لابد میدانید که در تخریب شخصیت آیت الله کاشانی، ملیگرایان یعنی اصلاحطلبان آن دوران نقش اساسی بر عهده داشتند. مانند حوادث دورانهای بعدی... و مدعیان مصلح بودن که مفسد بودند، آیت الله هاشمی رفسنجانی را نخست عالیجناب سرخ پوش نامیدند و سپس کردند آنچه را که نمیبایست.
به گزارش شهدای ایران، آیت الله سیدهادی خسروشاهی، پژوهشگر و محقق پیشکسوت تاریخ معاصر طی یادداشتی که در اختیار نسیم آنلاین، قرار داد به نقد سخنان صادق زیبا کلام پیرامون نهضت نفت پرداخت.
متن یادداشت این استاد تاریخ معاصر به شرح زیر است:
دوست عزیز آقای دکتر صادق زیباکلام، هرچندی یکبار که به بهانهای نامی از کودتای 28 مرداد به میان میآید، گریزی هم به صحرای کربلای تهران میزند و با کنایه أبلغ من التصریح به عوامل کودتا اشاره میکند و البته برای ایشان فرقی هم نمیکند که یاد آورنده حادثه کیست و چه هدفی دارد؟ ایرانی ملیگرا است یا یک امریکایی جدید الحدوث که میخواهد رئیس جمهور بشود؟ در واقع آنچه که برای ایشان مطرح است اینست که: اصلاً کودتای 28 مرداد چگونه اتفاق افتاد؟ و از نظر ایشان قضیه اینطور نبوده که صبح روز 28 مرداد، گروه قلیلی در جنوب شهر جاویدشاهگویان به مرکز شهر بیایند و به تدریج جمعیت آنها افزون گردد و به چندین هزار نفر برسد که بعد هم همه جا را میگیرند! و کودتا انجام میشود!
ایشان شاید برای چندمین بار، که دیدهام، از خود! میپرسد: «یک سئوال خیلی ساده که در این 62 سال از خودمان نپرسیدهایم این است که طرفداران دکتر مصدق که از ساعات ابتدایی صبح که میدیدند دارد کودتا میشود، کجا بودند؟ آیت الله کاشانی که میگوید به دکتر مصدق نامه نوشته و به او هشدار داده که سرلشکر زاهدی دارد اقدام به کودتا میکند، خود چرا اقدامی برای جلوگیری از کودتا نکرد؟... طرفداران مصدق و آیت الله کاشانی و نواب صفوی کجا بودند؟ خود نواب صفوی کجا بود؟ مجاهدین اسلام کجا بودند و غیره و ملیگرایان کجا بودند؟... الخ!
* گویا آقای زیباکلام نمی دانند در دوران مصدق بر پایه گزاران نهضت ملی چه گذشت!
ظاهراً آقای دکتر زیباکلام، در برهۀ کودتای 28 مرداد هم هنوز در حال و هوای آغاز نهضت و همکاری مشترک آیت الله کاشانی، دکتر مصدق، فدائیان اسلام، جبهه ملی و مجاهدین اسلام و غیره است و گویا نمیدانند که قبل از آغاز کودتا در 28 ماه حکومت آقای مصدق ـ که او را پیشوا مینامیدند ـ بر همکاران و پایهگزاران اصلی و اصیل نهضت چه گذشته بود؟
من به این نکات فقط اشاره میکنم و اگر آقای زیباکلام علاقه دارند، میتوانیم که قلیل باقیماندگان آن دوران را دور هم جمع کنیم و قضیه را منصفانه و عادلانه بررسی کنیم.
اما اشارات!... بعد از ملی شدن صنعت نفت و برگزاری انتخابات آزاد و به روی کار آمدن جبهه ملی که به قول آیت الله طالقانی در سخنرانی «احمدآباد» با اقدامات و «مبارزه مسلحانه انقلابی» فدائیان اسلام، با برداشت مانع اول و دوم ـ ژنرال رزم آرا و عبدالحسین هژیر ـ تحقق یافت، کمکم دوستان جبهه ملی به تمامتخواهی پرداخته و عناصر اصلی تشکیل دهنده نهضت را ظالمانه و ناجوانمردانه کنار گذاشتند و ظاهراً فراموش کردند که اگر فتاوی آیت الله کاشانی نبود نه «بانک ایران و انگلیس» در تهران تعطیل میشد و نه ماجرای پرشکوه قیام 30 تیر به وجود میآمد و نه مجلسیان قانون ملی شدن صنعت نفت را امضا میکردند! و نه... و نه...
... بعد پیشوا، مجلس را که مدعی شده بود با او همآهنگ نیست، منحله اعلام نمود! و سپس رفراندوم بیثمری که اغلب اعضای جبهه ملی مخالف آن بودند، برگزار کرد و در پاسخ انتقاد آقای دکتر سنجابی فرمود: «مگر امروز جنابعالی چرس مصرف کردهاید؟» ـ رجوع کنید به کتاب خاطرات دکتر سنجابی ـ و آقای خلیل ملکی هم که از این امر ناراحت بود و پیشنهادهای وی مقبول پیشوا واقع نگردیده بود، گفت: «آقای دهتر ـ با تلفظ ترکی ما ـ این راهی که جنابعالی میروید به ترکستان هم نیست بلکه به جهنمستان است ولی ما تا آنجا هم با شما میآییم» ـ رجوع کنید به خاطرات و مجموعه نامههای خلیل ملکی ـ.
* رهبران جبهه ملی همراه "پیشوا" فرار را بر قرار ترجیح دادند
سئوال میفرمایید: جبهه ملی کجا بود؟ خوب رهبران آنها که همراه پیشوا «فرار» را بر «قرار» ترجیح دادند... پیشوا هم نه خود اعلامیهای داد که مردم را به خیابانها بکشد و نه اجازه داد کسی در رادیو مردم 30 تیر را دعوت به قیام کند و نه حتی به حزب توده رخصت داد که به مقابله برخیزد، و به گفتههای دکتر کیانوری ـ دبیر کل حزب توده ـ به اینجانب ـ پس از پیروزی انقلاب اسلامی ـ پیشوا در پاسخ درخواست حزب گفته بودند که صلاح نیست! خونریزی میشود! و کیانوری البته اضافه کرد که به دستور آقای دکتر مصدق روز قبل از کودتا، سیصد نفر از کادرهای حزبی به علت تظاهرات خیابانی روز قبل، بازداشت شده بودند! و بعضی از اعضای حزب توده و از جمله احمد منزوی، بعدها به اینجانب گفتند که: ما در خانههای خود، منتظر دستور حزب بودیم که به خیابانها بیاییم ولی دستوری نرسید!...
می فرمایید: آیت الله کاشانی چرا اقدام نکرد؟ نه برادر!، شما واقعاً فکر میکنید که آیت الله کاشانی میتوانست کاری انجام دهد و نکرد؟ واقعیت امر اینست که پیشوا که در پاسخ هشدار ایشان مرقوم داشت: «مستظهر به پشتیبانی ملت است» ـ و این حرف را به دکتر سنجابی و بقیه هم که مخالف انحلال مجلس بودند، گفته بود که نگران نباشید، مردم با ما هستند!! و ارتش هم در اختیار ما است و شاه هم جرئت نمیکند مرا «عزل» کند ـ زمینهای برای اقدام ایشان نگذاشته بود...
* ملی گرایان، یعنی اصلاح طلبان زمان مصدق در خانه نشینی کاشانی نقش اساسی داشتند
آیت الله کاشانی توسط عناصر و اعضای وابسته به پیشوا و روزنامههای ملیگرا، خانهنشین شده بود... یعنی: آیت اللهی که در قیام مردم عراق اسلحه به دست گرفته و با نیروهای اشغالگر انگلیسی، مسلحانه جنگیده و سپس از طرف آنها محکوم به اعدام شده و به ایران فرار کرده بود، اکنون شده بود: «جاسوس انگلیس»! ... و میدانیم که این مرد، نخست جاسوس آلمان هیتلری بود! و به همین جرم! دستگیر و تبعید شده بود و بعد در جریان ترور شاه توسط ناصر میرفخرایی خبرنگار روزنامه پرچم اسلام، متهم به نقش داشتن در ترور شاه شد و توسط سرتیپ دفتری! ـ قوم و خویش جناب پیشوا که چند روز قبل از کودتا هم توسط خود پیشوا رئیس کل شهربانی کشور شده بود و در کودتا شرکت مستقیم داشت ـ دستگیر و به لبنان تبعید شد... و بعد هم توسط روزینامهنگاران: پرخاش، شورش، جبهه و غیرهم! جاسوس انگلیس نام گرفت و در عکسها و کاریکاتورهای شرمآور، عمامه او را با پرچم انگلیس! چاپ کردند و بعد... خوب بفرمایید این آیت الله چه کاری میتوانست بکند و نکرد؟ من در همان دوران، روزی با مرحوم علی حجتی کرمانی، که از قم آمده بودیم، به قصد دیدار ایشان به پامنار رفتیم... ایشان عازم مسجد بود برای نماز جماعت! و ما هم همراه ایشان رفتیم؛ در مسجد فقط سه نفر حضور داشتند و من و آقای حجتی هم بر آنها اضافه شدیم!... ـ یعنی فقط 5 نفر! ـ.
آیا این آیت الله کاشانی میتوانست مانند 30 تیر کفن بپوشد و مردم را به قیام و حضور در خیابانها دعوت کند؟ انصاف هم خوب چیزی است و لابد میدانید که در تخریب شخصیت ایشان، ملیگرایان یعنی اصلاحطلبان آن دوران نقش اساسی بر عهده داشتند. مانند حوادث دورانهای بعدی... و مدعیان مصلح بودن که مفسد بودند، آیت الله هاشمی رفسنجانی را نخست عالیجناب سرخ پوش نامیدند و سپس کردند آنچه را که نمیبایست...
راستی! از آیت الله کاشانی، سهمی هم باید به امریکا میرسید که دوستان ملیگرا با ترجمه کتاب «کودتا»ی یک روزنامهنگار مجهولالهویه امریکایی ـ و چاپ چندده نوبتی آن ـ آن را هم رقم زده و اعلام فرمودند که گویا امریکا مبلغ ده هزار دلار، توسط احمد آرامش، به آیت الله ارسال داشته که در کودتا شرکت کند! و البته همانها خودشان هم نوشته اند که نمیدانیم این پول به دست آیت الله رسیده یا نه؟... ولی دوستان ما در ایران اصرار دارند که بلی! آیت الله ده هزار دلار (یعنی 70 هزار تومان) گرفته اند تا در پیروزی کودتا سهیم شوند... و بدین ترتیب سهمی هم در جاسوسی امریکا، نصیب ایشان گردید!...
* فداییان اسلام، گارد ضربت جبهه ملی بودند
اما به دوست محترم بگویم که شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام کجا بودند؟ نواب صفوی که به اعتراف همگان نقش اصلی را در به پیروزی رساندن جبهه ملی در انتخابات به عهده داشت و به قول مرحوم مهندس سحابی، گارد ضربت جبهه ملی بودند و اگر آنها به میدان نمیآمدند، جبهه ملی به روی کار نمیآمد ـ رجوع کنید به خاطرات شادروان مهندس عزت الله سحابی ـ به اتهام تحریک مردم برای تخریب یک مشروب فروشی در شمال کشور در دوران قبل! دستگیر و به زندان دوستان رفت! و این زندانی شدن توسط دوستان ملیگرا، علیرغم همۀ وساطتها، توسط آقای امیر علائی وزیر کشور پیشوا، 22 ماه تمام ادامه یافت ـ یعنی 22 ماه از مجموع حکومت 28 ماهۀ پیشوا ـ و سپس گروه 70 نفری فدائیان اسلام هم که به عنوان اعتراض به این ظلم آشکار، در زندان تحصن کرده بودند، توسط پلیس ملی گرا! مضروب و بازداشت شدند و همگی به زندان رفتند و در یک محاکمه استالینی دسته جمعی، به 6 ماه زندان محکوم شدند! ـ مراجعه شود به خاطرات شهید مهدی عراقی که خود جزء آن 70 نفر بود ـ پس ملاحظه میفرمایید که فدائیان اسلام کجا بودند؟ البته از حسن تصادف، شهید نواب صفوی سه ماه قبل از وقوع کودتا از زندان آزاد شد و همزمان دعوتی از شهید سید قطب به ایشان سید که درمؤتمر قدس برای آزادی قدس، در عمان شرکت کنند و نواب که عاشق مسئله فلسطین بود، رهسپار عراق شد و از آنجا به اردن رفت و پس از پایان کنفرانس، باز به دعوت شهید سید قطب به مصر رفت و میهمان اخوان المسلمین گردید و سپس به لبنان و سوریه سفر کرد و در بازگشت وقتی درعراق بود، کودتا شد!
البته این موجب خوشوقتی است وگرنه اگر شهید نواب در آن برهه، در ایران بود، اکنون سهمی هم از پیروزی کودتا نصیب ایشان میگردید... و البته ایشان پس از مراجعت به ایران نخستین اعلامیه را بر ضد روش رژیم کودتا منتشر ساخت و سپس در جلسهای مشترک در منزل آیت الله زنجانی که حقیر هم به طور اتفاقی به آنجا رفته بودم، آمادگی فدائیان اسلام برای همکاری یا «نهضت مقاومت ملی» بر ضد رژیم کودتا را اعلام کرد ـ مراجعه کنید به خاطرات شادروان مهندس سحابی ـ بدین ترتیب باید روشن شده باشد که نواب صفوی کجا بود و فدائیان اسلام چرا نتوانستند قیام کنند.
راستی! پرسیدید که آیت الله کاشانی کجا بود؟ باید بگویم که آیت الله کاشانی، همانجا بود که پیشوا میخواست: محله پامنار، منزل مسکونی... و در همین منزل مسکونی هم که همه ساله روضه برگزار میشد، شبی مردم عادی مورد هجوم و حمله عناصر خودسر! با لباس شخصی! به طور خودجوش! ـ یا به تحریک پان ایرانیستهای هوادار جناب پیشوا ـ قرار گرفتند و یا سنگ و آجر و چماق، مردم را در بیت ایشان مضروب و مجروح ساختند و یکی نفر هم به نام حدادزاده به قتل رسید، البته بعضی از عناصر لباس شخصی! خودسر! خودجوش، دستگیر و بازجویی شدند ولی هیچوقت محاکمه نشوند ـ مراجعه کنید به اسناد مربوطه در مرکز اسناد انقلاب اسلامی با دستخطها و یادداشتهای دوستان و از جمله شادروان داریوش فروهر ـ ...
آیا باز هم بگویم استاد؟
* حیف نبود بازیگر فیلم "اژدها" بشوید و شهادت دروغ بدهید؟
در خاتمه باید یادآور شوم که من با بیشتر نوشتههای شما، آشنا هستم و منهای بعضی مسائل مانند دفاع از رضاخان و امثال آن! شاید با شما هم عقیده باشم، ولی حیف نبود که آخر کار!، «بازیگر» فیلم «اژدها» بشوید و به دروغ شهادتی بدهید که خود میدانستید دروغ است و اکنون هم احساس گناه میکنید؟ به نظر من که کار درستی نبود: و الله العالم.
یادم آمد که وقتی شیخ محمدباقر کمرهای با سید علی اکبر برقعی قمی ـ هر دو روحانی ـ در فستیوال صلح بخارست به دعوت حزب توده، شرکت کردند ـ و آنجا حرکات موزون دختران کمونیست را که گویا هُنَّ کالخُمُر!، بودند ـ به طور مشروع! به تماشا نشستند. پس از مراجعت مورد انتقاد بعضیها قرارگرفتند و جریده ای نوشته بود:
جناب شیخ شنیدهام کشیش دیر شدی! خوشا به حالت عجب عاقبت بخیر شدی.
... من فکر میکنم که زیادنویسی و اصرار بر حضور همیشگی در صحنه! موجب این عوارض میگردد.
متن یادداشت این استاد تاریخ معاصر به شرح زیر است:
دوست عزیز آقای دکتر صادق زیباکلام، هرچندی یکبار که به بهانهای نامی از کودتای 28 مرداد به میان میآید، گریزی هم به صحرای کربلای تهران میزند و با کنایه أبلغ من التصریح به عوامل کودتا اشاره میکند و البته برای ایشان فرقی هم نمیکند که یاد آورنده حادثه کیست و چه هدفی دارد؟ ایرانی ملیگرا است یا یک امریکایی جدید الحدوث که میخواهد رئیس جمهور بشود؟ در واقع آنچه که برای ایشان مطرح است اینست که: اصلاً کودتای 28 مرداد چگونه اتفاق افتاد؟ و از نظر ایشان قضیه اینطور نبوده که صبح روز 28 مرداد، گروه قلیلی در جنوب شهر جاویدشاهگویان به مرکز شهر بیایند و به تدریج جمعیت آنها افزون گردد و به چندین هزار نفر برسد که بعد هم همه جا را میگیرند! و کودتا انجام میشود!
ایشان شاید برای چندمین بار، که دیدهام، از خود! میپرسد: «یک سئوال خیلی ساده که در این 62 سال از خودمان نپرسیدهایم این است که طرفداران دکتر مصدق که از ساعات ابتدایی صبح که میدیدند دارد کودتا میشود، کجا بودند؟ آیت الله کاشانی که میگوید به دکتر مصدق نامه نوشته و به او هشدار داده که سرلشکر زاهدی دارد اقدام به کودتا میکند، خود چرا اقدامی برای جلوگیری از کودتا نکرد؟... طرفداران مصدق و آیت الله کاشانی و نواب صفوی کجا بودند؟ خود نواب صفوی کجا بود؟ مجاهدین اسلام کجا بودند و غیره و ملیگرایان کجا بودند؟... الخ!
* گویا آقای زیباکلام نمی دانند در دوران مصدق بر پایه گزاران نهضت ملی چه گذشت!
ظاهراً آقای دکتر زیباکلام، در برهۀ کودتای 28 مرداد هم هنوز در حال و هوای آغاز نهضت و همکاری مشترک آیت الله کاشانی، دکتر مصدق، فدائیان اسلام، جبهه ملی و مجاهدین اسلام و غیره است و گویا نمیدانند که قبل از آغاز کودتا در 28 ماه حکومت آقای مصدق ـ که او را پیشوا مینامیدند ـ بر همکاران و پایهگزاران اصلی و اصیل نهضت چه گذشته بود؟
من به این نکات فقط اشاره میکنم و اگر آقای زیباکلام علاقه دارند، میتوانیم که قلیل باقیماندگان آن دوران را دور هم جمع کنیم و قضیه را منصفانه و عادلانه بررسی کنیم.
اما اشارات!... بعد از ملی شدن صنعت نفت و برگزاری انتخابات آزاد و به روی کار آمدن جبهه ملی که به قول آیت الله طالقانی در سخنرانی «احمدآباد» با اقدامات و «مبارزه مسلحانه انقلابی» فدائیان اسلام، با برداشت مانع اول و دوم ـ ژنرال رزم آرا و عبدالحسین هژیر ـ تحقق یافت، کمکم دوستان جبهه ملی به تمامتخواهی پرداخته و عناصر اصلی تشکیل دهنده نهضت را ظالمانه و ناجوانمردانه کنار گذاشتند و ظاهراً فراموش کردند که اگر فتاوی آیت الله کاشانی نبود نه «بانک ایران و انگلیس» در تهران تعطیل میشد و نه ماجرای پرشکوه قیام 30 تیر به وجود میآمد و نه مجلسیان قانون ملی شدن صنعت نفت را امضا میکردند! و نه... و نه...
... بعد پیشوا، مجلس را که مدعی شده بود با او همآهنگ نیست، منحله اعلام نمود! و سپس رفراندوم بیثمری که اغلب اعضای جبهه ملی مخالف آن بودند، برگزار کرد و در پاسخ انتقاد آقای دکتر سنجابی فرمود: «مگر امروز جنابعالی چرس مصرف کردهاید؟» ـ رجوع کنید به کتاب خاطرات دکتر سنجابی ـ و آقای خلیل ملکی هم که از این امر ناراحت بود و پیشنهادهای وی مقبول پیشوا واقع نگردیده بود، گفت: «آقای دهتر ـ با تلفظ ترکی ما ـ این راهی که جنابعالی میروید به ترکستان هم نیست بلکه به جهنمستان است ولی ما تا آنجا هم با شما میآییم» ـ رجوع کنید به خاطرات و مجموعه نامههای خلیل ملکی ـ.
* رهبران جبهه ملی همراه "پیشوا" فرار را بر قرار ترجیح دادند
سئوال میفرمایید: جبهه ملی کجا بود؟ خوب رهبران آنها که همراه پیشوا «فرار» را بر «قرار» ترجیح دادند... پیشوا هم نه خود اعلامیهای داد که مردم را به خیابانها بکشد و نه اجازه داد کسی در رادیو مردم 30 تیر را دعوت به قیام کند و نه حتی به حزب توده رخصت داد که به مقابله برخیزد، و به گفتههای دکتر کیانوری ـ دبیر کل حزب توده ـ به اینجانب ـ پس از پیروزی انقلاب اسلامی ـ پیشوا در پاسخ درخواست حزب گفته بودند که صلاح نیست! خونریزی میشود! و کیانوری البته اضافه کرد که به دستور آقای دکتر مصدق روز قبل از کودتا، سیصد نفر از کادرهای حزبی به علت تظاهرات خیابانی روز قبل، بازداشت شده بودند! و بعضی از اعضای حزب توده و از جمله احمد منزوی، بعدها به اینجانب گفتند که: ما در خانههای خود، منتظر دستور حزب بودیم که به خیابانها بیاییم ولی دستوری نرسید!...
می فرمایید: آیت الله کاشانی چرا اقدام نکرد؟ نه برادر!، شما واقعاً فکر میکنید که آیت الله کاشانی میتوانست کاری انجام دهد و نکرد؟ واقعیت امر اینست که پیشوا که در پاسخ هشدار ایشان مرقوم داشت: «مستظهر به پشتیبانی ملت است» ـ و این حرف را به دکتر سنجابی و بقیه هم که مخالف انحلال مجلس بودند، گفته بود که نگران نباشید، مردم با ما هستند!! و ارتش هم در اختیار ما است و شاه هم جرئت نمیکند مرا «عزل» کند ـ زمینهای برای اقدام ایشان نگذاشته بود...
