یکی از روحانیون افراطی وهابی با اشاره به احادیث جعلی فدک را حق حضرت فاطمه زهرا (س) ندانست. پس از آن، آیت الله العظمی جوادی آملی در یکی از سخنرانیهای خود به شبهات وهابیها در رابطه با مسئله فدک پاسخ داد
به گزارش شهدای ایران، «عثمان الخمیس» روحانی به شدت افراطی وهابی، در برنامه خود در "شبکه ماهوارهای الصفا" به حدیث جعلی «نحن معاشر الانبیاء لانورّث ، ما ترکناه صدقة» استناد کرده و فدک را حق حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ ندانست. پس از آن، آیت الله العظمی جوادی آملی در یکی از سخنرانیهای خود به شبهات وهابیها در رابطه با مسئله فدک پاسخ داد که مشروح آن را در زیر میخوانید:
نبوت ارثی نیست. «الله أعلم حیث یجعل رسالته»[۱]. رسالت، نبوّت، امامت، اینها به عصمت برمیگردد، اینها ارثی نیست. این میراث کتاب ـ به معنای نبّوت ـ را ارث بردن نیست.
کتاب را پیامبر به امت ارث میدهد. مثل اینکه فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین». از ارث به "ترکه" و "ماتَرَک" یاد میکنند. در تعبیرات دینی، به "ترکه" یاد شده است. ما هم تعبیر عرفیمان این است که: تَرَکه میّت چیست؟ حضرت (ص) هم فرمود: «میراث من قرآن و عترت است؛ "إنّی تارکٌ فیکم الثَقَلَین"، این ترکه، این إرث در بین شما هست». به این معنا ، همه چیز برای همه امّت، چه ظالم، چه صالح، چه طالح ارث است.
وقتی که وجود مبارک زکریا (ع) از ذات اقدس إله فرزند میخواهد، چون طبق دو آیه، دو خصیصهی تلخ برای فرزندها ذکر شده، برای اینکه به آن دو خصیصه مبتلا نشود هم در آیه سوره مبارکه آل عمران به خدا عرض کرد: «و اجعله مِن لدُنکَ ذرّیةً طیبة» یعنی فرزند طیب؛ هم در آیه مبارکه سوره مریم عرض کرد: «و اجعله ربِّ رضیا».
در مسأله ارث [ارث گذاشتن انبیاء در آیاتی مثل "یرثنی و یرث من آل یعقوب" و "ورث سلیمان داود"] اقوال متعدّدی است. گفتهاند:
منظور از میراث، نبوّت است.
منظور از میراث، علم و حکمت است
منظور از میراث، مال است.
این اقوال سهگانه در قالب کتابهای تفسیری ـ مخصوصاً در جامع قُرطبی ـ آمده.
[بررسی اقوال سهگانه :]
اول : منظور ، نبوّت نیست؛ برای اینکه نبوّت امر ارثی نیست؛ بر اساس آیهی «الله أعلمُ حیثُ یَجعَلُ رِسالَتَه» ارثی نیست. هیچکدام از انبیاء ، نبوّت را از نبی قبلی ارث نبردند. سلسله انبیاء ابراهیمی ـ علیهم السلام ـ از وجود مبارک حضرت ابراهیم(ع) و انبیاء بعدی، اینها هر کدام بر اساس "اعطاء الهی" به نبوت رسیدند، نه این که ارث برده باشند.
دوم : درباره علم و حکمت ـ که [فرمودهاند:] «العلماء ورثة الأنبیاء» ـ این سر جایش محفوظ است؛ که اینها وارثان انبیاء هستند. برای اینکه انبیاء معلم کتاب و حکمتاند و اینها هم علم و حکمت را از انبیاء به ارث میبرند. این هم اختصاصی به هیچ پیغمبری ندارد.
