پس از حمله شدیدی که بر مزدوران عراقی وارد آوردند تعداد زیادی اسیر و مقدار زیادی غنائم جنگی گرفتند و در شهر سوسنگرد کانالی است که با نقشه شهید اسحاق عزیزی کنده شد که از همان کانال حمله شدیدی بر بعثیان داشتند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، عملیات ظفرمند امام مهدی«عجل الله تعالی فرجه الشریف» بدون دخالت بنی صدر و تفکرات لیبرالی وی طراحی و توسط نیروهای سپاهی و مردمی از داوطلبان سراسر کشور و عشایر منطقه و با حمایت توپخانه ارتش جمهوری اسلامی ایران در 26 اسفند ماه 1359 در غرب شهر سوسنگرد به اجرا درآمد. این عملیات با غافلگیری تمام منجر به انهدام کامل یگان مکانیزه دشمن با بیش از 200 نفر کشته و مجروح و اسارت 68 نفر و اخذ غنائم قابل توجهی شد که اثرات مثبت آن در سراسر کشور و جبههها، در آستانه عید نوروز 1360 نمایان و دل امام عزیز(ره) و مردم همیشه در صحنه را شاد و امیدوار به پیروزیهای آتی کرد. مختصری از زندگینامه شهید اسحاق عزیزی فرمانده عملیات امام مهدی(عج) سوسنگرد به روایت برادر شهید در ادامه میآید:
شهید اسحاق عزیزی فرزند ابراهیم در تاریخ 1/1/1328 در سربند اراک متولد شد. این شهید پس از گذراندن دوران ابتدایی به کار مشغول شد. شهید اسحاق عزیزی در یک کارخانه چرم سازی کار میکرد و کارگری فعال و فهمیده بود. او برای کارگران اعلامیه و نوارهای امام خمینی(ره) را میبرد و در گوشه و کنار با آنها صحبت میکرد و از امام میگفت از تبعید شدن امام به نجف و از چیزهایی که در سال 42 دیده بود برای آنها تعریف میکرد او همیشه میگفت در کارخانه دو نفر هستند که خیلی خوب اسلام را درک میکنند. وقتی از امام صحبت میکنم آنها اصرار میکنند که باز هم بگو. او نقش فعالی در کارخانه داشت، تا اینکه کم کم تظاهرات خیابانی شروع شد دیگر عزیزی یک کارگر فعال نبود چون بیشتر اوقات در راهپیماییها شرکت میکرد و حتماً هم باید شرکت میکرد و بالاخره کارها را رها کرد و شب و روز فعالیت میکرد. برای آماده کردن وسایل مورد نیاز آن زمان نظیر درست کردن کوکتل مولوتف، پارچه و باند برای بستن زخم مجروحین، پخش اعلامیه و عکسهای حضرت امام(ره)، و همچنین رساندن وسایل مورد نیاز به مردم و کمک و... از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. بیشتر اوقات با دست و پای خونی و غبارآلود به خانه بر میگشت. حتی یک شب وقتی به خانه برگشت تمام لباسهایش خون آلود بود خانواده از او پرسید چه شده است گفت: «دیگر نباید کسی در خانه بنشیند باید به مبارزه بپردازیم، رژیم کثیف شاه دست به کشتار مردم بی گناه زده است و امروز تعداد زیادی از جنازه های برادران خود را من حمل میکردم.»
تا اینکه 17 شهریور جمعه سیاه فرا رسید. شهید عزیزی میگفت: «چرا من شهید نشدم شاید سعادت نداشتم.» او میگفت: «چرا 5 هزار نفر کشته شوند و ما هنوز زنده باشیم و حال که ما زندهایم باید مبارزه کنیم.» همیشه به شهادت در راه خدا فکر میکرد. هر زمان که به خانه میآمد درباره شهدا صحبت میکرد. ایشان بسیار مهربان بود. برای ایشان فرقی نداشت طرف مقابل دوست، فامیل، آشنا یا غریبه باشد همیشه هر کمکی از دستشان بر میآمد به دیگران میکردند تا جایی که پیش از انقلاب به یاد دارم که برای خانوادههای محتاج نفت خریداری کرده و میبرد و در خانه با چوب، کرسی را گرم نگه میداشتیم. وقتی صحبتی میشد، میگفت: «مردم گرفتارند، مردم مهمترند»؛ بسیار مردم دار بودند وقتی مهمانی وارد خانه میشد، هر چیزی که در توان داشتند برای پذیرایی مهیا میکردند.
در روز ورود امام(ره) به تهران سرپرست انتظامات یک منطقه بود بعد از ورود امام(ره) او حتی دیگر شبها به خانه نمیآمد تا اینکه یوم الله فرا رسید و طاغوت در 22 بهمن در هم شکسته شد و ما نیز شاهد جانبازی عزیزی و عزیزیها بودیم پس از پیروزی کمیته و سپاه به فرمان امام(ره) شروع به کار کردند. شهید عزیزی هم در کمیته مسجد حسینی شروع به فعالیت کرد و در دستگیری ضد انقلاب و مزدوران طاغوت نقش مؤثری داشت بعد از مدتی به سپاه پاسداران پیوست و چون پاسدار فعالی بود در درگیریهای کردستان وجودش بسیار مؤثر بود. حتی یکبار به وسیله کردها اسیر شد اما پس از مدتی آزاد شد تا اینکه جنگ میان کفر و اسلام در گرفت و عراق به ایران تجاوز کرد. شهید عزیزی هم به جبهه اعزام شد، چندین بار از افراد محلی را بسیج کرد و به جبهه برد تا اینکه فرماندهی عملیات سوسنگرد را به عهده گرفت و از کسانی با این شهید بودهاند باید پرسید که چطور فرماندهی بوده است، پس از حمله شدیدی که بر مزدوران عراقی وارد آوردند تعداد زیادی اسیر و مقدار زیادی غنائم جنگی گرفتند و در شهر سوسنگرد کانالی است که با نقشه شهید اسحاق عزیزی کنده شد که از همان کانال حمله شدیدی بر بعثیان داشتند. پس از چندی جهاد در راه خدا در مورخه 8/1/60 در سوسنگرد پس از عملیات امام مهدی(عج) در اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید در قطعه 24 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
آخرین نامه شهید عزیزی به فرزندش جعفر:
بسمه تعالی
تاریخ:28/12/59
پس از عرض سلام امیدوارم همه سالم و شاد بوده باشید.سلام مرا به تمام نزدیکان و خویشاوندان برسانید سخنی چند با فرزند عزیزم جعفر آقا دارم . جعفرجان همانطور که میدانی طرحی بنام طرح مهدی(عج) داشتیم بیاری خداوند متعال و همکاری برادران سپاه پاسدار و پشتیبانی توپخانه ارتش جمهوری اسلامی دشمنان اسلام و کفار متجاوز بعثی را نابود کردیم و تعدادی از آنها را اسیر و کشته و تانکهای آنها را به آتش کشیدیم فرزندم عیدی عمه ها و خاله هایت را خود ببر چون من در تهران نخواهم بود.البته بنظر من همانطور که امام خمینی گفته بود که عید نیست به جای عید به خانواده شهدا و ستمدیدگان بروید. سعادت شما را در سال نو از خداوند تبارک و تعالی خواستارم.
والسلام شهید اسحاق عزیزی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار-رزمندگان اسلام نصرت عنایت فرما
شهید اسحاق عزیزی فرزند ابراهیم در تاریخ 1/1/1328 در سربند اراک متولد شد. این شهید پس از گذراندن دوران ابتدایی به کار مشغول شد. شهید اسحاق عزیزی در یک کارخانه چرم سازی کار میکرد و کارگری فعال و فهمیده بود. او برای کارگران اعلامیه و نوارهای امام خمینی(ره) را میبرد و در گوشه و کنار با آنها صحبت میکرد و از امام میگفت از تبعید شدن امام به نجف و از چیزهایی که در سال 42 دیده بود برای آنها تعریف میکرد او همیشه میگفت در کارخانه دو نفر هستند که خیلی خوب اسلام را درک میکنند. وقتی از امام صحبت میکنم آنها اصرار میکنند که باز هم بگو. او نقش فعالی در کارخانه داشت، تا اینکه کم کم تظاهرات خیابانی شروع شد دیگر عزیزی یک کارگر فعال نبود چون بیشتر اوقات در راهپیماییها شرکت میکرد و حتماً هم باید شرکت میکرد و بالاخره کارها را رها کرد و شب و روز فعالیت میکرد. برای آماده کردن وسایل مورد نیاز آن زمان نظیر درست کردن کوکتل مولوتف، پارچه و باند برای بستن زخم مجروحین، پخش اعلامیه و عکسهای حضرت امام(ره)، و همچنین رساندن وسایل مورد نیاز به مردم و کمک و... از هیچ تلاشی فروگذار نمیکرد. بیشتر اوقات با دست و پای خونی و غبارآلود به خانه بر میگشت. حتی یک شب وقتی به خانه برگشت تمام لباسهایش خون آلود بود خانواده از او پرسید چه شده است گفت: «دیگر نباید کسی در خانه بنشیند باید به مبارزه بپردازیم، رژیم کثیف شاه دست به کشتار مردم بی گناه زده است و امروز تعداد زیادی از جنازه های برادران خود را من حمل میکردم.»
تا اینکه 17 شهریور جمعه سیاه فرا رسید. شهید عزیزی میگفت: «چرا من شهید نشدم شاید سعادت نداشتم.» او میگفت: «چرا 5 هزار نفر کشته شوند و ما هنوز زنده باشیم و حال که ما زندهایم باید مبارزه کنیم.» همیشه به شهادت در راه خدا فکر میکرد. هر زمان که به خانه میآمد درباره شهدا صحبت میکرد. ایشان بسیار مهربان بود. برای ایشان فرقی نداشت طرف مقابل دوست، فامیل، آشنا یا غریبه باشد همیشه هر کمکی از دستشان بر میآمد به دیگران میکردند تا جایی که پیش از انقلاب به یاد دارم که برای خانوادههای محتاج نفت خریداری کرده و میبرد و در خانه با چوب، کرسی را گرم نگه میداشتیم. وقتی صحبتی میشد، میگفت: «مردم گرفتارند، مردم مهمترند»؛ بسیار مردم دار بودند وقتی مهمانی وارد خانه میشد، هر چیزی که در توان داشتند برای پذیرایی مهیا میکردند.
در روز ورود امام(ره) به تهران سرپرست انتظامات یک منطقه بود بعد از ورود امام(ره) او حتی دیگر شبها به خانه نمیآمد تا اینکه یوم الله فرا رسید و طاغوت در 22 بهمن در هم شکسته شد و ما نیز شاهد جانبازی عزیزی و عزیزیها بودیم پس از پیروزی کمیته و سپاه به فرمان امام(ره) شروع به کار کردند. شهید عزیزی هم در کمیته مسجد حسینی شروع به فعالیت کرد و در دستگیری ضد انقلاب و مزدوران طاغوت نقش مؤثری داشت بعد از مدتی به سپاه پاسداران پیوست و چون پاسدار فعالی بود در درگیریهای کردستان وجودش بسیار مؤثر بود. حتی یکبار به وسیله کردها اسیر شد اما پس از مدتی آزاد شد تا اینکه جنگ میان کفر و اسلام در گرفت و عراق به ایران تجاوز کرد. شهید عزیزی هم به جبهه اعزام شد، چندین بار از افراد محلی را بسیج کرد و به جبهه برد تا اینکه فرماندهی عملیات سوسنگرد را به عهده گرفت و از کسانی با این شهید بودهاند باید پرسید که چطور فرماندهی بوده است، پس از حمله شدیدی که بر مزدوران عراقی وارد آوردند تعداد زیادی اسیر و مقدار زیادی غنائم جنگی گرفتند و در شهر سوسنگرد کانالی است که با نقشه شهید اسحاق عزیزی کنده شد که از همان کانال حمله شدیدی بر بعثیان داشتند. پس از چندی جهاد در راه خدا در مورخه 8/1/60 در سوسنگرد پس از عملیات امام مهدی(عج) در اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این شهید در قطعه 24 بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
آخرین نامه شهید عزیزی به فرزندش جعفر:
بسمه تعالی
تاریخ:28/12/59
پس از عرض سلام امیدوارم همه سالم و شاد بوده باشید.سلام مرا به تمام نزدیکان و خویشاوندان برسانید سخنی چند با فرزند عزیزم جعفر آقا دارم . جعفرجان همانطور که میدانی طرحی بنام طرح مهدی(عج) داشتیم بیاری خداوند متعال و همکاری برادران سپاه پاسدار و پشتیبانی توپخانه ارتش جمهوری اسلامی دشمنان اسلام و کفار متجاوز بعثی را نابود کردیم و تعدادی از آنها را اسیر و کشته و تانکهای آنها را به آتش کشیدیم فرزندم عیدی عمه ها و خاله هایت را خود ببر چون من در تهران نخواهم بود.البته بنظر من همانطور که امام خمینی گفته بود که عید نیست به جای عید به خانواده شهدا و ستمدیدگان بروید. سعادت شما را در سال نو از خداوند تبارک و تعالی خواستارم.
والسلام شهید اسحاق عزیزی
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار-رزمندگان اسلام نصرت عنایت فرما