* ملی گرایان، یعنی اصلاح طلبان زمان مصدق در خانه نشینی کاشانی نقش اساسی داشتند
آیت الله کاشانی توسط عناصر و اعضای وابسته به پیشوا و روزنامههای ملیگرا، خانهنشین شده بود... یعنی: آیت اللهی که در قیام مردم عراق اسلحه به دست گرفته و با نیروهای اشغالگر انگلیسی، مسلحانه جنگیده و سپس از طرف آنها محکوم به اعدام شده و به ایران فرار کرده بود، اکنون شده بود: «جاسوس انگلیس»! ... و میدانیم که این مرد، نخست جاسوس آلمان هیتلری بود! و به همین جرم! دستگیر و تبعید شده بود و بعد در جریان ترور شاه توسط ناصر میرفخرایی خبرنگار روزنامه پرچم اسلام، متهم به نقش داشتن در ترور شاه شد و توسط سرتیپ دفتری! ـ قوم و خویش جناب پیشوا که چند روز قبل از کودتا هم توسط خود پیشوا رئیس کل شهربانی کشور شده بود و در کودتا شرکت مستقیم داشت ـ دستگیر و به لبنان تبعید شد... و بعد هم توسط روزینامهنگاران: پرخاش، شورش، جبهه و غیرهم! جاسوس انگلیس نام گرفت و در عکسها و کاریکاتورهای شرمآور، عمامه او را با پرچم انگلیس! چاپ کردند و بعد... خوب بفرمایید این آیت الله چه کاری میتوانست بکند و نکرد؟ من در همان دوران، روزی با مرحوم علی حجتی کرمانی، که از قم آمده بودیم، به قصد دیدار ایشان به پامنار رفتیم... ایشان عازم مسجد بود برای نماز جماعت! و ما هم همراه ایشان رفتیم؛ در مسجد فقط سه نفر حضور داشتند و من و آقای حجتی هم بر آنها اضافه شدیم!... ـ یعنی فقط 5 نفر! ـ.
آیا این آیت الله کاشانی میتوانست مانند 30 تیر کفن بپوشد و مردم را به قیام و حضور در خیابانها دعوت کند؟ انصاف هم خوب چیزی است و لابد میدانید که در تخریب شخصیت ایشان، ملیگرایان یعنی اصلاحطلبان آن دوران نقش اساسی بر عهده داشتند. مانند حوادث دورانهای بعدی... و مدعیان مصلح بودن که مفسد بودند، آیت الله هاشمی رفسنجانی را نخست عالیجناب سرخ پوش نامیدند و سپس کردند آنچه را که نمیبایست...
راستی! از آیت الله کاشانی، سهمی هم باید به امریکا میرسید که دوستان ملیگرا با ترجمه کتاب «کودتا»ی یک روزنامهنگار مجهولالهویه امریکایی ـ و چاپ چندده نوبتی آن ـ آن را هم رقم زده و اعلام فرمودند که گویا امریکا مبلغ ده هزار دلار، توسط احمد آرامش، به آیت الله ارسال داشته که در کودتا شرکت کند! و البته همانها خودشان هم نوشته اند که نمیدانیم این پول به دست آیت الله رسیده یا نه؟... ولی دوستان ما در ایران اصرار دارند که بلی! آیت الله ده هزار دلار (یعنی 70 هزار تومان) گرفته اند تا در پیروزی کودتا سهیم شوند... و بدین ترتیب سهمی هم در جاسوسی امریکا، نصیب ایشان گردید!...
* فداییان اسلام، گارد ضربت جبهه ملی بودند
اما به دوست محترم بگویم که شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام کجا بودند؟ نواب صفوی که به اعتراف همگان نقش اصلی را در به پیروزی رساندن جبهه ملی در انتخابات به عهده داشت و به قول مرحوم مهندس سحابی، گارد ضربت جبهه ملی بودند و اگر آنها به میدان نمیآمدند، جبهه ملی به روی کار نمیآمد ـ رجوع کنید به خاطرات شادروان مهندس عزت الله سحابی ـ به اتهام تحریک مردم برای تخریب یک مشروب فروشی در شمال کشور در دوران قبل! دستگیر و به زندان دوستان رفت! و این زندانی شدن توسط دوستان ملیگرا، علیرغم همۀ وساطتها، توسط آقای امیر علائی وزیر کشور پیشوا، 22 ماه تمام ادامه یافت ـ یعنی 22 ماه از مجموع حکومت 28 ماهۀ پیشوا ـ و سپس گروه 70 نفری فدائیان اسلام هم که به عنوان اعتراض به این ظلم آشکار، در زندان تحصن کرده بودند، توسط پلیس ملی گرا! مضروب و بازداشت شدند و همگی به زندان رفتند و در یک محاکمه استالینی دسته جمعی، به 6 ماه زندان محکوم شدند! ـ مراجعه شود به خاطرات شهید مهدی عراقی که خود جزء آن 70 نفر بود ـ پس ملاحظه میفرمایید که فدائیان اسلام کجا بودند؟ البته از حسن تصادف، شهید نواب صفوی سه ماه قبل از وقوع کودتا از زندان آزاد شد و همزمان دعوتی از شهید سید قطب به ایشان سید که درمؤتمر قدس برای آزادی قدس، در عمان شرکت کنند و نواب که عاشق مسئله فلسطین بود، رهسپار عراق شد و از آنجا به اردن رفت و پس از پایان کنفرانس، باز به دعوت شهید سید قطب به مصر رفت و میهمان اخوان المسلمین گردید و سپس به لبنان و سوریه سفر کرد و در بازگشت وقتی درعراق بود، کودتا شد!
البته این موجب خوشوقتی است وگرنه اگر شهید نواب در آن برهه، در ایران بود، اکنون سهمی هم از پیروزی کودتا نصیب ایشان میگردید... و البته ایشان پس از مراجعت به ایران نخستین اعلامیه را بر ضد روش رژیم کودتا منتشر ساخت و سپس در جلسهای مشترک در منزل آیت الله زنجانی که حقیر هم به طور اتفاقی به آنجا رفته بودم، آمادگی فدائیان اسلام برای همکاری یا «نهضت مقاومت ملی» بر ضد رژیم کودتا را اعلام کرد ـ مراجعه کنید به خاطرات شادروان مهندس سحابی ـ بدین ترتیب باید روشن شده باشد که نواب صفوی کجا بود و فدائیان اسلام چرا نتوانستند قیام کنند.
راستی! پرسیدید که آیت الله کاشانی کجا بود؟ باید بگویم که آیت الله کاشانی، همانجا بود که پیشوا میخواست: محله پامنار، منزل مسکونی... و در همین منزل مسکونی هم که همه ساله روضه برگزار میشد، شبی مردم عادی مورد هجوم و حمله عناصر خودسر! با لباس شخصی! به طور خودجوش! ـ یا به تحریک پان ایرانیستهای هوادار جناب پیشوا ـ قرار گرفتند و یا سنگ و آجر و چماق، مردم را در بیت ایشان مضروب و مجروح ساختند و یکی نفر هم به نام حدادزاده به قتل رسید، البته بعضی از عناصر لباس شخصی! خودسر! خودجوش، دستگیر و بازجویی شدند ولی هیچوقت محاکمه نشوند ـ مراجعه کنید به اسناد مربوطه در مرکز اسناد انقلاب اسلامی با دستخطها و یادداشتهای دوستان و از جمله شادروان داریوش فروهر ـ ...
آیا باز هم بگویم استاد؟
* حیف نبود بازیگر فیلم "اژدها" بشوید و شهادت دروغ بدهید؟
در خاتمه باید یادآور شوم که من با بیشتر نوشتههای شما، آشنا هستم و منهای بعضی مسائل مانند دفاع از رضاخان و امثال آن! شاید با شما هم عقیده باشم، ولی حیف نبود که آخر کار!، «بازیگر» فیلم «اژدها» بشوید و به دروغ شهادتی بدهید که خود میدانستید دروغ است و اکنون هم احساس گناه میکنید؟ به نظر من که کار درستی نبود: و الله العالم.
یادم آمد که وقتی شیخ محمدباقر کمرهای با سید علی اکبر برقعی قمی ـ هر دو روحانی ـ در فستیوال صلح بخارست به دعوت حزب توده، شرکت کردند ـ و آنجا حرکات موزون دختران کمونیست را که گویا هُنَّ کالخُمُر!، بودند ـ به طور مشروع! به تماشا نشستند. پس از مراجعت مورد انتقاد بعضیها قرارگرفتند و جریده ای نوشته بود:
جناب شیخ شنیدهام کشیش دیر شدی! خوشا به حالت عجب عاقبت بخیر شدی.
... من فکر میکنم که زیادنویسی و اصرار بر حضور همیشگی در صحنه! موجب این عوارض میگردد.