حامد زمانی خواننده جوان موسیقی های انقلابی با انتشار دلنوشته ای از سیاست های سازمان صدا و سیما در کم توجهی به این نوع موسیقی انتقاد کرد.
به گزارش شهدای ایران ، در حالی که تیتراژ پایانی سریال «آسمان من» با صدای حامد زمانی به مرحله نهایی برگزیدگان تیتراژخوانی برنامه «سه ستاره» راه نیافته است، این خواننده موسیقی انقلابی با انتشار دلنوشته ای از سیاست های سازمان صدا و سیما در کم توجهی به موسیقی انقلابی انتقاد کرد.
در متن دلنوشته حامد زمانی که علاوه بر ارسال به رسانهها بخشی از آن در صفحات شخصی این خواننده نیز منتشر شده، آمده است:
«می خوام حرف بزنم اما نمیدونم به كی!! توی زمونه ی شونه خالی كردنا. همون كسی كه بهم یاد داد و اذن داد اینجوری بخونم و پای حرفم وایستم همونم بهم یاد داد كه حرف حق رو باید زد فقط دو تا گوش میخوام! دوتا همدرد! دو تا مرد! نه صدتا! نه صد هزارتا!
والله اون روزی كه شروع كردم و یه جوون یه لاقبای پاپتی بودم با هزارتا گناه هیچی نداشتم جز خودت، همینو داشتم و این چیز كمی نبود! امروز هزار بار همه چیزو مرور كردم! همه این پنج سالو، منی كه با خودت اومدم با خودتم جلو میرم، ننگه برام اگه دل خوش كنم به دوتا سایت و مجله و شبكه! برای این چیزا نیومدم پس اگه هیچكدوم اینا هم نباشه باز ادامه میدم! عقیده ام رو با این چیزا بدست نیوردم كه به خیال كسی با یه نظرسنجی خراب بشه!
نمونش همین پارسال:
پارسال هم با وجود این همه تیتراژ و آهنگ های موفق و تاثیرگذار وقتی حتی اسمم بین كاندیداها نبود! كلمه ای حرف زدم؟ نزدم! اما الان می گم چون اینجا دیگه مساله شخص و حامد زمانی و ... نیست، مساله اصلی اینه كه ما كی ایم؟ كجا وایسادیم؟ هدفمون چی بود؟ رسانه مون مال كیاس؟ و صدتا سوال دیگه... همیشه با خودم فکر میکردم چرا فلسفه هنر توی رسانه های ما مترادف با محبوبیت و مخاطب محوری صرفه، چرا از خیلی فاکتورها به نفع این محبوبیته کناره میگیریم!
واقعا الان برا من مساله است که چرا اسم و رسم خواننده و بازیگر و... اینقدر برامون مهم شده؟ چرا به سبک هنر مدرن خیلی راحت به سلبریتی گری تن دادیم، سلبریتی گری ای که کلا خودشو داره با فلسفه ش تعریف می کنه، این گزاره داره خودشو به ما و فرهنگمون تحمیل می کنه که "من سلبریتی ام، پس هستم"...! مگه ما حرف از هنر متعهد نمی زدیم؟ مگه ما محتوا محوری و جریان سازی فرهنگی رو دم ازش نمی زدیم؟ مگه بنا نبود از تز هنر برای هنر عبور کنیم؟ مگه...
الان که نگاه می کنیم گویا نه تنها این اتفاقات نیفتاده بلکه خیلی راحت داریم در قالب محبوبیت محوری و سلبریتی گرایی ادعای خنثی بودن هنر رو فریاد می کشیم... فریادی که صرفا شعاره و واقعیتش اینه که اصلا اینجوری نمی تونه باشه که هنر "جهت دار" نباشه. هنر جهت داره چون داره حرف میزنه، چون زنده س، چون داره حرکت میکنه... اصلا نمیتونه جهت نداشته باشه...
گناه تك تكتون گردن من اگر ذره ای نظرسنجی ها و تعداد رأی ها و فالورها برام مهم باشه! چه پارسال! چه امسال و چه صد سال دیگه! چه جشنواره موسیقی بظاهر فجر!! و چه جشنواره موسیقی بظاهر مقاومت! برای من یه چیز مهمه و همین باعث شده كه امروز به پشتوانه ی انقلابی كه سی و هفت سال ازش میگذره و خونها براش ریخته شده! فریاد بزنم! برای من یه چیز مهمه! و این همون چیزیه كه انگار برای خیلی ها مهم نیست! محتوا عقیده و جهاد در راه اون.
یه روزی برای ما عار و ننگ بود كه واردات موسیقی لس آنجلسی داشته باشیم، اما امروزه افتخارمون اینه كه موسیقی خودمان رو صادر كردیم به قلب لس انجلس! آیا فرقی هست بین آن موسیقی لس_آنجلسی و این موسیقی تهرانجلسی؟ تكلیفمون با ارشاد كه مشخصه! اما رسانه ملی! رسانه ای كه رسانه همه هستی! حتی اونی كه یك ماه پیش روی صندلی های من و تو نشسته بود و حالا روی صندلی های تو! آفرین! این خیلی خوبه! برای همه مادری! اما برای ما...!؟ !! این چه تعاملیه؟ كه روزهایی كه هیچكس جرأت خوندن از اصول انقلاب و اصول شهدا رو نداره، دهه فجر، روز قدس، جنگ غزه، انتخابات و ... و روزهایی كه همه آقایونی كه توی اعیاد و روزای گل و بلبل پیداشون می شه به خاطر ترس از ریزش مخاطب تو هفتا سوراخ قایم میشن نوبت استفاده از موسیقی ارزشی میشه! اما بعد از گذشت پنج سال! حتی یكبار در یكی از اعیاد، و برنامه های آنچنانی تان جایی ندارد؟ اینها بماند حتی در سریال ها و فیلم هایی كه مختص این ژانر است هم این موسیقی جایگاهی ندارد!؟ و اینجا هم اتفاقا چون بحث سریال است و تعداد مخاطب بالا بازهم نصیب این موسیقی جز "هیچ" نیست...
گفتم تكلیف ارشاد و مجله ها و روزنامه ها بماند كه هركدام از سلبریتی ها دهها بار از روی جلدی به جلد دیگر می روند و از سایتی به سایت دیگر! خیلی هایشان كه رادیو جوان را دارند، "من و تو" را دارند، "بی بی سی فارسی" و "جم تی وی" و كلیپ روی پی ام سی را دارند! ما چه كنیم كه فقط رسانه ی ملی را داریم و نداریم؟!
رسانه ملی تكلیف خودش را مشخص كند! آیا با هنر جهت دار موافق است یا با هنر خنثی و سكولار؟ هنری كه حتی اگر از وطن هم بخواند حتی اپسیلونی بوی آرمان انقلاب و شهدا را نمی دهد! اگر با هنر جهت دار موافق است پس بیاید جهت خودش را مشخص كند! اگر ما داریم اشتباه می كنیم پدرانه بیاید بگوید! اگر خط موسیقی ارزشی مشكل دارد پس چرا صداوسیما در مواقعی گذرا از آن حمایت می كند و اگر این گونه نیست چرا در بزنگاه های مهمی آنرا تنها می گذارد؟ بیاید بگوید بلد نیستی جوری حرف بزنی كه به هیچكس برنخورد و همه دوست داشته باشند! و اگر نه! اگر داعیه دار اسلام ناب محمدی (ص)، اسلام مستضعفین و پابرهنه های تاریخ است پس این رفتارها و این موضعها دیگر چیست!
بله رسانه ملی است! مال همه است! ولی آیا نمی بینید این همه مردمی رو كه توی هر شهر، توی هر اجرا همه رو با حضور و تكرار آهنگها شگفت زده می كنند؟ نمی بینید این همه مردمی كه عاشقانه طرفدار موسیقی انقلابی اند؟ نمی بینید اینهمه مردمی كه آزادانه اعلام می كنند از این موسیقی چه تاثیرها كه نگرفته اند! آقای رسانه ملی! ملاكتان چیست؟ قرار بود "من و تو" را از مردم بگیری و بجایش "من و تو" تحویلشان دهی! چرا خیلی چیزهایمان با آنور آبی ها یكی شده است؟ حتی بعضا آهنگهایمان! گزینه های توی نظرسنجی هایمان با آنها یك سمت و سو را دارد؟
اگر رسانه این روزها فقط دنبال فرم و مخاطب است! و در هنر همان سیاستی را دنبال می كند كه در فوتبال دنبال می كند كه این روزها حتی بین تیم های اروپایی هم نظرسنجی برگزار می كند پس در موسیقی هم همین سیاست را دنبال كند! و به گزینه هایش جاستین بی بر و لیدی گاگا را هم اضافه كند!
هیچكس منكر كار قوی و شاد و سرگرمی و دكور زیبا و حضور همه اقشار در رسانه ملی نیست! اما آیا ما یك دهم هنرمندان و جامعه ی مخاطب تلویزیون هم نیستیم؟ وقتی همه شبكه ها اختیار و عنان كار برای نظرسنجی یك سال كار رسانه را در اختیار یك برنامه قرار می دهند! وقتی این برنامه ادعا می كند كه كارشناس دارد و كار دقیق و كارشناسی شده است كه حتی از شبكه های پنج گانه هم نه! كه از شبكه های دیگر هم كاندید دارد! شما و كارشناس هایتان دو سال است نمی بینید این همه آهنگ و تیتراژ را؟ واقعا نمی بینید؟
من این حرفهایم را به كجا ببرم؟ به مسئولینی كه حتی بعد از پنج سال با هیچكدامشان حتی یكبار سر میزی ننشسته ام كه از من حتی احوالپرسی كنند كه در این پنج سال چه میكنی! به مسئولینی كه حتی شماره هیچكدامشان را نداشتم كه امروز با آنها حرف بزنم؟ از اولش خدا بود و شما ایستاده_ها... الان هم به شما حرفم را میزنم... از یک چیز توی این ماجرا می ترسم، اون اینکه در آستانه پایان دهه چهارم انقلاب، قرار بر این بشه که امروز شاگردان آوینی داغ توقیف "خنجر و شقایق" ها و ترشرویی مدعیان "سازندگی" در برابر "روایت فتح" رو دوباره ببینن و خون دل بخورن... داستان همون داستانه و جبهه همون جبهه ست...
در متن دلنوشته حامد زمانی که علاوه بر ارسال به رسانهها بخشی از آن در صفحات شخصی این خواننده نیز منتشر شده، آمده است:
«می خوام حرف بزنم اما نمیدونم به كی!! توی زمونه ی شونه خالی كردنا. همون كسی كه بهم یاد داد و اذن داد اینجوری بخونم و پای حرفم وایستم همونم بهم یاد داد كه حرف حق رو باید زد فقط دو تا گوش میخوام! دوتا همدرد! دو تا مرد! نه صدتا! نه صد هزارتا!
والله اون روزی كه شروع كردم و یه جوون یه لاقبای پاپتی بودم با هزارتا گناه هیچی نداشتم جز خودت، همینو داشتم و این چیز كمی نبود! امروز هزار بار همه چیزو مرور كردم! همه این پنج سالو، منی كه با خودت اومدم با خودتم جلو میرم، ننگه برام اگه دل خوش كنم به دوتا سایت و مجله و شبكه! برای این چیزا نیومدم پس اگه هیچكدوم اینا هم نباشه باز ادامه میدم! عقیده ام رو با این چیزا بدست نیوردم كه به خیال كسی با یه نظرسنجی خراب بشه!
نمونش همین پارسال:
پارسال هم با وجود این همه تیتراژ و آهنگ های موفق و تاثیرگذار وقتی حتی اسمم بین كاندیداها نبود! كلمه ای حرف زدم؟ نزدم! اما الان می گم چون اینجا دیگه مساله شخص و حامد زمانی و ... نیست، مساله اصلی اینه كه ما كی ایم؟ كجا وایسادیم؟ هدفمون چی بود؟ رسانه مون مال كیاس؟ و صدتا سوال دیگه... همیشه با خودم فکر میکردم چرا فلسفه هنر توی رسانه های ما مترادف با محبوبیت و مخاطب محوری صرفه، چرا از خیلی فاکتورها به نفع این محبوبیته کناره میگیریم!
واقعا الان برا من مساله است که چرا اسم و رسم خواننده و بازیگر و... اینقدر برامون مهم شده؟ چرا به سبک هنر مدرن خیلی راحت به سلبریتی گری تن دادیم، سلبریتی گری ای که کلا خودشو داره با فلسفه ش تعریف می کنه، این گزاره داره خودشو به ما و فرهنگمون تحمیل می کنه که "من سلبریتی ام، پس هستم"...! مگه ما حرف از هنر متعهد نمی زدیم؟ مگه ما محتوا محوری و جریان سازی فرهنگی رو دم ازش نمی زدیم؟ مگه بنا نبود از تز هنر برای هنر عبور کنیم؟ مگه...
الان که نگاه می کنیم گویا نه تنها این اتفاقات نیفتاده بلکه خیلی راحت داریم در قالب محبوبیت محوری و سلبریتی گرایی ادعای خنثی بودن هنر رو فریاد می کشیم... فریادی که صرفا شعاره و واقعیتش اینه که اصلا اینجوری نمی تونه باشه که هنر "جهت دار" نباشه. هنر جهت داره چون داره حرف میزنه، چون زنده س، چون داره حرکت میکنه... اصلا نمیتونه جهت نداشته باشه...
گناه تك تكتون گردن من اگر ذره ای نظرسنجی ها و تعداد رأی ها و فالورها برام مهم باشه! چه پارسال! چه امسال و چه صد سال دیگه! چه جشنواره موسیقی بظاهر فجر!! و چه جشنواره موسیقی بظاهر مقاومت! برای من یه چیز مهمه و همین باعث شده كه امروز به پشتوانه ی انقلابی كه سی و هفت سال ازش میگذره و خونها براش ریخته شده! فریاد بزنم! برای من یه چیز مهمه! و این همون چیزیه كه انگار برای خیلی ها مهم نیست! محتوا عقیده و جهاد در راه اون.
یه روزی برای ما عار و ننگ بود كه واردات موسیقی لس آنجلسی داشته باشیم، اما امروزه افتخارمون اینه كه موسیقی خودمان رو صادر كردیم به قلب لس انجلس! آیا فرقی هست بین آن موسیقی لس_آنجلسی و این موسیقی تهرانجلسی؟ تكلیفمون با ارشاد كه مشخصه! اما رسانه ملی! رسانه ای كه رسانه همه هستی! حتی اونی كه یك ماه پیش روی صندلی های من و تو نشسته بود و حالا روی صندلی های تو! آفرین! این خیلی خوبه! برای همه مادری! اما برای ما...!؟ !! این چه تعاملیه؟ كه روزهایی كه هیچكس جرأت خوندن از اصول انقلاب و اصول شهدا رو نداره، دهه فجر، روز قدس، جنگ غزه، انتخابات و ... و روزهایی كه همه آقایونی كه توی اعیاد و روزای گل و بلبل پیداشون می شه به خاطر ترس از ریزش مخاطب تو هفتا سوراخ قایم میشن نوبت استفاده از موسیقی ارزشی میشه! اما بعد از گذشت پنج سال! حتی یكبار در یكی از اعیاد، و برنامه های آنچنانی تان جایی ندارد؟ اینها بماند حتی در سریال ها و فیلم هایی كه مختص این ژانر است هم این موسیقی جایگاهی ندارد!؟ و اینجا هم اتفاقا چون بحث سریال است و تعداد مخاطب بالا بازهم نصیب این موسیقی جز "هیچ" نیست...
گفتم تكلیف ارشاد و مجله ها و روزنامه ها بماند كه هركدام از سلبریتی ها دهها بار از روی جلدی به جلد دیگر می روند و از سایتی به سایت دیگر! خیلی هایشان كه رادیو جوان را دارند، "من و تو" را دارند، "بی بی سی فارسی" و "جم تی وی" و كلیپ روی پی ام سی را دارند! ما چه كنیم كه فقط رسانه ی ملی را داریم و نداریم؟!
