نقل است که در زندان وقتی او را میبردند که ریشش را بزنند سرهنگ محرری به او گفت: اگر دشنام خمینی بدهی ریشت را نمیزنیم و شهید غفاری به او گفت: ریشی که به خمینی دشنام بدهد نمیخواهم ولی دشنام میدهم به رضاخان پالانی.
شهدای ایران:آیتالله حسین غفاری تابستان سال 1293.ش در خانه محقر حاج عباس در آذرشهر دیده به جهان گشود. پدر نوزاد به خاطر ارادت قلبی كه به حضرت امام حسین علیه السلام داشت، نام او را حسین نهاد.
دوره مقدمات و سطح را وی در تبریز و همچنین در دهخوارقان نزد دایی بزرگوارشان فراگرفت و سپس در جوانی برای ادامه تحصیلات خود به قم مسافرت نمود.
وی در قم از اساتید بزرگ آن زمان شهر قم نظیر آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله سید محمدتقی خوانساری، آیتالله فیض، آیتالله قمی، و همچنین آیتالله العظمی حجت کوه کمرهای «رحمهم الله جمیعا» استفاده نمود. همچنین مدتی در درس مکاسب امام خمینی حضور داشت و از محضر آن عالم بزرگوار نیز استفاده نمود.
این مجاهد نستوه بیاعتنا به یاوهسراییهای گروهكهای چپ و راست ابوذرگونه به شاه ظالم میتاخت. همزمان با قیام تاریخی حضرت امام خمینی در سال 1342 ش. آیتالله غفاری پشت سر امام از آرمانهای والای او پشتیبانی نمود و دوران رنج و محنت و زندان و حبس را سپری نمود. در طول تحصیل در قم نیز هرگاه فرصتی مییافت به روستاها و شهرهای اطراف میرفت و به مبارزات پیگیر با استبداد همچنین به اشاعه فرهنگ غنی اسلام میپرداخت و اذهان پاك روستائیان را از غبار نیرنگهای رژیم مستبد شاه میزدود.
13 سال شکنجه و زندان
تمام دوران زندگی آیتالله غفاری با حكومت پهلوی و همراه با رنج و محنت بود. مشاهده اوضاع نابسامان، مخالفت رژیم با روحانیت اصیل، محدود كردن مبارزان مسلمان، ترغیب و تشویق مردم به بیدینی و كشف حجاب، آزادی عمل فرقه ضاله بهائیت، و ریشههای افكار انحرافی همه و همه موجب میشد كه او لب به اعتراض گشاید و در هر موقعیتی افشاگری نماید و چه رنجها و دردها كه در این راه متحمل نشد.
آیت الله غفاری خودش بارها دستگیر و زندانی اما دستگیری و حبس فرزندانش، همسرش و برادرش رنج و درد او را مضاعف بلكه چند برابر میكرد. لكن همانند مولای خودش حضرت امام كاظم علیه السلام چون كوه استوار و با صلابت ایستادگی میكرد و آن چه كه عوامل طاغوت و ساواك را آزار میداد روحیه مقاوم و استوار ایشان بود. بطور كلی حبسهای شهید غفاری از سال 1340 آغاز و تا دی ماه 1353 ش. ادامه داشت. 13 سال آخر عمر شریفش سراسر مبارزه و جانفشانی در راه آرمانهای مقدس امام خمینی بود. در سال 1341 سخنرانیهایش عموما به افشارگری مواضع غیراسلامی رژیم اختصاص داشت. و چندین بار مستقیما با دستگاه رژیم پهلوی درگیر شد.
در شب 15 خرداد سال 1342 ش. مامورین شاه به خانهاش هجوم آوردند و با لباس منزل او را به كمیته شهربانی بردند. در طول مدت بازداشت و در بازجوییها اراده قاطع و شجاعت بینظیر آیتالله غفاری تمامی ماموران را به حیرت واداشته بود. چرا كه بازداشتها بازجوییها و حبسها و شكنجههای بیرحمانه نه تنها كوچكترین اثر منفی در روح بزرگ و مقاوم او نداشت بلكه پس از هر بار زندانی شدن با روحیهای قویتر و شجاعتی بیشتر به مبارزه ادامه میداد موقعی كه زجر و شكنجه به سختی آزارش میداد نام مبارك امام موسی بن جعفر علیه السلام را بر زبان میراند. و دیگر زندانیان را به استقامت و پایداری و صبر دعوت میكرد.
آخرین ملاقات
آخرین ملاقات خانواده شهید با او در زندان قصر انجام شد. در روزهای آخر زندان شهید غفاری در اثر شکنجه قادر نبود با پای خودش برای ملاقات حاضر شود دو نفر مأمور زیر بغل او را گرفته، در حالی که روی زمین میکشیدند برای ملاقات آوردند.
سر و صورت او نیز به شدت مضروب شده بود. وقتی سرش را بلند کرد تا خانواده اش را ببیند اولین کلمهای که گفت این بود:
«این آخرین ملاقات من با شماست، من دیگر بعید میدانم بیش از این بتوانم مقاومت کنم. خانواده او گریستند و او نیز گریه کرد. خانوادهاش به او گفتند گریه نکن ناراحت میشویم. او گفت نمیخواهم گریه کنم ولی بدنم خیلی درد میکند، بدنم را خرد کرده اند.»
سپس به همسرش گفت: کتک خوردن ارثیهای بود که ما از امام موسی بن جعفر (ع)به ارث بردیم. این ارثیه را حفظ کنید. شما حتما هوای فرزندانت را داشته باش.
شهید غفاری این عاشق و عارف مجاهد پس از سالها تلاش، مجاهدات، استقامت، صبر و پایداری، زندان و شكنجه عاقبت دعایش مستجاب شد و در غروب ششم دی ماه سال 1353 در اوج مظلومیت اما سرافرازانه چون سرو سهی در محبس تنگ و تاریك و ظلمانی شاهی با دست و پای شكسته و دندانهای خرد شده و محاسن زخمی خونین به دیار ابدیت شتافت و روح بلندش پس از 13 سال تحمل زجر و شكنجه به ملكوت اعلی پیوست.
اداره ساواک دو روز پس از آن، در شانزدهم دیماه خبر فوت ایشان را به خانواده وی اعلام و از آنان درخواست کرد که بیسروصدا و بیآنکه به کسی چیزی بگویند برای تحویل جنازه به دادستانی ارتش مراجعه کنند. اما خانواده غفاری از امضای برگه فوت خودداری کرد و اداره امنیت مجبور شد به منظور تدفین مخفیانه، جنازه او را شبانه به قم بفرستد. در این میان، طلاب و مردم قم از موضوع آگاه شده و به طرز باشکوهی در تشییع جنازه او در صبح روز هفتم دیماه شرکت کردند. در مسیر تشییع جنازه به سمت حرم حضرت معصومه(ع)، تعدادی از مراجع تقلید نیز به مردم پیوستند. حاضران در این مراسم شعارهایی علیه حکومت سردادند که به دستگیری تعدادی از طلاب انجامید. چند روز بعد، آیتاللهالعظمی گلپایگانی مراسم ختم باشکوهی را برای مرحوم آیتالله شیخحسین غفاری در مسجد اعظم قم برگزار کرد. نقل است که در زندان وقتی او را میبردند که ریشش را بزنند سرهنگ محرری به او گفت: اگر دشنام خمینی بدهی ریشت را نمیزنیم و شهید غفاری به او گفت: ریشی که به خمینی دشنام بدهد نمیخواهم ولی دشنام میدهم به رضاخان پالانی.
دوره مقدمات و سطح را وی در تبریز و همچنین در دهخوارقان نزد دایی بزرگوارشان فراگرفت و سپس در جوانی برای ادامه تحصیلات خود به قم مسافرت نمود.
وی در قم از اساتید بزرگ آن زمان شهر قم نظیر آیتالله العظمی بروجردی، آیتالله سید محمدتقی خوانساری، آیتالله فیض، آیتالله قمی، و همچنین آیتالله العظمی حجت کوه کمرهای «رحمهم الله جمیعا» استفاده نمود. همچنین مدتی در درس مکاسب امام خمینی حضور داشت و از محضر آن عالم بزرگوار نیز استفاده نمود.
این مجاهد نستوه بیاعتنا به یاوهسراییهای گروهكهای چپ و راست ابوذرگونه به شاه ظالم میتاخت. همزمان با قیام تاریخی حضرت امام خمینی در سال 1342 ش. آیتالله غفاری پشت سر امام از آرمانهای والای او پشتیبانی نمود و دوران رنج و محنت و زندان و حبس را سپری نمود. در طول تحصیل در قم نیز هرگاه فرصتی مییافت به روستاها و شهرهای اطراف میرفت و به مبارزات پیگیر با استبداد همچنین به اشاعه فرهنگ غنی اسلام میپرداخت و اذهان پاك روستائیان را از غبار نیرنگهای رژیم مستبد شاه میزدود.
13 سال شکنجه و زندان
تمام دوران زندگی آیتالله غفاری با حكومت پهلوی و همراه با رنج و محنت بود. مشاهده اوضاع نابسامان، مخالفت رژیم با روحانیت اصیل، محدود كردن مبارزان مسلمان، ترغیب و تشویق مردم به بیدینی و كشف حجاب، آزادی عمل فرقه ضاله بهائیت، و ریشههای افكار انحرافی همه و همه موجب میشد كه او لب به اعتراض گشاید و در هر موقعیتی افشاگری نماید و چه رنجها و دردها كه در این راه متحمل نشد.
