شاید بتوان خونين ترين و پر اهميت ترين حوادث یکی دو سال اخیر را دو حادثه دانست، گرچه هر دو در قلب جهان اسلام و در استراتژيک ترين مناطق خاورميانه رخ مي دهد.
به گزارش شهدای ایران به نقل از حوزه، مرکز مطالعات و پاسخ گويي به شبهات حوزه علميه قم عملکرد متناقض تکفیری ها و نحوۀ استدلال بدون منطق آن ها در خصوص مبارزه نکردن با صهیونیست به قلم سید روح الله لطیفی را تحلیل کرده است.
متن تحلیل این محقق و پژوهشگر حوزی به شرح ذیل است.
شاید بتوان خونين ترين و پر اهميت ترين حوادث یکی دو سال اخیر را دو حادثه دانست، گرچه هر دو در قلب جهان اسلام و در استراتژيک ترين مناطق خاورميانه رخ مي دهد و اگرچه در هر دو، قربانيان حوادث را مسلمانان تشکيل مي دهند اما صحنه گردانان يکي از اين حوادث، کساني هستند که نام مسلمان بر خود نهاده و ديگر همکيشانشان را منافق و مشرک خوانده، قتل عام مي کنند و در سر هواي احياي پادشاهي اموي و عباسي را مي پرورانند.
اما در ديگر سو، شاهد به خاک و خون کشيده شدن مسلمانان بي گناهي بودیم که در باريکه 360 کيلومتر مربعي غزه و تحت حمايت مستقيم جهان سلطه و البته سکوت سران کشورهاي عرب، تاوان دفاع از سرزمين اشغال شده خود را مي پردازند و باز جالب است بدانيم اينان اگر چه قرباني همکيشان خود نيستند، اما صحنه گردان اين حوادث نيز به دنبال احياي پادشاهي يهود در همين منطقه است.
بروز اين دو حادثه در يک مقطع زماني مشترک که ظاهراً (حداقل بنا به ادعاهاي خود بانيان حوادث) هيچ ارتباطي جز کشته شدن مسلمانان در هر دو حادثه، با يکديگر ندارند، باعث پيدا شدن سؤال هاي فراواني شده که همچنان بي پاسخ مانده اند؛ يکي از اين پرسش ها به ادعاهاي يکي از صحنه گردانان حوادث مذکور يعني تکفيري ها و عملکرد آنها در جهان اسلام و در نهايت مواضع آنها در قبال صهيونيست ها و تراژدي انساني که توسط صهيونيست ها در غزه در حال خلق شدن است، باز مي گردد؛ به عبارت ديگر جريان تکفيري ها اعم از جبهه النصره، داعش و ... و حاميان عربستاني و ديگر پشتیبانان پیدا و پنهان آنها در دو منطقه حساس عراق و سوريه، دست به کشتار مسلمانان بي گناه زده اند و در توجيه اقدامات خود، آن را در راستاي امر اسلام به جهاد و لزوم تشکيل حکومت اسلامي در منطقه و همچنین اجراي شريعت و مبارزه با انحرافات در دين مبين اسلام عنوان مي کنند؛ اين در حالی است که جرياناهای تکفيري فعال در سوريه (که بعدها عراق را نيز به جولانگاه خود تبديل کردند) نه تنها کمترين موضعي نسبت به رژيم غاصب صهيونيستي نداشتند بلکه حتي شواهدي مبني بر حمايت هاي لجستيکي از جمله در بحث درمان مجروحان تکفيري از سوي اين رژيم وجود دارد.
اما مهم ترين رخدادي که باعث شد گروه هاي تکفيري دچار معضلات عظيم تري در ارتباط با مسأله قدس و فلسطين شوند، تهاجم وحشيانه رژيم صهیونيستی به غزه بود که تجاوز آشکار این رژیم غاصب به سرزمينی اسلامي محسوب مي شود؛ با اين حال برخلاف تمامي ادعاهاي جريان های تکفيری، آنها در برابر جنايت های رژیم صهیونیستی(هر چند خود جنایتکارتر از صهیونیسم هستند) تاکنون فقط سکوت نموده اند و همين مسأله نيز بر ابهامات در ماهيت اين جريان های تکفيری افزوده است.
با تمام اين احوال به دليل فشارهاي وارده بر اين جريان تکفيری به منظور ابراز نظر و واکنش نسبت به اين حجم جنايتي که در غزه از سوي صهيونيست ها صورت مي گيرد، تکفیری ها در طي بيانيه هاي غيررسمي که عمدتاً در فضاي مجازي انتشار مي يابد ديدگاه هايي را در توجيه اقدامات خود مطرح کرده اند که اين ديدگاه ها نيز عمدتاً با يکديگر متعارض است. به عنوان مثال در يکي از اين ديدگاه ها، يکي از مفتي هاي وهابي حامي تکفيري ها نظر خود را کمک نکردن به فلسطينيان دانسته، علت آن را شيعه بودن اهالي غزه عنوان مي دارد[1]؛ همچنين در فتوايي ديگر يک مفتي سعودي کساني را که با اسرائيل قتال مي کنند را به توبه فرا مي خواند[2]؛ با اين حال برخي گروه هاي تکفيري همچون داعش مجبور به واکنش نسبت به حوادث غزه شدند. در يکي از اين واکنش ها، گروه تروریستی داعش، مردم غزه را فقط به صبوري فرا می خواند.[3] اما جالب توجه ترين واکنشي که از سوي داعشی ها انتشار يافته و به نظر مي رسد در خوشبينانه ترين شرايط، ديدگاه ساير گروه هاي تکفيري فعال در کشورهاي اسلامي از جمله سوريه هم، همين ديدگاه باشد، نظراتي است که در صفحه توئيتر داعش در ارتباط با علت جهاد نکردن در فلسطين عليه صهيونيست هاي اشغالگر مطرح شده و تلاش شده تا علل مختلفي براي اين موضوع بیان شود که عمده ترين اين نظرات از اين قرار مي باشد:داعش
۱- قرآن کریم به ما دستور داده ما با دشمن نزدیک بجنگیم!.
۲- قرآن کریم به ما دستور نداده با اسرائیل بجنگیم!.
۳- فلسطین را حضرت مسیح آزاد خواهد کرد و ما جنگی با اسرائیل نداریم!.
۴- حتی صلاح الدین ایوبی اول، شیعیان را قتل عام کرد و پس از براندازی حکومت علوی ها در مصر، راهی فلسطین شد!. [4]
در اين ميان مهم ترين بخشي که به نظر مي رسد داعش و ساير تکفيري ها آن را بهترين دستاويز ديني براي جهاد نکردن با صهيونيست ها اعلام کرده اند، اولويت مبارزه با دشمن نزديک که همان منافقان هستند، مي باشدکه منظور از منافقان نيز شيعيان و اهل سنتي هستند که اعتقادات آنها را قبول ندارند يعني همان هايي که اين روزها با فتاواي شرعي مفتيان تکفيري، به راحتي سرهايشان در عراق و سوريه بريده مي شود و بدترين جنايت ها نسبت به آنها صورت مي گيرد. در اين زمينه شبکه خبري سي ان ان، تصوير صفحه توئيتر اين گروهک را انتشار داده که حاوي توجيهات بالا مي باشد [5]
بنابر اين در خوشبينانه ترين حالت مي توان گفت از نظر تکفيري ها، جهاد با کافران اصلي لازم است اما اولويت با جهاد با منافقان است که دشمنان نزديک به شمار مي آيند.
حال سؤالی که مطرح مي شود اين است؛ اين ديدگاه داعش و گروه هاي تکفيري تا چه ميزان، منطبق با موازين ظاهري دين که تکفيري ها از آن دم مي زنند، مي باشد؟! براي پاسخ به اين سوال ابتدا لازم است همه شواهد مبني بر رابطه تکفيري ها با جهان سلطه و حمايت هاي پيدا و پنهان دشمنان قسم خورده اسلام از آن را ناديده بگيريم و براي بررسي و پاسخ به اين سؤال به منابعي استناد کنيم که از نظر اين گروهک ها مورد قبول است؛ که عبارت است از ظاهر قرآن و سنت نبوي قطعي از بررسي اين منابع هم چند نتيجه به دست ما مي دهد:
* طبق ظاهر آيات قرآن شهادت ظاهري به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر اسلام (ص) براي مسلمان بودن کفايت مي کند و چنين فردي در امنيت خواهد بود حتي اگر شهادت وي ظاهري و دروغ باشد و سنت قطعي پيامبر (ص) نيز بر اين است که پيامبر اکرم (ص) حتي با وجود علم قطعي به شهادت دروغ يک فرد، هرگز وي را به عنوان کافر نکشته است، چنانکه در آيه ابتدايي سوره منافقون در اين زمينه چنين آمده: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ »[6]
همانگونه که مي دانيم و بنا به تصريح شيعه و سني، اين آيات در شأن عبدالله بن ابي نازل شده که مشهورترين منافق مدينه بود و خداوند نفاق او را براي پيامبر(ص) آشکار ساخت؛ اما با اين وجود حتي پس از اين اتفاق، پيامبر (ص) وي را نکشت و با وي همچون ساير مسلمانان مدارا کرد. علاوه بر عبدالله بن ابي، منافقان ديگري هم در مدينه بودند که عليرغم توطئه هايي که عليه مسلمانان مي کردند و حتي نقشه قتل پيامبر(ص) را کشيدند، باز هم پيامبر (ص) با آنها مدارا کرد و متعرض آنها نشد و صرفاً در مواردي خاص، آن هم به امر پروردگار و بر اساس نص قرآن با برخي نقشه هاي آنان مقابله کرد همچون تخريب مسجد ضرار؛ بنابراين از منظر سيره قطعي پيامبر (ص) که تکفيري ها هم آن را قبول دارند، آن حضرت هرگز با منافقان وارد جنگ نشد و اولويتش مبارزه با کفار و مشرکان بود.
همچنين در آيه ديگري خداوند از اينکه مسلمانان، کساني را که اسلام مي آورند را متهم به اسلام نداشتن نمايند و حتي به اين بهانه آن ها را به قتل برسانند منع مي کند: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا»[7] از طرفي طبق تصريحات شيعه و سني (عليرغم پاره اي اختلاف در تاريخ اتفاق و شخص) اين آيه فارغ از اينکه در حق چه شخصي و چه ماجرايي نازل شده در شان کساني نازل شده که با بيان قول «السلام» مسلمان بودن خود را اظهار مي کردند و افرادی به ناحق آنان را غير مسلمان خطاب کرده و آنها را کشته بودند و به آنها گوشزد مي کند[8] اگر کسي اظهار اسلام نمايد بايد از او قبول کرد و نبايد به او تهمت غير مسلمان بودن زد.
با توجه به اين شواهد مي توان گفت اساس دعوت به مبارزه و مقاتله با منافقان (با فرض اينکه زعم وهابيت مبني بر منافق بودن شيعيان درست باشد) هيچ توجيه شرعي نداشته و مغاير با آموزه هاي ديني از جمله ظواهر قرآن و سنت قطعي نبوي مي باشد و به همين دليل تکفيري ها حق تکفير کساني که شهادتين بر زبان جاري کرده اند ندارند و لو اينکه از نظر آنان ، اين افراد در دل اعتقاداتي داشته باشند که در ظاهر آن را آشکار نمي کنند همچون تهمت هايي که تکفيري ها بر اساس توهمات خود به شيعه وارد مي کنند.
*قرآن کريم تصريح دارد خطرناک ترين و سرسخت ترين دشمنان نسبت به مسلمانان، يهود هستند[9]، البته با توجه به ساير آياتي که در قرآن در زمينه اقدامات و عملکرد يهوديان مطرح شده مي توان دريافت که اين يهود، نه هر آن کس که معتقد به پيروي از دين حضرت موسي (ع) باشد، بلکه يهودياني را شامل مي شود که با وجود دانستن حقيقت آن را کتمان مي کردند، عليه پيامبر (ص) توطئه و خيانت کرده، آيات الهي را تحريف مي کردند و ... که امروزه مي توان آنها را با صهيونيست ها مورد مقايسه قرار داد؛ با اين حال حتي اگر چنين تطابقي هم صورت نگيرد باز هم با توجه به اينکه تکفيري ها، جزء ظاهرگراياني هستند که مدعي عمل به ظاهر قرآن هستند، از اين روي اگر در ادعاهاي خود صادق باشند بايد خطرناک ترين و سرسخت ترين دشمن اسلام را، صهيونيست بدانند. نتيجه چنين ديدگاهي اين خواهد شد که تکفيري ها حتي با اعتقادات خود بايد نخستين جبهه اي که در برابر خويش باز کنند جبهه مقابله با صهيونيست ها و نخستين دشمني که بايد با آن جهاد نمايند، رژیم صهیونيستی باشد. در اين ميان ممکن است کساني مدعي شوند در همين آيه که سرسخت ترين دشمن را معرفي مي کند، به مشرکان نيز اشاره شده و چون شيعيان هم به زعم آنها مشرکند بنابراين، مبارزه با آنها نيز اولويت پيدا مي کند که در اينجا باز هم سياق و ظاهر آيه و هم نظر مفسران بر اين است که دشمني يهود بر دشمني مشرکان اولويت دارد، چنان که آلوسي از مفسران مورد قبول وهابيت در روح المعاني چنين مي گويد: «مقدم داشتن يهود بر مشرکان اشاره به اين دارد که يهود در دشمني نسبت به مسلمانان، مقدم بر مشرکان است همانگونه که در تقديم يهود بر مشرکين در آيه «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» [البقرة: 96] اشاره به اين بود که يهود نسبت به مشرکان حريص ترند»[10].
* آياتي که بر جهاد و مقاتله با مشرکان دلالت داشته و تکفيري ها هم معمولاً در توجيه شرعي عملکرد خود به آنها استناد مي کنند جملگي مطلق بوده و هيچ گونه اولويت بندي را مطرح نمي کند. به عنوان مثال در آيه 5 توبه خداوند متعال چنين مي فرمايد:
«فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم»[11] همانطور که مشاهده مي شود خداوند متعال حداقل بر اساس ظاهر آيه هيچ اولويتي براي جهاد با منافقان مطرح نکرده و مقاتله با مشرکان را به صورت مطلق مطرح کرده معناي آن اين مي شود که مبارزه با مشرکان بدون در نظر گرفتن اولويت مبارزه با گروه ديگري تقدم دارد.
همچنين اگر قرار بر اولويت بندي باشد در آيه ديگري خداوند متعال جهاد با کفار و منافقان را به صورت همزمان مطرح کرده،بدون اينکه ميان آنها اولويتي را مطرح نمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» بر اين اساس با توجه به مطرح شدن نام کفار در ابتدا مشخص است که اولويت جهاد با کفار و سپس با کساني است که به زعم آنها منافق مي باشند. لذا بر اساس همين ظواهر نيز مي توان به راحتي حکم کرد که مبارزه با صهيونيست ها مقدم بر مبارزه با هر گروه ديگري است که از نظر آنها منافق مي باشند.
البته در پايان اين بخش تذکر يک نکته ضروري است و آن اينکه در صورتي که بخواهيم به ظاهر قرآن بدون مراجعه به ادله ديگر و از جمله سيره و تفاسير مفسران مراجعه کنيم اولويت مقاتله با کفار نسبت به منافقان و يا همزماني اين مقاتله به دست مي آيد ، اما در صورتي که بخواهيم به سيره نبوي و نظرات مفسران مراجعه کنيم در خواهيم يافت که اساساً از نظر قرآن، مقاتله شامل منافقان نمي شود؛ به عبارت ديگر جهاد مذکور در آيه، اگر چه جهاد با کفار و منافقان، با يکديگر مي باشد اما طبق تصريحات مفسران و رواياتي که وجود دارد جهاد در اينجا معناي عامي دارد که مقاتله يکي از آنها بوده و صرفاً شامل کفار مي شود اما جهاد با منافقان به گونۀ ديگري است که اين گونه هر چه باشد، مقاتله نمي باشد. در اين زمينه مي توان به ديدگاه آلوسي از مفسران مورد قبول وهابيت اشاره کرد که معتقد است جهاد معنايي اعم از قتال دارد و قتال اختصاص به کفار داشته و جهاد با منافقان، صرفاً جهاد با زبان و امثال آن همچون وعظ و الزام حجت و ... مي باشد. [12]
سيد قطب نيز در تفسير خود در اين زمينه معتقد است: «در زمينه جهاد و شدت گرفتن بر منافقان اختلافي است که آيا بايد با شمشير باشد [با آنها مقاتله شود] و يا در معامله و نوع برخورد با آنها و رسوا کردن نيات شوم آنها بايد شدت صورت گيرد، اختلافي است و البته آنچه واقع شده اين است که پيامبر (ص) منافقان را نکشت.»[13]داعش
در گذشته نيز اشاره شد پيامبر (ص) حتي با منافقاني که خداوند رسوايشان کرده بود و شکي در منافق بودنشان نبود، مدارا مي کرد و جز برخي برخوردها همچون تخريب مسجد ضرار که آن هم بر اساس حکم الهي و به منظور جلوگيري از فتنه انگيزي بود، هرگز آن ها را به عنوان مشرک و کافر به قتل نرساند و همواره بر اساس ظاهر آنها با آنها رفتار مي کرد، هر چند به تصريح قرآن اينان پس از ايمان کافر شده بودند. [14]
بنابراين با چنين ديدگاهي، حکم قتال نسبت به کساني که به زعم تکفيري ها منافق محسوب مي شوند، هيچ گونه وجاهتي نخواهد داشت و صرفاً نسبت به آنها بايد جهاد که معنايي اعم از قتال دارد صورت گيرد که اين جهاد نيز با اموري همچون ارشاد و موعظه و امثال اينها محقق مي شود و البته تکفيري ها معمولاً اعتقادي به آن ندارند و صرفاً به فکر ريختن خون شيعيان و اهل سنت مخالف، مي باشند. همچنين اگر بخواهيم بدون توجه به تفاسير و سيره، صرفاً به ظاهر قرآن مراجعه کنيم، قرآن در بيان مقاتله با کفار و منافقان، يا هيچ اولويتي را مطرح نمي کند، يا اولويت را به مقاتله با کفار مي دهد، يا اينکه هر دو را همزمان مطرح مي کند. لذا جريانات های تکفيري هم يا بايد همزمان در هر دو جبهه بجنگند و يا اينکه اگر قرار بر اولويت بندي باشد بايد مقاتله با صهيونيست هاي اشغالگر را به عنوان جهاد با کفار مقدم بدارند. ولي جالب توجه اين است که آنان حتي در فکر قتال با صهيونيست هاي متجاوز نيستند و برخي واکنش هاي انفعالي آنها نيز ناشي از بار رواني موضع گيري نکردن آنها و در واقع از سر ناچاري مي باشد. آنان به همان اندازه که نسبت به صهيونيست ها بي تفاوتند، نسبت به ريختن خون مخالفان خود اعم از شيعه و سني که آنها را منافق مي دانند حريصند و البته در عين حال مدعي تلاش براي احياي اسلام واقعي هستند و حال آنکه نص صريح قرآن، مغاير با عملکرد آنها مي باشد.
* آياتي در قرآن کريم وجود دارد که ظاهر معناي آنها اين است با کساني که با شما قتال مي کنند قتال کنيد از جمله آيه 190 سوره بقره «وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ»[15] . از طرفي گروه هاي تکفيري همچون داعش، جبهه النصره، القاعده و ساير هواداران آنها، با عدم پذيرش مرزهاي جغرافيايي و سياسي فعلي، امت اسلامي را پيکره اي واحد مي دانند که هرگونه تحولي در گوشه اي از آن با همگان ارتباط دارد و به همين دليل است که در حال حاضر هزاران تکفيري از کشورهاي قفقاز، آسياي مرکزي، شمال آفريقا، کشورهاي عربي، شبه قاره هند و افغانستان و حتي اروپا در کشورهاي عراق و سوريه عليه دولت هاي اين کشورها مبارزه مي کنند تا خلافت اسلامي را برپا کنند. از اين روي مبناي اين گروه ها بر يکسان بودن سرنوشت مسلمانان در سرتاسر زمين است. از طرفي با در کنار هم قرار دادن اين مبنا با آيه اي که دستور به قتال با کساني مي دهد که با مسلمانان به مقاتله مي پردازند مي توان دريافت در هر نقطه اي از زمين که مسلمانان مورد تجاوز و مقاتله از سوي دشمنان قرار گرفتند بر گروه هاي تکفيري واجب است که با آنان مقاتله کنند. از سويي ديگر بر خلاف قتال در عراق و سوريه که در آنها آغاز قتال از سوي خود تکفيري ها بوده و طبيعتاً عمل آنها شامل اين آيه نمي شود، در فلسطين، قتال از ناحيه دشمن صهيونيستي آغاز شده و مسلمانان از سوي دشمنان، مورد تجاوز و قتال قرار گرفته اند. از اين روي در صورتي که تکفيري ها بخواهند به ظاهر اين آيه قرآني عمل نمايند بايد تمام نيروي خود را متمرکز منطقه فلسطين نمايند تا از طريق مقاتله از سرزمين اسلامي و ملت مسلمان دفاع نمايند.
در يک جمع بندي کلي بايد گفت؛ امروزه سيل حوادث منطقه گروه هاي تکفيري و حاميان آنها را بر سر دو راهي سرنوشت سازي قرار داده که ناگزير بايد يکي از دو راه را انتخاب کنند؛ يا چرخاندن سمت و سوي سلاح ها به سمت دشمن متجاوز صهيونيستي که بي رحمانه مسلمانان مظلوم فلسطين را قتل عام مي کند و يا اينکه همچنان سلاح خود را به اسم اسلام و مسلماني به سمت همکيشاني نشانه روند که کلمه «لا اله الا الله» گفته و شهادت بر رسالت نبي مکرم اسلام (ص) داده اند و گناهي جز اين ندارند که علي رغم مسلمان بودن، اعتقادات و مرام جنايت بار تکفيري ها را قبول ندارند. در اين ميان واقعيت و شواهد عيني حاکي از اين است که تکفيري ها گزينه دوم را انتخاب کرده اند و عملاً موضوع مهمي به نام فلسطين و قبله اول مسلمانان يعني قدس را فراموش کرده و يا حداقل خود را به فراموشي زده اند و صرفاً به منظور توجيه افکار عمومي به برخي استدلال هاي واهي متمسک مي شوند از جمله اينکه مخالفان خود در جهان اسلام اعم از شيعه و سني را منافق مي خوانند و صهيونيست ها را کافر و مشرک و چون از منظر آنها قرآن، منافقان را دشمن نزديک مي خواند و بدتر از کفار، لذا ابتدا بايد با منافقان، جهاد اصغر نمود و پس از آن در مرتبه بعدي به جنگ با کفار که جهاد اکبر است رفت.
اين توجيهات حتي با مباني و منابعي که تکفيری ها معتقدند بر اساس آنها به جنگ مسلمانان آمده اند، نيز در تغاير آشکار است به گونه اي که با مراجعه به ظواهر قرآن که از نظر وهابيت حجيت شرعي مي باشد و نيز سنت نبوي (ص) مورد قبول وهابيت، مي توان دريافت حتي اگر شيعيان و اهل سنت مخالف وهابيت را منافق بدانيم اولاً قرآن اجازه مقاتله با منافقان را نمي دهد و ثانياً حتي اگر دستور به جهاد با منافقان صادر شده باشد، ظواهر قرآن هيچ اولويتي را براي جهاد با منافقان نسبت به جهاد با کفار نمي پذيرد.
از اين روي اگر تکفيري ها در اعتقادات خود صادق باشند، امروز که فلسطين آماج حملات دشمن صهيونيستي قرار گرفته است بايد تمام نيرو و امکانات خود را به سمت فلسطين و با هدف آزادي قدس عزيز گسيل دارند و اين در حالي است که نه تنها اين گروه ها و حاميان آنها، دست به چنين کاري نزده اند بلکه با کمال تأسف اصلي ترين جبهه نبرد خود را در برابر افراد، گروه ها و دولت هايي گشوده اند که اضلاع اصلي محور مقاومت ضد صهيونيستي را تشکيل مي دهند و توانسته اند در سال هاي اخير درس هاي فراموش نشدني به صهيونيست ها بدهند که البته اين درس ها در حال حاضر با اميد به فتنه اي که تکفيري ها بر عليه جريان مقاومت به راه انداخته اند در حال فراموش شدن است، کما اينکه تهاجم وحشيانه رژيم صهيونيستي به غزه در اوج فتنه تکفيري ها در عراق و سوريه و لبنان، نشاني از اين اميد صهيونيست ها مي باشد که لازم است با اطلاع رساني درست و به موقع اين اميد ها را به ياس تبديل کرد.
پی نوشت ها:
[1] يوتيوپ، نقل از سايت آپارات http://www.aparat.com/v/xfzlH ، منبع خبر: جهان نيوز، http://jahannews.com/vdcgnq9wxak9uq4.rpra.html
[2] الغد پرس، مفتي السعودية يدعو لمن قاتل اسرائيل الى التوبة ويعتبرهم مسلمين
[3] تابناک ، 24/3/1393
[4] نقل از سرمقاله روزنامه جوان ، 30/4/1393
[5] سي ان ان، نقل از خبرگزاري افغان ايرکا، http://www.afghanirca.com/newsIn.php?id=20976
[6] منافقون/1
[7] نساء/94
[8] به عنوان مثال رک: سيد قطب، في ظلال القرآن، ج 2 ، ص 737، همچنين زمخشري، کشاف ، ج1، ص552
[9] مائده/82
[10] روح المعاني، آلوسي، ج4 ، ص 4
[11] توبه/5
[12] روح المعاني، ج 5 ، ص 327
[13] في ظلال القرآن، سيد قطب ، ج 3 ، ص 1677
[14] توبه/3
[15] بقره/190
متن تحلیل این محقق و پژوهشگر حوزی به شرح ذیل است.
شاید بتوان خونين ترين و پر اهميت ترين حوادث یکی دو سال اخیر را دو حادثه دانست، گرچه هر دو در قلب جهان اسلام و در استراتژيک ترين مناطق خاورميانه رخ مي دهد و اگرچه در هر دو، قربانيان حوادث را مسلمانان تشکيل مي دهند اما صحنه گردانان يکي از اين حوادث، کساني هستند که نام مسلمان بر خود نهاده و ديگر همکيشانشان را منافق و مشرک خوانده، قتل عام مي کنند و در سر هواي احياي پادشاهي اموي و عباسي را مي پرورانند.
اما در ديگر سو، شاهد به خاک و خون کشيده شدن مسلمانان بي گناهي بودیم که در باريکه 360 کيلومتر مربعي غزه و تحت حمايت مستقيم جهان سلطه و البته سکوت سران کشورهاي عرب، تاوان دفاع از سرزمين اشغال شده خود را مي پردازند و باز جالب است بدانيم اينان اگر چه قرباني همکيشان خود نيستند، اما صحنه گردان اين حوادث نيز به دنبال احياي پادشاهي يهود در همين منطقه است.
بروز اين دو حادثه در يک مقطع زماني مشترک که ظاهراً (حداقل بنا به ادعاهاي خود بانيان حوادث) هيچ ارتباطي جز کشته شدن مسلمانان در هر دو حادثه، با يکديگر ندارند، باعث پيدا شدن سؤال هاي فراواني شده که همچنان بي پاسخ مانده اند؛ يکي از اين پرسش ها به ادعاهاي يکي از صحنه گردانان حوادث مذکور يعني تکفيري ها و عملکرد آنها در جهان اسلام و در نهايت مواضع آنها در قبال صهيونيست ها و تراژدي انساني که توسط صهيونيست ها در غزه در حال خلق شدن است، باز مي گردد؛ به عبارت ديگر جريان تکفيري ها اعم از جبهه النصره، داعش و ... و حاميان عربستاني و ديگر پشتیبانان پیدا و پنهان آنها در دو منطقه حساس عراق و سوريه، دست به کشتار مسلمانان بي گناه زده اند و در توجيه اقدامات خود، آن را در راستاي امر اسلام به جهاد و لزوم تشکيل حکومت اسلامي در منطقه و همچنین اجراي شريعت و مبارزه با انحرافات در دين مبين اسلام عنوان مي کنند؛ اين در حالی است که جرياناهای تکفيري فعال در سوريه (که بعدها عراق را نيز به جولانگاه خود تبديل کردند) نه تنها کمترين موضعي نسبت به رژيم غاصب صهيونيستي نداشتند بلکه حتي شواهدي مبني بر حمايت هاي لجستيکي از جمله در بحث درمان مجروحان تکفيري از سوي اين رژيم وجود دارد.
اما مهم ترين رخدادي که باعث شد گروه هاي تکفيري دچار معضلات عظيم تري در ارتباط با مسأله قدس و فلسطين شوند، تهاجم وحشيانه رژيم صهیونيستی به غزه بود که تجاوز آشکار این رژیم غاصب به سرزمينی اسلامي محسوب مي شود؛ با اين حال برخلاف تمامي ادعاهاي جريان های تکفيری، آنها در برابر جنايت های رژیم صهیونیستی(هر چند خود جنایتکارتر از صهیونیسم هستند) تاکنون فقط سکوت نموده اند و همين مسأله نيز بر ابهامات در ماهيت اين جريان های تکفيری افزوده است.
با تمام اين احوال به دليل فشارهاي وارده بر اين جريان تکفيری به منظور ابراز نظر و واکنش نسبت به اين حجم جنايتي که در غزه از سوي صهيونيست ها صورت مي گيرد، تکفیری ها در طي بيانيه هاي غيررسمي که عمدتاً در فضاي مجازي انتشار مي يابد ديدگاه هايي را در توجيه اقدامات خود مطرح کرده اند که اين ديدگاه ها نيز عمدتاً با يکديگر متعارض است. به عنوان مثال در يکي از اين ديدگاه ها، يکي از مفتي هاي وهابي حامي تکفيري ها نظر خود را کمک نکردن به فلسطينيان دانسته، علت آن را شيعه بودن اهالي غزه عنوان مي دارد[1]؛ همچنين در فتوايي ديگر يک مفتي سعودي کساني را که با اسرائيل قتال مي کنند را به توبه فرا مي خواند[2]؛ با اين حال برخي گروه هاي تکفيري همچون داعش مجبور به واکنش نسبت به حوادث غزه شدند. در يکي از اين واکنش ها، گروه تروریستی داعش، مردم غزه را فقط به صبوري فرا می خواند.[3] اما جالب توجه ترين واکنشي که از سوي داعشی ها انتشار يافته و به نظر مي رسد در خوشبينانه ترين شرايط، ديدگاه ساير گروه هاي تکفيري فعال در کشورهاي اسلامي از جمله سوريه هم، همين ديدگاه باشد، نظراتي است که در صفحه توئيتر داعش در ارتباط با علت جهاد نکردن در فلسطين عليه صهيونيست هاي اشغالگر مطرح شده و تلاش شده تا علل مختلفي براي اين موضوع بیان شود که عمده ترين اين نظرات از اين قرار مي باشد:داعش
۱- قرآن کریم به ما دستور داده ما با دشمن نزدیک بجنگیم!.
۲- قرآن کریم به ما دستور نداده با اسرائیل بجنگیم!.
۳- فلسطین را حضرت مسیح آزاد خواهد کرد و ما جنگی با اسرائیل نداریم!.
۴- حتی صلاح الدین ایوبی اول، شیعیان را قتل عام کرد و پس از براندازی حکومت علوی ها در مصر، راهی فلسطین شد!. [4]
در اين ميان مهم ترين بخشي که به نظر مي رسد داعش و ساير تکفيري ها آن را بهترين دستاويز ديني براي جهاد نکردن با صهيونيست ها اعلام کرده اند، اولويت مبارزه با دشمن نزديک که همان منافقان هستند، مي باشدکه منظور از منافقان نيز شيعيان و اهل سنتي هستند که اعتقادات آنها را قبول ندارند يعني همان هايي که اين روزها با فتاواي شرعي مفتيان تکفيري، به راحتي سرهايشان در عراق و سوريه بريده مي شود و بدترين جنايت ها نسبت به آنها صورت مي گيرد. در اين زمينه شبکه خبري سي ان ان، تصوير صفحه توئيتر اين گروهک را انتشار داده که حاوي توجيهات بالا مي باشد [5]
بنابر اين در خوشبينانه ترين حالت مي توان گفت از نظر تکفيري ها، جهاد با کافران اصلي لازم است اما اولويت با جهاد با منافقان است که دشمنان نزديک به شمار مي آيند.
حال سؤالی که مطرح مي شود اين است؛ اين ديدگاه داعش و گروه هاي تکفيري تا چه ميزان، منطبق با موازين ظاهري دين که تکفيري ها از آن دم مي زنند، مي باشد؟! براي پاسخ به اين سوال ابتدا لازم است همه شواهد مبني بر رابطه تکفيري ها با جهان سلطه و حمايت هاي پيدا و پنهان دشمنان قسم خورده اسلام از آن را ناديده بگيريم و براي بررسي و پاسخ به اين سؤال به منابعي استناد کنيم که از نظر اين گروهک ها مورد قبول است؛ که عبارت است از ظاهر قرآن و سنت نبوي قطعي از بررسي اين منابع هم چند نتيجه به دست ما مي دهد:
* طبق ظاهر آيات قرآن شهادت ظاهري به وحدانيت خدا و رسالت پيامبر اسلام (ص) براي مسلمان بودن کفايت مي کند و چنين فردي در امنيت خواهد بود حتي اگر شهادت وي ظاهري و دروغ باشد و سنت قطعي پيامبر (ص) نيز بر اين است که پيامبر اکرم (ص) حتي با وجود علم قطعي به شهادت دروغ يک فرد، هرگز وي را به عنوان کافر نکشته است، چنانکه در آيه ابتدايي سوره منافقون در اين زمينه چنين آمده: «إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقينَ لَكاذِبُونَ »[6]
همانگونه که مي دانيم و بنا به تصريح شيعه و سني، اين آيات در شأن عبدالله بن ابي نازل شده که مشهورترين منافق مدينه بود و خداوند نفاق او را براي پيامبر(ص) آشکار ساخت؛ اما با اين وجود حتي پس از اين اتفاق، پيامبر (ص) وي را نکشت و با وي همچون ساير مسلمانان مدارا کرد. علاوه بر عبدالله بن ابي، منافقان ديگري هم در مدينه بودند که عليرغم توطئه هايي که عليه مسلمانان مي کردند و حتي نقشه قتل پيامبر(ص) را کشيدند، باز هم پيامبر (ص) با آنها مدارا کرد و متعرض آنها نشد و صرفاً در مواردي خاص، آن هم به امر پروردگار و بر اساس نص قرآن با برخي نقشه هاي آنان مقابله کرد همچون تخريب مسجد ضرار؛ بنابراين از منظر سيره قطعي پيامبر (ص) که تکفيري ها هم آن را قبول دارند، آن حضرت هرگز با منافقان وارد جنگ نشد و اولويتش مبارزه با کفار و مشرکان بود.
همچنين در آيه ديگري خداوند از اينکه مسلمانان، کساني را که اسلام مي آورند را متهم به اسلام نداشتن نمايند و حتي به اين بهانه آن ها را به قتل برسانند منع مي کند: «وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا»[7] از طرفي طبق تصريحات شيعه و سني (عليرغم پاره اي اختلاف در تاريخ اتفاق و شخص) اين آيه فارغ از اينکه در حق چه شخصي و چه ماجرايي نازل شده در شان کساني نازل شده که با بيان قول «السلام» مسلمان بودن خود را اظهار مي کردند و افرادی به ناحق آنان را غير مسلمان خطاب کرده و آنها را کشته بودند و به آنها گوشزد مي کند[8] اگر کسي اظهار اسلام نمايد بايد از او قبول کرد و نبايد به او تهمت غير مسلمان بودن زد.
با توجه به اين شواهد مي توان گفت اساس دعوت به مبارزه و مقاتله با منافقان (با فرض اينکه زعم وهابيت مبني بر منافق بودن شيعيان درست باشد) هيچ توجيه شرعي نداشته و مغاير با آموزه هاي ديني از جمله ظواهر قرآن و سنت قطعي نبوي مي باشد و به همين دليل تکفيري ها حق تکفير کساني که شهادتين بر زبان جاري کرده اند ندارند و لو اينکه از نظر آنان ، اين افراد در دل اعتقاداتي داشته باشند که در ظاهر آن را آشکار نمي کنند همچون تهمت هايي که تکفيري ها بر اساس توهمات خود به شيعه وارد مي کنند.
*قرآن کريم تصريح دارد خطرناک ترين و سرسخت ترين دشمنان نسبت به مسلمانان، يهود هستند[9]، البته با توجه به ساير آياتي که در قرآن در زمينه اقدامات و عملکرد يهوديان مطرح شده مي توان دريافت که اين يهود، نه هر آن کس که معتقد به پيروي از دين حضرت موسي (ع) باشد، بلکه يهودياني را شامل مي شود که با وجود دانستن حقيقت آن را کتمان مي کردند، عليه پيامبر (ص) توطئه و خيانت کرده، آيات الهي را تحريف مي کردند و ... که امروزه مي توان آنها را با صهيونيست ها مورد مقايسه قرار داد؛ با اين حال حتي اگر چنين تطابقي هم صورت نگيرد باز هم با توجه به اينکه تکفيري ها، جزء ظاهرگراياني هستند که مدعي عمل به ظاهر قرآن هستند، از اين روي اگر در ادعاهاي خود صادق باشند بايد خطرناک ترين و سرسخت ترين دشمن اسلام را، صهيونيست بدانند. نتيجه چنين ديدگاهي اين خواهد شد که تکفيري ها حتي با اعتقادات خود بايد نخستين جبهه اي که در برابر خويش باز کنند جبهه مقابله با صهيونيست ها و نخستين دشمني که بايد با آن جهاد نمايند، رژیم صهیونيستی باشد. در اين ميان ممکن است کساني مدعي شوند در همين آيه که سرسخت ترين دشمن را معرفي مي کند، به مشرکان نيز اشاره شده و چون شيعيان هم به زعم آنها مشرکند بنابراين، مبارزه با آنها نيز اولويت پيدا مي کند که در اينجا باز هم سياق و ظاهر آيه و هم نظر مفسران بر اين است که دشمني يهود بر دشمني مشرکان اولويت دارد، چنان که آلوسي از مفسران مورد قبول وهابيت در روح المعاني چنين مي گويد: «مقدم داشتن يهود بر مشرکان اشاره به اين دارد که يهود در دشمني نسبت به مسلمانان، مقدم بر مشرکان است همانگونه که در تقديم يهود بر مشرکين در آيه «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلى حَياةٍ وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا» [البقرة: 96] اشاره به اين بود که يهود نسبت به مشرکان حريص ترند»[10].
* آياتي که بر جهاد و مقاتله با مشرکان دلالت داشته و تکفيري ها هم معمولاً در توجيه شرعي عملکرد خود به آنها استناد مي کنند جملگي مطلق بوده و هيچ گونه اولويت بندي را مطرح نمي کند. به عنوان مثال در آيه 5 توبه خداوند متعال چنين مي فرمايد:
«فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم»[11] همانطور که مشاهده مي شود خداوند متعال حداقل بر اساس ظاهر آيه هيچ اولويتي براي جهاد با منافقان مطرح نکرده و مقاتله با مشرکان را به صورت مطلق مطرح کرده معناي آن اين مي شود که مبارزه با مشرکان بدون در نظر گرفتن اولويت مبارزه با گروه ديگري تقدم دارد.
همچنين اگر قرار بر اولويت بندي باشد در آيه ديگري خداوند متعال جهاد با کفار و منافقان را به صورت همزمان مطرح کرده،بدون اينکه ميان آنها اولويتي را مطرح نمايد: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» بر اين اساس با توجه به مطرح شدن نام کفار در ابتدا مشخص است که اولويت جهاد با کفار و سپس با کساني است که به زعم آنها منافق مي باشند. لذا بر اساس همين ظواهر نيز مي توان به راحتي حکم کرد که مبارزه با صهيونيست ها مقدم بر مبارزه با هر گروه ديگري است که از نظر آنها منافق مي باشند.
البته در پايان اين بخش تذکر يک نکته ضروري است و آن اينکه در صورتي که بخواهيم به ظاهر قرآن بدون مراجعه به ادله ديگر و از جمله سيره و تفاسير مفسران مراجعه کنيم اولويت مقاتله با کفار نسبت به منافقان و يا همزماني اين مقاتله به دست مي آيد ، اما در صورتي که بخواهيم به سيره نبوي و نظرات مفسران مراجعه کنيم در خواهيم يافت که اساساً از نظر قرآن، مقاتله شامل منافقان نمي شود؛ به عبارت ديگر جهاد مذکور در آيه، اگر چه جهاد با کفار و منافقان، با يکديگر مي باشد اما طبق تصريحات مفسران و رواياتي که وجود دارد جهاد در اينجا معناي عامي دارد که مقاتله يکي از آنها بوده و صرفاً شامل کفار مي شود اما جهاد با منافقان به گونۀ ديگري است که اين گونه هر چه باشد، مقاتله نمي باشد. در اين زمينه مي توان به ديدگاه آلوسي از مفسران مورد قبول وهابيت اشاره کرد که معتقد است جهاد معنايي اعم از قتال دارد و قتال اختصاص به کفار داشته و جهاد با منافقان، صرفاً جهاد با زبان و امثال آن همچون وعظ و الزام حجت و ... مي باشد. [12]
سيد قطب نيز در تفسير خود در اين زمينه معتقد است: «در زمينه جهاد و شدت گرفتن بر منافقان اختلافي است که آيا بايد با شمشير باشد [با آنها مقاتله شود] و يا در معامله و نوع برخورد با آنها و رسوا کردن نيات شوم آنها بايد شدت صورت گيرد، اختلافي است و البته آنچه واقع شده اين است که پيامبر (ص) منافقان را نکشت.»[13]داعش
در گذشته نيز اشاره شد پيامبر (ص) حتي با منافقاني که خداوند رسوايشان کرده بود و شکي در منافق بودنشان نبود، مدارا مي کرد و جز برخي برخوردها همچون تخريب مسجد ضرار که آن هم بر اساس حکم الهي و به منظور جلوگيري از فتنه انگيزي بود، هرگز آن ها را به عنوان مشرک و کافر به قتل نرساند و همواره بر اساس ظاهر آنها با آنها رفتار مي کرد، هر چند به تصريح قرآن اينان پس از ايمان کافر شده بودند. [14]
بنابراين با چنين ديدگاهي، حکم قتال نسبت به کساني که به زعم تکفيري ها منافق محسوب مي شوند، هيچ گونه وجاهتي نخواهد داشت و صرفاً نسبت به آنها بايد جهاد که معنايي اعم از قتال دارد صورت گيرد که اين جهاد نيز با اموري همچون ارشاد و موعظه و امثال اينها محقق مي شود و البته تکفيري ها معمولاً اعتقادي به آن ندارند و صرفاً به فکر ريختن خون شيعيان و اهل سنت مخالف، مي باشند. همچنين اگر بخواهيم بدون توجه به تفاسير و سيره، صرفاً به ظاهر قرآن مراجعه کنيم، قرآن در بيان مقاتله با کفار و منافقان، يا هيچ اولويتي را مطرح نمي کند، يا اولويت را به مقاتله با کفار مي دهد، يا اينکه هر دو را همزمان مطرح مي کند. لذا جريانات های تکفيري هم يا بايد همزمان در هر دو جبهه بجنگند و يا اينکه اگر قرار بر اولويت بندي باشد بايد مقاتله با صهيونيست هاي اشغالگر را به عنوان جهاد با کفار مقدم بدارند. ولي جالب توجه اين است که آنان حتي در فکر قتال با صهيونيست هاي متجاوز نيستند و برخي واکنش هاي انفعالي آنها نيز ناشي از بار رواني موضع گيري نکردن آنها و در واقع از سر ناچاري مي باشد. آنان به همان اندازه که نسبت به صهيونيست ها بي تفاوتند، نسبت به ريختن خون مخالفان خود اعم از شيعه و سني که آنها را منافق مي دانند حريصند و البته در عين حال مدعي تلاش براي احياي اسلام واقعي هستند و حال آنکه نص صريح قرآن، مغاير با عملکرد آنها مي باشد.
* آياتي در قرآن کريم وجود دارد که ظاهر معناي آنها اين است با کساني که با شما قتال مي کنند قتال کنيد از جمله آيه 190 سوره بقره «وَ قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يُقاتِلُونَكُمْ»[15] . از طرفي گروه هاي تکفيري همچون داعش، جبهه النصره، القاعده و ساير هواداران آنها، با عدم پذيرش مرزهاي جغرافيايي و سياسي فعلي، امت اسلامي را پيکره اي واحد مي دانند که هرگونه تحولي در گوشه اي از آن با همگان ارتباط دارد و به همين دليل است که در حال حاضر هزاران تکفيري از کشورهاي قفقاز، آسياي مرکزي، شمال آفريقا، کشورهاي عربي، شبه قاره هند و افغانستان و حتي اروپا در کشورهاي عراق و سوريه عليه دولت هاي اين کشورها مبارزه مي کنند تا خلافت اسلامي را برپا کنند. از اين روي مبناي اين گروه ها بر يکسان بودن سرنوشت مسلمانان در سرتاسر زمين است. از طرفي با در کنار هم قرار دادن اين مبنا با آيه اي که دستور به قتال با کساني مي دهد که با مسلمانان به مقاتله مي پردازند مي توان دريافت در هر نقطه اي از زمين که مسلمانان مورد تجاوز و مقاتله از سوي دشمنان قرار گرفتند بر گروه هاي تکفيري واجب است که با آنان مقاتله کنند. از سويي ديگر بر خلاف قتال در عراق و سوريه که در آنها آغاز قتال از سوي خود تکفيري ها بوده و طبيعتاً عمل آنها شامل اين آيه نمي شود، در فلسطين، قتال از ناحيه دشمن صهيونيستي آغاز شده و مسلمانان از سوي دشمنان، مورد تجاوز و قتال قرار گرفته اند. از اين روي در صورتي که تکفيري ها بخواهند به ظاهر اين آيه قرآني عمل نمايند بايد تمام نيروي خود را متمرکز منطقه فلسطين نمايند تا از طريق مقاتله از سرزمين اسلامي و ملت مسلمان دفاع نمايند.
در يک جمع بندي کلي بايد گفت؛ امروزه سيل حوادث منطقه گروه هاي تکفيري و حاميان آنها را بر سر دو راهي سرنوشت سازي قرار داده که ناگزير بايد يکي از دو راه را انتخاب کنند؛ يا چرخاندن سمت و سوي سلاح ها به سمت دشمن متجاوز صهيونيستي که بي رحمانه مسلمانان مظلوم فلسطين را قتل عام مي کند و يا اينکه همچنان سلاح خود را به اسم اسلام و مسلماني به سمت همکيشاني نشانه روند که کلمه «لا اله الا الله» گفته و شهادت بر رسالت نبي مکرم اسلام (ص) داده اند و گناهي جز اين ندارند که علي رغم مسلمان بودن، اعتقادات و مرام جنايت بار تکفيري ها را قبول ندارند. در اين ميان واقعيت و شواهد عيني حاکي از اين است که تکفيري ها گزينه دوم را انتخاب کرده اند و عملاً موضوع مهمي به نام فلسطين و قبله اول مسلمانان يعني قدس را فراموش کرده و يا حداقل خود را به فراموشي زده اند و صرفاً به منظور توجيه افکار عمومي به برخي استدلال هاي واهي متمسک مي شوند از جمله اينکه مخالفان خود در جهان اسلام اعم از شيعه و سني را منافق مي خوانند و صهيونيست ها را کافر و مشرک و چون از منظر آنها قرآن، منافقان را دشمن نزديک مي خواند و بدتر از کفار، لذا ابتدا بايد با منافقان، جهاد اصغر نمود و پس از آن در مرتبه بعدي به جنگ با کفار که جهاد اکبر است رفت.
اين توجيهات حتي با مباني و منابعي که تکفيری ها معتقدند بر اساس آنها به جنگ مسلمانان آمده اند، نيز در تغاير آشکار است به گونه اي که با مراجعه به ظواهر قرآن که از نظر وهابيت حجيت شرعي مي باشد و نيز سنت نبوي (ص) مورد قبول وهابيت، مي توان دريافت حتي اگر شيعيان و اهل سنت مخالف وهابيت را منافق بدانيم اولاً قرآن اجازه مقاتله با منافقان را نمي دهد و ثانياً حتي اگر دستور به جهاد با منافقان صادر شده باشد، ظواهر قرآن هيچ اولويتي را براي جهاد با منافقان نسبت به جهاد با کفار نمي پذيرد.
از اين روي اگر تکفيري ها در اعتقادات خود صادق باشند، امروز که فلسطين آماج حملات دشمن صهيونيستي قرار گرفته است بايد تمام نيرو و امکانات خود را به سمت فلسطين و با هدف آزادي قدس عزيز گسيل دارند و اين در حالي است که نه تنها اين گروه ها و حاميان آنها، دست به چنين کاري نزده اند بلکه با کمال تأسف اصلي ترين جبهه نبرد خود را در برابر افراد، گروه ها و دولت هايي گشوده اند که اضلاع اصلي محور مقاومت ضد صهيونيستي را تشکيل مي دهند و توانسته اند در سال هاي اخير درس هاي فراموش نشدني به صهيونيست ها بدهند که البته اين درس ها در حال حاضر با اميد به فتنه اي که تکفيري ها بر عليه جريان مقاومت به راه انداخته اند در حال فراموش شدن است، کما اينکه تهاجم وحشيانه رژيم صهيونيستي به غزه در اوج فتنه تکفيري ها در عراق و سوريه و لبنان، نشاني از اين اميد صهيونيست ها مي باشد که لازم است با اطلاع رساني درست و به موقع اين اميد ها را به ياس تبديل کرد.
پی نوشت ها:
[1] يوتيوپ، نقل از سايت آپارات http://www.aparat.com/v/xfzlH ، منبع خبر: جهان نيوز، http://jahannews.com/vdcgnq9wxak9uq4.rpra.html
[2] الغد پرس، مفتي السعودية يدعو لمن قاتل اسرائيل الى التوبة ويعتبرهم مسلمين
[3] تابناک ، 24/3/1393
[4] نقل از سرمقاله روزنامه جوان ، 30/4/1393
[5] سي ان ان، نقل از خبرگزاري افغان ايرکا، http://www.afghanirca.com/newsIn.php?id=20976
[6] منافقون/1
[7] نساء/94
[8] به عنوان مثال رک: سيد قطب، في ظلال القرآن، ج 2 ، ص 737، همچنين زمخشري، کشاف ، ج1، ص552
[9] مائده/82
[10] روح المعاني، آلوسي، ج4 ، ص 4
[11] توبه/5
[12] روح المعاني، ج 5 ، ص 327
[13] في ظلال القرآن، سيد قطب ، ج 3 ، ص 1677
[14] توبه/3
[15] بقره/190