چند روز پیش یکی از بستگان از همسرم پرسیده بود می گویند پول خوبی به اینها می دهند که می روند سوریه و آنقدر محکم گفته بود که خانم ما هم از من پرس وجو می کرد واقعا چقدر حقوق می دهند که اینها حساس شده اند…
به گزارش شهدای ایران، امین توکلی زاده، مسئول روابط عمومی آستان قدس رضوی در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«امشب شب سختی است عذاب وجدان دارم.
امشب خدا خواست صحنه ای به من نشان دهد ومن حقارت خود را ببینم.
امشب رفته بودیم مسجد جامع شهرک رجایی شهر مشهد روحانی جوان، مردم دار وبا غیرت مسجد از کم لطفی های مسؤلین گفت نسبت به مشکلات حاشیه او تصویری واقعی به ما نشان داد از زیر پوست شهر ،لا بلای گفتگو ها کار چند نفر محروم را هم حل کرد در آخرخدا حافظی کرد برای رسیدگی به حال یکی از جانبازان مدافع اهل حرم برود خواهش کردیم همرا هش شویم از ما هم دستگیری کرد.
رفتیم از لا بلای کوچه های غربت شهر به کوچه باریک مظلومیت مدافعان حرم رسیدیم.
چند روز پیش یکی از بستگان از همسرم پرسیده بود می گویند پول خوبی به اینها می دهند که می روند سوریه وآنقدر محکم گفته بود که خانم ما هم از من پرس وجو می کرد واقعا چقدر حقوق می دهند که اینها حساس شده اند…
درب کوچک خانه که باز شد به هر چییزی شبیه بود الا خانه شاید سی تا چهل متر فضا دو اتاق تو در تو که هر کدام به سختی هفت هشت متر می شدند .
یک اتاق کفش مزایک بود واجاق قدیمی روی زمین بود فضای چندین منظوره وسرد .
اتاق دیگر را به زحمت موکت کرده بودند بخاری کم جان فرسوده تمام توان خود را برای گرم کردن اتاق بدون پرده صرف می کرد
تختی در گوشه اتاق خود نمایی می کرد جوانی لاغر وبی حال ولی نورانی روی تخت افتاده بود به سختی با او ارتباط گرفتیم.
تیر قناسه کتف را شکافته بود ودوباره کمانه کرده بود وقطع نخاع شده بود .
اهل تربت جام بود ولی با فاطمیون افغانی راهی دفاع از حرم شده بود.
پدر پیرش می گفت او تنها نان آور ما بود مادرش مریض واز کار افتاده است.
وگریه می کرد ومن آب می شدم…
می گفت کاش شهید شده بود.
ومن آب می شدم…شرمگین تر ین زمان عمرم را تجربه کردم.
بیمارستان او را مرخص کرده بود برود تربت جام، ولی جایی نداشتند مادر مریض واز کار افتاده پدر پیر وسالخورده وحالا یک جوان رعنایی قطع نخاع .
می گفت جوان های تربت جام که برای کارگری به مشهد می آیند این خانه را اجاره کرده اند وچون با هم فامیل هستیم مارا هم پذرفته اند.
گاهی اوقات باهم نرمشش می دهیم که زخم بستر نگیرد ولی هیچ توان مالی برای ادامه درمان یا پرستاری نداشتند همت کرده بودند تا اینجا هم کار را جلو برده بودند ولی حالا کار سخت شده بود.
پدر که گریه می کرد اینگار آسمان بر سرم خراب می شد.
اسم مبارک حضرت زینب (س) که آوردند جان تازه گرفتیم هنوز معتقد وپا برجا بودند اما گلایه مند از بی توجهی مسؤلین .
از خودم پرسیدم ما کجایی دفاع از حرم هستیم ؟
چطور می خواهیم قیامت سر بلند کنیم؟»
«امشب شب سختی است عذاب وجدان دارم.
امشب خدا خواست صحنه ای به من نشان دهد ومن حقارت خود را ببینم.
امشب رفته بودیم مسجد جامع شهرک رجایی شهر مشهد روحانی جوان، مردم دار وبا غیرت مسجد از کم لطفی های مسؤلین گفت نسبت به مشکلات حاشیه او تصویری واقعی به ما نشان داد از زیر پوست شهر ،لا بلای گفتگو ها کار چند نفر محروم را هم حل کرد در آخرخدا حافظی کرد برای رسیدگی به حال یکی از جانبازان مدافع اهل حرم برود خواهش کردیم همرا هش شویم از ما هم دستگیری کرد.
رفتیم از لا بلای کوچه های غربت شهر به کوچه باریک مظلومیت مدافعان حرم رسیدیم.
چند روز پیش یکی از بستگان از همسرم پرسیده بود می گویند پول خوبی به اینها می دهند که می روند سوریه وآنقدر محکم گفته بود که خانم ما هم از من پرس وجو می کرد واقعا چقدر حقوق می دهند که اینها حساس شده اند…
درب کوچک خانه که باز شد به هر چییزی شبیه بود الا خانه شاید سی تا چهل متر فضا دو اتاق تو در تو که هر کدام به سختی هفت هشت متر می شدند .
یک اتاق کفش مزایک بود واجاق قدیمی روی زمین بود فضای چندین منظوره وسرد .
اتاق دیگر را به زحمت موکت کرده بودند بخاری کم جان فرسوده تمام توان خود را برای گرم کردن اتاق بدون پرده صرف می کرد
تختی در گوشه اتاق خود نمایی می کرد جوانی لاغر وبی حال ولی نورانی روی تخت افتاده بود به سختی با او ارتباط گرفتیم.
تیر قناسه کتف را شکافته بود ودوباره کمانه کرده بود وقطع نخاع شده بود .
اهل تربت جام بود ولی با فاطمیون افغانی راهی دفاع از حرم شده بود.
پدر پیرش می گفت او تنها نان آور ما بود مادرش مریض واز کار افتاده است.
وگریه می کرد ومن آب می شدم…
می گفت کاش شهید شده بود.
ومن آب می شدم…شرمگین تر ین زمان عمرم را تجربه کردم.
بیمارستان او را مرخص کرده بود برود تربت جام، ولی جایی نداشتند مادر مریض واز کار افتاده پدر پیر وسالخورده وحالا یک جوان رعنایی قطع نخاع .
می گفت جوان های تربت جام که برای کارگری به مشهد می آیند این خانه را اجاره کرده اند وچون با هم فامیل هستیم مارا هم پذرفته اند.
گاهی اوقات باهم نرمشش می دهیم که زخم بستر نگیرد ولی هیچ توان مالی برای ادامه درمان یا پرستاری نداشتند همت کرده بودند تا اینجا هم کار را جلو برده بودند ولی حالا کار سخت شده بود.
پدر که گریه می کرد اینگار آسمان بر سرم خراب می شد.
اسم مبارک حضرت زینب (س) که آوردند جان تازه گرفتیم هنوز معتقد وپا برجا بودند اما گلایه مند از بی توجهی مسؤلین .
از خودم پرسیدم ما کجایی دفاع از حرم هستیم ؟
چطور می خواهیم قیامت سر بلند کنیم؟»