رسانه ملی تكلیف خودش را مشخص كند! آیا با هنر جهت دار موافق است یا با هنر خنثی و سكولار؟ هنری كه حتی اگر از وطن هم بخواند حتی اپسیلونی بوی آرمان انقلاب و شهدا را نمی دهد! اگر با هنر جهت دار موافق است پس بیاید جهت خودش را مشخص كند! اگر ما داریم اشتباه می كنیم پدرانه بیاید بگوید! اگر خط موسیقی ارزشی مشكل دارد پس چرا صداوسیما در مواقعی گذرا از آن حمایت می كند و اگر این گونه نیست چرا در بزنگاه های مهمی آنرا تنها می گذارد؟ بیاید بگوید بلد نیستی جوری حرف بزنی كه به هیچكس برنخورد و همه دوست داشته باشند! و اگر نه! اگر داعیه دار اسلام ناب محمدی (ص)، اسلام مستضعفین و پابرهنه های تاریخ است پس این رفتارها و این موضعها دیگر چیست!
بله رسانه ملی است! مال همه است! ولی آیا نمی بینید این همه مردمی رو كه توی هر شهر، توی هر اجرا همه رو با حضور و تكرار آهنگها شگفت زده می كنند؟ نمی بینید این همه مردمی كه عاشقانه طرفدار موسیقی انقلابی اند؟ نمی بینید اینهمه مردمی كه آزادانه اعلام می كنند از این موسیقی چه تاثیرها كه نگرفته اند! آقای رسانه ملی! ملاكتان چیست؟ قرار بود "من و تو" را از مردم بگیری و بجایش "من و تو" تحویلشان دهی! چرا خیلی چیزهایمان با آنور آبی ها یكی شده است؟ حتی بعضا آهنگهایمان! گزینه های توی نظرسنجی هایمان با آنها یك سمت و سو را دارد؟
اگر رسانه این روزها فقط دنبال فرم و مخاطب است! و در هنر همان سیاستی را دنبال می كند كه در فوتبال دنبال می كند كه این روزها حتی بین تیم های اروپایی هم نظرسنجی برگزار می كند پس در موسیقی هم همین سیاست را دنبال كند! و به گزینه هایش جاستین بی بر و لیدی گاگا را هم اضافه كند!
هیچكس منكر كار قوی و شاد و سرگرمی و دكور زیبا و حضور همه اقشار در رسانه ملی نیست! اما آیا ما یك دهم هنرمندان و جامعه ی مخاطب تلویزیون هم نیستیم؟ وقتی همه شبكه ها اختیار و عنان كار برای نظرسنجی یك سال كار رسانه را در اختیار یك برنامه قرار می دهند! وقتی این برنامه ادعا می كند كه كارشناس دارد و كار دقیق و كارشناسی شده است كه حتی از شبكه های پنج گانه هم نه! كه از شبكه های دیگر هم كاندید دارد! شما و كارشناس هایتان دو سال است نمی بینید این همه آهنگ و تیتراژ را؟ واقعا نمی بینید؟
من این حرفهایم را به كجا ببرم؟ به مسئولینی كه حتی بعد از پنج سال با هیچكدامشان حتی یكبار سر میزی ننشسته ام كه از من حتی احوالپرسی كنند كه در این پنج سال چه میكنی! به مسئولینی كه حتی شماره هیچكدامشان را نداشتم كه امروز با آنها حرف بزنم؟ از اولش خدا بود و شما ایستاده_ها... الان هم به شما حرفم را میزنم... از یک چیز توی این ماجرا می ترسم، اون اینکه در آستانه پایان دهه چهارم انقلاب، قرار بر این بشه که امروز شاگردان آوینی داغ توقیف "خنجر و شقایق" ها و ترشرویی مدعیان "سازندگی" در برابر "روایت فتح" رو دوباره ببینن و خون دل بخورن... داستان همون داستانه و جبهه همون جبهه ست...