شهدای ایران shohadayeiran.com

شما را به خدا کمکم کنید، بدبخت شدم، زندگی ام نابود شده است. نمی دانم چه کسانی «مرغ طلا» را دزدیده اند. آن مرغ همه سرمایه ام بود. سال های سال زحمت کشیدیم، تلاش کردیم و حتی ارثیه پدر و مادرمان را فروختیم اما همه را سر یک «مرغ» به باد دادیم...
شهدای ایران:پیرزن در حالی که به شدت اشک می ریخت، با کمک مددکار کلانتری روی صندلی نشست و در حالی که عنوان می کرد کاش به مسافرت نمی رفتم یا حداقل برای نگهداری از سرمایه ام فکر بهتری می کردم، به تشریح چگونگی وقوع این حادثه تلخ پرداخت. او که دیگر کمی آرام تر شده بود،  با گوشه چادر اشک های صورتش را پاک کرد و به کارشناس اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: خیلی وقت بود که به مسافرت نرفته بودیم؛ در این مدت فقط به فکر سر و سامان دادن به وضعیت و زندگی فرزندانمان بودیم تا این که وقتی کمی از مشکلات و درگیری های زندگی راحت شدیم، تصمیم گرفتیم چند روزی به مسافرت برویم .در این میان مهم ترین موضوعی که ذهنم را درگیر کرده بود و روحم را آزار می داد، این بود که «طلاهایم را کجا پنهان کنم!» بارها شنیده بودم که انسان نباید به کسی به همین راحتی اعتماد کند چرا که امکان دارد هر فردی وسوسه شود و با دیدن آن همه طلا به فکر «خیانت در امانت» بیفتد.
 به همین دلیل نیز از به امانت گذاشتن طلاها نزد دیگران منصرف شدم و حتی آن ها را به دخترم نسپردم. خیلی فکر کردم که مکانی را برای پنهان کردن طلاها از دست دزدان احتمالی بیابم چرا که طلاها تنها سرمایه و پس انداز زندگی ام بود ولی مکان درستی را پیدا نمی کردم تا این که فکری به ذهنم رسید و با طرح نقشه ای که کسی از آن خبر نداشت تصمیم گرفتم طلاها را در جایی بگذارم که عقل هیچ کس به آن نرسد. این نقشه را اجرا کردم و سپس لوازم قابل حمل دیگر مانند تلویزیون، جاروبرقی و... را به منزل دخترم بردم. رمز گاوصندوق را هم عوض کردم در حالی که شیء باارزشی داخل آن نبود و سپس با خیال راحت عازم سفر شدیم. اما چند روز بعد وقتی از مسافرت و تفریح به خانه بازگشتیم ناگهان دنیا روی سرم خراب شد. همه وسایل باقی مانده در منزل به هم ریخته بود و از دستبرد دزدان حکایت داشت. در این میان چون سارقان چیزی برای سرقت پیدا نکرده بودند، فقط مواد غذایی داخل یخچال را سرقت کرده بودند. وقتی در فریزر را باز کردم خانه دور سرم چرخید چرا که من طلاهایم را در یک کیسه پلاستیکی پیچیده و آن ها را داخل شکم یکی از مرغ های درون فریزر گذاشته بودم. حالا که با این نقشه آبکی، همه اموال و سرمایه ام را از دست داده ام نمی دانم در این شرایط اقتصادی چه کنم. کاش کمی بیشتر فکر می کردم و اموال باارزشم را...شایان ذکر است با تشکیل پرونده، شکایت این زن در دایره تجسس کلانتری سجاد مشهد مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

*خراسان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار