از چند سال قبل وقتی همسرم فروش مواد مخدر صنعتی را آغاز کرد همواره با ترس و لرز روزگار می گذراندیم...
شهدای ایران: زن 27 ساله ای که به اتهام حمل یک کیلوگرم مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه دستگیر شده بود در حالی که نمی توانست چشم از چهره دختر 5 ماهه اش بردارد به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری شیرازی مشهد گفت: در یکی از شهرهای مرزی سیستان و بلوچستان به دنیا آمدم. آنجا خرید و فروش و استعمال مواد مخدر امری عادی بود. 15 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که با غلام ازدواج کردم. او هم همانند خیلی از افراد دیگر به خرید و فروش مواد مخدر می پرداخت اگرچه پولی که از این راه به دست می آمد هیچ خیر و برکتی نداشت و تنها روزگارمان را می گذراندیم. همه می دانستند فروش مواد مخدر بازی با جان جوانان این مرز و بوم است اما باز هم به خاطر این که پول بیشتری به دست آورند به این کار ادامه می دادند. ششمین فرزندم به دنیا آمده بودکه با پیشنهاد همسرم برای انتقال یک کیلو شیشه آماده سفر به مشهد شدم.
غلام می گفت: شیشه ها را در قنداق نوزاد یک ماهه پنهان می کنیم و هیچ ماموری نیز مشکوک نمی شود آن هم وقتی زنی فرزند یک ماهه اش را در آغوش گرفته است. من هم که بارها در انتقال مواد مخدر به همسرم کمک کرده بودم این بار نیز به راحتی پیشنهاد او را پذیرفتم و آماده سفر شدم. شنیده بودم حمل بیشتر از 30 گرم مواد مخدر صنعتی مجازات اعدام را در پی دارد اما هیچ گاه به عاقبت این کار فکر نمی کردم. زن جوان نگاهی به چهره نوزاد در خواب رفته اش افکند و ادامه داد: می خواستیم با فروش این محموله سنگین تغییر و تحول جدی در زندگی مان ایجاد کنیم اما در بین راه مورد ظن نیروهای انتظامی قرار گرفتم و دستگیر شدم حالا اگرچه پشیمانی سودی برایم ندارد اما نمی دانم عاقبت فرزندانم چه خواهد شد. اکنون که 4 ماه از زمان دستگیری ام می گذرد فرزندم را لحظه ای از خودم دور نکرده ام اما دیگر چاره ای ندارم جز آن که او را تحویل مادرم بدهم تا بهتر به زندگی اش ادامه دهد ولی چشمان من همواره نگران خواهد ماند ای کاش ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
غلام می گفت: شیشه ها را در قنداق نوزاد یک ماهه پنهان می کنیم و هیچ ماموری نیز مشکوک نمی شود آن هم وقتی زنی فرزند یک ماهه اش را در آغوش گرفته است. من هم که بارها در انتقال مواد مخدر به همسرم کمک کرده بودم این بار نیز به راحتی پیشنهاد او را پذیرفتم و آماده سفر شدم. شنیده بودم حمل بیشتر از 30 گرم مواد مخدر صنعتی مجازات اعدام را در پی دارد اما هیچ گاه به عاقبت این کار فکر نمی کردم. زن جوان نگاهی به چهره نوزاد در خواب رفته اش افکند و ادامه داد: می خواستیم با فروش این محموله سنگین تغییر و تحول جدی در زندگی مان ایجاد کنیم اما در بین راه مورد ظن نیروهای انتظامی قرار گرفتم و دستگیر شدم حالا اگرچه پشیمانی سودی برایم ندارد اما نمی دانم عاقبت فرزندانم چه خواهد شد. اکنون که 4 ماه از زمان دستگیری ام می گذرد فرزندم را لحظه ای از خودم دور نکرده ام اما دیگر چاره ای ندارم جز آن که او را تحویل مادرم بدهم تا بهتر به زندگی اش ادامه دهد ولی چشمان من همواره نگران خواهد ماند ای کاش ...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
*خراسان