در استان هرمزگان
«حمیرا علیمحمدی» همسر جانباز شهید «غلام باسره» با ۴ فرزند دخترش در این خانه کوچک که در منطقه گودکعنوئیه حاجی آباد استان هرمزگان واقع است زندگی میکنند.
به گزارش خبرنگار اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛ گاهی چنان گرم مسائل روزمره شدهایم که از کنار خانوادههایی که که گرهای به زندگیشان افتاده است غافل میشویم ، چندی پیش از طریق یکی از اهالی شهرستان باخانواده جانباز شهیدی مواجه شدیم که به دلیل پارهای از مشکلات، روزگار سخت و مشقت باری را سپری میکردند، به منزل این خانواده رفتیم تا از حالشان جویا شویم.
در بدو ورودمان به این خانه نگاه دختر ۲۱ساله ای که به اندازه یک بچه هفت ساله رشد کرده بود توجهمان را جلب کرد ، گویی با آن چشمان زیبا منتظر زندگی آرام و سبز میگشت که شاید آینده خوشی انتظارش را میکشید.
از حیاط مخروبه عبور کردیم و به اتاق کوچکی رسیدیم. در ابتدا نفس عمیقی کشیدیم تا بتوانیم نفسمان را با اتاقی که بوی قیر می دهد هماهنگ کنیم.
«حمیرا علیمحمدی» همسر جانباز شهید «غلام باسره» با ۴ فرزند دخترش در این خانه کوچک که در منطقه گودکعنوئیه حاجی آباد استان هرمزگان واقع است زندگی میکنند.
همسر شهید لب به سخن گشود و از مشکلاتش گفت : چند سال است که در این خانه زندگی میکنیم. در ابتدا یک اتاق بیشتر نداشتیم که خود شهید با کار کارگری یک اتاق دیگر را به این اتاق اضافه کرد ، جانباز شهید در سال ۸۹ در اثر یک ترکش که در پای این شهید بوده بیمار و بعد از شش ماه بیماری در بیمارستان شهید می شود که پزشکان علت شهادتش را ترکش شیمیایی عنوان کردند.
ولی متاسفانه شهید باسره در تمام دوران زندگی خود هیچ گاه به دنبال جانبازی خود نبوده با توجه به اینکه کارگری می کرده، همسر شهید می گفت هرچه بهش می گفتیم برو دنبال کار جانبازیت می گفت تا جایی که توان دارم کار می کنم نیازی نیست ولی بعد از بیماری و بستری شدن در بیمارستان که خیلی نیازمند به کمک بودند اقدام کردند ولی نتیجه ای حاصل نشده است و ایشان در سال ۸۹ به درجه رفیع شهادت نائل شدند و هم اکنون خانواده این شهید در سخت ترین شرایط زندگی می کنند.
راضیه ۲۱ ساله که نزدیک ۱۴ سال است در بستر بیماری است و تا کنون یک کلمه حرف نزده و یک قدم راه نرفته است که به تشخیص پزشکان علت وضعیتش شیمیایی بودن پدرش ذکر شده است نیازمند یاری سبز هم نوعانش می باشد وقتی به خانه این جانباز شهید رفتیم بچه هایش بدون خوردن شام در بستر های خود چشمانشان را بسته بودند و منتظر آوردن لقمه نانی از دستان گرم و پرمحبت مادرشان بودند.
همسر شهید جانباز می گوید : همسرم بسیجی بود و داوطلبانه به جبهه رفت. او چند ترکش نیز در پایش داشت. با وجود اینکه سخت کار میکردم تا خرجی معیشت خانه را درآورم هرگز از جانباز بودن همسرم گله نکرده و ناراحت نبودم.
ما در یک اتاق ۱۲ متری زندگی میکردیم. درحالیکه همسرم شرایط جسمی خوبی نداشت ولی زندگی آرامی داشتیم. ۵ سال پیش همسرم شهید شد. بعد از شهادتش در این خانه سختی زیادی کشیدیم.
شرایط روحی و جسمی همسر شهید نامناسب بود و ادامه دادن این گفتوگو برایش امکانپذیر نبود. ، کمردرد او را از پا انداخته بود.
دستهای لرزان و پلکهای مستمری که چشمان خستهاش از دردهای روزگار و بدتر از آن انسانهای اطرافش از او دیدیم تنها چیزی که توانستیم لحظه آخر به او بگوییم این بود: «مادرم دردهایت را به شفاعت همسرت بسپار. "خدیجه و فاطمه” مرضیه درسهایتان را مانند پدرتان به خوبی بخوانید تا هم مرهمی بر دردهای بیاندازه مادر باشید و هم همچون پدر شاگرد اول کلاس شوید.»
حال این خانواده شهید روزگار سخت خود را در شهری کوچک و به دور از همهمه می گذرانند در حالی که چشمان این فرزندان شهید به دستان مسئولان و مردم می نگرند.
در بدو ورودمان به این خانه نگاه دختر ۲۱ساله ای که به اندازه یک بچه هفت ساله رشد کرده بود توجهمان را جلب کرد ، گویی با آن چشمان زیبا منتظر زندگی آرام و سبز میگشت که شاید آینده خوشی انتظارش را میکشید.
از حیاط مخروبه عبور کردیم و به اتاق کوچکی رسیدیم. در ابتدا نفس عمیقی کشیدیم تا بتوانیم نفسمان را با اتاقی که بوی قیر می دهد هماهنگ کنیم.
«حمیرا علیمحمدی» همسر جانباز شهید «غلام باسره» با ۴ فرزند دخترش در این خانه کوچک که در منطقه گودکعنوئیه حاجی آباد استان هرمزگان واقع است زندگی میکنند.
همسر شهید لب به سخن گشود و از مشکلاتش گفت : چند سال است که در این خانه زندگی میکنیم. در ابتدا یک اتاق بیشتر نداشتیم که خود شهید با کار کارگری یک اتاق دیگر را به این اتاق اضافه کرد ، جانباز شهید در سال ۸۹ در اثر یک ترکش که در پای این شهید بوده بیمار و بعد از شش ماه بیماری در بیمارستان شهید می شود که پزشکان علت شهادتش را ترکش شیمیایی عنوان کردند.
ولی متاسفانه شهید باسره در تمام دوران زندگی خود هیچ گاه به دنبال جانبازی خود نبوده با توجه به اینکه کارگری می کرده، همسر شهید می گفت هرچه بهش می گفتیم برو دنبال کار جانبازیت می گفت تا جایی که توان دارم کار می کنم نیازی نیست ولی بعد از بیماری و بستری شدن در بیمارستان که خیلی نیازمند به کمک بودند اقدام کردند ولی نتیجه ای حاصل نشده است و ایشان در سال ۸۹ به درجه رفیع شهادت نائل شدند و هم اکنون خانواده این شهید در سخت ترین شرایط زندگی می کنند.
راضیه ۲۱ ساله که نزدیک ۱۴ سال است در بستر بیماری است و تا کنون یک کلمه حرف نزده و یک قدم راه نرفته است که به تشخیص پزشکان علت وضعیتش شیمیایی بودن پدرش ذکر شده است نیازمند یاری سبز هم نوعانش می باشد وقتی به خانه این جانباز شهید رفتیم بچه هایش بدون خوردن شام در بستر های خود چشمانشان را بسته بودند و منتظر آوردن لقمه نانی از دستان گرم و پرمحبت مادرشان بودند.
همسر شهید جانباز می گوید : همسرم بسیجی بود و داوطلبانه به جبهه رفت. او چند ترکش نیز در پایش داشت. با وجود اینکه سخت کار میکردم تا خرجی معیشت خانه را درآورم هرگز از جانباز بودن همسرم گله نکرده و ناراحت نبودم.
ما در یک اتاق ۱۲ متری زندگی میکردیم. درحالیکه همسرم شرایط جسمی خوبی نداشت ولی زندگی آرامی داشتیم. ۵ سال پیش همسرم شهید شد. بعد از شهادتش در این خانه سختی زیادی کشیدیم.
دستهای لرزان و پلکهای مستمری که چشمان خستهاش از دردهای روزگار و بدتر از آن انسانهای اطرافش از او دیدیم تنها چیزی که توانستیم لحظه آخر به او بگوییم این بود: «مادرم دردهایت را به شفاعت همسرت بسپار. "خدیجه و فاطمه” مرضیه درسهایتان را مانند پدرتان به خوبی بخوانید تا هم مرهمی بر دردهای بیاندازه مادر باشید و هم همچون پدر شاگرد اول کلاس شوید.»
حال این خانواده شهید روزگار سخت خود را در شهری کوچک و به دور از همهمه می گذرانند در حالی که چشمان این فرزندان شهید به دستان مسئولان و مردم می نگرند.
پدر جانباز شده چه ربطی به فرزندش داره ؟
نامه عمل هر کسی را به دست خودش می دن نه به دست فرزندش .
ناگفته نماند که قطعا نهادهای خیریه مثل بهزیستی یا نهادی خصوصی مثل انجمن خیریه امام زمان عج باید به این خانواده کمک کنند و آنها را تحت پوشش قرار دهند. انشا الله
بنده های خدا دست خودشان نبوده که روز اول ترکش بخورند یا روز آخر؛آنها برای دفاع رفته بودند و حالا وظیفه است که جبران شود