سیدجعفر شهیدی در بخشی از کتاب «زندگانی حضرت زهرا(س)» به چرایی اصرار خاندان نبوت در پنهان داشته شدن مزار دختر رسول خدا(ص) و اقوال مختلف درباره مزار حضرت میپردازد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، یکی از بهترین کتابهایی که درباره زندگی و شخصیت حضرت زهرا(س) نوشته شده، کتابی است از زندهیاد سید جعفر شهیدی با عنوان «زندگانی حضرت زهرا(س)».
شهیدی تلاش دارد تا با قلمی مستدل و به دور از تعصب، به بررسی زوایای گوناگون زندگانی آن حضرت بپردازد. از ویژگیهای روایت تاریخی نویسنده، پرهیز از مجادلههای تاریخی و داشتن دغدغه کشف حقیقت بر پایه مستندات تاریخی است که به قلم وی اعتبار میبخشد. علامه شهیدی به تأیید بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران حوزه تاریخ اسلام، تاریخنگاری نقاد و تردیدزا بود.
در ابتدای این کتاب میخوانیم: موضوع این کتاب گزارشى از زندگانى دختر پیغمبر است. بزرگترین بانوى اسلام، فاطمه یا فاطمه زهرا. ولى خواننده خواهد دید، آنچه در این مجموعه فراهم آمده تنها سرگذشت زندگى شخصى نیست، رویدادهایى است آموزنده و عبرتآمیز- هر چند گزارش زندگى شخصیتهاى بزرگ و برجسته تاریخ خود درسى آموزنده است. آنچه در این صفحات مىخوانید تحلیلى از چند حادثه شگفت است که قرنها پیش از زمان ما رخ داده است، اما اگر قهرمانان این حادثهها را از حادثهها جدا کنیم، خواهیم دید آن حادثهها در طول تاریخ حتى در زمان ما نیز، در گوشهاى از جهان رخ داده است و میدهد...».
در بخشی از کتاب «زندگانی حضرت زهرا(س)» به چرایی اصرار خاندان نبوت در پنهان داشته شدن مزار دختر رسول خدا(ص) و اقوال مختلف درباره مزار حضرت اختصاص دارد که در پی میآید:
متاسفانه مزار جاىِ دختر پیغمبر روشن نیست. از آنچه درباره مرگ او نوشته شد و کوششى که در پنهان داشتن این خبر بکار برده اند معلوم است که خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبوده اند.
این نگرانى براى چه بوده است؟ درست نمى دانم یک قسمت آن ممکن است بخاطر اجراى وصیت زهرا (ع) باشد. نخواسته است کسانى را که از آنان ناخشنود بود در تشییع جنازه نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از میان برده اند؟و یا چرا پس از به خاک سپردن او صورت هفت قبر یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساخته اند؟ چرا اینهمه اصرار در پنهان داشتن مزار او بکار رفته است؟
اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند از بى حرمتى مخالفان مى ترسیدند. اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمى توان گرفت. آنها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على(ع) کشمکش داشتند کسانى نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنان که در مدینه حاضر بودند حساب على (ع) را از فاطمه (ع) جدا مى کردند. براى رعایت ظاهر هم که بوده است به دختر پیغمبر حرمت مى نهادند و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمى کرده اند.
نیز نمى توانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست. چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در کنار قبر او معین است. قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده است به تقریب مى توان روشن ساخت. پس موجب این پوشیده کارى چیز دیگرى است... همان سببى است که خود او در جمله هائى که شاید آخرین گفتارهاى او بوده است بر زبان آورد. همان سخنان که به زنان عیادت کننده گفت: «دنیاى شما را دوست نمى دارم و از مردان شما بیزارم». او مى خواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ابن شهر آشوب نوشته است ابوبکر و عمر بر على (ع) خرده گرفتند که چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند. وى سوگند خورد که فاطمه چنین وصیت کرده بود و آنان پذیرفتند. بارى بر طبق روایتى که کلینى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضا(ع) آورده است، امام در پاسخ احمد که از محل قبر فاطمه (ع) پرسید گفت: او را در خانه اش بخاک سپردند و چون بنى امیه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت.
