شهدای ایران shohadayeiran.com

آن قدر ماجرای بدبختی من سریع اتفاق افتاد که هنوز هم گیج هستم! باورم نمی شود به همین راحتی فریب مردی را خورده باشم که مدعی بود همه آرزوهای مرا در خارج از کشور محقق می کند. در حالی که هنوز کاخ آرزوهایم را در بهترین نقطه دنیا و کنار رودخانه ای زیبا بنا می کردم ناگهان توفان حیله و فریب همه رویاهای طلایی ام را درهم کوبید و حالا من مانده ام با تعداد زیادی چک برگشتی و...
شهدای ایران:زن 25 ساله که برای اعلام شکایت از همسر فراری اش به کلانتری مراجعه کرده بود در حالی که عنوان می کرد دختران جوان نباید فریفته ظاهر و وعده های خیالی خواستگار خود شوند وگرنه عاقبتی مانند سرنوشت من خواهند داشت، به کارشناس اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: چند سال قبل با کمک مالی پدرم شرکتی تاسیس کردم و خیلی سریع راه پیشرفت را در پیش گرفتم در این میان برای خرید محصولات آرایشی و بهداشتی با چند شرکت بازرگانی قرارداد بستم تا این که در این رهگذر با «آرمان» که صاحب یک شرکت واردات بود آشنا شدم. روابط کاری ما آرام آرام به دوستی و ابراز علاقه کشید. «آرمان» از موقعیت اجتماعی و شغل مناسبی برخوردار بود به همین دلیل روابط ما هر روز نزدیک تر می شد تا این که او به خواستگاری ام آمد اگرچه پدرم اصرار داشت نباید در برگزاری مراسم عقد عجله کنیم و باید حداقل تحقیقاتی برای شناخت او و خانواده اش انجام شود، اما خانواده «آرمان» اصرار داشتند طی چند روز آینده مراسم عقدکنان انجام شود چرا که مدعی بودند فرزندشان قصد دارد خارج از کشور زندگی کند. من هم که فریب چرب زبانی و وعده و وعید آرمان را خورده بودم نزد دوستان و هم دانشگاهی هایم پز می دادم که قرار است مراسم عروسی ام در بهترین هتل در کشوری اروپایی برگزار شود و در کنار رودخانه ای زیبا زندگی مان را آغاز کنیم. به همین خاطر خیلی زود مراسم عقدکنان برگزار شد و آرمان، یک واحد آپارتمان بسیار شیک در مشهد به عنوان اولین کادوی ازدواج به من هدیه کرد. با این کار دیگر اعتماد کاملی به وعده های رویایی آرمان پیدا کردم و بدین ترتیب او یک وکالت کاری از من گرفت تا امور مربوط به شرکت و سهام ها را انجام دهد.از سوی دیگر پدرم برای آن که نزد خانواده همسرم شرمنده نشوم، حدود 200 میلیون تومان جهیزیه برایم تهیه کرد و من همه لوازم را به منزل اهدایی آرمان بردم اما روز بعد هرچه با تلفن آرمان تماس گرفتم پاسخم را نداد. نگران به منزل خودم رفتم و تازه متوجه شدم آرمان همه لوازم زندگی را به سرقت برده است. چند روز بعد هم با پیگیری این ماجرا فهمیدم من همسر سوم آرمان هستم و او قبلا دو بار دیگر ازدواج کرده است. از سوی دیگر هم با تعداد زیادی چک برگشتی شرکت روبه رو شدم که آرمان با همان وکالت کاری صادر کرده بود حالا هم...

ماجراهای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان   رضوی
 



*خراسان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار