شهدای ایران shohadayeiran.com

فرزند شهيد حسين رياضي شوفر مي گويد، پدرم در ديار باقي از مقام خوبي برخوردار است، او پس از شهادت به خواب يكي از اقوام آمده و اين جمله را گفته است: «ما اينجا هرچه داريم از امام خميني(ره) است.»
شهدای ایران:شهيد حسين رياضي شوفر در سال 1338 در تهران شد و دوران جواني با شروع درگيري‌هاي كردستان، به جبهه‌هاي مقابله با اشرار اين منطقه شتافت و پس از بازگشت به تهران، در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به فعاليت پرداخت.
وي در بخش محافظان انصار المهدي(عج)، محافظ جواد منصوري معاون فرهنگي وزارت خارجه وقت شد و سرانجام در 13 فروردين سال 1361 توسط گروهك تروريستي منافقين در ميدان هفت تير به شهادت رسيد.
«رضا رياضي شوفر» فرزند شهيد حسين رياضي شوفر در مورد پدرش مي گويد:
در زمان شهادت پدرم دو ساله بودم و هر آنچه از او مي‌دانم حاصل شنيده‌هايم از دوستان و اقوام است.
پدرم فردي پرجنب‌ و جوش و علاقه مند به ورزش بويژه ورزش باستاني بود و مدال‌هاي كشوري و استاني زيادي كسب كرد. او همچنين به شنا علاقه زيادي داشت و شناگر ماهري نيز بود.
پدرم در كنار فعاليت‌هاي ورزشي، كتاب‌هاي شهيد مطهري را نيز مطالعه مي‌كرد.
با اينكه خانواده او از نظر مالي وضعيت بسيار خوبي داشتند، اما او دوست داشت مستقل و روي پاي خود باشد.
او معتقد بود روزي انسان بايد از عرق جبين و حلال باشد.
پدرم هميشه دوست داشت در جرگه گروه هاي محافظ از شخصيت ها باشد. پدرم راه شهادت را اينگونه براي خود برگزيد. او محافظ آقاي جواد منصوري معاون فرهنگي وزارت خارجه وقت بود.
پدرم از همه چيز دل بريده بود و فقط به ديدار معبود مي‌انديشيد.
او در جايي و در پاسخ به دلتنگي پسرخاله رزمنده اش گفته بود: «اگر فقط يك ماه قيد مادر و پدر و ... را بزني، شهيد مي‌شوي.»
چند روز بعد از اين صحبت، پدرم به شهادت رسيد.
پدرم علاقه و ارادت خاصي به امام خميني(ره) داشت تا جاييكه در وصيتنامه خود به مادرم گوشزد كرد، پس از من فردي را كه به امام(ره) كوچك‌ترين اهانتي كرد، به منزل راه نده.
پدرم از ميان ائمه معصومين(ع) به حضرت مهدي(عج) ارادت بسياري داشت، بطوريكه شاهدانِ مي گويند، پدرم در لحظه شهادت فقط امام زمان(عج) را صدا مي‌زده است.
فرزند شهيد رياضي شوفر درباره لحظه شهادت پدر مي گويد: پدرم هميشه با ماشين ضدگلوله دنبال آقاي منصوري مي‌رفت؛ روز شهادت با نقشه از پيش طراحي شده منافقين، ماشين ضدگلوله به تعميرگاه منتقل شده و پدرم مجبور مي شود براي بردن آقاي منصوري از خودرو معمولي استفاده كند.
در بين راه هنگامي كه به ميدان هفتم تير مي رسند، گروهك منافقين در لباس نيروهاي بسيجي و به ‌بهانه باز كردن راه، ماشين را محاصره كرده و شروع به‌ تيراندازي مي‌كنند.
در اين اقدام تروريستي، 9 گلوله به پدرم و يك گلوله هم به محافظ ديگر اصابت مي كند، سپس ماشين به ديوار يك مدرسه برخورد كرده و متوقف مي شود و پدرم به فيض شهادت نائل مي آيد و به آرزوي ديرينه خود مي رسد.

*ایرنا
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار