شهدای ایران shohadayeiran.com

روزی که خطاب به همسرم فریاد می زدم دیگر خسته شده ام و طلاق تنها راه نجاتم از این زندگی نکبت بار است کاش لحظه ای غرورم را زیر پا می گذاشتم و تنها خودم را نمی دیدم .در حالی از این کلمه تنفر آمیز به عنوان راه نجات نام می بردم که تلخ و شیرین روزگار را چشیده بودم و موهایم به سپیدی گراییده بود، اما حالا درمی یابم که بزرگان بی دلیل نگفته اند: «تلخی عمر بشر حاصل بی تجربگی است»...
شهدای ایران:مرد 48 ساله که در جست و جوی راهی درست برای سامان بخشیدن به زندگی آشفته و رفع مشکلات خانوادگی اش راهی کلانتری کاظم آباد مشهد شده بود در حالی که عنوان می کرد هیچ وقت هنگام درگیری و مشاجره های خانوادگی با همسرم نتوانستم به سرنوشت 4 فرزندم فکر کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: وقتی به سن 18 سالگی رسیدم تصمیم گرفتم با چند تن از دوستان هم سن و سال خودم عازم خدمت سربازی شوم اما وقتی دفترچه راهنمای سربازی را مطالعه کردم و شرایط معافیت از خدمت سربازی را جویا شدم دریافتم که به خاطر تک فرزند بودن و نگهداری از پدر و مادر کهنسالم می توانم از خدمت سربازی معاف شوم. این گونه بود که تصمیم به ازدواج گرفتم و به خواستگاری دختری رفتم که از حدود چند ماه قبل با او آشنا شده بودم. آن قدر زیبایی شهناز مرا تحت تأثیر قرار داده بود که همه بدخلقی ها و رفتارهای خشن او را نادیده می گرفتم اگر چه زندگی خود را خیلی ساده آغاز کردیم اما رفتارهای عصبی و الفاظ توهین آمیز برای همسرم امری عادی بود.نصیحت های من هیچ تأثیری در تغییر این رفتارها نداشت به طوری که زندگی ما روز به روز سردتر و بی روح تر می شد و مشاجرات و درگیری های ما شدت می گرفت. با آن که در طول 17 سال زندگی صاحب 4 فرزند شده بودیم دیگر تحمل بداخلاقی های او را نداشتم. این در حالی بود که هنگام درگیری و مشاجره تنها خودم را می دیدم و توجهی به وضعیت روحی و روانی فرزندانم نداشتم. بالاخره کاسه صبرم لبریز شد تا این که 3 سال قبل شهناز را طلاق دادم و حضانت فرزندانم را پذیرفتم. چند ماه بعد از این ماجرا با زنی که مطلقه بود و فرزندی نداشت آشنا شدم و تصمیم به ازدواج مجدد گرفتم اگر چه سعیده در ابتدا قبول کرد از فرزندانم مراقبت کند و آن ها را دوست داشته باشد، اما آرام آرام رابطه او با فرزندانم تیره شد به طوری که عنوان کرد دیگر نمی تواند در کنار فرزندانم زندگی کند به ناچار فرزندانم را منزل مادرم بردم تا سعیده در شرایط مناسبی قرار گیرد ولی باز هم نتوانستم این مشکل را رفع کنم و کاری کنم که سعیده بتواند جای مادر فرزندانم را پر کند این گونه بود که ازدواج دومم هم با شکست رو به رو شد و او را نیز طلاق دادم این در حالی است که فرزندانم دچار مشکلات روحی و روانی شدیدی شده اند به طوری که دختر بزرگم تحصیل در دانشگاه را رها کرده و 3 فرزند دیگرم نیز نه تنها ترک تحصیل کرده اند بلکه به افرادی خشن و شرور تبدیل شده اند. کاش...
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

*خراسان
نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار