صدای گریههای سارا کوچولو لابهلای فریادهای پدر و مادر گم شده بود، دخترک یک بهار بیشتر ندیده بود و انگار همین دیروز بود که همه برای درآغوش کشیدن او ثانیه شماری میکردند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از ایران، چشمان مادر سیاهی رفت، میخواست برود و خود را از زندان خودخواهیهای شوهرش نجات دهد. انگار صدای گریه سارا کوچولو را هیچ کدام نمیشنیدند، مادر تنها توانست لباس بیرون پوشیده و با کیفی خالی از پول خانه را ترک کند.
و پدر در هیاهوی بیتابیهای دخترک به شیشه پناه برد، سارا کوچولو دلتنگ مادر شده بود و با صدای کودکانه گریه میکرد و پدر خشمگین با چشمانی سرخ رنگ غرهای میرفت و به دور از مهربانی فریادی سر میداد و مادر در مسیر، تنها و تنها گریه میکرد و انگار فراموش کرده بود سارا کوچولو به آغوش او عادت دارد.
پدر در حال خود نبود و گریههای دخترک خشم را به جانش نشانده بود. ناگهان قهقههای زد و به سمت سارا کوچولو رفت با رفتار بچگانهای با او حرف زد و چند باری شکلک درآورد اما گریهها پایانی نداشت و مرد به جای اینکه گوشهایش را بگیرد بالش را برداشت و روی صورت فرشته زندگیاش گذاشت و ...
زن وقتی به در خانه پدر رسید و زنگ را زد به خود آمد و به آغوش خالیاش خیره شد وای بر او! بچه را در خانه تنها گذاشته است. دلشوره به تمام وجودش نشست و با گامهای بلند به سمت خانهشان دوید حتی فریادهای پدرش را که در چارچوب در او را از پشت سر صدا میزد، نمیشنید.هزاران سپید و سیاه در ذهن پریشان زن پیدا و ناپیدا شدند تا اینکه وارد خانهشان شد.
شوهرش روبه روی تلویزیون نشسته بود و صدایی از سارا کوچولو نمیآمد، شنید دخترک خوابیده است اما دلش دل مادر بود و مرتب شور میزد.وقتی خود را به بالای سر دخترک رساند و چهره آرام او را دید با دو دست به سرش کوبید. سارا کوچولو برای همیشه آرمیده بود و این بار آغوش مادر خالی مانده بود.زن، پیکر دخترک را به آغوش کشید و آخرین لالایی را برای خاموشی ستاره زندگیاش خواند و...
متأسفانه در سالهای گذشته شاهد پروندههای قتل مشابهی هستیم که در آنها مردان یا زنان شیشهای در توهم شیشه دست به جنایتهای خانوادگی میزنند و کودکان بیشترین قربانیان چنین حوادث تلخی هستند.این یک واقعیت است که شیشه جرم و خطر را از پشت دیوارهای خانه به داخل چهار دیواری خانوادهها کشانده است و خانه که امنترین مکان برای همه اعضای خانواده است به محیط ناامن و خطرناک تبدیل شده است.
اما تأثیرگذارترین عامل برای چنین جنایاتی نبود مدیریت صحیح افرادی است که در اطراف معتادان به شیشه زندگی میکنند و بارها شنیدهام مادرانی که در اوج عصبانیت و اعتراض به اعتیاد شوهرانشان خانه را ترک کرده و کودکانشان را با مرد شیشهای و خطرناک تنها رها کردهاند و همیشه افسوس میخورند که چرا در آن لحظه مدیریت مناسبی نداشتهاند.
بدتر زمانی است که پدر و مادر هر دو شیشهای بوده و کودکی خردسال نیز داشته باشند. در چنین خانوادههایی کودکآزاری و سرانجام مرگ فرزندان خانوادهها تلخترین تراژدیهای انسانی است و باز بخشی از تقصیرات بر گردن اطرافیان این زوجها است، پدربزرگها، مادربزرگها و... حتی همسایهها که میتوانند با مدیریت درست در تحت حمایت گرفتن نوههایشان یا تماس با ارگانها و نهادهای مسئول، این کودکان را از دایره خطر نجات دهند و صدافسوس که همیشه وقتی پشیمان از بیتوجهی میشویم که دیگر چارهای نیست و کودکان زیر خروارها خاک خاموش هستند و ما پیکره سنگی آنها را با گلاب میشوییم.
و پدر در هیاهوی بیتابیهای دخترک به شیشه پناه برد، سارا کوچولو دلتنگ مادر شده بود و با صدای کودکانه گریه میکرد و پدر خشمگین با چشمانی سرخ رنگ غرهای میرفت و به دور از مهربانی فریادی سر میداد و مادر در مسیر، تنها و تنها گریه میکرد و انگار فراموش کرده بود سارا کوچولو به آغوش او عادت دارد.
پدر در حال خود نبود و گریههای دخترک خشم را به جانش نشانده بود. ناگهان قهقههای زد و به سمت سارا کوچولو رفت با رفتار بچگانهای با او حرف زد و چند باری شکلک درآورد اما گریهها پایانی نداشت و مرد به جای اینکه گوشهایش را بگیرد بالش را برداشت و روی صورت فرشته زندگیاش گذاشت و ...
زن وقتی به در خانه پدر رسید و زنگ را زد به خود آمد و به آغوش خالیاش خیره شد وای بر او! بچه را در خانه تنها گذاشته است. دلشوره به تمام وجودش نشست و با گامهای بلند به سمت خانهشان دوید حتی فریادهای پدرش را که در چارچوب در او را از پشت سر صدا میزد، نمیشنید.هزاران سپید و سیاه در ذهن پریشان زن پیدا و ناپیدا شدند تا اینکه وارد خانهشان شد.
شوهرش روبه روی تلویزیون نشسته بود و صدایی از سارا کوچولو نمیآمد، شنید دخترک خوابیده است اما دلش دل مادر بود و مرتب شور میزد.وقتی خود را به بالای سر دخترک رساند و چهره آرام او را دید با دو دست به سرش کوبید. سارا کوچولو برای همیشه آرمیده بود و این بار آغوش مادر خالی مانده بود.زن، پیکر دخترک را به آغوش کشید و آخرین لالایی را برای خاموشی ستاره زندگیاش خواند و...
متأسفانه در سالهای گذشته شاهد پروندههای قتل مشابهی هستیم که در آنها مردان یا زنان شیشهای در توهم شیشه دست به جنایتهای خانوادگی میزنند و کودکان بیشترین قربانیان چنین حوادث تلخی هستند.این یک واقعیت است که شیشه جرم و خطر را از پشت دیوارهای خانه به داخل چهار دیواری خانوادهها کشانده است و خانه که امنترین مکان برای همه اعضای خانواده است به محیط ناامن و خطرناک تبدیل شده است.
اما تأثیرگذارترین عامل برای چنین جنایاتی نبود مدیریت صحیح افرادی است که در اطراف معتادان به شیشه زندگی میکنند و بارها شنیدهام مادرانی که در اوج عصبانیت و اعتراض به اعتیاد شوهرانشان خانه را ترک کرده و کودکانشان را با مرد شیشهای و خطرناک تنها رها کردهاند و همیشه افسوس میخورند که چرا در آن لحظه مدیریت مناسبی نداشتهاند.
بدتر زمانی است که پدر و مادر هر دو شیشهای بوده و کودکی خردسال نیز داشته باشند. در چنین خانوادههایی کودکآزاری و سرانجام مرگ فرزندان خانوادهها تلخترین تراژدیهای انسانی است و باز بخشی از تقصیرات بر گردن اطرافیان این زوجها است، پدربزرگها، مادربزرگها و... حتی همسایهها که میتوانند با مدیریت درست در تحت حمایت گرفتن نوههایشان یا تماس با ارگانها و نهادهای مسئول، این کودکان را از دایره خطر نجات دهند و صدافسوس که همیشه وقتی پشیمان از بیتوجهی میشویم که دیگر چارهای نیست و کودکان زیر خروارها خاک خاموش هستند و ما پیکره سنگی آنها را با گلاب میشوییم.