ابن شهر آشوب از گفته شیخ طوسى نویسد: آنچه درست تر مى نماید اینکه او را در خانه اش یا در روضه پیغمبر بخاک سپردند.
در مقابل این روایت ابن سعد که در آغاز قرن سوم در گذشته است از عبد الله بن حسن روایت کند: مغیره بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نیم روز گرمى دیدم که در بقیع ایستاده بود. بدو گفتم:
-ابو هاشم براى چه در این وقت اینجا ایستاده اى؟
-در انتظار تو بودم! بمن گفته اند فاطمه (ع) را در این خانه (خانه عقیل) که پهلوى خانه جَحشییّن است بخاک سپرده اند. از تو مى خواهم این خانه را بخرى تا مرا در آنجا بگور بسپارند!
-بخدا سوگند این کار را خواهم کرد!
اما فرزندان عقیل آن خانه را نفروختند. عبد الله بن جعفر گفت هیچ کس شک ندارد که قبر فاطمه (ع) در آنجاست.
اگر روایت احمد بن ابى نصر قرینه معارض نداشت پذیرفته مى شد. اما علماى شیعه روایت هائى آورده اند که نشان مى دهد دختر پیغمبر را در بقیع بخاک سپرده اند. بعلاوه در ضمن این روایات آمده است که براى پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر و بروایتى چهل قبر ساختند. و این قرین هاى است که قبر در داخل خانه نبوده زیرا خانه محقر دختر پیغمبر جاى ساختن این همه صورت قبر را نداشته است. و نیز روایتى در بحار دیده مى شود که مسلمانان بامداد ِشبى که دختر پیغمبر به جوار حق رفت در بقیع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه دیدند.
مجلسى از دلایل الامامه و او باسناد خود روایتى از امام صادق آورده است که بامداد آنروز مى خواسته اند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت على (ع) روبرو شده اند از این کار چشم پوشیده اند.
به هرحال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از کسانى چند نشان مىدهد و پیداست که او مىخواسته است با این کار آن ناخشنودى را آشکار سازد.
شهیدی تلاش دارد تا با قلمی مستدل و به دور از تعصب، به بررسی زوایای گوناگون زندگانی آن حضرت بپردازد. از ویژگیهای روایت تاریخی نویسنده، پرهیز از مجادلههای تاریخی و داشتن دغدغه کشف حقیقت بر پایه مستندات تاریخی است که به قلم وی اعتبار میبخشد. علامه شهیدی به تأیید بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران حوزه تاریخ اسلام، تاریخنگاری نقاد و تردیدزا بود.
در ابتدای این کتاب میخوانیم: موضوع این کتاب گزارشى از زندگانى دختر پیغمبر است. بزرگترین بانوى اسلام، فاطمه یا فاطمه زهرا. ولى خواننده خواهد دید، آنچه در این مجموعه فراهم آمده تنها سرگذشت زندگى شخصى نیست، رویدادهایى است آموزنده و عبرتآمیز- هر چند گزارش زندگى شخصیتهاى بزرگ و برجسته تاریخ خود درسى آموزنده است. آنچه در این صفحات مىخوانید تحلیلى از چند حادثه شگفت است که قرنها پیش از زمان ما رخ داده است، اما اگر قهرمانان این حادثهها را از حادثهها جدا کنیم، خواهیم دید آن حادثهها در طول تاریخ حتى در زمان ما نیز، در گوشهاى از جهان رخ داده است و میدهد...».
در بخشی از کتاب «زندگانی حضرت زهرا(س)» به چرایی اصرار خاندان نبوت در پنهان داشته شدن مزار دختر رسول خدا(ص) و اقوال مختلف درباره مزار حضرت اختصاص دارد که در پی میآید:
متاسفانه مزار جاىِ دختر پیغمبر روشن نیست. از آنچه درباره مرگ او نوشته شد و کوششى که در پنهان داشتن این خبر بکار برده اند معلوم است که خانواده پیغمبر در این باره خالى از نگرانى نبوده اند.
این نگرانى براى چه بوده است؟ درست نمى دانم یک قسمت آن ممکن است بخاطر اجراى وصیت زهرا (ع) باشد. نخواسته است کسانى را که از آنان ناخشنود بود در تشییع جنازه نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از میان برده اند؟و یا چرا پس از به خاک سپردن او صورت هفت قبر یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساخته اند؟ چرا اینهمه اصرار در پنهان داشتن مزار او بکار رفته است؟
اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند از بى حرمتى مخالفان مى ترسیدند. اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسان نمى توان گرفت. آنها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با على(ع) کشمکش داشتند کسانى نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند. و آنان که در مدینه حاضر بودند حساب على (ع) را از فاطمه (ع) جدا مى کردند. براى رعایت ظاهر هم که بوده است به دختر پیغمبر حرمت مى نهادند و مسلما به قبر او نیز تعرضى نمى کرده اند.
نیز نمى توانیم بگوئیم مرور زمان و یا فراموشى راویان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست. چه محل قبر دو صحابى پیغمبر در کنار قبر او معین است. قبر فرزندان زهرا را که در بقیع آرمیده است به تقریب مى توان روشن ساخت. پس موجب این پوشیده کارى چیز دیگرى است... همان سببى است که خود او در جمله هائى که شاید آخرین گفتارهاى او بوده است بر زبان آورد. همان سخنان که به زنان عیادت کننده گفت: «دنیاى شما را دوست نمى دارم و از مردان شما بیزارم». او مى خواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاک رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ابن شهر آشوب نوشته است ابوبکر و عمر بر على (ع) خرده گرفتند که چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پیغمبر نماز بخوانند. وى سوگند خورد که فاطمه چنین وصیت کرده بود و آنان پذیرفتند. بارى بر طبق روایتى که کلینى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضا(ع) آورده است، امام در پاسخ احمد که از محل قبر فاطمه (ع) پرسید گفت: او را در خانه اش بخاک سپردند و چون بنى امیه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت.
ابن شهر آشوب از گفته شیخ طوسى نویسد: آنچه درست تر مى نماید اینکه او را در خانه اش یا در روضه پیغمبر بخاک سپردند.
در مقابل این روایت ابن سعد که در آغاز قرن سوم در گذشته است از عبد الله بن حسن روایت کند: مغیره بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نیم روز گرمى دیدم که در بقیع ایستاده بود. بدو گفتم:
-ابو هاشم براى چه در این وقت اینجا ایستاده اى؟
-در انتظار تو بودم! بمن گفته اند فاطمه (ع) را در این خانه (خانه عقیل) که پهلوى خانه جَحشییّن است بخاک سپرده اند. از تو مى خواهم این خانه را بخرى تا مرا در آنجا بگور بسپارند!
-بخدا سوگند این کار را خواهم کرد!
اما فرزندان عقیل آن خانه را نفروختند. عبد الله بن جعفر گفت هیچ کس شک ندارد که قبر فاطمه (ع) در آنجاست.
اگر روایت احمد بن ابى نصر قرینه معارض نداشت پذیرفته مى شد. اما علماى شیعه روایت هائى آورده اند که نشان مى دهد دختر پیغمبر را در بقیع بخاک سپرده اند. بعلاوه در ضمن این روایات آمده است که براى پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر صورت هفت قبر و بروایتى چهل قبر ساختند. و این قرین هاى است که قبر در داخل خانه نبوده زیرا خانه محقر دختر پیغمبر جاى ساختن این همه صورت قبر را نداشته است. و نیز روایتى در بحار دیده مى شود که مسلمانان بامداد ِشبى که دختر پیغمبر به جوار حق رفت در بقیع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه دیدند.
مجلسى از دلایل الامامه و او باسناد خود روایتى از امام صادق آورده است که بامداد آنروز مى خواسته اند جنازه دختر پیغمبر را از قبر بیرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهدید سخت على (ع) روبرو شده اند از این کار چشم پوشیده اند.
به هرحال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از کسانى چند نشان مىدهد و پیداست که او مىخواسته است با این کار آن ناخشنودى را آشکار سازد.