مجری برنامه تلویزیونی «جیوگی» نسبت به یادداشت «محمد قوچانی» با موضوع «فقر سردبیر، فقر ژورنالیسم در صداوسیما» واکنش نشان داد.
به گزارش شهدای ایران، «محمد قوچانی» روزنامهنگار اصلاحطلب چندی پیش در برنامه «180 درجه» شبکه افق حضور یافته و پس از آن مطلبی تحت عنوان «فقر سردبیر، فقر ژورنالیسم در صداوسیما» در یک روزنامه سینمایی منتشر کرد.
بنا بر این گزارش، «میلاد دخانچی» مجری برنامه تلویزیونی «جیوگی» در یادداشتی که در صفحه شخصی خود منتشر کرده، پاسخ قوچانی را نوشته که متن کامل آن در ادامه میآید:
این یادداشت واکنشی است انتقادی به نوشته محمد قوچانی در روزنامه سینما با تیتر: فقرسردبیر، فقر ژورنالیسم در صدا سیما. قبل از هرچیز باید این حرکت قوچانی را ستود. مواضع اخیر او، آمدن او به شبکه افق متعلق به سپاه و یادداشت اخیر او حاکی از تلاش قوچانی برای عبور از رادیکالیسم گذشته و گرایش او به همان فرهنگی است که اصلاح طلبان مدت هاست در نظر مدافع آن بودند: فرهنگ گفتگو در چارچوب منافع ملی. قوچانی نشان داده است که میتواند خلاف عادات سیاسی عمل کند و در عین حفظ گرایش حزبی سعی کند ملی بیاندیشد، قلم بزند و دوگانه های رایج را برهم بریزد. قوچانی اما در این نوشته چند نکته طرح کرده است که قابل بررسی است.
قوچانی برنامه سازی تلویزیونی را با ژورنالیسم معادل فرض کرده است که تناظر عجیبی است و معلوم نیست او با ارجاع به کدام تبارشناسی رسانه ای به این استنتاج رسیده است. اشتراک ژورنالیسم و تلویزیون وجه پروپاگاند آن است، اما ژورنالیسم(مکتوب) هم سابقه ای طولانی تر از تلویزیون دارد، هم از هیچ کدام از وجوه تکنولوژیک تلوزیون بهره ای نبرده است. تلویزیون فرزند رادیو است و محصول ازمایشگاههای نظامی و از همان ابتدا کارکرد سرگرمی داشته است، حال آنکه روزنامه و رسانه های مکتوب هیچگاه برای سرگرمی نبودند و ظیفه ایشان یا خدمت به حزب حاکم بوده است و یا ترویج عقلانیت روشنفکری. روزنامه از همان ابتدا برای اذهان نخبگان به صحنه آمد، حال آنکه تلویزیون وظیفه اش نفوذ به قلب مردم عامی بود. لذا تلویزیون و روزنامه به دو ژن متفاوت تعلق دارند و از این منظر یکی دانستن ژورنالیسم و تلویزیون مثل یکی دانستن سینما و تئاتر و یا تلویزیون و دیجیتال مدیا است که نه تنها گزاره درستی نیست بلکه از یک فهم عامیانه از ماهیت رسانه حکایت دارد.مدیوم و ابزاری که پیام با آن تولید میشود، خود نوعی خاصی از نگاشتن و تولید دالها را ممکن میسازد و نوع خاصی را سرکوب میکند، از این حیث ژورنالیسم مکتوب که مدیوم آن قلم و چاپ است در مقایسه با تلویزیون که اساس آن آنالوگ است اقتضای بستر خود را به محتوا تحمیل میکنند و شاید به خاطر همین هم است ژورنالیستهایی زیادی بوده اند که وارد تلویزیون شده اند و نتوانسته اند با پیچیدگیهای آن بسازند و به همان میزان شومن های تلویزیونی نیز بوده اند که به صندلی ژورنالیسم تکیه زده اند وبعد از مدتی بی توفیق آنرا رها کرده اند.
باید گفت روزنامه نگار اگر روزنامه نگار است باید در کسوت خود باقی بماند و اگر میخواهد تغییر شغل بدهد، دقیقا باید همین کار را بکند: تغیر شغل بدهد و از یک کسوت و یک نوع خاص اندیشیدن وارد کسوت و نوع خاص اندیشیدن دیگری شود. روزنامه نگاری که تهیه کننده میشود (به استثنای برادکست و ژورنالیسم تلویزیونی) اتفاقا شان روزنامه نگاری را رعایت نکرده است و از آن تنها به عنوان معبر استفاده کرده است. ورود "بدنه مطبوعاتی کشور" به صدا سیما که قوچانی مدافع آن است در دل خود پایین آورد شان ژورنالیسم را به همراه دارد چرا که این دفاع بر دوگانه ژورنالیسم (نازل)--تلویزیون (والا) لمیده است.
قوچانی در جایی در این نوشته بین صدا سیما و روزنامه های مختلفی که قرار است توسط ارشاد و با یک سلیقه اداره شوند مقایسه ملیحی انجام داده است، اما او این نکته را لحاظ نکرده است که تلویزیون ایران بر خلاف یک روزنامه حزبی، یک رسانه ای ملی است. درباره میزان ملی بودن وضعیت کنونی رسانه تردیدهای جدی وجود دارد، اما از منظر نظری مقایسه رسانه ملی که رسالتش حرکت در راستای امنیت ملی است با روزنامه که پروپاگاند یک حزب است چندان صحیح به نظر نمیرسد. روزنامه محل ابراز یک سلیقه است، حال آنکه رسانه ملی محل پوشش سلیقه ها. خط قرمز رسانه ملی، منافع ملی است و خط قرمز روزنامه، منافع حزبی. در این میان اما قوچانی یک حرف را به جا زده است و آنکه اینکه تهیه کننده تلویزیون باید همانند سردبیر یک روزنامه صاحب ایده باشد. واضح است که از اساس تهیه کننده در تلویزیون یعنی همان که در سینما کارگردان است. تهیه کننده تلویزیون یعنی صاحب کانسپت و ایده اصلی برنامه که سعی میکند با مشی سردبیری خود برنامه را هدایت کند. بین سردبیری ژورنالیسم و تولید برنامه در مقام تهیه کننده شباهت هایی وجود دارد ولی اینها از یک جنس نیستند.
قوچانی به مساله فقدان تهیه کننده اشاره میکند اما راه حل قوچانی خود ریشه مشکل است. ژورنالیست دیروزی که امروز تهیه کننده تلویزیون است، یعنی ژورنالیسم را هیچگاه برای ژورنالیسم نخواسته است و اگر ژورنالیسم میتواند تنها یک معبر باشد، به همان میزان تهیه کنندگی تلویزیون میتواند قطاری باشد که هرکه توان سوار شدن بر آن دارد را به مقصد بعدی کوچ دهد. و این شرح حال وضعیت تهیه کنندگی در رسانه کنونی است. تهیه کننده امروز ( غیر از موارد استثنا) یعنی آن که میتواند در شبکه قدرت معامله کند و همانند ژورنالیستی که امروز تهیه کننده شده است، میتواند از هر صنف پرنفوذ دیگری بیاید به شرطی که بتواند بواسطه قدرت خود توانای حل مشکل از مدیر رسانه داشته باشد. لذا دفاع قوچانی برای مهاجرت ژورنالیستها به تلویزیون دفاعی است بس خطرناک، چرا که هم به ضرر ژورنالیسم است هم اینکه اقتضایات تلویزیون را لحاظ نمیکند و در قلعه آنرا برای ژورنالیست که هیچ، برای رییس دفترها و پسران و آشنایان باز میکند، چه بسا که کرده است.