سوم : میماند مسأله مال. در جریان مسأله مال که قول سوم است اختصاصی به ما شیعهها ندارد، عدهای، هم از اهل سنت و هم از قدما و از اصحاب ـ مثل «ابن عباس» و دیگران ـ این ارث را ارث مال دانستهاند. ما باید ببینیم که این ارث، ارث مال است یا غیر مال:
روایتی را «مرحوم کلینی رضوان الله علیه» در کافی نقل میکند که: انبیاء درهم و دینار را به ارث نمیگذارند، اینها علم را به ارث میگذارند. این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد حق است. یعنی بنای انبیاء بر این نیست که اینها مال جمع بکنند؛ مال را به دیگری منتقل بکنند؛ اینها نیست.
آنچه که محور نزاع بین دو فرقه است آن ذیلی است که جعل شده ؛ [یعنی] "ما تَرَکناه صدقة". این "ما تَرَکناه صدقة" را که آنها نقل کردند سند ندارد و جعلی است و در جوامع روایی معتبر نیامده و در کتاب شریف کافی هم نیست. آنها این را جعل کردند تا بگویند این "فدک" و امثال فدک صدقه است؛ وقتی صدقه عمومی شد به بیت المال میرسد؛ وقتی بیت المال شد به حاکم وقت منتقل میشود؛ و همین کار را هم کردند.
ما برای اینکه ببینیم این روایت درست هست یا نه، اولاً در سند این روایت: متن این روایت به همین جمله ختم میشود که مرحوم کافی در کلینی نقل کرده است که «الانبیاء لا یوَرِّثون درهماً و لا دینارا». این ها علم را ارث میگذارند. آن «ما تَرَکناه صدقة» در جوامع روایی معتبر نیست. این یک.
و ثانیاً در حجیت روایت: چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد، اولاً و بالذّات باید بر کتاب خدا عرضه شود. این دو طایفه روایات است که هر دو را مرحوم کلینی نقل کرد، بزرگان دیگر هم در جوامع روایی آوردهاند:
یک طایفه مربوط به عنوان "نصوص علاجیه" است که در کتابهای اصولی فراوان مطرح است، که اگر دو خبر معارض بودند چه بکنیم؟ حضرت فرمود که: "ما وافَقَ کتابَ الله" میشود حجت، و "ما خالَفَ کتاب الله فاضربوه علی الجدار" و مانند آن. اینها به عنوان "نصوص علاجیه" است که روایتهایی که معارض هم هستند، معیار حجّت و لاحجّت یا ترجیح إحدی الحجّتین، عرض بر قرآن کریم است.
طایفه دیگر روایاتی است که مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد. وجود مبارک پیغمبر ـ علیه و علی آله آلاف التحیة و السلام ـ و همچنین ائمه ـ علیهم السلام ـ فرمودند: «به نام ما حدیث جعل میکنند؛ ولی به نام خدا آیه قرآن را نمیتوانند جعل بکنند»... به نام ما روایات جعلی زیاد هست. هر روایتی که از ما به شما رسید بر کتاب خدا عرضه کنید. اگر مطابق با کتاب خدا نبود و مخالف کتاب خدا بود، این حجت نیست و حرف ما نیست.
خدا غریق رحمت کند «علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه» را ؛ ایشان میفرمود: طبق همین روایت معلوم میشود که چیزهایی را به نام پیغمبر جعل کرده اند. برای اینکه این روایت «ستکثر عَلَیّ القالَة» [۲] یا صادر شده و یا صادر نشده. اگر صادر شده و پیغمبر(ص) فرمود به نام من دروغ جعل میکنند معلوم میشود احادیث موضوع داریم. و اگر این روایت صادر نشده باشد همین دلیل بر جعل است، برای اینکه همین را از پیغمبر(ص) نقل کردند. لذا ایشان فرمود: این روایت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است. یعنی معلوم میشود که به نام پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ احادیثی جعل میکنند.
پس هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد باید بر قرآن کریم عرضه شود. لذا اول ما باید خطوط کلی قرآن را ارزیابی کنیم، بعد روایت را بر قرآن عرضه کنیم.
وقتی آیات قرآن را بررسی میکنیم، میبینیم عموماتی دارد، اطلاقاتی دارد و خصوصیاتی. هم عموم و اطلاقش شامل أنبیاء و غیر أنبیاء میشود، هم آنچه که مخصوص أنبیاء است. تمام این اطلاقات از «أقیموا الصلاة»، از «کُتِبَ علیکم الصیام»، از مسأله جهاد، از مسأله حج، از مسائل امر به معروف و نهی از منکر، همهی تکالیف شامل أنبیاء و معصومین ـ علیهم السلام ـ میشود. البته آنها احکام مختصه هم دارند نظیر وجوب نماز شب بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و مانند آن.
ولی:
یک : «یوصیکم الله فی اولادکم»[۳] اینگونه از عمومات مسأله ارث را تبیین میکند و شامل پیغمبر [هم] می شود. همه اینها مشمولند...
دو : آیه سوره مبارکه احزاب که «اولوا الأرحام بعضُهُم اولی ببعض» که طبقات ارث را تبیین میکند شامل أنبیاء هم میشود.
سه : قصه «وَرِثَ سلیمانُ داود»[۴] درباره خصوص نبوّت است.
چهار : اینجا هم «ولیاً یرِثُنی و یرِثُ من آل یعقوب»[۵] ظاهرش، مال است. برای اینکه "ارث نبوّت" یا "ارث علم" یا "ارث حکمت" قرینه میخواهد.
وقتی عرفاً گفتند ارث، یعنی "مسأله مال". فلان کس ارث برد، فلان کس وارث است یعنی مال. درست است که میشود گفت فلان شخص وارث علم فلان کس است، وارث حکمت فلان کس است ولی مع القرینه است. با قرینه میشود ارث را در مسائل علم و حکمت مطرح کرد؛ ولی بی قرینه همان مسأله ارث مال است . لغةً اینطور است، عرفاً اینطور است، اعتبار عقلاء اینطور است.
پس این چهار دلیل نشان میدهد که أنبیاء همانند افراد دیگر مشمول این عموم و اطلاقاتاند.
مهمتر از همه استدلال صدّیقه کبری ـ سلام الله علیها ـ در حضور همه مهاجر و انصار با اطّلاع وجود مبارک امام زمانش یعنی علی بن ابیطالب ـ سلام الله علیه ـ است. حضرت باخبر بود که وجود مبارک صدیقه کبری (س) چگونه دارند احتجاج میکنند. یکی از کسانی که این خطبه را حفظ کرد و نقل کرد زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ بود که این خطبه را حفظ کرده بود و برای دیگران نقل کرد. یکی از روات این خطبه زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ است.
الان شما ملاحظه بفرمایید این خطبه نورانی حضرت (س) از چند بخش تشکیل میشود و از چند جهت حضرت استدلال میکنند... بعد از حمد و ثنا و توحید الهی و وحی و نبوت و... به مسأله ارث میرسند که خطاب به مهاجر و انصار فرمود: «اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَ اُغْلَبُ عَلى اِرثی؟ یا بن أبیقحافه! أفی کتاب الله ان ترث اباک و لا ارث أبی»؟ تو قرآن آمده که تو ارث میبری ولی من از پدرم ارث نمیبرم؟ «لقد جئت شیئاً فریا. أفعلى عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم؟ اذ یقول: "و ورث سلیمان داود"؟ و قال فیما اقتصّ من خبر یحیی بن زکریا اذ قال: «فهب لى من لدنک ولیا، یرثنی و یرث من آل یعقوب»؟ پس این آیاتی است مربوط به انبیاء که ارث میبرند.
و همچنین «و قال: "و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فی کتاب الله"[۶] و قال: "یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین"[۷] و قال: "ان ترک خیراً الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقاً على المتقین"[۸] و زعمتم أن لا حظوة لى و لا أرثُ من أبى؟! و لا رحم بیننا؟! أفخصّکم الله بآیة اخرج أبی منها»؟ یک آیهی خاصی داریم یا دلیل مخصوصی داریم که پدرم ارث نمیگذارد؟
بعد هم آن جمله جگر سوز را فرمود که مسأله در و پیکر زدن با [مصیبت و دردناک بودنِ] این جمله اصلاً قابل قیاس نیست (تأثر و گریه استاد) ...
فرمود: شما هیچ دلیلی ندارید که مرا از ارث، محروم کنید مگر اینکه بگویید معاذ الله ... نقل نکنم. [۸]
خوب، بعد در جملههای بعدی خطبه را ادامه میدهند تا آنجا که به مردم خطاب کردند: «أَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأىً مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنتَدىً وَ مَجمَع» همهتان حاضرید میبینید که ارث مرا دارند "هضم" میکنند.
شما در خطبه ۲۰۲ نهج البلاغه میبینید وجود مبارک حضرت امیر (ع) وقتی میخواستند حضرت زهرا(س) را دفن کنند رو کرد به قبر مطهر پیغمبر (ص) و عرض کرد: «السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازلة فی جوارک و سریعة اللحاق بک، قلّ یا رسول الله عن صفیّتک صبری ...» تا به این جمله که: «و ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها...» این هضم همان است که در خطبه حضرت زهرا آمده ؛ «أَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی » همهتان میبینید در روز روشن دارند ارث مرا میبرند؟ اینجا هم حضرت فرمود: «ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها ، فاحفها السؤال و استخبرها الحال...»
بنابراین اطلاقات حاکم است ؛ عمومات حاکم است ؛ دلیل خاص درباره ارث انبیاء حاکم است ؛ مهمتر از همه: تفسیر و تبیین و تشریح صدیقه کبری (س) حاضر است. و قبلاً هم گذشت که اگر وجود مبارک حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ یک مطلبی را بفرماید مثل این است که امیرالمؤمنین فرمود، امام باقر فرمود، امام صادق فرمود. معیار حجیت، عصمت گوینده است نه امامت او. اگر کسی معصوم بود قولش حجت است دیگر.
بنابراین این تفسیر که منظور از ارث، ارث مال است میشود محکَّم. عمومات و اطلاقات هم حاکماند و دلیل خاص هم تأیید میکند و تفسیری که از حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ شده است تبیین میکند.
نبوت ارثی نیست. «الله أعلم حیث یجعل رسالته»[۱]. رسالت، نبوّت، امامت، اینها به عصمت برمیگردد، اینها ارثی نیست. این میراث کتاب ـ به معنای نبّوت ـ را ارث بردن نیست.
کتاب را پیامبر به امت ارث میدهد. مثل اینکه فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین». از ارث به "ترکه" و "ماتَرَک" یاد میکنند. در تعبیرات دینی، به "ترکه" یاد شده است. ما هم تعبیر عرفیمان این است که: تَرَکه میّت چیست؟ حضرت (ص) هم فرمود: «میراث من قرآن و عترت است؛ "إنّی تارکٌ فیکم الثَقَلَین"، این ترکه، این إرث در بین شما هست». به این معنا ، همه چیز برای همه امّت، چه ظالم، چه صالح، چه طالح ارث است.
وقتی که وجود مبارک زکریا (ع) از ذات اقدس إله فرزند میخواهد، چون طبق دو آیه، دو خصیصهی تلخ برای فرزندها ذکر شده، برای اینکه به آن دو خصیصه مبتلا نشود هم در آیه سوره مبارکه آل عمران به خدا عرض کرد: «و اجعله مِن لدُنکَ ذرّیةً طیبة» یعنی فرزند طیب؛ هم در آیه مبارکه سوره مریم عرض کرد: «و اجعله ربِّ رضیا».
در مسأله ارث [ارث گذاشتن انبیاء در آیاتی مثل "یرثنی و یرث من آل یعقوب" و "ورث سلیمان داود"] اقوال متعدّدی است. گفتهاند:
منظور از میراث، نبوّت است.
منظور از میراث، علم و حکمت است
منظور از میراث، مال است.
این اقوال سهگانه در قالب کتابهای تفسیری ـ مخصوصاً در جامع قُرطبی ـ آمده.
[بررسی اقوال سهگانه :]
اول : منظور ، نبوّت نیست؛ برای اینکه نبوّت امر ارثی نیست؛ بر اساس آیهی «الله أعلمُ حیثُ یَجعَلُ رِسالَتَه» ارثی نیست. هیچکدام از انبیاء ، نبوّت را از نبی قبلی ارث نبردند. سلسله انبیاء ابراهیمی ـ علیهم السلام ـ از وجود مبارک حضرت ابراهیم(ع) و انبیاء بعدی، اینها هر کدام بر اساس "اعطاء الهی" به نبوت رسیدند، نه این که ارث برده باشند.
دوم : درباره علم و حکمت ـ که [فرمودهاند:] «العلماء ورثة الأنبیاء» ـ این سر جایش محفوظ است؛ که اینها وارثان انبیاء هستند. برای اینکه انبیاء معلم کتاب و حکمتاند و اینها هم علم و حکمت را از انبیاء به ارث میبرند. این هم اختصاصی به هیچ پیغمبری ندارد.
سوم : میماند مسأله مال. در جریان مسأله مال که قول سوم است اختصاصی به ما شیعهها ندارد، عدهای، هم از اهل سنت و هم از قدما و از اصحاب ـ مثل «ابن عباس» و دیگران ـ این ارث را ارث مال دانستهاند. ما باید ببینیم که این ارث، ارث مال است یا غیر مال:
روایتی را «مرحوم کلینی رضوان الله علیه» در کافی نقل میکند که: انبیاء درهم و دینار را به ارث نمیگذارند، اینها علم را به ارث میگذارند. این روایت را که مرحوم کلینی نقل کرد حق است. یعنی بنای انبیاء بر این نیست که اینها مال جمع بکنند؛ مال را به دیگری منتقل بکنند؛ اینها نیست.
آنچه که محور نزاع بین دو فرقه است آن ذیلی است که جعل شده ؛ [یعنی] "ما تَرَکناه صدقة". این "ما تَرَکناه صدقة" را که آنها نقل کردند سند ندارد و جعلی است و در جوامع روایی معتبر نیامده و در کتاب شریف کافی هم نیست. آنها این را جعل کردند تا بگویند این "فدک" و امثال فدک صدقه است؛ وقتی صدقه عمومی شد به بیت المال میرسد؛ وقتی بیت المال شد به حاکم وقت منتقل میشود؛ و همین کار را هم کردند.
ما برای اینکه ببینیم این روایت درست هست یا نه، اولاً در سند این روایت: متن این روایت به همین جمله ختم میشود که مرحوم کافی در کلینی نقل کرده است که «الانبیاء لا یوَرِّثون درهماً و لا دینارا». این ها علم را ارث میگذارند. آن «ما تَرَکناه صدقة» در جوامع روایی معتبر نیست. این یک.
و ثانیاً در حجیت روایت: چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد، اولاً و بالذّات باید بر کتاب خدا عرضه شود. این دو طایفه روایات است که هر دو را مرحوم کلینی نقل کرد، بزرگان دیگر هم در جوامع روایی آوردهاند:
یک طایفه مربوط به عنوان "نصوص علاجیه" است که در کتابهای اصولی فراوان مطرح است، که اگر دو خبر معارض بودند چه بکنیم؟ حضرت فرمود که: "ما وافَقَ کتابَ الله" میشود حجت، و "ما خالَفَ کتاب الله فاضربوه علی الجدار" و مانند آن. اینها به عنوان "نصوص علاجیه" است که روایتهایی که معارض هم هستند، معیار حجّت و لاحجّت یا ترجیح إحدی الحجّتین، عرض بر قرآن کریم است.
