شهدای ایران: "محمد باقر غلامپور" از دانشجویان افغانستانی دانشگاه شهید بهشتی تهران در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داده، به نقد سریالی با نام "شیوع" که به تازگی از شبکه یک سیما به روی آنتن رفته است پرداخت. "شیوع" سریالی امنیتی پلیسی است که به حملات زیستی به کشور از سوی کشور همسایه یعنی افغانستان و واکنش دستگاههای امنیتی اشاره دارد. غلامپور در این یادداشت آورده است:
دوباره صدای لبیک یا زینب(س) میآید. چه خبر است. نگاهی میکنم به بیرون از پنجره، درست حدس زدم از عکسهای شهدا مشخص است که بچههای افغانستانی فاطمیون هستند. همنوا میشوم. لبیک و یا زینب(س) میگویم، هر چند وقت یکبار که بدنهای مطهر شهدا را در حال تشییع میبینم حس عجیبی پیدا میکنم. با خود میگویم اینها را باور کنم یا سریالهای شیوع و چهارخونه و... را.
ماجرا آنقدر هم پیچیده نیست. ما به ناچار خانه و کاشانه خود را رها کردیم و به ایران اسلامی پناه آوردیم و به آرمان نبود مرز برای مسلمین ایمان داریم. در آغاز برادر بودیم بعد افغان و بعد اتباع بیگانه...
جنگ که در ایران شروع شد، جنگیدیم. نیاز به آبادانی بود، ساختیم اما رنجیدیم، تحقیر شدیم و اخراج شدیم.
ایران این روزها در کوران انتخابات است و خبرها و رسانهها حول آن میچرخد. در این شبها که صدا و سیما درگیر انتخابات است سریالی شروع به پخش شده که قبل از پخش نیز جنجالی بود و مدیران رسانه ملی از عدم اختصاص آنتن به آن حرف میزدند. سریالی بنام "شیوع" به کارگردانی محمود معظمی که خلاصه آن حمله بیولوژیکی طراحی شده توسط آمریکا از مسیر یکی از کشورهای همسایه یعنی کشور ما به ایران است. این مسئله با هوشیاری یک پزشک جوان آشکار میشود و باعث میشود که سازمان پدافند غیرعامل کشور ضمن ورود به ماجرا ابتکار عمل را به دست بگیرد.
این سریال در همان اول کار تیر آخر را شلیک میکند. در همان ابتدا و قسمت اول با توهین و تحقیر فرد افغانستانی شروع میشود و با نشان دادن فردی عقب مانده از مدنیت و فرهنگ به قدری که نمیداند هنگام عطسه و سرفه بایستی جلوی دهان خودش را بگیرد و نهایتا با جمله شاگرد راننده (حالم رو بهم زدی) پایان میپذیرد. چه پارادوکس بزرگی؛ پیش خود حساب میکنم؛ دو دو تا چهارتا نمیشود. مگر میشود کسانی که در دوران دفاع مقدس همسنگر و خون شریک شهدا و رزمندگان ایرانی بودند و حالا بعد از سی سال در دفاع از حرم نیز همان حماسهها را تکرار میکنند مسئول انتقال بیماری به کشور و ابزار دست دشمن و بیگانگان باشند؟! یاد آن مداحی معروف شهدا شرمندهایم میافتم. پیش خود میگویم اگر این سریال را خانواده شهدای افغانستانی ببینند دلشان نمیشکند؟! نمیدانم فردا برادر و یا فرزند شهید در مدرسه مورد تمسخر قرار میگیرد یا نه؟!
آیا واقعا آرمانگرایی تمام شده و متعلق به سی سال قبل بود؟! ناگهان به ذهنم ضربهای میخورد پس این شهدا که هستند از کجا هستند چرا شهید شدند؟! نه هنوز هم آرمانگرایی وجود دارد فقط باید آن را از اهلش انتظار داشت. دیگر از فیلمسازان و هنرمندان انتظار ساخت فیلمهای ارزشی نمیتوان داشت. همه غرق در یک تجدد هستند که فکر میکنند باید گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. امسال سهم مهاجرین از جشنواره فجر و صدا و سیمای ایران تکمیل شد. هر کدام به نوعی بغض خود را نشان دادند و چه کسی بهتر از مهاجرین که نه تریبونی برای گفتن دارند و نه عرصهای برای عرض اندام، اما مرد عمل هستند. صداقت و برادری خود را همیشه در عمل نه تریبون ثابت کردهاند. خوب است مسئولین ارزشی ایران فکری به حال این آشفته بازار کنند تا تجدد خواهان بیش از این لطمه بر پیکرهی نحیف مهاجران و افغانستانیها وارد نکردهاند.
دوباره صدای لبیک یا زینب(س) میآید. چه خبر است. نگاهی میکنم به بیرون از پنجره، درست حدس زدم از عکسهای شهدا مشخص است که بچههای افغانستانی فاطمیون هستند. همنوا میشوم. لبیک و یا زینب(س) میگویم، هر چند وقت یکبار که بدنهای مطهر شهدا را در حال تشییع میبینم حس عجیبی پیدا میکنم. با خود میگویم اینها را باور کنم یا سریالهای شیوع و چهارخونه و... را.
ماجرا آنقدر هم پیچیده نیست. ما به ناچار خانه و کاشانه خود را رها کردیم و به ایران اسلامی پناه آوردیم و به آرمان نبود مرز برای مسلمین ایمان داریم. در آغاز برادر بودیم بعد افغان و بعد اتباع بیگانه...
جنگ که در ایران شروع شد، جنگیدیم. نیاز به آبادانی بود، ساختیم اما رنجیدیم، تحقیر شدیم و اخراج شدیم.
ایران این روزها در کوران انتخابات است و خبرها و رسانهها حول آن میچرخد. در این شبها که صدا و سیما درگیر انتخابات است سریالی شروع به پخش شده که قبل از پخش نیز جنجالی بود و مدیران رسانه ملی از عدم اختصاص آنتن به آن حرف میزدند. سریالی بنام "شیوع" به کارگردانی محمود معظمی که خلاصه آن حمله بیولوژیکی طراحی شده توسط آمریکا از مسیر یکی از کشورهای همسایه یعنی کشور ما به ایران است. این مسئله با هوشیاری یک پزشک جوان آشکار میشود و باعث میشود که سازمان پدافند غیرعامل کشور ضمن ورود به ماجرا ابتکار عمل را به دست بگیرد.
این سریال در همان اول کار تیر آخر را شلیک میکند. در همان ابتدا و قسمت اول با توهین و تحقیر فرد افغانستانی شروع میشود و با نشان دادن فردی عقب مانده از مدنیت و فرهنگ به قدری که نمیداند هنگام عطسه و سرفه بایستی جلوی دهان خودش را بگیرد و نهایتا با جمله شاگرد راننده (حالم رو بهم زدی) پایان میپذیرد. چه پارادوکس بزرگی؛ پیش خود حساب میکنم؛ دو دو تا چهارتا نمیشود. مگر میشود کسانی که در دوران دفاع مقدس همسنگر و خون شریک شهدا و رزمندگان ایرانی بودند و حالا بعد از سی سال در دفاع از حرم نیز همان حماسهها را تکرار میکنند مسئول انتقال بیماری به کشور و ابزار دست دشمن و بیگانگان باشند؟! یاد آن مداحی معروف شهدا شرمندهایم میافتم. پیش خود میگویم اگر این سریال را خانواده شهدای افغانستانی ببینند دلشان نمیشکند؟! نمیدانم فردا برادر و یا فرزند شهید در مدرسه مورد تمسخر قرار میگیرد یا نه؟!
آیا واقعا آرمانگرایی تمام شده و متعلق به سی سال قبل بود؟! ناگهان به ذهنم ضربهای میخورد پس این شهدا که هستند از کجا هستند چرا شهید شدند؟! نه هنوز هم آرمانگرایی وجود دارد فقط باید آن را از اهلش انتظار داشت. دیگر از فیلمسازان و هنرمندان انتظار ساخت فیلمهای ارزشی نمیتوان داشت. همه غرق در یک تجدد هستند که فکر میکنند باید گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. امسال سهم مهاجرین از جشنواره فجر و صدا و سیمای ایران تکمیل شد. هر کدام به نوعی بغض خود را نشان دادند و چه کسی بهتر از مهاجرین که نه تریبونی برای گفتن دارند و نه عرصهای برای عرض اندام، اما مرد عمل هستند. صداقت و برادری خود را همیشه در عمل نه تریبون ثابت کردهاند. خوب است مسئولین ارزشی ایران فکری به حال این آشفته بازار کنند تا تجدد خواهان بیش از این لطمه بر پیکرهی نحیف مهاجران و افغانستانیها وارد نکردهاند.
در زمان حملهی شوروی به افغانستان، ایران که به تازگی انقلاب کرده و هزاران نفرشان از کشور گریخته و در کشورهای اروپایی و آمریکایی پناهنده شده بودند و از سویی درگیر جنگ نابرابر عراق علیه ایران شده بود با باز کردن مرزهایشان با شعار "اسلام مرز ندارد" از ورود آوارگان افغان استقبال کرده و آنها را همچون یک ایرانی از کوپن و دفترچهی بسیج برخوردار کردند تا از آنها در جنگ علیه عراق استفاده و هزاران نفرشان را به کشتن دادند و در پشت جبهه نیز در سازندگی کشورشان استفاده میکردند.
بعد از پایان جنگ، دفترچه بسیج و کوپن افغانیها قطع شده و از ورود بیشتر آنها هم جلوگیری به عمل آمد و مرزهای پررنگ جغرافیایی میان ایران و افغانستان کشیده شد.
ایران در پی منفعتطلبی بیشتر خودشان در دنیا، با تشکیل سپاه قدس برای نفوذ به سایر کشورها قرار بود گروهایی از افغانها را همچون حزبالله لبنان، سپاه بدر عراق و... برای آرمانها و هدفهای خود و نفوذ در افغانستان تربیت کنند لکن کشورهای سنیمذهب همچون پاکستان و عربستان و امارات و... با پشتیبانی آمریکا و اروپا بخاطر این اقدام ایران و شائبهی شیعههراسی، گروهک طالبان را بنا نهادند تا با پشتوانهی آنها علیه شیعیان وارد عمل شوند.
در این میان که ایران تاب توان مقابله و یک جنگ دیگر را نداشت، پای پس کشید و افغانستان را در این تراژدی تنها گذاشت و اینگونه شد که جنگ شیعه و سنی در افغانستان شکل گرفت که باعث و بانی آن خودِ ایران بود واِلاّ افغانهای شیعه و سنی قرنهای متمادی بود که در کنار یکدیگر با صلح و صفا زندگی میکردند.
در سالهای تحریم نیز ایرانیها با اخذ وجوه کلان برای اقامت، درمان، ثبتنام مدارس و... افغانها را مجبور به کارهای سخت و زیانآور میکنند بدون تأمین آتیه و دریغ از یک بیمهی مؤثر درمانی.
هرگاه موج بازگشتپذیری افغانها به کشورشان بیشتر شد، ایران وعدههای جدیدتر مانند بیمه درمانی و یا ثبتنام دانشآموزان افغانی در مدارس را میدهد تا از موج بازگشت آنها کاسته گردد تا بلکه اینگونه با تأمین نیروی کار رایگان، عقبماندگیهایشان را در سالهای تحریم جبران کنند و هرگاه لحظهی وعده به عمل میرسد به بهانههایی دیگر از قول و قرارشان سر باز میزنند و به قول معروف با دست پس میزنند و با پا پیش میکشند و البته زحمت زیادی هم برای ماندن افغانها نمیکشند زیرا با تغییر نسل مهاجرین و زاد و ولدشان در ایران، اکنون افغانهای جوان آماده به کار که هرگز افغانستان را ندیدهاند با دیدن فیلمها و سریالهایی که از تلویزیون انحصاری ایران میبینند میل و رغبتی به بازگشت به افغانستان ندارند و این یعنی فراهم ساختن شرایط سیاست چماق و هویج دلخواه حکومت ایران که یک منّت باشد برای جامعه بینالملل.
و اینگونه شده است که تجربهی ایجاد گروهک طالبان قوت قلبی برای دشمان شیعه حتی در اقصی نقاط دیگر شده است تا گروهک داعش را برای سرنگونی شیعه با هدف نابود ساختن اماکن مقدسه و کشتار شیعیان بنا نهادند و حال تکفیریها از سراسر جهان علیه شیعیان گردهم میآیند اما ایران تنها برای دفاع خودشان مرزهای جغرافیایی پررنگتری بنا نهاده و تمام سعی و همّ و غمشان اینست که جنگ با داعش را بیرون از مرزهای کشور خودشان رهنمون کند و با استفاده از حربه و حقهی قبلی در جنگ با عراق با استخدام هزاران نیروی جوان افغانی به بهانهی اقامت دائم، حق رانندگی، تحصیل و تابعیت تحت عنوان مدافع حرم حضرت زینب(س) و اعزام آنها به سوریه به جنگ با داعش و اسرائیل فرستاد و صدها تن را به کشتن داد اگرچه در همین اواخر مجلس ایران، طرح تابعیت رزمندههای افغانی و حتی فرزندان شهدای آنها را هم رد کرده است ولیکن با سوء استفاده از احساسات شیعی و مذهبی آنها همچنان به نفوذ و جذب خود در میان دیگر کشورها ادامه میدهند.