در ابتدا قانون متحدالشکل کردن البسه در ۱۳۰۷ش، به تصویب رسید و اعلام رسمی کشف حجاب در ۱۳۱۴ش صورت گرفت. در این هفت سال، رژیم پهلوی سعی کرد تا کشف حجاب را در جامعه موجه جلوه دهد و زمینهی پذیرش آن را فراهم سازد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، از زمان آغاز رویارویی و آشنایی ایرانیان با فرهنگ غرب، همواره دفاع از حقوق زنان از جمله شعارهای جامعهی روشنفکری ایران بوده است. برای نمونه، فتحعلی آخوندزاده دربارهی لزوم تساوی حقوق زن و مرد گفته است: «...خردمندان جهان، زنان را در جمیع حقوق بشریت و آزادیت با مردان شریک شمردهاند.»[1] آخوندزاده و دیگران به بهانههای گوناگون، به مقایسهی نقش زنان در جوامع اروپایی-آمریکایی و جامعهی سنتی ایرانی پرداخته و برای ایجاد هماهنگی میان این دو فرهنگ، نسخههای متفاوتی پیچیدهاند که همهی این نسخ در یک اصل مشترکاند: «برهنگی فرهنگی زنان ایرانی»
آیا نقش بخشی به زنان در امور تصمیمسازی و حتی اجرایی، از مسیر این جادهی خطرناک فرهنگی و اجتماعی میگذرد؟ آیا حجاب مترادف با خانهنشینی و دخالت نکردن زنان در امور اجتماعی است؟ البته این یادداشت در پی ارائهی پاسخ تفصیلی به این سؤالات نیست؛ هرچند تجربهی تاریخی جامعهی ایرانی، خود پاسخ منفی با آنها داده است. حضور با حجاب و در عین حال مؤثر زنان ایرانی در طول پانزده سال مبارزه علیه رژیم پهلوی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تجریهی نقض فرضیهی کشف حجاب در ایران است.
کشف حجاب به دورهای از تاریخ معاصر ایران اطلاق میشود که در آن، حکومت سعی داشت با اظهار این بهانه که حجاب، دشمن ترقی زنان ایرانی و بیحجابی، پل پیشرفتشان است، پرده از حریم خصوصی زنان بردارد و با رواج بیحجابی در جامعه، به اهداف سیاسی و فرهنگی ضددینی خود نائل شود. این یادداشت به بررسی ابعاد مختلف تصویب و اجرای قانون کشف حجاب در ایران میپردازد.
آغاز
علیرغم این تصور که همگان رضاشاه را بانی بنای حجابزدایی از جامعهی ایرانی میدانند، نگارنده معتقد است که مسئلهی تغییر پوشش در ایران به دورهی قاجار و زمان مسافرت شاهان قاجار (مشخصاً ناصرالدینشاه) به اروپا میرسد که البته بیش از شخص شاه و دربار وی، توسط عدهای به فرنگ سفرکرده، مورد توجه واقع شد؛ هرچند رضاشاه نیز در عملیاتی کردن این ایده، تلاش گستردهای از خود نشان داد. به عبارت دیگر، هرچند وی صاحب اصلی ایدهی کشف حجاب نبود، اما بار اصلی اجرایی کردن آن را بر دوش کشید.
برخی مورخین، قرهالعین یا زرین تاج را اولین زنی میدانند که در تاریخ معاصر ایران، پوشش از سر و تن برگرفت و در اجتماع ظاهر شد. قرهالعین، دختر ملاصالح برغانی از مجتهدین معروف قزوین (برادر ملا محمدتقی برغانی مجتهد مشهور و قدرتمند آن موقع ایران) و همسر ملا محمد برغانی که پسر عمویش نیز بود، پس از جذب شدن به فرقهی گمراه بهائیت، همسر و سه فرزندش را رها و شروع به تبلیغ این مرام ساختهی استعمار کرد.
بنا بر برخی اسناد تاریخی، وی نه تنها بیحجاب در مجامع ظاهر میشد، بلکه بدون هیچ ترس و واهمهای، عقاید سخیف آنان را شرح و توصیف میکرد و به حضار بشارت میداد که از این پس زنان میتوانند آزاد و رها در اجتماع حضور یابند و یک زن میتواند با چند مرد، زندگی زناشویی کند.
اما براساس آنچه از منابع تاریخی به دست میآید، تأسی از ظواهر فرهنگ غربیان به حرمسرای ناصری و پس از سفر وی به اروپا و مشاهدهی بالرینهای آنها میرسد. یکی از شاهدختهایی که تحت تأثیر لباس جدید قرار گرفت، تاجالسلطنه است که از مروجان رفع حجاب بهشمار میآید و حجاب را سد ترقی و عامل تمام عیوب و مفاسد اخلاق میداند: «...اول کاری که کردم تغییر لباس دادم؛ لباس فرنگی، سر برهنه، در حالی که هنوز در ایران لباسِ فرم قدیم را داشتند. پس از لباس، ترک نماز و طاعت را هم کردم، زیرا با آستینهای تنگِ لباسهای چسبیده، وضو ساختن مشکل بود...»[2]
این نوع طرز تفکر در نشریات آن زمان مشروطه و پس از آن نیز دیده میشود. بهعنوان نمونه، مجلهی «عالم نسوان» (تیر 1306) در شمارهی هفتم و هشتم، در مقالهای با نام «زن در ایران»، به محرومیت زنان اشاره مینماید و از رفتاری که رجال این مملکت نسبت به زنها اعمال میدارند، انتقاد میکند. نویسنده در این نوشته، به مقایسهی رفتار با زنان در غرب اشاره کرده و مینویسد: «در آنجا زنها مثل مردها در امور اجتماعی دخالت مینمایند، اما ما بیچارهها هنوز عضو این هیئت جامعه شمرده نمیشویم.»[3]
مجلات «ایرانشهر» در برلین و «عالم نسوان» در تهران، که در ابتدا داعیهی رفع حجاب نداشتند، یک سال بعد در مقالات خود بهشدت به حجاب حمله میکنند. همچنین در یکی از شمارههای مجلهی «ایرانشهر»، حجاب مایهی بدبختی، عامل هرزهکاری و قبایح دانسته شده و آمده است: «تا روزی که این کفن سیاه که زنهای ایرانی را زنده به خود پیچیده، از میان برداشته نشود، ایران ترقی نخواهد کرد...»[4]
از مجموع این اندیشهها و نیز مقدمات عملی دولت پهلوی اول، که در ادامه خواهد آمد، روند حجابزدایی از جامعهی مسلمان ایران، سرعت گرفت که البته با مخالفت علما و مردم روبهرو شد و به شکست انجامید.
حکومت میدانست که مردان به وضع پوشاک و نوع پوشش زنان خود بسیار اهمیت میدهند و حساسیت بر آن را قرین شرافت و غیرت خود میدانند و اجرای طرح کشف حجاب، بدون تهیهی مقدمات، همان را باعث خواهد شد که در افغانستان بر سر امانالله خان آمد. لذا بهتر دید که اول از تغییر لباس مردان شروع کند.
از مجموعهی اسنادی که بهجا مانده است، بهطور خلاصه میتوان مراحل زیر را از مقدمات این حرکت ضداسلامی برشمرد:
1. قانون اتحاد شکل البسه (مرحلهی اول تغییر لباس)
برای رسمیت پیدا کردن کشف حجاب و اجبار مردم به پیروی از این اندیشهی غربی، باید مقدمات قانونی آن فراهم میشد. لذا در تاریخ 15 مرداد، هیئت وزیران و در 6 دی 1307، مجلس شورای ملی، قانون «متحدالشکل شدن البسهی اتباع ایرانی در داخلهی مملکت» را در چهار ماده و هشت تبصره، به تصویب رساند. طبق مادهی اول این قانون، کلیهی اتباع ذکور ایران، مکلف به پوشیدن لباس متحدالشکل بودند. در مادهی دوم این قانون، هشت طبقه، از جمله مجتهدین مجاز از مرجع تقلید، مراجع امور شرعیهی دهات و قصبات پس از امتحان، مفتیان اهل سنت دارای مجوز از دو مفتی سنی، پیشنمازان دارای محراب، محدثینی که از دو تن مجتهد مجاز اجازهی روایت داشته باشند، طلاب و مدرسین فقه و اصول و روحانیون ایرانی غیرمسلم، مستثنی شدند. همچنین در مادهی سوم، پیشبینی شد که شهرنشینان متخلف از این قانون، به یک تا پنج تومان جریمهی نقدی یا یک تا هفت روز حبس محکوم شوند. متخلفین روستایی نیز به حبس از یک تا هفت روز محکوم میشدند.نظامنامهی مربوط به قانون اتحاد شکل البسه، در جلسهی 3 بهمن 1307، به تصویب رسید.[5][6] همچنین بخشنامههای دولتی مختلفی هم برای هماهنگ ساختن و اتحاد شکل البسهی مردان یا زنان صادر شد، اما به قول مخبرالسلطنه، «آثاری که از تغییر لباس بیشتر ظاهر شد، تمدن بلوارها بود که به کار لالهزارها میخورد و مردم بیبندوبار خواستار آن بودند.»
تصویب قانون اتحاد البسه با مخالفتهایی هم روبهرو شد. صدرالاشراف در اینباره میگوید: «طبع مردم نه فقط از تغییر صورت، بلکه از عملیات شرعی که میگفتند مشتبه به اروپاییها و نصاری است، متنفر بودند.»[7] کنتس مادفون روزن نیز در کتاب خود، ذیل عنوان «سفری به دور ایران»، نظر یک پیرمرد شمالی را دربارهی کلاهپهلوی اینگونه نقل میکند: «آنقدر از این کلاه نفرت دارم که مایلم آن را بدهم به زنم تا بهجای ماهیتابه از آن استفاده کند.»[8]
علاوه بر مردم عادی، حتی برخی از رجال سرشناس مانند مستوفیالممالک، مخبرالسلطنه و صدرالاشراف، با تجددگرایان همراهی نکردند و تا آنجا که زور و اجباری در کار نبود، از تغییر لباس (البته تا مدت محدودی) خودداری کردند.[9]
2. برگزاری دومین کنگرهی زنان شرق در ایران
از 6 تا 11 آذر سال 1311 کنگرهی اتحاد زنان شرق با حضور نمایندگان دَه کشور مانند ژاپن، ترکیه، هند، سوریه و مصر در تالار وزارت فرهنگ (عباسی) برگزار شد. در این کنگره، سه تن از بانوان عرب (نور خماده از بیروت، سیده فاطمه از عراق و حوری حنیفه از مصر) بههمراه دو ایرانی (مستوره افشار، معاون کمیتهی برگزاری و صدیقه دولتآبادی، منشی) به ایراد سخنرانی پرداختند.[10] تساوی حقوق زن و مرد در اسلام، لزوم تربیت و تعلیم زنان، احقاق حقوق طبیعی آنان، بیان عقبماندگی زنان شرق از زنان اروپایی و آرزوی رسیدن به زن آمریکایی و اروپایی، از مباحث مطرحشده در این کنگره بود. گزارش این کنگره از زبان مخبرالسلطنه خواندنی است:
«هرچند که در این کنگره تصدیق کردند که مقام زن در اسلام محفوظتر است و شکایات ابتر، اما متأسفانه خانمها پردههای کنگره را دریدند و سراسیمه در میدان هواوهوس دویدند. مسکری نماند که نخوردند و منکری نماند که نکردند.»[11]
3. سفر رضاشاه به ترکیه
با جایگزینی محمدعلی فروغی بهجای مخبرالسلطنه، در تاریخ 21 شهریور 1312، سیاستهای تجددمآبانه سرعت یافت. سفر رضاشاه به ترکیه (از 12 خرداد تا 14 تیر 1313) نقطهی عطفی در قضیهی کشف حجاب بود. تأثیر تجددگرایان ترکیه بر ایران، از دیدگاه نویسندگان داخلی و خارجی، چه قبل و چه پس از مسافرت رضاشاه به ترکیه، عنوان شده است. نشریهی «ساندی اکسپرس»، مورخ 15 آوریل 1934 (26 فروردین 1313)، نوشت: «احتمال زیاد میرود شاه ایران با غازی (مصطفی کمال پاشا) راجعبه وضع زنان کشور خود صحبت بدارد، [زیرا] شاه نیز رویهی او (آتاتورک) را تعقیب میکند.»[12]
پس از استقبال باشکوه و تعارفات دیپلماتیک معمول، آنچه توجه رضاشاه را در این سفر بیشتر به خود جلب کرد، حضور زنان و دختران بیحجاب در مراکز علمی و آموزشی این کشور بود. به همین دلیل، پس این بازدیدها، خطاب به سفیر کبیر ایران، مستشارالدوله صادق، اظهار میدارد: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم، خصوصاً زنان اقدام کنیم...»[13]
در خاطرات صدرالاشراف نیز آمده است: «رضاشاه بعد از مسافرت ترکیه، در غالب اوقات، ضمن [اشاره به] پیشرفت کشور ترکیه، از رفع حجاب زنها و آزادی آنها صحبت و تشویق میکرد.»[14] مخبرالسلطنه نیز کشف حجاب را سوغات آنکارا میداند و مینویسد: «این مسافرت و کیفیت مجالس، شاه را در خط تأسی و تشبه به اروپایی انداخت.»[15]
تأثیر این سفر در رضاشاه به حدی است که بعدها خطاب به رئیسالوزراء (محمود جم) اظهار میدارد: «نزدیک دو سال است که این موضوع سخت فکر مرا به خود مشغول کرده است. خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که حجاب را دور انداختهاند... دیگر از هرچه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است.»[16]
به گفتهی حکمت، در یکی از روزهای تیر 1313، در جلسهی هیئت وزرا، رضاشاه از او خواست که برای رفع حجاب برنامهریزی کند و در پی آن، حکمت طرحی را به این منظور به مرحلهی اجرا گذاشت. برنامهای که علیاصغر حکمت، وزیر معارف، تهیه کرد عبارت از این بود که «در مدارس، دخترها در حضور مهمانان مرد، نطق کنند و جشن برپا نمایند و بعد در شهرها، هریک از وزرا و مأمورین عالیرتبه در مجالسی با حضور زنان شرکت جویند و در عین حال، یک محلی به اسم کانون بانوان تشکیل شود که در آنجا خانمهای تحصیلکرده جمع بشوند و آن کانون کارش این باشد که رجال و دانشمندان معروف تهران را دعوت کند که در آنجا برای حضار، اعم از زن و مرد، خطابهای راجعبه مقام زن در جامعه بهخصوص در جامعهی اسلام بیان کند. مادهی بعد این بود که اجازه داده شود در مدارس ابتدایی تا سال چهارم، مدارس بهصورت مختلط باشد. دبستانها از بچههای ذکور و اناث که در سن دوازدهسیزدهسالگی هستند، تشکیل شود و معلمشان هم زن باشد و بالأخره وقتی که این کارها انجام گرفت و افکار حاضر شد، یک روزی در حضور شاه و خانوادهاش، جلسهای تشکیل شود و اعلام آزادی نسوان به اطلاع اهل عالم برسد.» به تصریح حکمت، «این برنامه را عیناً تصویب فرمودند. ما هم عیناً اجرا کردیم.»[17]
علاوه بر مردم عادی، حتی برخی از رجال سرشناس مانند مستوفیالممالک، مخبرالسلطنه و صدرالاشراف، با تجددگرایان همراهی نکردند و تا آنجا که زور و اجباری در کار نبود، از تغییر لباس (البته تا مدت محدودی) خودداری کردند.
4. قانون استفاده از کلاهپهلوی (مرحلهی دوم تغییر لباس)
مرحلهی دوم تغییر لباس پس از سفر رضاشاه به ترکیه انجام شد. عباس مسعودی، مدیر روزنامهی «اطلاعات»، که از همراهان رضاشاه در این سفر بود، میگوید: «تغییر کلاهِ معروفِ لبهدارِ پهلوی به کلاه اروپایی، پس از این سفر بود. بعد از بازگشت از مسافرت ترکیه بود که فکر تغییر کلاه در رضاشاه قوت گرفت و این تغییر را تشویق مینمود و معتقد بود که اختلاف ظاهری ایرانیها با اروپاییها برداشته شود. او میگفت باید ایرانیها خود را با خارجیها یکسان بدانند و در ترقی و پیشرفت، تشویق و تأیید شوند و بدانند تفاوتی از لحاظ روح و جسم و استعداد، جز در همین کلاه در ظاهر، در بین نیست و باید این تفاوت را بردارند و عملاً کار کنند تا خود را به آنها برسانند.»[18]
پوشش و لباس هر قوم نشاندهندهی اعتقاد مذهبی و فرهنگی آن قوم است. از این لحاظ، مسلمانان از تشبه به کفار منع شدهاند. از دیدگاه تجددگرایان که به آتشبس یکطرفه در برابر غرب راضی شده بودند و تعابیر خاصی از ملیت و وحدت ملی میکردند، ارزشهای ناشی از دین، جایگاهی نداشت و مانعی در روند ترقی و تمدن جامعه محسوب میشد. در همین رابطه، یکی از سیاحان خارجی معتقد است که گذاشتن کلاهپهلوی را برای کاستن از اهمیت مذهب اجباری کردند.[19]
برای همین، به گفتهی مخبرالسلطنه، «امر صادر شد که از اول فروردین 1314، مردها کلاه فرنگی بر سر بگذارند.»[20]
مستخدمین دولت اولین کسانی بودند که دستور اجبار در مورد آنها اجرا میشد. لذا در بخشنامهای به تاریخ 8 تیر 1314، دولت فروغی اشعار داشت که «استعمال کلاه بینالمللی برای مأمورین دولتی اجباری است و باید هرچه زودتر کلیهی مأمورین، کلاه خود را تغییر دهند و هریک از مأمورین و مستخدمین تعلیل یا استنکاف نمایند، فوراً منفصل از خدمت خواهد شد.»[21]
5. تشکیل کانونهای بانوان و روزنامههای آنان
مهمترین مرکز در این رابطه، جمعیت زنان آزادیخواه ایران بود که این کانون با ریاست افتخاری شمس پهلوی از سوی وزیر معارف (حکمت) با فرمان رضاشاه و با ادعای آزادی نسوان و در حقیقت، اعلام رسمی کشف حجاب، تشکیل شد.
قبل از این، تشکلات زنان با نامهای مختلفی نظیر «شرکت خواتین اصفهان» (1299 تا 1300)، «شرکت آزمایش بانوان» به مدیریت صدیقه دولتآبادی (1299 تا 1303)، «پیک سعادت نسوان در رشت»، «جمعیت بیداری نسوان» در تهران و «جمعیت نسوان وطنخواه» به مدیریت محترم اسکندری (1307) فعالیت میکردند.[22]
حکومت میدانست که مردان نسبت به وضع پوشاک و نوع پوشش زنان خود بسیار اهمیت میدهند و حساسیت بر آن را قرین شرافت و غیرت خود میدانند و اجرای طرح کشف حجاب بدون تهیهی مقدمات، همان را باعث خواهد شد که در افغانستان بر سر امانالله خان آمد. لذا بهتر دید که اول از تغییر لباس مردان شروع کند.
برای همین، همانطور که گفته شد، در ابتدا قانون متحدالشکل کردن البسه در 1307ش، به تصویب رسید و اعلام رسمی کشف حجاب در 1314ش صورت گرفت. در این هفت سال، رژیم پهلوی سعی کرد تا کشف حجاب را در جامعه موجه جلوه دهد و زمینهی پذیرش آن را فراهم سازد.
در این سالها، روند تجددگرایی بدون موانع عمدهای شتاب میگرفت و تقلید از سبک زندگی غربی در شهرها، بهویژه در میان خانوادههای مرفه، بهآسانی رواج داشت. تبلیغات مطبوعاتی، فیلمهای سینمایی، رفتوآمد با خانوادههای اروپایی، شرکت در مجالس رقص در کلوپها و امثال آن، همگی نشان از تحولی اساسی در معیارهای زندگی نزد طبقات شهری داشت.
در واقع، دورهی موسوم به کشف حجاب، یکی از مهمترین برهههای تاریخ فرهنگی ایران معاصر را شکل میدهد؛ دورهای که سنگ بنای شکلگیری نظامی فاسد از حیث اخلاقی و فرهنگی و رشد نسلی در معرض آلودگی را گذاشت که با بهانههایی نظیر تجددخواهی، دوری از سنت، احترام به حقوق زنان و... جامعه را به سمت بیبندوباری، مصرفزدگی، دینگریزی و غربزدگی سوق داد. هرچند که با اقدامات دینداران، علما و عموم جامعه، از بروز فجایع بیشتر جلوگیری شد، اما به نظر میرسد که این اقدامات، شرایط را برای دوران منحط فرهنگی پسارضاشاهی فراهم کرد.(*)
پینوشتها:
[1]. نشست تخصصی کشف حجاب، مجموعهی سخنرانیها و ضمیمه، سخنرانی دکتر مهدی صلاح، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 56.
[2]. همان، ص 58.
[3]. همان، ص 59.
[4]. همان، ص 59.
[5]. واقعهی کشف حجاب، اسناد منتشرنشدهی کشف حجاب در عصر رضاخان به اهتمام مرتضی جعفری، صغری اسماعیلزاده، معصومه فرشچی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسهی پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373، چ دوم، ص 14.
[6]. همان، ص 60 و مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، چ دوم، تهران، ص 382.
[7]. محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، وحید، 1364، ص 291 و 292.
[8]. کنتس مادفون روزن، سفری به دور ایران، ترجمهی علی محمد عبادی، تهران، پاژنگ، 1369، ص 37.
[9]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، مؤسسهی چاپ و نشر عروج، ج اول، 1377، ص 170 و 171.
[10]. حمید بصیرتمنش، روند کشف حجاب و واکنش روحانیان، فصلنامهی تاریخ معاصر ایران، سال اول، ش دوم، تابستان 1376، ص 79.
[11]. نشست تخصصی کشف حجاب، دکتر مهدی صلاح، ص 59.
[12]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 61.
[13]. همان، ص 63.
[14]. خاطرات صدرالاشراف، ص 302.
[15]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 63.
[16]. نشست تخصصی کشف حجاب، دکتر مهدی صلاح، ص 62.
[17]. حمید بصیرتمنش، ص 189، به نقل از صفایی، رضاشاه کبیر در آیینهی خاطرات، ص 102.
[18]. همان، ص 176، به نقل از اطلاعات در یک ربع قرن، ص 137.
[19]. مریت هاکس، ایران افسانه و واقعیت (خاطرات سفر به ایران)، ترجمهی نظرینژاد و اکبری و نمایی، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1368، ص 194.
[20]. مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، چ دوم، تهران، ص 519.
[21]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 178، به نقل از روزنامهی تجدد ایران، ش 1678 (8 تیر 1314) و روزنامهی آزادی، ش 969 (9 تیر 1314).
[22]. نشست تخصصی کشف حجاب، دکتر مهدی صلاح، ص 63.
منبع:برهان
آیا نقش بخشی به زنان در امور تصمیمسازی و حتی اجرایی، از مسیر این جادهی خطرناک فرهنگی و اجتماعی میگذرد؟ آیا حجاب مترادف با خانهنشینی و دخالت نکردن زنان در امور اجتماعی است؟ البته این یادداشت در پی ارائهی پاسخ تفصیلی به این سؤالات نیست؛ هرچند تجربهی تاریخی جامعهی ایرانی، خود پاسخ منفی با آنها داده است. حضور با حجاب و در عین حال مؤثر زنان ایرانی در طول پانزده سال مبارزه علیه رژیم پهلوی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تجریهی نقض فرضیهی کشف حجاب در ایران است.
کشف حجاب به دورهای از تاریخ معاصر ایران اطلاق میشود که در آن، حکومت سعی داشت با اظهار این بهانه که حجاب، دشمن ترقی زنان ایرانی و بیحجابی، پل پیشرفتشان است، پرده از حریم خصوصی زنان بردارد و با رواج بیحجابی در جامعه، به اهداف سیاسی و فرهنگی ضددینی خود نائل شود. این یادداشت به بررسی ابعاد مختلف تصویب و اجرای قانون کشف حجاب در ایران میپردازد.
آغاز
علیرغم این تصور که همگان رضاشاه را بانی بنای حجابزدایی از جامعهی ایرانی میدانند، نگارنده معتقد است که مسئلهی تغییر پوشش در ایران به دورهی قاجار و زمان مسافرت شاهان قاجار (مشخصاً ناصرالدینشاه) به اروپا میرسد که البته بیش از شخص شاه و دربار وی، توسط عدهای به فرنگ سفرکرده، مورد توجه واقع شد؛ هرچند رضاشاه نیز در عملیاتی کردن این ایده، تلاش گستردهای از خود نشان داد. به عبارت دیگر، هرچند وی صاحب اصلی ایدهی کشف حجاب نبود، اما بار اصلی اجرایی کردن آن را بر دوش کشید.
برخی مورخین، قرهالعین یا زرین تاج را اولین زنی میدانند که در تاریخ معاصر ایران، پوشش از سر و تن برگرفت و در اجتماع ظاهر شد. قرهالعین، دختر ملاصالح برغانی از مجتهدین معروف قزوین (برادر ملا محمدتقی برغانی مجتهد مشهور و قدرتمند آن موقع ایران) و همسر ملا محمد برغانی که پسر عمویش نیز بود، پس از جذب شدن به فرقهی گمراه بهائیت، همسر و سه فرزندش را رها و شروع به تبلیغ این مرام ساختهی استعمار کرد.
بنا بر برخی اسناد تاریخی، وی نه تنها بیحجاب در مجامع ظاهر میشد، بلکه بدون هیچ ترس و واهمهای، عقاید سخیف آنان را شرح و توصیف میکرد و به حضار بشارت میداد که از این پس زنان میتوانند آزاد و رها در اجتماع حضور یابند و یک زن میتواند با چند مرد، زندگی زناشویی کند.
اما براساس آنچه از منابع تاریخی به دست میآید، تأسی از ظواهر فرهنگ غربیان به حرمسرای ناصری و پس از سفر وی به اروپا و مشاهدهی بالرینهای آنها میرسد. یکی از شاهدختهایی که تحت تأثیر لباس جدید قرار گرفت، تاجالسلطنه است که از مروجان رفع حجاب بهشمار میآید و حجاب را سد ترقی و عامل تمام عیوب و مفاسد اخلاق میداند: «...اول کاری که کردم تغییر لباس دادم؛ لباس فرنگی، سر برهنه، در حالی که هنوز در ایران لباسِ فرم قدیم را داشتند. پس از لباس، ترک نماز و طاعت را هم کردم، زیرا با آستینهای تنگِ لباسهای چسبیده، وضو ساختن مشکل بود...»[2]
این نوع طرز تفکر در نشریات آن زمان مشروطه و پس از آن نیز دیده میشود. بهعنوان نمونه، مجلهی «عالم نسوان» (تیر 1306) در شمارهی هفتم و هشتم، در مقالهای با نام «زن در ایران»، به محرومیت زنان اشاره مینماید و از رفتاری که رجال این مملکت نسبت به زنها اعمال میدارند، انتقاد میکند. نویسنده در این نوشته، به مقایسهی رفتار با زنان در غرب اشاره کرده و مینویسد: «در آنجا زنها مثل مردها در امور اجتماعی دخالت مینمایند، اما ما بیچارهها هنوز عضو این هیئت جامعه شمرده نمیشویم.»[3]
مجلات «ایرانشهر» در برلین و «عالم نسوان» در تهران، که در ابتدا داعیهی رفع حجاب نداشتند، یک سال بعد در مقالات خود بهشدت به حجاب حمله میکنند. همچنین در یکی از شمارههای مجلهی «ایرانشهر»، حجاب مایهی بدبختی، عامل هرزهکاری و قبایح دانسته شده و آمده است: «تا روزی که این کفن سیاه که زنهای ایرانی را زنده به خود پیچیده، از میان برداشته نشود، ایران ترقی نخواهد کرد...»[4]
از مجموع این اندیشهها و نیز مقدمات عملی دولت پهلوی اول، که در ادامه خواهد آمد، روند حجابزدایی از جامعهی مسلمان ایران، سرعت گرفت که البته با مخالفت علما و مردم روبهرو شد و به شکست انجامید.
حکومت میدانست که مردان به وضع پوشاک و نوع پوشش زنان خود بسیار اهمیت میدهند و حساسیت بر آن را قرین شرافت و غیرت خود میدانند و اجرای طرح کشف حجاب، بدون تهیهی مقدمات، همان را باعث خواهد شد که در افغانستان بر سر امانالله خان آمد. لذا بهتر دید که اول از تغییر لباس مردان شروع کند.
از مجموعهی اسنادی که بهجا مانده است، بهطور خلاصه میتوان مراحل زیر را از مقدمات این حرکت ضداسلامی برشمرد:
1. قانون اتحاد شکل البسه (مرحلهی اول تغییر لباس)
برای رسمیت پیدا کردن کشف حجاب و اجبار مردم به پیروی از این اندیشهی غربی، باید مقدمات قانونی آن فراهم میشد. لذا در تاریخ 15 مرداد، هیئت وزیران و در 6 دی 1307، مجلس شورای ملی، قانون «متحدالشکل شدن البسهی اتباع ایرانی در داخلهی مملکت» را در چهار ماده و هشت تبصره، به تصویب رساند. طبق مادهی اول این قانون، کلیهی اتباع ذکور ایران، مکلف به پوشیدن لباس متحدالشکل بودند. در مادهی دوم این قانون، هشت طبقه، از جمله مجتهدین مجاز از مرجع تقلید، مراجع امور شرعیهی دهات و قصبات پس از امتحان، مفتیان اهل سنت دارای مجوز از دو مفتی سنی، پیشنمازان دارای محراب، محدثینی که از دو تن مجتهد مجاز اجازهی روایت داشته باشند، طلاب و مدرسین فقه و اصول و روحانیون ایرانی غیرمسلم، مستثنی شدند. همچنین در مادهی سوم، پیشبینی شد که شهرنشینان متخلف از این قانون، به یک تا پنج تومان جریمهی نقدی یا یک تا هفت روز حبس محکوم شوند. متخلفین روستایی نیز به حبس از یک تا هفت روز محکوم میشدند.نظامنامهی مربوط به قانون اتحاد شکل البسه، در جلسهی 3 بهمن 1307، به تصویب رسید.[5][6] همچنین بخشنامههای دولتی مختلفی هم برای هماهنگ ساختن و اتحاد شکل البسهی مردان یا زنان صادر شد، اما به قول مخبرالسلطنه، «آثاری که از تغییر لباس بیشتر ظاهر شد، تمدن بلوارها بود که به کار لالهزارها میخورد و مردم بیبندوبار خواستار آن بودند.»
تصویب قانون اتحاد البسه با مخالفتهایی هم روبهرو شد. صدرالاشراف در اینباره میگوید: «طبع مردم نه فقط از تغییر صورت، بلکه از عملیات شرعی که میگفتند مشتبه به اروپاییها و نصاری است، متنفر بودند.»[7] کنتس مادفون روزن نیز در کتاب خود، ذیل عنوان «سفری به دور ایران»، نظر یک پیرمرد شمالی را دربارهی کلاهپهلوی اینگونه نقل میکند: «آنقدر از این کلاه نفرت دارم که مایلم آن را بدهم به زنم تا بهجای ماهیتابه از آن استفاده کند.»[8]
علاوه بر مردم عادی، حتی برخی از رجال سرشناس مانند مستوفیالممالک، مخبرالسلطنه و صدرالاشراف، با تجددگرایان همراهی نکردند و تا آنجا که زور و اجباری در کار نبود، از تغییر لباس (البته تا مدت محدودی) خودداری کردند.[9]
2. برگزاری دومین کنگرهی زنان شرق در ایران
از 6 تا 11 آذر سال 1311 کنگرهی اتحاد زنان شرق با حضور نمایندگان دَه کشور مانند ژاپن، ترکیه، هند، سوریه و مصر در تالار وزارت فرهنگ (عباسی) برگزار شد. در این کنگره، سه تن از بانوان عرب (نور خماده از بیروت، سیده فاطمه از عراق و حوری حنیفه از مصر) بههمراه دو ایرانی (مستوره افشار، معاون کمیتهی برگزاری و صدیقه دولتآبادی، منشی) به ایراد سخنرانی پرداختند.[10] تساوی حقوق زن و مرد در اسلام، لزوم تربیت و تعلیم زنان، احقاق حقوق طبیعی آنان، بیان عقبماندگی زنان شرق از زنان اروپایی و آرزوی رسیدن به زن آمریکایی و اروپایی، از مباحث مطرحشده در این کنگره بود. گزارش این کنگره از زبان مخبرالسلطنه خواندنی است:
«هرچند که در این کنگره تصدیق کردند که مقام زن در اسلام محفوظتر است و شکایات ابتر، اما متأسفانه خانمها پردههای کنگره را دریدند و سراسیمه در میدان هواوهوس دویدند. مسکری نماند که نخوردند و منکری نماند که نکردند.»[11]
3. سفر رضاشاه به ترکیه
با جایگزینی محمدعلی فروغی بهجای مخبرالسلطنه، در تاریخ 21 شهریور 1312، سیاستهای تجددمآبانه سرعت یافت. سفر رضاشاه به ترکیه (از 12 خرداد تا 14 تیر 1313) نقطهی عطفی در قضیهی کشف حجاب بود. تأثیر تجددگرایان ترکیه بر ایران، از دیدگاه نویسندگان داخلی و خارجی، چه قبل و چه پس از مسافرت رضاشاه به ترکیه، عنوان شده است. نشریهی «ساندی اکسپرس»، مورخ 15 آوریل 1934 (26 فروردین 1313)، نوشت: «احتمال زیاد میرود شاه ایران با غازی (مصطفی کمال پاشا) راجعبه وضع زنان کشور خود صحبت بدارد، [زیرا] شاه نیز رویهی او (آتاتورک) را تعقیب میکند.»[12]
پس از استقبال باشکوه و تعارفات دیپلماتیک معمول، آنچه توجه رضاشاه را در این سفر بیشتر به خود جلب کرد، حضور زنان و دختران بیحجاب در مراکز علمی و آموزشی این کشور بود. به همین دلیل، پس این بازدیدها، خطاب به سفیر کبیر ایران، مستشارالدوله صادق، اظهار میدارد: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم، خصوصاً زنان اقدام کنیم...»[13]
در خاطرات صدرالاشراف نیز آمده است: «رضاشاه بعد از مسافرت ترکیه، در غالب اوقات، ضمن [اشاره به] پیشرفت کشور ترکیه، از رفع حجاب زنها و آزادی آنها صحبت و تشویق میکرد.»[14] مخبرالسلطنه نیز کشف حجاب را سوغات آنکارا میداند و مینویسد: «این مسافرت و کیفیت مجالس، شاه را در خط تأسی و تشبه به اروپایی انداخت.»[15]
تأثیر این سفر در رضاشاه به حدی است که بعدها خطاب به رئیسالوزراء (محمود جم) اظهار میدارد: «نزدیک دو سال است که این موضوع سخت فکر مرا به خود مشغول کرده است. خصوصاً از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که حجاب را دور انداختهاند... دیگر از هرچه زن چادری است بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم است.»[16]
به گفتهی حکمت، در یکی از روزهای تیر 1313، در جلسهی هیئت وزرا، رضاشاه از او خواست که برای رفع حجاب برنامهریزی کند و در پی آن، حکمت طرحی را به این منظور به مرحلهی اجرا گذاشت. برنامهای که علیاصغر حکمت، وزیر معارف، تهیه کرد عبارت از این بود که «در مدارس، دخترها در حضور مهمانان مرد، نطق کنند و جشن برپا نمایند و بعد در شهرها، هریک از وزرا و مأمورین عالیرتبه در مجالسی با حضور زنان شرکت جویند و در عین حال، یک محلی به اسم کانون بانوان تشکیل شود که در آنجا خانمهای تحصیلکرده جمع بشوند و آن کانون کارش این باشد که رجال و دانشمندان معروف تهران را دعوت کند که در آنجا برای حضار، اعم از زن و مرد، خطابهای راجعبه مقام زن در جامعه بهخصوص در جامعهی اسلام بیان کند. مادهی بعد این بود که اجازه داده شود در مدارس ابتدایی تا سال چهارم، مدارس بهصورت مختلط باشد. دبستانها از بچههای ذکور و اناث که در سن دوازدهسیزدهسالگی هستند، تشکیل شود و معلمشان هم زن باشد و بالأخره وقتی که این کارها انجام گرفت و افکار حاضر شد، یک روزی در حضور شاه و خانوادهاش، جلسهای تشکیل شود و اعلام آزادی نسوان به اطلاع اهل عالم برسد.» به تصریح حکمت، «این برنامه را عیناً تصویب فرمودند. ما هم عیناً اجرا کردیم.»[17]
علاوه بر مردم عادی، حتی برخی از رجال سرشناس مانند مستوفیالممالک، مخبرالسلطنه و صدرالاشراف، با تجددگرایان همراهی نکردند و تا آنجا که زور و اجباری در کار نبود، از تغییر لباس (البته تا مدت محدودی) خودداری کردند.
4. قانون استفاده از کلاهپهلوی (مرحلهی دوم تغییر لباس)
مرحلهی دوم تغییر لباس پس از سفر رضاشاه به ترکیه انجام شد. عباس مسعودی، مدیر روزنامهی «اطلاعات»، که از همراهان رضاشاه در این سفر بود، میگوید: «تغییر کلاهِ معروفِ لبهدارِ پهلوی به کلاه اروپایی، پس از این سفر بود. بعد از بازگشت از مسافرت ترکیه بود که فکر تغییر کلاه در رضاشاه قوت گرفت و این تغییر را تشویق مینمود و معتقد بود که اختلاف ظاهری ایرانیها با اروپاییها برداشته شود. او میگفت باید ایرانیها خود را با خارجیها یکسان بدانند و در ترقی و پیشرفت، تشویق و تأیید شوند و بدانند تفاوتی از لحاظ روح و جسم و استعداد، جز در همین کلاه در ظاهر، در بین نیست و باید این تفاوت را بردارند و عملاً کار کنند تا خود را به آنها برسانند.»[18]
پوشش و لباس هر قوم نشاندهندهی اعتقاد مذهبی و فرهنگی آن قوم است. از این لحاظ، مسلمانان از تشبه به کفار منع شدهاند. از دیدگاه تجددگرایان که به آتشبس یکطرفه در برابر غرب راضی شده بودند و تعابیر خاصی از ملیت و وحدت ملی میکردند، ارزشهای ناشی از دین، جایگاهی نداشت و مانعی در روند ترقی و تمدن جامعه محسوب میشد. در همین رابطه، یکی از سیاحان خارجی معتقد است که گذاشتن کلاهپهلوی را برای کاستن از اهمیت مذهب اجباری کردند.[19]
برای همین، به گفتهی مخبرالسلطنه، «امر صادر شد که از اول فروردین 1314، مردها کلاه فرنگی بر سر بگذارند.»[20]
مستخدمین دولت اولین کسانی بودند که دستور اجبار در مورد آنها اجرا میشد. لذا در بخشنامهای به تاریخ 8 تیر 1314، دولت فروغی اشعار داشت که «استعمال کلاه بینالمللی برای مأمورین دولتی اجباری است و باید هرچه زودتر کلیهی مأمورین، کلاه خود را تغییر دهند و هریک از مأمورین و مستخدمین تعلیل یا استنکاف نمایند، فوراً منفصل از خدمت خواهد شد.»[21]
5. تشکیل کانونهای بانوان و روزنامههای آنان
مهمترین مرکز در این رابطه، جمعیت زنان آزادیخواه ایران بود که این کانون با ریاست افتخاری شمس پهلوی از سوی وزیر معارف (حکمت) با فرمان رضاشاه و با ادعای آزادی نسوان و در حقیقت، اعلام رسمی کشف حجاب، تشکیل شد.
قبل از این، تشکلات زنان با نامهای مختلفی نظیر «شرکت خواتین اصفهان» (1299 تا 1300)، «شرکت آزمایش بانوان» به مدیریت صدیقه دولتآبادی (1299 تا 1303)، «پیک سعادت نسوان در رشت»، «جمعیت بیداری نسوان» در تهران و «جمعیت نسوان وطنخواه» به مدیریت محترم اسکندری (1307) فعالیت میکردند.[22]
حکومت میدانست که مردان نسبت به وضع پوشاک و نوع پوشش زنان خود بسیار اهمیت میدهند و حساسیت بر آن را قرین شرافت و غیرت خود میدانند و اجرای طرح کشف حجاب بدون تهیهی مقدمات، همان را باعث خواهد شد که در افغانستان بر سر امانالله خان آمد. لذا بهتر دید که اول از تغییر لباس مردان شروع کند.
برای همین، همانطور که گفته شد، در ابتدا قانون متحدالشکل کردن البسه در 1307ش، به تصویب رسید و اعلام رسمی کشف حجاب در 1314ش صورت گرفت. در این هفت سال، رژیم پهلوی سعی کرد تا کشف حجاب را در جامعه موجه جلوه دهد و زمینهی پذیرش آن را فراهم سازد.
در این سالها، روند تجددگرایی بدون موانع عمدهای شتاب میگرفت و تقلید از سبک زندگی غربی در شهرها، بهویژه در میان خانوادههای مرفه، بهآسانی رواج داشت. تبلیغات مطبوعاتی، فیلمهای سینمایی، رفتوآمد با خانوادههای اروپایی، شرکت در مجالس رقص در کلوپها و امثال آن، همگی نشان از تحولی اساسی در معیارهای زندگی نزد طبقات شهری داشت.
در واقع، دورهی موسوم به کشف حجاب، یکی از مهمترین برهههای تاریخ فرهنگی ایران معاصر را شکل میدهد؛ دورهای که سنگ بنای شکلگیری نظامی فاسد از حیث اخلاقی و فرهنگی و رشد نسلی در معرض آلودگی را گذاشت که با بهانههایی نظیر تجددخواهی، دوری از سنت، احترام به حقوق زنان و... جامعه را به سمت بیبندوباری، مصرفزدگی، دینگریزی و غربزدگی سوق داد. هرچند که با اقدامات دینداران، علما و عموم جامعه، از بروز فجایع بیشتر جلوگیری شد، اما به نظر میرسد که این اقدامات، شرایط را برای دوران منحط فرهنگی پسارضاشاهی فراهم کرد.(*)
پینوشتها:
[1]. نشست تخصصی کشف حجاب، مجموعهی سخنرانیها و ضمیمه، سخنرانی دکتر مهدی صلاح، تهران، مؤسسهی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1384، ص 56.
[2]. همان، ص 58.
[3]. همان، ص 59.
[4]. همان، ص 59.
[5]. واقعهی کشف حجاب، اسناد منتشرنشدهی کشف حجاب در عصر رضاخان به اهتمام مرتضی جعفری، صغری اسماعیلزاده، معصومه فرشچی، تهران، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی و مؤسسهی پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1373، چ دوم، ص 14.
[6]. همان، ص 60 و مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، چ دوم، تهران، ص 382.
[7]. محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، وحید، 1364، ص 291 و 292.
[8]. کنتس مادفون روزن، سفری به دور ایران، ترجمهی علی محمد عبادی، تهران، پاژنگ، 1369، ص 37.
[9]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، مؤسسهی چاپ و نشر عروج، ج اول، 1377، ص 170 و 171.
[10]. حمید بصیرتمنش، روند کشف حجاب و واکنش روحانیان، فصلنامهی تاریخ معاصر ایران، سال اول، ش دوم، تابستان 1376، ص 79.
[11]. نشست تخصصی کشف حجاب، دکتر مهدی صلاح، ص 59.
[12]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 61.
[13]. همان، ص 63.
[14]. خاطرات صدرالاشراف، ص 302.
[15]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 63.
[16]. نشست تخصصی کشف حجاب، دکتر مهدی صلاح، ص 62.
[17]. حمید بصیرتمنش، ص 189، به نقل از صفایی، رضاشاه کبیر در آیینهی خاطرات، ص 102.
[18]. همان، ص 176، به نقل از اطلاعات در یک ربع قرن، ص 137.
[19]. مریت هاکس، ایران افسانه و واقعیت (خاطرات سفر به ایران)، ترجمهی نظرینژاد و اکبری و نمایی، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1368، ص 194.
[20]. مهدیقلی هدایت (مخبرالسلطنه)، خاطرات و خطرات، چ دوم، تهران، ص 519.
[21]. حمید بصیرتمنش، علما و رژیم شاه، ص 178، به نقل از روزنامهی تجدد ایران، ش 1678 (8 تیر 1314) و روزنامهی آزادی، ش 969 (9 تیر 1314).
[22]. نشست تخصصی کشف حجاب، دکتر مهدی صلاح، ص 63.
منبع:برهان