شهدای ایران shohadayeiran.com

فکر می کنم این موضوع نتیجه مال حرام خوری و نفرین مالباختگان است اگرچه در این مدت خودروی شاسی بلند سوار می شدم اما آسایش نداشتم و همواره ترس از دستگیری عذابم می داد تا این که...
شهدای ایران: بسیاری از اقوام و آشنایانم سابقه سرقت دارند به طوری که سرقت کارت های عابر بانک تقریباً به حرفه ما تبدیل شده است این در حالی است که تعداد دیگری از بستگانمان از قماربازان حرفه ای مشهد هستند. من هم عاقبت به سوی زورگیری از پیرمردان کشیده شدم اما مال حرام و آه و نفرین مالباختگان زندگی ام را به نابودی کشاند به طوری که سرکرده باند معروف به «ببو» که به اتهام زورگیری از بازنشستگان و پیرمردان به همراه دیگر همدستانش توسط کارآگاهان اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شده است، در تشریح ماجرای زندگی اش گفت: پدرم از اتباع خارجی است  و سال ها قبل به ایران مهاجرت کرد. اما من که هم اکنون 28 سال دارم در مشهد به دنیا آمده ام. اگرچه پدرم از وضعیت مالی خوبی برخوردار است و در ایران همه امکانات برای تحصیل من وجود داشت اما من اهل درس و مدرسه نبودم و به تبعیت از برادران و بسیاری از بستگانم اوقاتم را با قمار کردن می گذراندم و یا شاهد ارتکاب سرقت توسط آن ها بودم. بزرگ تر که شدم با دختر یکی از بستگان ازدواج کردم و صاحب 3 فرزند شدم، اما هیچ گاه نمی توانستم و یا نمی خواستم کار کنم وقتی می دیدم مردم سعی می کنند به یکدیگر کمک کنند تا مشکل یک فرد دیگر را برطرف کنند من به آن ها «ببو» می گفتم چرا که به راحتی می شد این گونه افراد را فریب داد به همین خاطر هم از سال ها قبل به «ببو» معروف شدم.بعد از ازدواج من هم با فرا گرفتن شیوه سرقت کارت های عابر بانک با دیگر برادرانم و دوستانم همراه شدم و خیلی زود در گروه های 2 نفره سرقت از پیرمردان را به اوج رساندیم. در اوایل ماه که بازنشستگان حقوق دریافت می کردند ما از پشت دستگاه های خودپرداز شماره رمز کارت آن ها را به دست می آوردیم و سپس در مکانی خلوت و با زدن ضربه ای سهمگین کارت و وجوه نقدی طعمه ها را می ربودیم.اما اسفند سال 92 وقتی تصویرم را در صفحه حوادث روزنامه خراسان دیدم دچار وحشت شدم. آن عکس توسط دوربین مدار بسته طلافروشی گرفته شده بود اگرچه تغییر قیافه می دادم ولی تا 8 ماه جرأت بیرون آمدن از منزل را نداشتم تا این که یکی از همدستان سابقه دارم گفت: آن ها نمی توانند تو را از روی عکس شناسایی کنند. این بود که دوباره به زورگیری هایم در حالی ادامه دادم که دیگر به «شیشه» هم معتاد شده بودم و روزی 50 هزار تومان مواد مصرف می کردم از سوی دیگر هم یکی از برادرانم به جرم سرقت دستگیر و روانه زندان شده بود و من یکی از اعضای باندم را از دست داده بودم. در همین روزها فرزند سومم به دنیا آمد اما او معلول بود و من مجبور بودم او را درمان کنم . فکر می کنم این موضوع نتیجه مال حرام خوری و نفرین مالباختگان است اگرچه در این مدت خودروی شاسی بلند سوار می شدم اما آسایش نداشتم و همواره ترس از دستگیری عذابم می داد تا این که...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس آگاهی خراسان رضوی

*خراسان
 

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار