این خاندان مدعی صاحب انقلاب! فراموش کرده اند که اگر انقلاب و امام و مسئولیت وجایگاه پدرشان در نظام نبود، اینها ارزشی نداشتند تا رسانه های مزدور برای سخنانشان سر و دست بشکنند و برای بیگانگان و دشمنان این مرز وبوم خوراک تهیه نمایند.
شهدای ایران: مرسوم است که میگویند عوام همیشه به خواص نگاه میکنند و این اصل در دنیا به یک رویه رایج تبدیل شده و مورد قبول همگان است اما در کشور ما عوام در بسیاری از برههها از برخی خواص پیشی گرفتهاند و اینگونه است که خواص با نگاه به عوام، مسیر درست را تشخیص دادهاند و ملاک عمل، حرکت عوام در آن مقطع زمانی است.
فائزه هاشمی در فتنه 88
و چه خوب پیرجماران فرمود: «از اهم مسائلی که باید تذکر بدهم، مسئلهای است که به همه روحانیت و دست اندرکاران کشور مربوط میشود و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمی که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند... اگر خدای نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان».(25/4/1364-دیدارنمایندگان مجلس خبرگان با امام)
فائزه هاشمی دیدار با سرکرده بهائیان
در روزهایی که انقلاب در پیچ تاریخساز خود قرار دارد و هنوز در کشاکش نبرد با استکبار و دستنشاندههای آن در داخل و خارج قرار دارد، عدهای خود را تافته جدابافته فرض کردهاند تا جایی که خود را شایسته پرستش دانسته و صاحب بیچون و چرای انقلاب میدانند. آنهم در جایی که صاحبان اصلی انقلاب مثل همیشه با بصیرتی مثال زدنی در عرصههای مختلف به جهاد مشغولند و نه تنها هیچ چشمداشتی از انقلاب ندارند بلکه خود را با وجود همه صدمهها و نثار کردن عزیزترین کسانشان همچنان مدیون انقلاب میدانند. اینها همان عوامی هستند که تاریخ به وجودشان افتخار میکند. و ورقهای تاریخ پر است از ایثارگریهای این مجاهدان راه خدا اما در مقابل عدهای که در کُنج عافیت مشغول چریدن در میان بیتالمال بودهاند و در بزنگاهها پشت به انقلاب کرده و خود را در جایگاه مدعی جا زدهاند، به ظاهر خواصی هستند که در جاده خاکی بسر میبرند. و جالب اینکه تاریخ گواه خیانتهای جماعتی است که هر روز به رنگی در میآیند. گوشههایی از این تقابل را با هم مرور میکنیم تا روسیاهی جماعت مدعی بیشازپیش نمایان شود:
1- «مُ سر زِمین بودم با تراکتور؛ بعد جنگم رفتُم سر همو زمین، بی تراکتور. خانم جان، مُ حتی دفترچه بیمه هم نگرفتم! والا خیلی زور داره این حرفا بره مُ.»
متن بالا یکی از دیالوگهای ماندگار عباس با لهجه مشهدی در نقش یک جانباز شیمیایی در فیلم"آژانس شیشه ای" است، اما این فقط یک داستان نیست و این دیالوگ نه فقط در فیلم، بلکه در زندگی حقیقی مردمان این دیار جاری بوده است. مردمانی که برای انقلاب هرچه داشتند حتی عزیزترین دارایی خود یعنی جان خود و فرزندانشان را نثار کردند تا این انقلاب رشد نموده و در جهان سربلند کند، بدون کوچکترین نگاه مادی و یا امتیازی ویژه که برای خود و خانواده و بستگانشان از نظام مطالبه نمایند!
2- مادر خانواده میگفت: سه پسرم را خودم راهی کردم، قرآن گرفتم و هرسه نفرشان را با سلام و صلوات راهی کردم؛ حاج آقایمان نیز گفت نمیشود که جوانان بروند و ما پیران در سایه بنشینیم، به او گفتم: اگر امام اجازه دهد من نیز لباس رزم میپوشم؛ البته حاج آقا سابقه مبارزه با رژیم شاه را نیز داشت و چندبار دستگیر و شکنجه نیز شده بود. بعد از رفتن بچهها و حاج آقا، منزلمان را کرده بودم مقر جمعآوری کمکهای مردمی برای جبهه و برای خانمها کلاس قرآن برگزار میکردم. بعضی اوقات نیز از جبهه پتو می آوردند و ما میشستیم و خلاصه هرکاری برای انقلاب باشد انجام داده و خواهیم داد! او ادامه میدهد: بعد ازجنگ هیچ کدام از سه پسرم بازنگشتند و هر سه آنها در جبهه ها به شهادت رسیدند، داماد بزرگم نیز مجروح شیمیایی شد و حاج آقا هم با یک عالمه ترکش در بدنش به خانه بازگشت. همه اینها فدای اسلام وولایت. الان نیز من و حاج آقا در همه صحنه های انقلاب حاضریم تا چشم ضدانقلاب کور بشود وهیچ توقعی از هیچ اداره و مسئولی نداریم! جز حفظ این انقلاب و اطاعت از رهبری. اگر چند فرزند دیگر داشتم آنها را نیز در همین راه روانه می کردم.
3- قبل از انقلاب در کنار انقلابیون بود و در تمام راهپیماییها حضور داشت، امام که به کشور بازگشت به عشق دیدن امام راهی قم شد، با نواختن شیپور جنگ خودش و دو پسرش لباس رزم پوشیدند و در جبهههای جنوب فعالانه حضور پیدا کردند. به او گفتند: دو تا پسرت در جبهه هستند، دیگر نیازی به شما نیست، شما ادای دین کرده ای! اما او با شجاعت گفت: بچههایم برای خودشان می روند و من نیز وظیفه خودم را انجام میدهم. پسرش هفده ساله بود که در عملیات فتحالمبین در گردان تخریب به شهادت رسید و پیکر متلاشی پسر را خودش به خاک سپرد و هنوز 35 روز از شهادت پسرش نگذشته بود که دوباره راهی جبهه شد و در عملیات زخمی شد، اما بازهم از پا ننشست و دوباره کوله خود را بست و در کنار جوانان این مرز وبوم به دفاع از انقلاب پرداخت، بعد از جنگ نیز دوباره پای مغازه سادهای که داشت نشست و شد کاسب حبیبالله. یکبار نشد که به بنیاد شهید برود و مطالبهای نماید و میگفت: ما شهید ندادیم که حالا طلبکار انقلاب و نظام شویم و به دنبال سهمیه باشیم، ما هرکاری کردیم برای اسلام بود. انقلاب به ما هویت داد.
4- در پروندهاش 70 ماه حضور دواطلبانه در جبهه ثبت شده است. از 15 سالگی راهی شده بود. اکنون بعد از جنگ کوله باری از دردهای ناشی از جنگ را به همراه دارد. سردردهای شدید، حملههای عصبی، تنگی نفس و خلاصه همه زندگی بعد از جنگش نیز به نوعی درگیر جنگی است که 28 سال از پایانش گذشته است. کارت جانبازی ندارد، گلایههایی از برخی مسئولان مالپرست دارد، اما از گذشته خود پشیمان نیست میگوید ما با خدا معامله کردیم. فتنه 78 و 88 که شد باز در کنار بسیجیان به خیابان آمد تا به مقابله با فتنه برخیزد و در غائلهای که توسط فتنه گران خارجی و داخلی با بی بصیرتی برخی از خواص در سال88 اوج گرفت، چاقو خورد. وخلاصه با اینهمه حضور و تلاش و دردهای جانبازی موقعی که باب جهاد در سوریه باز شد و بار دیگر سخن از دفاع از حریم انقلاب اسلامی در اذهان پیچید، لباس رزم پوشید و عازم سوریه شد و نامش را در کاروان مدافعان حرم نیز ثبت کرد. باز هم میگوید ما مدیون انقلاب و امام و ولایت هستیم.
5- اما در مقابل این خانواده و این مردمان، خاندانی هستند که 180 درجه با مردمی که در بالا بدان اشاره کردیم متفاوتند. با اینکه از پرتو همین مردم به جایگاه فعلی رسیدهاند اما همیشه خود را تافته جدابافته دانسته و خود را طلبکار انقلاب جا زدهاند! طلبکارانی که ادعای مالکیت کل انقلاب را دارند و با این ادعا و توهم است که فکر میکنند باید از حاشیه امنی برخودار باشند و مردم آنان را بپرستند.(1)
خاندانی که خود را استوانه نظام و خون فرزندان خطاکارشان را رنگینتر از جوانان این مرز و بوم میدانند و با این دید است که به خود اجازه میدهند هر کاری را که دلشان خواست، انجام دهند؛ از اختلاس بگیر تا اغتشاش و تا همپالکی با ضدانقلاب و دشمنان قسم خورده نظام اسلامی.
خاندانی که اولین گامهای دوری از آرمانهای انقلاب در دولت پدر این خاندان برداشته شد.
بزرگ خاندان، که به واسطه حمایتهای او، فرزندان هرنوع هنجارشکنی را در کشور انجام میدهند؛ در دولتش اولین گامها در انحراف از آرمانهای انقلاب و امام برداشته شد و برخی از مسئولان آن دولت از زی طلبگی و سادهزیستی را کنار گذاشته و به سمت زندگیهای اشرافی رفتند. در کتاب خاطراتش، مینویسد: «ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ۳۰ ﺗﯿﺮ ۱۳۷۰ - ۹ ﻣﺤﺮﻡ ۱۴۱۲ (ﺭﻭﺯ ﺗﺎﺳﻮﻋﺎ)
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭼﯿﻨﯽ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ که ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻟﺰلهﺍﯼ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ۶٫۸ ﺭﯾﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ. ﺁﻣﺪﻥ ما ﺑﻪ ﻟﺘﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﯽﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ. ﮔﺮﭼﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﺻﻼ ﻗﺒﻮل ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﭽﻪ ها ﺁﻣﺪﻡ. ﺑﺎ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪ ﺳﺪ ﻟﺘﯿﺎن ﺁﻣﺪﯾﻢ. ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺼﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﭽﻪ ها ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﮑﯽ رﻭﯼ ﺁﺏ ﯾﺎﺩﺑﮕﯿﺮﻡ. ﮐﻤﯽ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﺎﯾﻖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻡ؛ ﺑﺪﻧﻢ ﺁﻣﺎﺩگی ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﮔﺮﭼﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺍست.
ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ۳۱ ﺗﯿﺮ ۱۳۷۰ - ۱۰ ﻣﺤﺮﻡ ۱۴۱۲ (ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ): ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ «ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ» ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ «ﻟﺘﯿﺎﻥ» ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ،ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ.»
تاسوعا و عاشورا؟! که همه عالمیان و جنیان بر سرزنان بر جسم بیسر حسین(ع) ناله سر میدهند! خاندان حاج آقا در تفریح بهسر میبرنند تا خدایی ناکرده قطرهخونی از دماغ نوگلانش بیرون نزند؛ هلوکوپتر و جت اسکی و تفریح و باور سخن یک پیشگو همه و همه نشان از روحیه اشرافیت در بین آنان؛ همان جملهای که در ابتدای این یادداشت از حضرت امام اشاره رفت، در چنین جایی است که مصداق پیدا می کند.
طلبکاری این خاندان از انقلاب تا جایی پیش رفته است که حکم دستگاه قضایی بر علیه فرزندان مجرم شان را "پدرسوخته بازی" خواندند و آن را ظلم نظام اسلامی لقب دادند!!
طلبکاری از انقلاب تا آنجا که فرمان به آشوب دهند و در مقابل رأی ملت ایستادگی نموده و علناً دعوت به شورش خیابانی کنند و فرزند این خاندان تحریک کننده و فعال در دل آشوب و فتنه، درمیان آشوبگران به دنبال ساندویچ(!) و خرید روسری(!) میگردد تا پدر خانواده توجیهی از رفتار آشوبگرانه فرزندانش به اذهان عمومی داشته باشد.
طلبکاری تا این اندازه که نظام اسلامی را متقلب و ظالم و ناقض حقوق بشر بخوانند.
طلبکاری تا این اندازه که دختر خاندان، منافقین و بهائیان را بزرگان این مُلک بخواند و در مجلس فرقه ضاله و صهیونیستی "بهائیت" حاضر شود و عکس یادگاری بیندازد و با این اقدام، حکم مراجع بزرگ تقلید و بویژه حضرت امام را بر نجاست و عدم ارتباط با این فرقه را زیر پا بگذارد و آن فرقه دست ساخته اسرائیل را یک دین خطاب کند! و اگر با چنین شخصی برخورد شود، صاحبان قدرت و ثروت بزرگان این خاندان ندای واانقلابا را سر می دهند و نظام را با حاشیه مواجه نمایند!
پرواضح است که رأفت نظام اسلامی اگر نبود اینان چنین بی محابا حرمت شکنی و هنجار شکنی نمی کردند و باید هزاران بار این خاندان شاکر خداوند باشند که در سایه نظام اسلامی و ولایت زندگی می کنند، هرچند که بدانند که رأفت و صبر نظام نیز حد وحدودی خواهد داشت.
این خاندان مدعی صاحب انقلاب! فراموش کرده اند که اگر انقلاب و امام و مسئولیت وجایگاه پدرشان در نظام نبود، اینها ارزشی نداشتند تا رسانه های مزدور برای سخنانشان سر و دست بشکنند و برای بیگانگان و دشمنان این مرز وبوم خوراک تهیه نمایند.
6- اگر قرار بر طلبکاری باشد، یقیناً این خانواده شهدا و ایثارگران و خانوده های پای کار انقلاب هستند که حرفی برای گفتن و طلب کردن دارند- هرچند که آنان بر این اعتقادند که هرچه دادند و هرچه کردند، معامله با خدا بوده است و خود را هنوز بدهکار انقلاب می دانند و مدعی اند که انقلاب و امام آنان را به روشنی هدایت کرد،امامی که آنان را صاحبان اصلی انقلاب خواند- و نه خانوادهای که به واسطه مسئولیت و جایگاه"پدر" هرچه می خواهند کرده و گفتهاند و به هرچه خواستهاند رسیدهاند، امید به خود بیایند و بیش از این به سوابق گذشته پدر خاندان لگد نزنند، هرچند که پدر نیز در این لگدپرانیفرزندان بیتقصیر نیست، پدری که نتوانسته است انقلاب را از فرزندان خود جدا نماید و این تفاوت خانواده های صاحبان اصلی انقلاب با این خاندان است، آنان همه هستی خود که فرزندان و پدرانشان بودند،دادند تا انقلاب زنده بماند،اما اینان انقلاب را فدا میکنند تا فرزندان بمانند. این خاندان نشان دادند یار انقلاب که نیستندهیچ،بار انقلابند.
فائزه هاشمی در فتنه 88
و چه خوب پیرجماران فرمود: «از اهم مسائلی که باید تذکر بدهم، مسئلهای است که به همه روحانیت و دست اندرکاران کشور مربوط میشود و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمی که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند... اگر خدای نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر دادهاند، عمارت درست کردهاند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان».(25/4/1364-دیدارنمایندگان مجلس خبرگان با امام)
فائزه هاشمی دیدار با سرکرده بهائیان
در روزهایی که انقلاب در پیچ تاریخساز خود قرار دارد و هنوز در کشاکش نبرد با استکبار و دستنشاندههای آن در داخل و خارج قرار دارد، عدهای خود را تافته جدابافته فرض کردهاند تا جایی که خود را شایسته پرستش دانسته و صاحب بیچون و چرای انقلاب میدانند. آنهم در جایی که صاحبان اصلی انقلاب مثل همیشه با بصیرتی مثال زدنی در عرصههای مختلف به جهاد مشغولند و نه تنها هیچ چشمداشتی از انقلاب ندارند بلکه خود را با وجود همه صدمهها و نثار کردن عزیزترین کسانشان همچنان مدیون انقلاب میدانند. اینها همان عوامی هستند که تاریخ به وجودشان افتخار میکند. و ورقهای تاریخ پر است از ایثارگریهای این مجاهدان راه خدا اما در مقابل عدهای که در کُنج عافیت مشغول چریدن در میان بیتالمال بودهاند و در بزنگاهها پشت به انقلاب کرده و خود را در جایگاه مدعی جا زدهاند، به ظاهر خواصی هستند که در جاده خاکی بسر میبرند. و جالب اینکه تاریخ گواه خیانتهای جماعتی است که هر روز به رنگی در میآیند. گوشههایی از این تقابل را با هم مرور میکنیم تا روسیاهی جماعت مدعی بیشازپیش نمایان شود:
1- «مُ سر زِمین بودم با تراکتور؛ بعد جنگم رفتُم سر همو زمین، بی تراکتور. خانم جان، مُ حتی دفترچه بیمه هم نگرفتم! والا خیلی زور داره این حرفا بره مُ.»
متن بالا یکی از دیالوگهای ماندگار عباس با لهجه مشهدی در نقش یک جانباز شیمیایی در فیلم"آژانس شیشه ای" است، اما این فقط یک داستان نیست و این دیالوگ نه فقط در فیلم، بلکه در زندگی حقیقی مردمان این دیار جاری بوده است. مردمانی که برای انقلاب هرچه داشتند حتی عزیزترین دارایی خود یعنی جان خود و فرزندانشان را نثار کردند تا این انقلاب رشد نموده و در جهان سربلند کند، بدون کوچکترین نگاه مادی و یا امتیازی ویژه که برای خود و خانواده و بستگانشان از نظام مطالبه نمایند!
2- مادر خانواده میگفت: سه پسرم را خودم راهی کردم، قرآن گرفتم و هرسه نفرشان را با سلام و صلوات راهی کردم؛ حاج آقایمان نیز گفت نمیشود که جوانان بروند و ما پیران در سایه بنشینیم، به او گفتم: اگر امام اجازه دهد من نیز لباس رزم میپوشم؛ البته حاج آقا سابقه مبارزه با رژیم شاه را نیز داشت و چندبار دستگیر و شکنجه نیز شده بود. بعد از رفتن بچهها و حاج آقا، منزلمان را کرده بودم مقر جمعآوری کمکهای مردمی برای جبهه و برای خانمها کلاس قرآن برگزار میکردم. بعضی اوقات نیز از جبهه پتو می آوردند و ما میشستیم و خلاصه هرکاری برای انقلاب باشد انجام داده و خواهیم داد! او ادامه میدهد: بعد ازجنگ هیچ کدام از سه پسرم بازنگشتند و هر سه آنها در جبهه ها به شهادت رسیدند، داماد بزرگم نیز مجروح شیمیایی شد و حاج آقا هم با یک عالمه ترکش در بدنش به خانه بازگشت. همه اینها فدای اسلام وولایت. الان نیز من و حاج آقا در همه صحنه های انقلاب حاضریم تا چشم ضدانقلاب کور بشود وهیچ توقعی از هیچ اداره و مسئولی نداریم! جز حفظ این انقلاب و اطاعت از رهبری. اگر چند فرزند دیگر داشتم آنها را نیز در همین راه روانه می کردم.
3- قبل از انقلاب در کنار انقلابیون بود و در تمام راهپیماییها حضور داشت، امام که به کشور بازگشت به عشق دیدن امام راهی قم شد، با نواختن شیپور جنگ خودش و دو پسرش لباس رزم پوشیدند و در جبهههای جنوب فعالانه حضور پیدا کردند. به او گفتند: دو تا پسرت در جبهه هستند، دیگر نیازی به شما نیست، شما ادای دین کرده ای! اما او با شجاعت گفت: بچههایم برای خودشان می روند و من نیز وظیفه خودم را انجام میدهم. پسرش هفده ساله بود که در عملیات فتحالمبین در گردان تخریب به شهادت رسید و پیکر متلاشی پسر را خودش به خاک سپرد و هنوز 35 روز از شهادت پسرش نگذشته بود که دوباره راهی جبهه شد و در عملیات زخمی شد، اما بازهم از پا ننشست و دوباره کوله خود را بست و در کنار جوانان این مرز وبوم به دفاع از انقلاب پرداخت، بعد از جنگ نیز دوباره پای مغازه سادهای که داشت نشست و شد کاسب حبیبالله. یکبار نشد که به بنیاد شهید برود و مطالبهای نماید و میگفت: ما شهید ندادیم که حالا طلبکار انقلاب و نظام شویم و به دنبال سهمیه باشیم، ما هرکاری کردیم برای اسلام بود. انقلاب به ما هویت داد.
