یکی از امنای مسجد کوفه ماجرایی از کار برای خدا در عملکرد مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی تعریف میکند.
به گزارش شهدای ایران به نقل از تسنیم، حاج آقا جاسم اَعسم میگوید: اوائل آمدن مرحوم سید علی آقا قاضی به نجف اشرف بود که برای اعتکاف یا فراغت بال برای عبادت بسیار به مسجد کوفه و مسجد سهله تردد داشتند. آن موقع در وسط حیاط مسجد کوفه حفره بزرگی بود که در آنجا آشغال بسیار جمع میشد. ما از سید علی آقا خواستیم تا این مشکل را حل نماید و آنجا را پاکسازی کند. ایشان به گرمی از این پیشنهاد استقبال کردند و با همکاری جمعی بنای مناسب در آنجا ساختند. بعد از چند ماه تلاش آن زحمات به ثمر نشست.
مرحوم علی آقا قاضی روزی آمدند بالای سرداب که معروف به «سفینه نوح» با «بیت الطشت» است... ایستادند و از همه همکاران تشکر نمودند و از بناها و معماران که نظارت بر بنای آنجا داشتند تفقد به عمل آوردند. هنگامی که می خواست از آنجا خارج شود ناگهان چشمش به تابلوی سمت راست در سرداب افتاد که در آن نوشته شده بود که این بنا به همت و مساعدت علی آقا قاضی برپا شده – با توجه به اینکه ایشان بسیار در این امر مساعدت فرموده بود و برای تهیه بودجه تلاش کرده بود ما این اقدام را کرده بودیم – وقتی این تابلو را دید رنگش متغیر شد و ما به توجیه پرداختیم که باید این مطلب نوشته میشد... ولی هر چند از این توجیهات میآوردیم ایشان خشمناکتر میشد تا اینکه کلنگ را از دست یکی از کارگران گرفت و آن کاشی را در هم شکست و به جای آن مقداری گچ مالید تا با دیوار مجاور مساوی باشد. زمانی که این کار پایان پذیرفت دیدم علی آقا قاضی بشاش شده و آثار ناراحتی از صورت مبارکش محو گشته است و به حالت طبیعی خود برگشت و به ذکر نکتههای لطیف پرداخت.
مرحوم علی آقا قاضی روزی آمدند بالای سرداب که معروف به «سفینه نوح» با «بیت الطشت» است... ایستادند و از همه همکاران تشکر نمودند و از بناها و معماران که نظارت بر بنای آنجا داشتند تفقد به عمل آوردند. هنگامی که می خواست از آنجا خارج شود ناگهان چشمش به تابلوی سمت راست در سرداب افتاد که در آن نوشته شده بود که این بنا به همت و مساعدت علی آقا قاضی برپا شده – با توجه به اینکه ایشان بسیار در این امر مساعدت فرموده بود و برای تهیه بودجه تلاش کرده بود ما این اقدام را کرده بودیم – وقتی این تابلو را دید رنگش متغیر شد و ما به توجیه پرداختیم که باید این مطلب نوشته میشد... ولی هر چند از این توجیهات میآوردیم ایشان خشمناکتر میشد تا اینکه کلنگ را از دست یکی از کارگران گرفت و آن کاشی را در هم شکست و به جای آن مقداری گچ مالید تا با دیوار مجاور مساوی باشد. زمانی که این کار پایان پذیرفت دیدم علی آقا قاضی بشاش شده و آثار ناراحتی از صورت مبارکش محو گشته است و به حالت طبیعی خود برگشت و به ذکر نکتههای لطیف پرداخت.