آیت الله غفاری خودش بارها دستگیر و زندانی اما دستگیری و حبس فرزندانش، همسرش و برادرش رنج و درد او را مضاعف بلكه چند برابر میكرد. لكن همانند مولای خودش حضرت امام كاظم علیه السلام چون كوه استوار و با صلابت ایستادگی میكرد و آن چه كه عوامل طاغوت و ساواك را آزار میداد روحیه مقاوم و استوار ایشان بود. بطور كلی حبسهای شهید غفاری از سال 1340 آغاز و تا دی ماه 1353 ش. ادامه داشت. 13 سال آخر عمر شریفش سراسر مبارزه و جانفشانی در راه آرمانهای مقدس امام خمینی بود. در سال 1341 سخنرانیهایش عموما به افشارگری مواضع غیراسلامی رژیم اختصاص داشت. و چندین بار مستقیما با دستگاه رژیم پهلوی درگیر شد.
در شب 15 خرداد سال 1342 ش. مامورین شاه به خانهاش هجوم آوردند و با لباس منزل او را به كمیته شهربانی بردند. در طول مدت بازداشت و در بازجوییها اراده قاطع و شجاعت بینظیر آیتالله غفاری تمامی ماموران را به حیرت واداشته بود. چرا كه بازداشتها بازجوییها و حبسها و شكنجههای بیرحمانه نه تنها كوچكترین اثر منفی در روح بزرگ و مقاوم او نداشت بلكه پس از هر بار زندانی شدن با روحیهای قویتر و شجاعتی بیشتر به مبارزه ادامه میداد موقعی كه زجر و شكنجه به سختی آزارش میداد نام مبارك امام موسی بن جعفر علیه السلام را بر زبان میراند. و دیگر زندانیان را به استقامت و پایداری و صبر دعوت میكرد.
آخرین ملاقات
آخرین ملاقات خانواده شهید با او در زندان قصر انجام شد. در روزهای آخر زندان شهید غفاری در اثر شکنجه قادر نبود با پای خودش برای ملاقات حاضر شود دو نفر مأمور زیر بغل او را گرفته، در حالی که روی زمین میکشیدند برای ملاقات آوردند.
سر و صورت او نیز به شدت مضروب شده بود. وقتی سرش را بلند کرد تا خانواده اش را ببیند اولین کلمهای که گفت این بود:
«این آخرین ملاقات من با شماست، من دیگر بعید میدانم بیش از این بتوانم مقاومت کنم. خانواده او گریستند و او نیز گریه کرد. خانوادهاش به او گفتند گریه نکن ناراحت میشویم. او گفت نمیخواهم گریه کنم ولی بدنم خیلی درد میکند، بدنم را خرد کرده اند.»
سپس به همسرش گفت: کتک خوردن ارثیهای بود که ما از امام موسی بن جعفر (ع)به ارث بردیم. این ارثیه را حفظ کنید. شما حتما هوای فرزندانت را داشته باش.
شهید غفاری این عاشق و عارف مجاهد پس از سالها تلاش، مجاهدات، استقامت، صبر و پایداری، زندان و شكنجه عاقبت دعایش مستجاب شد و در غروب ششم دی ماه سال 1353 در اوج مظلومیت اما سرافرازانه چون سرو سهی در محبس تنگ و تاریك و ظلمانی شاهی با دست و پای شكسته و دندانهای خرد شده و محاسن زخمی خونین به دیار ابدیت شتافت و روح بلندش پس از 13 سال تحمل زجر و شكنجه به ملكوت اعلی پیوست.
اداره ساواک دو روز پس از آن، در شانزدهم دیماه خبر فوت ایشان را به خانواده وی اعلام و از آنان درخواست کرد که بیسروصدا و بیآنکه به کسی چیزی بگویند برای تحویل جنازه به دادستانی ارتش مراجعه کنند. اما خانواده غفاری از امضای برگه فوت خودداری کرد و اداره امنیت مجبور شد به منظور تدفین مخفیانه، جنازه او را شبانه به قم بفرستد. در این میان، طلاب و مردم قم از موضوع آگاه شده و به طرز باشکوهی در تشییع جنازه او در صبح روز هفتم دیماه شرکت کردند. در مسیر تشییع جنازه به سمت حرم حضرت معصومه(ع)، تعدادی از مراجع تقلید نیز به مردم پیوستند. حاضران در این مراسم شعارهایی علیه حکومت سردادند که به دستگیری تعدادی از طلاب انجامید. چند روز بعد، آیتاللهالعظمی گلپایگانی مراسم ختم باشکوهی را برای مرحوم آیتالله شیخحسین غفاری در مسجد اعظم قم برگزار کرد. نقل است که در زندان وقتی او را میبردند که ریشش را بزنند سرهنگ محرری به او گفت: اگر دشنام خمینی بدهی ریشت را نمیزنیم و شهید غفاری به او گفت: ریشی که به خمینی دشنام بدهد نمیخواهم ولی دشنام میدهم به رضاخان پالانی.