طایفه دیگر روایاتی است که مطلق است چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد. وجود مبارک پیغمبر ـ علیه و علی آله آلاف التحیة و السلام ـ و همچنین ائمه ـ علیهم السلام ـ فرمودند: «به نام ما حدیث جعل میکنند؛ ولی به نام خدا آیه قرآن را نمیتوانند جعل بکنند»... به نام ما روایات جعلی زیاد هست. هر روایتی که از ما به شما رسید بر کتاب خدا عرضه کنید. اگر مطابق با کتاب خدا نبود و مخالف کتاب خدا بود، این حجت نیست و حرف ما نیست.
خدا غریق رحمت کند «علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه» را ؛ ایشان میفرمود: طبق همین روایت معلوم میشود که چیزهایی را به نام پیغمبر جعل کرده اند. برای اینکه این روایت «ستکثر عَلَیّ القالَة» [۲] یا صادر شده و یا صادر نشده. اگر صادر شده و پیغمبر(ص) فرمود به نام من دروغ جعل میکنند معلوم میشود احادیث موضوع داریم. و اگر این روایت صادر نشده باشد همین دلیل بر جعل است، برای اینکه همین را از پیغمبر(ص) نقل کردند. لذا ایشان فرمود: این روایت چه صادر شده باشد چه صادر نشده باشد مضمونش حق است. یعنی معلوم میشود که به نام پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ احادیثی جعل میکنند.
پس هر روایتی چه معارض داشته باشد چه معارض نداشته باشد باید بر قرآن کریم عرضه شود. لذا اول ما باید خطوط کلی قرآن را ارزیابی کنیم، بعد روایت را بر قرآن عرضه کنیم.
وقتی آیات قرآن را بررسی میکنیم، میبینیم عموماتی دارد، اطلاقاتی دارد و خصوصیاتی. هم عموم و اطلاقش شامل أنبیاء و غیر أنبیاء میشود، هم آنچه که مخصوص أنبیاء است. تمام این اطلاقات از «أقیموا الصلاة»، از «کُتِبَ علیکم الصیام»، از مسأله جهاد، از مسأله حج، از مسائل امر به معروف و نهی از منکر، همهی تکالیف شامل أنبیاء و معصومین ـ علیهم السلام ـ میشود. البته آنها احکام مختصه هم دارند نظیر وجوب نماز شب بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ و مانند آن.
ولی:
یک : «یوصیکم الله فی اولادکم»[۳] اینگونه از عمومات مسأله ارث را تبیین میکند و شامل پیغمبر [هم] می شود. همه اینها مشمولند...
دو : آیه سوره مبارکه احزاب که «اولوا الأرحام بعضُهُم اولی ببعض» که طبقات ارث را تبیین میکند شامل أنبیاء هم میشود.
سه : قصه «وَرِثَ سلیمانُ داود»[۴] درباره خصوص نبوّت است.
چهار : اینجا هم «ولیاً یرِثُنی و یرِثُ من آل یعقوب»[۵] ظاهرش، مال است. برای اینکه "ارث نبوّت" یا "ارث علم" یا "ارث حکمت" قرینه میخواهد.
وقتی عرفاً گفتند ارث، یعنی "مسأله مال". فلان کس ارث برد، فلان کس وارث است یعنی مال. درست است که میشود گفت فلان شخص وارث علم فلان کس است، وارث حکمت فلان کس است ولی مع القرینه است. با قرینه میشود ارث را در مسائل علم و حکمت مطرح کرد؛ ولی بی قرینه همان مسأله ارث مال است . لغةً اینطور است، عرفاً اینطور است، اعتبار عقلاء اینطور است.
پس این چهار دلیل نشان میدهد که أنبیاء همانند افراد دیگر مشمول این عموم و اطلاقاتاند.
مهمتر از همه استدلال صدّیقه کبری ـ سلام الله علیها ـ در حضور همه مهاجر و انصار با اطّلاع وجود مبارک امام زمانش یعنی علی بن ابیطالب ـ سلام الله علیه ـ است. حضرت باخبر بود که وجود مبارک صدیقه کبری (س) چگونه دارند احتجاج میکنند. یکی از کسانی که این خطبه را حفظ کرد و نقل کرد زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ بود که این خطبه را حفظ کرده بود و برای دیگران نقل کرد. یکی از روات این خطبه زینب کبری ـ سلام الله علیها ـ است.
الان شما ملاحظه بفرمایید این خطبه نورانی حضرت (س) از چند بخش تشکیل میشود و از چند جهت حضرت استدلال میکنند... بعد از حمد و ثنا و توحید الهی و وحی و نبوت و... به مسأله ارث میرسند که خطاب به مهاجر و انصار فرمود: «اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَ اُغْلَبُ عَلى اِرثی؟ یا بن أبیقحافه! أفی کتاب الله ان ترث اباک و لا ارث أبی»؟ تو قرآن آمده که تو ارث میبری ولی من از پدرم ارث نمیبرم؟ «لقد جئت شیئاً فریا. أفعلى عمد ترکتم کتاب الله و نبذتموه وراء ظهورکم؟ اذ یقول: "و ورث سلیمان داود"؟ و قال فیما اقتصّ من خبر یحیی بن زکریا اذ قال: «فهب لى من لدنک ولیا، یرثنی و یرث من آل یعقوب»؟ پس این آیاتی است مربوط به انبیاء که ارث میبرند.
و همچنین «و قال: "و اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فی کتاب الله"[۶] و قال: "یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الانثیین"[۷] و قال: "ان ترک خیراً الوصیه للوالدین و الاقربین بالمعروف حقاً على المتقین"[۸] و زعمتم أن لا حظوة لى و لا أرثُ من أبى؟! و لا رحم بیننا؟! أفخصّکم الله بآیة اخرج أبی منها»؟ یک آیهی خاصی داریم یا دلیل مخصوصی داریم که پدرم ارث نمیگذارد؟
بعد هم آن جمله جگر سوز را فرمود که مسأله در و پیکر زدن با [مصیبت و دردناک بودنِ] این جمله اصلاً قابل قیاس نیست (تأثر و گریه استاد) ...
فرمود: شما هیچ دلیلی ندارید که مرا از ارث، محروم کنید مگر اینکه بگویید معاذ الله ... نقل نکنم. [۸]
خوب، بعد در جملههای بعدی خطبه را ادامه میدهند تا آنجا که به مردم خطاب کردند: «أَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأىً مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنتَدىً وَ مَجمَع» همهتان حاضرید میبینید که ارث مرا دارند "هضم" میکنند.
شما در خطبه ۲۰۲ نهج البلاغه میبینید وجود مبارک حضرت امیر (ع) وقتی میخواستند حضرت زهرا(س) را دفن کنند رو کرد به قبر مطهر پیغمبر (ص) و عرض کرد: «السلام علیک یا رسول الله عنی و عن ابنتک النازلة فی جوارک و سریعة اللحاق بک، قلّ یا رسول الله عن صفیّتک صبری ...» تا به این جمله که: «و ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها...» این هضم همان است که در خطبه حضرت زهرا آمده ؛ «أَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی » همهتان میبینید در روز روشن دارند ارث مرا میبرند؟ اینجا هم حضرت فرمود: «ستنبّئک ابنتک بتظافر امتک علی هضمها ، فاحفها السؤال و استخبرها الحال...»
بنابراین اطلاقات حاکم است ؛ عمومات حاکم است ؛ دلیل خاص درباره ارث انبیاء حاکم است ؛ مهمتر از همه: تفسیر و تبیین و تشریح صدیقه کبری (س) حاضر است. و قبلاً هم گذشت که اگر وجود مبارک حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ یک مطلبی را بفرماید مثل این است که امیرالمؤمنین فرمود، امام باقر فرمود، امام صادق فرمود. معیار حجیت، عصمت گوینده است نه امامت او. اگر کسی معصوم بود قولش حجت است دیگر.
بنابراین این تفسیر که منظور از ارث، ارث مال است میشود محکَّم. عمومات و اطلاقات هم حاکماند و دلیل خاص هم تأیید میکند و تفسیری که از حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ شده است تبیین میکند.