نکته اخر اینکه به همان میزان که رسانه کنونی از کمبود تهیه کننده رنج میبرد از عدم وجود منتقدان منصف نیز رنج میبرد. در همین نوشته، قوچانی به دفاع از سه برنامه ساز در روزنامه ای سینمایی پرداخته است که دفاع قابل قبولی است ( چرا که این سه اثبات کرده اند در تهیه -و نه در اجرا-صاحب ایده اند) اما واضح است که این دفاع، از یک نوع شبکه رفاقتی و دوستی برخواسته است تا یک تعهد ژورنالیستی. مدت طولانی است که جریان اصلاح طلب، رسانه ملی را کلا بایکوت کرده است، نه به آن میپردازد و نه آنرا نقد میکند و نه با آن انتقادی درگیر میشود.
رسانه ملی سازمانی است عظیم الجثه که در دوران گذار و جراحی به سر میبرد و در این میان هیچ رسانه ای با او وارد گفتگو نمی شود. هیچ رسانه ای بازگشت مجریان ممنوع التصویر را به فال نیک نگرفت، هیچ رسانه ای بستن شجاعانه شبکه های بی خاصیت را حمایت نکرد و هچ رسانه ای باب تحمل و گفتگوی انتقادی مردم عادی که جدیدا در تلویزیون به سنت تبدیل شده را پررنگ نکرد. گویی تلویزیون فقط برجام است و دیگر هیچ. جای باز کردن بیشتر این گزاره در این نوشته نیست، خلاصه حرف اینکه قسمتی از بار بهبود وضعیت رسانه ملی بر دوش منتقدان منصف با لنزهایی برنده اما جدید است که در وضعیت کنونی اصلا وجود خارجی ندارند. جریان قوچانی باید این حرکت را ادامه دهد و خارج از "حال دادن" به دوستان قدیم و جدید خود، رسانه ملی را جدی بگیرد. این که این "حال دادن" هماهنگ شده است یا نه مهم نیست، مهم این است طعم نگاه از بیرون را نمیدهد. بنابراین پیشنهاد میشود به جای ورود ژورنالیست ها به تلویزیون، ژورنالیسم در جای خود بماند و به وظیفه خود متعهدانه عمل کند. آری سینمای ایران از فقر سناریو رنج میبرد و تلویزیون از فقر سردبیر و ژورنالیسم ما نیز از فقر سردبیرانی که خلاقانه مسایل جدید را با لنزهای جدید طرح میکنند. نقد بیرون و منصفانه رسانه ملی توسط اصلاح طلبان میتواند ادامه "ملی نگاه کردن" قوچانی باشد.
بنا بر این گزارش، «میلاد دخانچی» مجری برنامه تلویزیونی «جیوگی» در یادداشتی که در صفحه شخصی خود منتشر کرده، پاسخ قوچانی را نوشته که متن کامل آن در ادامه میآید:
این یادداشت واکنشی است انتقادی به نوشته محمد قوچانی در روزنامه سینما با تیتر: فقرسردبیر، فقر ژورنالیسم در صدا سیما. قبل از هرچیز باید این حرکت قوچانی را ستود. مواضع اخیر او، آمدن او به شبکه افق متعلق به سپاه و یادداشت اخیر او حاکی از تلاش قوچانی برای عبور از رادیکالیسم گذشته و گرایش او به همان فرهنگی است که اصلاح طلبان مدت هاست در نظر مدافع آن بودند: فرهنگ گفتگو در چارچوب منافع ملی. قوچانی نشان داده است که میتواند خلاف عادات سیاسی عمل کند و در عین حفظ گرایش حزبی سعی کند ملی بیاندیشد، قلم بزند و دوگانه های رایج را برهم بریزد. قوچانی اما در این نوشته چند نکته طرح کرده است که قابل بررسی است.
قوچانی برنامه سازی تلویزیونی را با ژورنالیسم معادل فرض کرده است که تناظر عجیبی است و معلوم نیست او با ارجاع به کدام تبارشناسی رسانه ای به این استنتاج رسیده است. اشتراک ژورنالیسم و تلویزیون وجه پروپاگاند آن است، اما ژورنالیسم(مکتوب) هم سابقه ای طولانی تر از تلویزیون دارد، هم از هیچ کدام از وجوه تکنولوژیک تلوزیون بهره ای نبرده است. تلویزیون فرزند رادیو است و محصول ازمایشگاههای نظامی و از همان ابتدا کارکرد سرگرمی داشته است، حال آنکه روزنامه و رسانه های مکتوب هیچگاه برای سرگرمی نبودند و ظیفه ایشان یا خدمت به حزب حاکم بوده است و یا ترویج عقلانیت روشنفکری. روزنامه از همان ابتدا برای اذهان نخبگان به صحنه آمد، حال آنکه تلویزیون وظیفه اش نفوذ به قلب مردم عامی بود. لذا تلویزیون و روزنامه به دو ژن متفاوت تعلق دارند و از این منظر یکی دانستن ژورنالیسم و تلویزیون مثل یکی دانستن سینما و تئاتر و یا تلویزیون و دیجیتال مدیا است که نه تنها گزاره درستی نیست بلکه از یک فهم عامیانه از ماهیت رسانه حکایت دارد.مدیوم و ابزاری که پیام با آن تولید میشود، خود نوعی خاصی از نگاشتن و تولید دالها را ممکن میسازد و نوع خاصی را سرکوب میکند، از این حیث ژورنالیسم مکتوب که مدیوم آن قلم و چاپ است در مقایسه با تلویزیون که اساس آن آنالوگ است اقتضای بستر خود را به محتوا تحمیل میکنند و شاید به خاطر همین هم است ژورنالیستهایی زیادی بوده اند که وارد تلویزیون شده اند و نتوانسته اند با پیچیدگیهای آن بسازند و به همان میزان شومن های تلویزیونی نیز بوده اند که به صندلی ژورنالیسم تکیه زده اند وبعد از مدتی بی توفیق آنرا رها کرده اند.
باید گفت روزنامه نگار اگر روزنامه نگار است باید در کسوت خود باقی بماند و اگر میخواهد تغییر شغل بدهد، دقیقا باید همین کار را بکند: تغیر شغل بدهد و از یک کسوت و یک نوع خاص اندیشیدن وارد کسوت و نوع خاص اندیشیدن دیگری شود. روزنامه نگاری که تهیه کننده میشود (به استثنای برادکست و ژورنالیسم تلویزیونی) اتفاقا شان روزنامه نگاری را رعایت نکرده است و از آن تنها به عنوان معبر استفاده کرده است. ورود "بدنه مطبوعاتی کشور" به صدا سیما که قوچانی مدافع آن است در دل خود پایین آورد شان ژورنالیسم را به همراه دارد چرا که این دفاع بر دوگانه ژورنالیسم (نازل)--تلویزیون (والا) لمیده است.
قوچانی در جایی در این نوشته بین صدا سیما و روزنامه های مختلفی که قرار است توسط ارشاد و با یک سلیقه اداره شوند مقایسه ملیحی انجام داده است، اما او این نکته را لحاظ نکرده است که تلویزیون ایران بر خلاف یک روزنامه حزبی، یک رسانه ای ملی است. درباره میزان ملی بودن وضعیت کنونی رسانه تردیدهای جدی وجود دارد، اما از منظر نظری مقایسه رسانه ملی که رسالتش حرکت در راستای امنیت ملی است با روزنامه که پروپاگاند یک حزب است چندان صحیح به نظر نمیرسد. روزنامه محل ابراز یک سلیقه است، حال آنکه رسانه ملی محل پوشش سلیقه ها. خط قرمز رسانه ملی، منافع ملی است و خط قرمز روزنامه، منافع حزبی. در این میان اما قوچانی یک حرف را به جا زده است و آنکه اینکه تهیه کننده تلویزیون باید همانند سردبیر یک روزنامه صاحب ایده باشد. واضح است که از اساس تهیه کننده در تلویزیون یعنی همان که در سینما کارگردان است. تهیه کننده تلویزیون یعنی صاحب کانسپت و ایده اصلی برنامه که سعی میکند با مشی سردبیری خود برنامه را هدایت کند. بین سردبیری ژورنالیسم و تولید برنامه در مقام تهیه کننده شباهت هایی وجود دارد ولی اینها از یک جنس نیستند.
قوچانی به مساله فقدان تهیه کننده اشاره میکند اما راه حل قوچانی خود ریشه مشکل است. ژورنالیست دیروزی که امروز تهیه کننده تلویزیون است، یعنی ژورنالیسم را هیچگاه برای ژورنالیسم نخواسته است و اگر ژورنالیسم میتواند تنها یک معبر باشد، به همان میزان تهیه کنندگی تلویزیون میتواند قطاری باشد که هرکه توان سوار شدن بر آن دارد را به مقصد بعدی کوچ دهد. و این شرح حال وضعیت تهیه کنندگی در رسانه کنونی است. تهیه کننده امروز ( غیر از موارد استثنا) یعنی آن که میتواند در شبکه قدرت معامله کند و همانند ژورنالیستی که امروز تهیه کننده شده است، میتواند از هر صنف پرنفوذ دیگری بیاید به شرطی که بتواند بواسطه قدرت خود توانای حل مشکل از مدیر رسانه داشته باشد. لذا دفاع قوچانی برای مهاجرت ژورنالیستها به تلویزیون دفاعی است بس خطرناک، چرا که هم به ضرر ژورنالیسم است هم اینکه اقتضایات تلویزیون را لحاظ نمیکند و در قلعه آنرا برای ژورنالیست که هیچ، برای رییس دفترها و پسران و آشنایان باز میکند، چه بسا که کرده است.
نکته اخر اینکه به همان میزان که رسانه کنونی از کمبود تهیه کننده رنج میبرد از عدم وجود منتقدان منصف نیز رنج میبرد. در همین نوشته، قوچانی به دفاع از سه برنامه ساز در روزنامه ای سینمایی پرداخته است که دفاع قابل قبولی است ( چرا که این سه اثبات کرده اند در تهیه -و نه در اجرا-صاحب ایده اند) اما واضح است که این دفاع، از یک نوع شبکه رفاقتی و دوستی برخواسته است تا یک تعهد ژورنالیستی. مدت طولانی است که جریان اصلاح طلب، رسانه ملی را کلا بایکوت کرده است، نه به آن میپردازد و نه آنرا نقد میکند و نه با آن انتقادی درگیر میشود.
رسانه ملی سازمانی است عظیم الجثه که در دوران گذار و جراحی به سر میبرد و در این میان هیچ رسانه ای با او وارد گفتگو نمی شود. هیچ رسانه ای بازگشت مجریان ممنوع التصویر را به فال نیک نگرفت، هیچ رسانه ای بستن شجاعانه شبکه های بی خاصیت را حمایت نکرد و هچ رسانه ای باب تحمل و گفتگوی انتقادی مردم عادی که جدیدا در تلویزیون به سنت تبدیل شده را پررنگ نکرد. گویی تلویزیون فقط برجام است و دیگر هیچ. جای باز کردن بیشتر این گزاره در این نوشته نیست، خلاصه حرف اینکه قسمتی از بار بهبود وضعیت رسانه ملی بر دوش منتقدان منصف با لنزهایی برنده اما جدید است که در وضعیت کنونی اصلا وجود خارجی ندارند. جریان قوچانی باید این حرکت را ادامه دهد و خارج از "حال دادن" به دوستان قدیم و جدید خود، رسانه ملی را جدی بگیرد. این که این "حال دادن" هماهنگ شده است یا نه مهم نیست، مهم این است طعم نگاه از بیرون را نمیدهد. بنابراین پیشنهاد میشود به جای ورود ژورنالیست ها به تلویزیون، ژورنالیسم در جای خود بماند و به وظیفه خود متعهدانه عمل کند. آری سینمای ایران از فقر سناریو رنج میبرد و تلویزیون از فقر سردبیر و ژورنالیسم ما نیز از فقر سردبیرانی که خلاقانه مسایل جدید را با لنزهای جدید طرح میکنند. نقد بیرون و منصفانه رسانه ملی توسط اصلاح طلبان میتواند ادامه "ملی نگاه کردن" قوچانی باشد.