سپس گفت: خدايا من از اين انگور ميخواهم مرا روزى فرما بارخدايا اين دو لباسم كهنه شده، ليث گفت: بخدا قسم هنوز دعايش تمام نشده بود كه ديدم سبدى پر از انگور با اينكه در آن وقت انگور پيدا نمىشد و دو برد جدا جدا در مقابلش نهاده شد.
به گزارش شهدای ایران، از آنجايي كه علماي بزرگ اهل تسنن از شاگردان امام صادق عليه السلام بوده اند، از ايشان به نيكي ياد كرده و برخي از كرامات ايشان را در كتاب هايشان نقل كرده اند. نقل زير شاهدي بر اين مدعاست.
ظاهر شدن سبدي پر از انگور مقابل امام عليه السلام
لالکائي کرامتي را از امام صادق عليه السلام چنين نقل ميکند:
سياق ما روي في كرامات أبي عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن حسين رضي الله عنه أخبرنا علي بن محمد بن عيسى بن موسى قال أنا علي بن محمد بن أحمد المصري قال ثنا أبو علاثة محمد بن عمر بن خالد قال ثنا عياض ابن أبي طيبة قال ثنا ابن وهب قال سمعت الليث بن سعد يقول حججت سنة ثلاثة عشرة ومائة فأتيت مكة فلما أن صليت العصر رقينا أبا قبيس فإذا أنا برجل جالس وهو يدعو فقال يا رب يا رب حتى انقطع نفسه ثم قال يا رباه حتى انقطع نفسه ثم قال رب رب رب حتى انقطع نفسه ثم قال يا الله يا الله حتى انقطع نفسه ثم قال يا حي حتى انقطع نفسه ثم قال يا رحيم حتى انقطع نفسه ثم قال يا أرحم الراحمين حتى انقطع نفسه سبع مرات ثم قال اللهم إني أشتهي من هذا العنب فأطعمنيه اللهم وإن برداي قد خلقا قال الليث فوالله ما استتم كلامه حتى نظرت إلى سلة مملوءة عنبا وما على الأرض عنب يومئذ وبردين فأراد أن يأكل فقلت أنا شريكك فقال ولم فقلت لأنك كنت تدعو وأؤمن أنا فقال لي تقدم فكل ولا تخبيء منه شيئا فتقدمت فأكلت شيئا لم آكل مثله قط وإذا عنب لا عجم له فأكلت حتى شبعت والسلة لم تنقص شيئا ثم قال لي خذ أحب البردين إليك فقلت له أما البردان فأنا غني عنهما فقال لي توار عني حتى البسهما فتواريت عنه فاتزر بأحدهما وارتدى بالآخر ثم أخذ البردين اللذين كانا عليه فجعلهما عنده ونزل واتبعته حتى إذا كان بالمسعى لقيه رجل فقال له اكسني كساك الله يا ابن رسول الله فدفعهما إليه فلحقت الرجل فقلت من هذا قال هذا جعفر بن محمد قال الليث فطلبته لأسمع منه فلم أجده.
ليث بن سعد گفت:
سال صد و سيزده براي انجام حج به مكه رفتم پس از خواندن نماز عصر به كوه ابو قبيس بالا رفتم. ناگاه ديدم مردى نشسته دعا ميكند. گفت:يا رب يا رب يا رب تا نفسش قطع شد باز گفت: اي خداي او ، تا نفسش قطع شد. سپس فرمود ربّ ربّ ربّ تا نفسش قطع شد. سپس فرمود : يا اللَّه يا اللَّه تا نفسش قطع شد. همين طور باز گفت: يا حى تا نفسش قطع شد باز گفت: يا رحيم تا نفسش قطع شد. سپس گفت يا ارحم الراحمين تا نفسش قطع شد هفت مرتبه اين ذكر را تكرار كرد.
سپس گفت: خدايا من از اين انگور ميخواهم مرا روزى فرما بارخدايا اين دو لباسم كهنه شده ليث گفت: بخدا قسم هنوز دعايش تمام نشده بود كه ديدم سبدى پر از انگور با اينكه در آن وقت انگور پيدا نمىشد و دو برد جدا جدا در مقابلش نهاده شد. همين كه خواست شروع به خوردن نمايد گفتم: من هم شريكم با شما؟ پرسيد براى چه گفتم: شما دعا كردى من هم آمين گفتم. فرمود بيا جلو بخور ولى نبايد چيزى ذخيره كنى و نگهدارى.
شروع به خوردن كردم انگورى بىدانه بود كه تا كنون به آن خوبى نخورده بودم ، آن قدر خوردم تا سير شدم ولي از آن سبد چيزى كاسته نشد. فرمود يكى از دو لباس را تو بردار عرض كردم احتياجى به لباسها ندارم.
فرمود يك طرف خود را پنهان كن تا من برد را بپوشم خود را پنهان كردم ايشان يك لباس را به عنوان شلوار پوشيد و ديگري را بر شانه افكند دو برد كهنه قبلى را به دست گرفت و از كوه پائين آمد. به دنبال آن جناب رفتم تا به مسعى رسيد (صفا و مروه) مردى او را ديد عرض كرد آن جامه را به من لطف كن خدا ترا بپوشاند. هر دو برد را به او داد. من به دنبال آن مرد رفتم. سؤال كردم اين شخص كه بود؟ گفت: جعفر بن محمّد [عليهما السّلام] ، به دنبال آن حضرت گشتم تا از ايشان چيزى بياموزم ولى ديگر آن جناب را نيافتم.
منبع:
اللالكائي ، هبة الله بن الحسن الطبري الوفاة: 418 ، كرامات أولياء الله عز وجل ص 171، دار النشر : دار طيبة - الرياض - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. أحمد سعد الحمان ؛ ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597 هـ)، صفة الصفوة، ج 2، ص 174،تحقيق: محمود فاخوري - د.محمد رواس قلعه جي، ناشر: دار المعرفة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1399هـ – 1979م. ابن حجر هيثمي نيز با اندکي تفاوت ، اين كرامت را نقل کرده است : الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ، ص 589، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)
ظاهر شدن سبدي پر از انگور مقابل امام عليه السلام
لالکائي کرامتي را از امام صادق عليه السلام چنين نقل ميکند:
سياق ما روي في كرامات أبي عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن حسين رضي الله عنه أخبرنا علي بن محمد بن عيسى بن موسى قال أنا علي بن محمد بن أحمد المصري قال ثنا أبو علاثة محمد بن عمر بن خالد قال ثنا عياض ابن أبي طيبة قال ثنا ابن وهب قال سمعت الليث بن سعد يقول حججت سنة ثلاثة عشرة ومائة فأتيت مكة فلما أن صليت العصر رقينا أبا قبيس فإذا أنا برجل جالس وهو يدعو فقال يا رب يا رب حتى انقطع نفسه ثم قال يا رباه حتى انقطع نفسه ثم قال رب رب رب حتى انقطع نفسه ثم قال يا الله يا الله حتى انقطع نفسه ثم قال يا حي حتى انقطع نفسه ثم قال يا رحيم حتى انقطع نفسه ثم قال يا أرحم الراحمين حتى انقطع نفسه سبع مرات ثم قال اللهم إني أشتهي من هذا العنب فأطعمنيه اللهم وإن برداي قد خلقا قال الليث فوالله ما استتم كلامه حتى نظرت إلى سلة مملوءة عنبا وما على الأرض عنب يومئذ وبردين فأراد أن يأكل فقلت أنا شريكك فقال ولم فقلت لأنك كنت تدعو وأؤمن أنا فقال لي تقدم فكل ولا تخبيء منه شيئا فتقدمت فأكلت شيئا لم آكل مثله قط وإذا عنب لا عجم له فأكلت حتى شبعت والسلة لم تنقص شيئا ثم قال لي خذ أحب البردين إليك فقلت له أما البردان فأنا غني عنهما فقال لي توار عني حتى البسهما فتواريت عنه فاتزر بأحدهما وارتدى بالآخر ثم أخذ البردين اللذين كانا عليه فجعلهما عنده ونزل واتبعته حتى إذا كان بالمسعى لقيه رجل فقال له اكسني كساك الله يا ابن رسول الله فدفعهما إليه فلحقت الرجل فقلت من هذا قال هذا جعفر بن محمد قال الليث فطلبته لأسمع منه فلم أجده.
ليث بن سعد گفت:
سال صد و سيزده براي انجام حج به مكه رفتم پس از خواندن نماز عصر به كوه ابو قبيس بالا رفتم. ناگاه ديدم مردى نشسته دعا ميكند. گفت:يا رب يا رب يا رب تا نفسش قطع شد باز گفت: اي خداي او ، تا نفسش قطع شد. سپس فرمود ربّ ربّ ربّ تا نفسش قطع شد. سپس فرمود : يا اللَّه يا اللَّه تا نفسش قطع شد. همين طور باز گفت: يا حى تا نفسش قطع شد باز گفت: يا رحيم تا نفسش قطع شد. سپس گفت يا ارحم الراحمين تا نفسش قطع شد هفت مرتبه اين ذكر را تكرار كرد.
سپس گفت: خدايا من از اين انگور ميخواهم مرا روزى فرما بارخدايا اين دو لباسم كهنه شده ليث گفت: بخدا قسم هنوز دعايش تمام نشده بود كه ديدم سبدى پر از انگور با اينكه در آن وقت انگور پيدا نمىشد و دو برد جدا جدا در مقابلش نهاده شد. همين كه خواست شروع به خوردن نمايد گفتم: من هم شريكم با شما؟ پرسيد براى چه گفتم: شما دعا كردى من هم آمين گفتم. فرمود بيا جلو بخور ولى نبايد چيزى ذخيره كنى و نگهدارى.
شروع به خوردن كردم انگورى بىدانه بود كه تا كنون به آن خوبى نخورده بودم ، آن قدر خوردم تا سير شدم ولي از آن سبد چيزى كاسته نشد. فرمود يكى از دو لباس را تو بردار عرض كردم احتياجى به لباسها ندارم.
فرمود يك طرف خود را پنهان كن تا من برد را بپوشم خود را پنهان كردم ايشان يك لباس را به عنوان شلوار پوشيد و ديگري را بر شانه افكند دو برد كهنه قبلى را به دست گرفت و از كوه پائين آمد. به دنبال آن جناب رفتم تا به مسعى رسيد (صفا و مروه) مردى او را ديد عرض كرد آن جامه را به من لطف كن خدا ترا بپوشاند. هر دو برد را به او داد. من به دنبال آن مرد رفتم. سؤال كردم اين شخص كه بود؟ گفت: جعفر بن محمّد [عليهما السّلام] ، به دنبال آن حضرت گشتم تا از ايشان چيزى بياموزم ولى ديگر آن جناب را نيافتم.
منبع:
اللالكائي ، هبة الله بن الحسن الطبري الوفاة: 418 ، كرامات أولياء الله عز وجل ص 171، دار النشر : دار طيبة - الرياض - 1412 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. أحمد سعد الحمان ؛ ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597 هـ)، صفة الصفوة، ج 2، ص 174،تحقيق: محمود فاخوري - د.محمد رواس قلعه جي، ناشر: دار المعرفة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1399هـ – 1979م. ابن حجر هيثمي نيز با اندکي تفاوت ، اين كرامت را نقل کرده است : الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ، ص 589، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج)