوش جهتگیری و سانسور میشوند. او حالا خودش را بازیگر مستقلی معرفی میکند که بازی در رسانه ملی را برای خودش عار میداند. او طلبکارانه و از موضعی برتر و با افتخار از بازی نکردن در تلویزیون یاد میکند. او؛ ترانه علیدوستی؛ کسی که بازی در صدا و سیمای کشورش را خیانت میداند، چطور میشود که با سینهای ستبر از گلشیفته فراهانی دفاع میکند؟ آیا بازی رفیق دوران نوجوانیاش در فیلمها و سریالهای هالیوودی با آن وضعیت نامتعارف «خیانت فرهنگی» نیست؟
علیدوستی حالا کلی طرفدار دارد برای خودش. تینیجرهای زیادی عاشق او هستند. او که لباسهایش خیلی زود برای عدهای تبدیل به الگو و مد میشود. عکسهایی که از پوشش او در جشنواره کن منتشر شد اما تأمل برانگیز بود. اولین تصاویر منتشرشده او را در لباسی با شمایل مردانه و نامتعارف در عرف کشورمان نشان می داد. او در برابر فلش های دوربین های خارجی با شمایلی اروپایی، آمریکایی چه تصویری از زن هنرمند ایرانی به جهان مخابره میکند؟ او که بازی در تلویزیون را «خیانت فرهنگی» می داند چرا سعی نمی کند -لااقل- نماینده همه مردم ایران باشد؟ مگر خودش نمی گفت مردم ما را قضاوت می کنند؟ نکند او مردم را دسته بندی می کند و تنها خودش را نماینده بخش خاصی از مردم می داند؟ بخشی که شامل طبقه متوسط غربی با گرایشات مدرن و امریکایی می شود.
به تازگی عکسی از او منتشر شده که در آن آستین پیراهنش آن قدر بالا رفته که نقش یک تتو بر ساعدش شکار عکاسان شده است. او روی دستش نشانی را خالکوبی کرده که مربوط به یکی از جریان های فمینیستی است. جنبش به نام «پروچویس» که حرکتی سیاسی-اجتماعی است و از حق انتخاب زنان برای سقط جنین زنان حمایت می کند. این جنبش معتقد است که سقط جنین باید برای زنان آزاد و در دسترس همه آن ها باشد.
مستقل از اینکه علیدوستی چقدر با این جنبش خاص و با جریان «فمینیسم» آشناست، باید گفت اولاً هیچ آدم جدیای اهل این تیپ کارهای کودکانه و نمایشی نیست. آدم جدی اگر به عقیده ای باور داشته باشد برایش می جنگد و می کوشد حقش را –اگر قائل به نابرابری باشد- به هر قیمتی بگیرد. به نظر می رسد علیدوستی تحت تأثیر فضای روشنفکرزده سینمای ایران وارد بازی دو سر باختی شده که تنها نتیجه اش کوتاه شدن دوران اوج او و فراموش شدنش در آینده ای نه چندان دور است. علیدوستی باید انتخاب کند؛ یا مسیر سالم و هوشمندانه گذشته را در پیش بگیرد و به سمت موفقیت های بیشتر و به سمت ماندگاری قدم بردارد یا به همین رفتارهای حاشیه ساز و دشمن تراش و آینده خراب کن ادامه دهد و شبیه خیل زیا هم قطارانش مثل گلشیفته فراهانی و باران کوثری و دیگران خیلی زود فراموش شود و به تاریخ بپیوندد.
*دانشجو
در حالی که هنر یعنی خدانمایی نه خود نمایی
هر آنچه در طبیع وجود دارد چهره ای خدا نما دارد نه خود نماو این هنر طبیعت است