4- در پروندهاش 70 ماه حضور دواطلبانه در جبهه ثبت شده است. از 15 سالگی راهی شده بود. اکنون بعد از جنگ کوله باری از دردهای ناشی از جنگ را به همراه دارد. سردردهای شدید، حملههای عصبی، تنگی نفس و خلاصه همه زندگی بعد از جنگش نیز به نوعی درگیر جنگی است که 28 سال از پایانش گذشته است. کارت جانبازی ندارد، گلایههایی از برخی مسئولان مالپرست دارد، اما از گذشته خود پشیمان نیست میگوید ما با خدا معامله کردیم. فتنه 78 و 88 که شد باز در کنار بسیجیان به خیابان آمد تا به مقابله با فتنه برخیزد و در غائلهای که توسط فتنه گران خارجی و داخلی با بی بصیرتی برخی از خواص در سال88 اوج گرفت، چاقو خورد. وخلاصه با اینهمه حضور و تلاش و دردهای جانبازی موقعی که باب جهاد در سوریه باز شد و بار دیگر سخن از دفاع از حریم انقلاب اسلامی در اذهان پیچید، لباس رزم پوشید و عازم سوریه شد و نامش را در کاروان مدافعان حرم نیز ثبت کرد. باز هم میگوید ما مدیون انقلاب و امام و ولایت هستیم.
5- اما در مقابل این خانواده و این مردمان، خاندانی هستند که 180 درجه با مردمی که در بالا بدان اشاره کردیم متفاوتند. با اینکه از پرتو همین مردم به جایگاه فعلی رسیدهاند اما همیشه خود را تافته جدابافته دانسته و خود را طلبکار انقلاب جا زدهاند! طلبکارانی که ادعای مالکیت کل انقلاب را دارند و با این ادعا و توهم است که فکر میکنند باید از حاشیه امنی برخودار باشند و مردم آنان را بپرستند.(1)
خاندانی که خود را استوانه نظام و خون فرزندان خطاکارشان را رنگینتر از جوانان این مرز و بوم میدانند و با این دید است که به خود اجازه میدهند هر کاری را که دلشان خواست، انجام دهند؛ از اختلاس بگیر تا اغتشاش و تا همپالکی با ضدانقلاب و دشمنان قسم خورده نظام اسلامی.
خاندانی که اولین گامهای دوری از آرمانهای انقلاب در دولت پدر این خاندان برداشته شد.
بزرگ خاندان، که به واسطه حمایتهای او، فرزندان هرنوع هنجارشکنی را در کشور انجام میدهند؛ در دولتش اولین گامها در انحراف از آرمانهای انقلاب و امام برداشته شد و برخی از مسئولان آن دولت از زی طلبگی و سادهزیستی را کنار گذاشته و به سمت زندگیهای اشرافی رفتند. در کتاب خاطراتش، مینویسد: «ﯾﮑﺸﻨﺒﻪ ۳۰ ﺗﯿﺮ ۱۳۷۰ - ۹ ﻣﺤﺮﻡ ۱۴۱۲ (ﺭﻭﺯ ﺗﺎﺳﻮﻋﺎ)
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﭼﯿﻨﯽ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ که ﺳﺎﻋﺖ ۸ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻟﺰلهﺍﯼ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ۶٫۸ ﺭﯾﺸﺘﺮ ﺩﺭ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ. ﺁﻣﺪﻥ ما ﺑﻪ ﻟﺘﯿﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﯽﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ. ﮔﺮﭼﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﺻﻼ ﻗﺒﻮل ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﭽﻪ ها ﺁﻣﺪﻡ. ﺑﺎ ﻫﻠﯽ ﮐﻮﭘﺘﺮ ﺑﻪ ﺳﺪ ﻟﺘﯿﺎن ﺁﻣﺪﯾﻢ. ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺼﺮ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﭽﻪ ها ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺳﮑﯽ رﻭﯼ ﺁﺏ ﯾﺎﺩﺑﮕﯿﺮﻡ. ﮐﻤﯽ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﺎﯾﻖ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻡ؛ ﺑﺪﻧﻢ ﺁﻣﺎﺩگی ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﺭﺯﺷﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﮔﺮﭼﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺍست.
ﺩﻭﺷﻨﺒﻪ ۳۱ ﺗﯿﺮ ۱۳۷۰ - ۱۰ ﻣﺤﺮﻡ ۱۴۱۲ (ﺭﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ): ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﺍﺳﺖ. ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺸﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﺻﺒﺢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ «ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ» ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ «ﻟﺘﯿﺎﻥ» ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ،ﮔﺬﺭﺍﻧﺪﻡ. ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ.»
تاسوعا و عاشورا؟! که همه عالمیان و جنیان بر سرزنان بر جسم بیسر حسین(ع) ناله سر میدهند! خاندان حاج آقا در تفریح بهسر میبرنند تا خدایی ناکرده قطرهخونی از دماغ نوگلانش بیرون نزند؛ هلوکوپتر و جت اسکی و تفریح و باور سخن یک پیشگو همه و همه نشان از روحیه اشرافیت در بین آنان؛ همان جملهای که در ابتدای این یادداشت از حضرت امام اشاره رفت، در چنین جایی است که مصداق پیدا می کند.
طلبکاری این خاندان از انقلاب تا جایی پیش رفته است که حکم دستگاه قضایی بر علیه فرزندان مجرم شان را "پدرسوخته بازی" خواندند و آن را ظلم نظام اسلامی لقب دادند!!
طلبکاری از انقلاب تا آنجا که فرمان به آشوب دهند و در مقابل رأی ملت ایستادگی نموده و علناً دعوت به شورش خیابانی کنند و فرزند این خاندان تحریک کننده و فعال در دل آشوب و فتنه، درمیان آشوبگران به دنبال ساندویچ(!) و خرید روسری(!) میگردد تا پدر خانواده توجیهی از رفتار آشوبگرانه فرزندانش به اذهان عمومی داشته باشد.
طلبکاری تا این اندازه که نظام اسلامی را متقلب و ظالم و ناقض حقوق بشر بخوانند.
طلبکاری تا این اندازه که دختر خاندان، منافقین و بهائیان را بزرگان این مُلک بخواند و در مجلس فرقه ضاله و صهیونیستی "بهائیت" حاضر شود و عکس یادگاری بیندازد و با این اقدام، حکم مراجع بزرگ تقلید و بویژه حضرت امام را بر نجاست و عدم ارتباط با این فرقه را زیر پا بگذارد و آن فرقه دست ساخته اسرائیل را یک دین خطاب کند! و اگر با چنین شخصی برخورد شود، صاحبان قدرت و ثروت بزرگان این خاندان ندای واانقلابا را سر می دهند و نظام را با حاشیه مواجه نمایند!
پرواضح است که رأفت نظام اسلامی اگر نبود اینان چنین بی محابا حرمت شکنی و هنجار شکنی نمی کردند و باید هزاران بار این خاندان شاکر خداوند باشند که در سایه نظام اسلامی و ولایت زندگی می کنند، هرچند که بدانند که رأفت و صبر نظام نیز حد وحدودی خواهد داشت.
این خاندان مدعی صاحب انقلاب! فراموش کرده اند که اگر انقلاب و امام و مسئولیت وجایگاه پدرشان در نظام نبود، اینها ارزشی نداشتند تا رسانه های مزدور برای سخنانشان سر و دست بشکنند و برای بیگانگان و دشمنان این مرز وبوم خوراک تهیه نمایند.
6- اگر قرار بر طلبکاری باشد، یقیناً این خانواده شهدا و ایثارگران و خانوده های پای کار انقلاب هستند که حرفی برای گفتن و طلب کردن دارند- هرچند که آنان بر این اعتقادند که هرچه دادند و هرچه کردند، معامله با خدا بوده است و خود را هنوز بدهکار انقلاب می دانند و مدعی اند که انقلاب و امام آنان را به روشنی هدایت کرد،امامی که آنان را صاحبان اصلی انقلاب خواند- و نه خانوادهای که به واسطه مسئولیت و جایگاه"پدر" هرچه می خواهند کرده و گفتهاند و به هرچه خواستهاند رسیدهاند، امید به خود بیایند و بیش از این به سوابق گذشته پدر خاندان لگد نزنند، هرچند که پدر نیز در این لگدپرانیفرزندان بیتقصیر نیست، پدری که نتوانسته است انقلاب را از فرزندان خود جدا نماید و این تفاوت خانواده های صاحبان اصلی انقلاب با این خاندان است، آنان همه هستی خود که فرزندان و پدرانشان بودند،دادند تا انقلاب زنده بماند،اما اینان انقلاب را فدا میکنند تا فرزندان بمانند. این خاندان نشان دادند یار انقلاب که نیستندهیچ،بار انقلابند.
*علیرضا صالحی