آقا روح الله متولد سال 62 و متاهل بود و با درجه نظامی ستوان دومی به شهادت رسید. فرزند اولش محمد رسول چهار ساله است و یک مسافر کوچولو هم دارد که چند ماه دیگر به دنیا می آید.
به گزارش شهدای ایران، روح الله صحرایی از رزمندگان لشگر عملیاتی 25 کربلا و اهل دیار آمل بود که روز 16 آذر در حومه شهر حلب و در نبرد با «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» خلعت شهادت به تن پوشید. یکی از همرزمان شهید خاطرات خود را از دوران دوستی و لحظات رزم خود با روح الله صحرایی در سوریه اینگونه روایت می کند.
*نیازی به ثبت نام نیست، در صحنه جهاد خودت را نشان بده
چندین سال با روح الله رفاقت و آشنایی داشتم در برخی از ماموریت ها نیز همسفر بودیم. هیچ وقت غسل جمعه اش ترک نشد. همین چند وقت پیش می گفت که من هیچ نماز قضایی ندارم الحمدالله همه را تا به امروز خوانده ام. شهید صحرایی خیلی سرزنده و بشاش بود وقتی دور هم جمع می شدیم و گعده ای داشتیم با صحبت ها و شوخی هایش فضا را مفرح می کرد. در گردان امام سجاد(ع) بودیم. گردان ویژه ای برای عملیات تدارک دیده بودند و هر کسی برای شرکت در عملیات در آنجا نام نویسی می کرد. هر شخصی که در این گردان ثبت نام می کرد اسم اش در بین رزمندگان و همکاران گل می کرد و می گفتند فلانی آدم شجاعی است. بنده هم در این گردان عضو شدم، روح الله آمد به من تذکر به جایی داد و با تاکید و یادآوری اینکه برای چه امری ثبت نام کرده ام، گفت: « طبیعتا برای نبرد و جهاد به سوریه می خواهی بروی، اما به نظرم نیازی به اسم نویسی در آن گردان نبود. ان شاءالله به وقتش صحنه نبرد فرا می رسد و شما هم در آنجا به وظیفه خودت که جهاد و مبارزه است عمل می کنی».
*در حین کمک به تیربارچی به شهادت رسید
پشت خاکریز و سنگر اگر ذره ای سرمان را بالا می آوردیم تک تیراندازهای تکفیری به سرعت ما را مورد هدف قرار می دادند. شهید صحرایی با اینکه نیروی پشتیبانی بود و به طور مداوم آب، غذا و مهمات به نیروها می رساند اما پا به پای بچه ها در مبارزه شرکت می کرد و در صحنه نبرد تاثیر خوبی داشت. بسیار دلیر و شجاع بود یکی از تیربارچی های گردان تیر خورد و مجروح شد. کمک تیربارچی فشنگ هایش بر روی زمین ریخته بود و شهید صحرایی خودش را برای کمک به او رساند که توسط تک تیرانداز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. آقای شیخ الاسلام هم به همین شیوه و توسط تک تیراندازها به شهادت رسید. در حومه حلب تا فاصله 150 متری تکفیری ها رسیدیم و در بین ما نبرد سنگینی اتفاق افتاد.
*مناجات بعد از نماز صبح
همیشه بعد از نماز صبح حدودا بیست دقیقه سر سجاده می نشست و مناجات می کرد. در سفر سوریه این مناجات هایش پر رنگ تر شده بود. شهید روح الله در مسائل مالی به رفقا و اطرافیانش غالبا پول قرض می داد الان که شهید شده از همین گردان ما چند نفری هستند که یکی یکی بدهی شان را به خانواده شهید پرداخت می کنند. آقا روح الله متولد سال 62 و متاهل بود و با درجه نظامی ستوان دومی به شهادت رسید. فرزند اولش محمد رسول چهار ساله است و یک مسافر کوچولو هم دارد که چند ماه دیگر به دنیا می آید. تحصیلات وی لیسانس حقوق بود و پدرش از جانبازان دفاع مقدس است. کلا آدم نترس مسئولیت پذیری بود. ضمنا اربعین شهید با روز تولدش مصادف شده است. قرار بود اربعین برویم کربلا اما این سفر سوریه پیش آمد و قبل از آن یک ماموریتی به ایرانشهر برای مرزبانی هم داشتیم.
*فارس
*نیازی به ثبت نام نیست، در صحنه جهاد خودت را نشان بده
چندین سال با روح الله رفاقت و آشنایی داشتم در برخی از ماموریت ها نیز همسفر بودیم. هیچ وقت غسل جمعه اش ترک نشد. همین چند وقت پیش می گفت که من هیچ نماز قضایی ندارم الحمدالله همه را تا به امروز خوانده ام. شهید صحرایی خیلی سرزنده و بشاش بود وقتی دور هم جمع می شدیم و گعده ای داشتیم با صحبت ها و شوخی هایش فضا را مفرح می کرد. در گردان امام سجاد(ع) بودیم. گردان ویژه ای برای عملیات تدارک دیده بودند و هر کسی برای شرکت در عملیات در آنجا نام نویسی می کرد. هر شخصی که در این گردان ثبت نام می کرد اسم اش در بین رزمندگان و همکاران گل می کرد و می گفتند فلانی آدم شجاعی است. بنده هم در این گردان عضو شدم، روح الله آمد به من تذکر به جایی داد و با تاکید و یادآوری اینکه برای چه امری ثبت نام کرده ام، گفت: « طبیعتا برای نبرد و جهاد به سوریه می خواهی بروی، اما به نظرم نیازی به اسم نویسی در آن گردان نبود. ان شاءالله به وقتش صحنه نبرد فرا می رسد و شما هم در آنجا به وظیفه خودت که جهاد و مبارزه است عمل می کنی».
*در حین کمک به تیربارچی به شهادت رسید
پشت خاکریز و سنگر اگر ذره ای سرمان را بالا می آوردیم تک تیراندازهای تکفیری به سرعت ما را مورد هدف قرار می دادند. شهید صحرایی با اینکه نیروی پشتیبانی بود و به طور مداوم آب، غذا و مهمات به نیروها می رساند اما پا به پای بچه ها در مبارزه شرکت می کرد و در صحنه نبرد تاثیر خوبی داشت. بسیار دلیر و شجاع بود یکی از تیربارچی های گردان تیر خورد و مجروح شد. کمک تیربارچی فشنگ هایش بر روی زمین ریخته بود و شهید صحرایی خودش را برای کمک به او رساند که توسط تک تیرانداز مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. آقای شیخ الاسلام هم به همین شیوه و توسط تک تیراندازها به شهادت رسید. در حومه حلب تا فاصله 150 متری تکفیری ها رسیدیم و در بین ما نبرد سنگینی اتفاق افتاد.
*مناجات بعد از نماز صبح
همیشه بعد از نماز صبح حدودا بیست دقیقه سر سجاده می نشست و مناجات می کرد. در سفر سوریه این مناجات هایش پر رنگ تر شده بود. شهید روح الله در مسائل مالی به رفقا و اطرافیانش غالبا پول قرض می داد الان که شهید شده از همین گردان ما چند نفری هستند که یکی یکی بدهی شان را به خانواده شهید پرداخت می کنند. آقا روح الله متولد سال 62 و متاهل بود و با درجه نظامی ستوان دومی به شهادت رسید. فرزند اولش محمد رسول چهار ساله است و یک مسافر کوچولو هم دارد که چند ماه دیگر به دنیا می آید. تحصیلات وی لیسانس حقوق بود و پدرش از جانبازان دفاع مقدس است. کلا آدم نترس مسئولیت پذیری بود. ضمنا اربعین شهید با روز تولدش مصادف شده است. قرار بود اربعین برویم کربلا اما این سفر سوریه پیش آمد و قبل از آن یک ماموریتی به ایرانشهر برای مرزبانی هم داشتیم.
*فارس