شهدای ایران shohadayeiran.com

پیراهنش را بالا می زند و می گوید این آثار عمل جراحی را که در پهلوی چپم می بینید نشانی از دلسوزی و حس عاطفی من است. مدت ها قبل وقتی خواهرم به خاطر از کار افتادن کلیه هایش با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد من به خاطر انسان دوستی یکی از کلیه هایم را به او بخشیدم. شب قبل از این حادثه خواب دیدم که در بیمارستان هستم و کلیه ام را اهدا کرده ام به همین خاطر صبح که از خواب بیدار شدم خودم پیشنهاد پیوند کلیه‌ام را دادم اگرچه همه بستگان فکر می‌کردند که من به خاطر پول، کلیه ام را به «شهره» فروخته ام، اما بعد از آن که مستندی از عمل پیوند عضو مرا دیدند دیگر نظرشان عوض شد و همواره مرا تحسین می کردند ولی ...
شهدای ایران:مرد 35 ساله که به عنوان عضو باند پرونده «گرگ شهر» با تلاش شبانه روزی کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است در حالی که عنوان می‌کرد هم اکنون به خاطر جرم هایی که انجام داده ام به 10 سال زندان محکوم شده ام در حاشیه رسیدگی قضایی به آخرین اتهامات خود گفت: اگر چه این بار در بازداشتگاه توبه کرده ام، اما سروان همتی (افسر پرونده) می گوید:«انسان باید حق‌الناس را بپردازد و رضایت کسانی را که به آن ها ظلم کرده جلب کند!» من هم در فکر چاره ای برای حل این مشکل هستم. پدرم 3 زن داشت و پس از مرگ مادرم با زن دیگری ازدواج کرد، اما با آن که فرزندی از او نیز داشت آن زن را طلاق داد و من به خاطر دلسوزی نسبت به آن زن منزل 50 متری را که سندش به نام من بود به زن پدرم بخشیدم تا این که چند سال قبل همسرم را فقط به خاطر این که صاحب فرزند نمی شد طلاق دادم که از همان روز بدبختی های من شروع شد و به مصرف مواد مخدر روی آوردم. دیگر درآمدم کفاف مخارج زندگی ام را نمی داد و نمی توانستم هزینه های سنگین اعتیادم را تامین کنم. پدرم در شغل طلاسازی فعالیت می کرد و من هم حدود 20 ماه در طلافروشی کار کرده بودم، اما نمی توانستم به این کار ادامه بدهم به همین خاطر به تهران رفتم و در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شدم اما پس از آن که به خاطر خلافکاری هایم دستگیر شدم مرا از آن شرکت اخراج کردند. بیکاری و اعتیاد امانم را بریده بود تا این که با «نیره» آشنا شدم و به خانه آن ها رفت و آمد داشتم. در این میان شیوه آب طلا زدن را از دوست پاکستانی پدرم آموخته بودم و به همین خاطر تصمیم به ساخت طلاهای تقلبی گرفتم. سپس با فاکتورهای جعلی و با کمک نیره که همسرش زندانی شده بود طلاهای تقلبی را در سطح شهر می فروختیم تا هزینه های سنگین مصرف شیشه را تامین کنم. فکر اقتصادی من بد نیست به طوری که حتی وقتی دستگیر می شدم اقلام خوراکی را به دیگر بازداشتی ها می فروختم و با آن که در بسیاری از پرونده ها تحت تعقیب بودم ولی هیچ گاه فکر نمی کردم پلیس به این راحتی مرا دستگیر کند. حالا هم با خود می اندیشم که ...
ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی

*خراسان

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار