در هفتهای که گذشت خبر شهادت سمیر قنطار توسط رژیم صهیونیستی در سوریه مانند شوکی در رسانهها منتشر شد. سمیر قنطار که پیش از این با عنوان قدیمیترین اسیر لبنان در اسرائیل تاریخساز شده بود.
به گزارش شهدای ایران، در هفتهای که گذشت خبر شهادت سمیر قنطار توسط رژیم صهیونیستی در سوریه مانند شوکی در رسانهها منتشر شد.
سمیر قنطار که پیش از این با عنوان قدیمیترین اسیر لبنان در اسرائیل تاریخساز شده بود و آزادیاش هم تا مدتها به محل بحث رسانههای دوست و دشمن تبدیل شده بود در میدانی جدید به نام سوریه به شهادت رسید؛ شهادتی که خودش بارها آن را پیشگویی کرده بود و اسرائیل هم بدون واهمه از سازمانهای بینالمللی، وی را جزو لیست اصلی ترور خود قرار داده بود، اما پس از شهادت قنطار برخلاف انتظار مطالب جدید در رابطه با وی و شخصیتش بسیار کم منتشر شد و بیشتر مطالب بر محتواهای منتشر شده قبلی تکیه داشت به همین بهانه گفتوگویی داشتیم با دکتر یعقوب توکلی نگارنده کتاب قطور زندگی قنطار، فردی که به جرئت میتوان گفت بیش از هرکس دیگر قنطار را میشناسد و در خصوص ابعاد مختلف شخصیت وی اشراف کامل دارد. دکتر توکلی معتقد است سمیر قنطار تنها یک مبارز نبود بلکه متفکری اندیشمند محسوب میشد که از این حیث ناشناخته ماند.
چه شد که به فکر جمعآوری خاطرات سمیر قنطار افتادید؟
بعد از آزادی سمیر قنطار شاید پنج، شش ماه بود که به این فکر افتادیم سراغش برویم. او 30 سال در زندان اسرائیل بود و حرفهای زیادی برای گفتن داشت خصوصاً اینکه هیچ کس تا این حد از درون اسرائیل گزارشی نداشته. در واقع چهره درونی صهیونیست طرح نشده بود و کمتر کسی آن را تجربه کرده، لذا سمیر به عنوان اصلیترین و پرمخاطبترین بخش در رژیم اسرائیل یعنی نظام بازجویی و شکنجه، برخورد با فداییان فلسطینی را تجربه کرده و مسئله بهتر آنکه وی مشهور به این بوده که از گذشته شیعه نبوده بلکه فدایی ناسیونالیسم بوده و وارد حوزه مبارزاتی شده و تحولاتی که بعد از آن در مسیر زندگی و سیاسی او به وقوع پیوسته، این جنبهها برای ما جالب بود.
شما به عنوان تاریخ نگار وارد این قضیه شدید یا از جنبه خبری و ژورنالیستی؟
یک بخش کار این بود که سمیر قنطار اطلاعات نابی دارد و میتواند استراتژی بسیاری از نیروهای منطقه را برای ما تعریف کند چون گاهی بعضی افراد اطلاعات و دانش زیادی دارند اما نمیتوانند این دانش و تجربیات را منتقل کنند همه این گمانهزنیها درباره سمیر وجود داشت و به طور طبیعی دوستانی که در لبنان ایشان را میشناختند با یک سطحی از قضایا برخورد داشتند و نمیدانستند سمیر این همه اطلاعات دارد. خود ما هم چنین تصور نمیکردیم. سعی کردم با شیوه مصاحبههای طولانی او را به حرف بیاورم شاید ایشان هم ابتدا تصور میکرد به عنوان خبرنگار آمدهام و با یک مصاحبه کار تمام میشود منتها گفتم شما کسی هستید که طولانیترین زندگی اسارت را داشتهاید. در جوانی خاطرات «نلسون ماندلا» را خواندهام و الان فکر میکنم با یک «ماندلای» بزرگ دیگر روبهرو هستم و میخواهم شما کمک کنید تا من بخش زیادی از تاریخ مظلومیت این ملت و منطقه را در برابر فعالیت غرب و اسرائیل بدانم و شما با من همراهی کنید لذا وقتی سؤالاتم را شروع کردم دیدم ایشان دانش گستردهای از تحولات منطقه دارد.
او که از 17 سالگی در اسارت بود چطور این همه اطلاعات داشت؟
جالب است بدانید او در طول دوران اسارت چندین هزار کتاب با موضوعات و زبانهای مختلف اعم از عربی، عبری و انگلیسی خوانده بود یعنی تمام کتابهای سیاسی غیرمرتبط با اسرائیل را مطالعه کرده بود.
این همه کتاب چگونه به دست سمیر قنطار رسیده بود؟
در زندانهای اسرائیل به دلیل اینکه زندانیهای مختلف حضور دارند سازمانهای حقوق بشری به زندانیان کمکهایی میکنند از جمله این کمکها ارسال کتاب است لذا کتابها دست به دست بین اسرا میگشت و مجبور بودند کتابی را که در دست دارند بخوانند تا به زندانی بعدی بدهند. وی میگفت کتابی که سهم من بود یک شب تا صبح از لای دریچه سلول که نور میتابید مینشستم و آن را میخواندم. شب زمستانی هم بود... برایم جالب بود، چراکه هر کتابی را که اسم میبردم «قنطار» خوانده بود و دقیقاً از اول تا آخر آن را توضیح میداد. حافظه خیلی خوبی داشت برای همین بعد از 30 سال شخصیت متفکر و اندیشمندی شده بود.
پس چرا از این منظر از او استفاده نشد و وارد حوزه عملیاتهای جنگی شد؟
کسی او را نشناخت. در لبنان این مشکل وجود دارد بعضی از جوانان بسیار اندیشمند را میشناسم به دلیل شرایط خاص شناخته نمیشوند، چراکه لبنان جامعهای است که گرفتار جنگ و درگیری و مبارزه است.
لبنان روزنامهها و نشریات متعدد و مطرحی در سطح دنیا دارد مثل المستقبل و...؟
بله، ولی باید فضای چندگانگی جامعه را ببینید. جمعیت شیعه در لبنان 5/1 میلیون نفر است که بار همه مخاطرات کشور را به دوش میکشد. لبنان ترکیب جمعیتی متفاوتی دارد؛ بخشی با مقاومت، بخشی با دولتهای عربستان و دولتهای منتقد و حداقل همراهی دارند ضمن اینکه عدهای هم هستند که با گروههای تکفیری سنی روابط دارند به اضافه در لبنان جمعیت دروزی هم داریم که اینها در کل کشور پراکنده هستند، جامعه شیعیان لبنان در جنوب و مرکز این کشورند، همه اقوام در لبنان با هم زندگی میکنند منتها آن جامعه مومن با کارکرد فداکارانهای که در ذهن بسیاری وجود دارد تنها در حزبالله میبینیم، اما در این میان باید گفت متأسفانه صنعت توریسم ما ذهنیت دیگری برای افراد ایجاد کرده، اینها بخش مسیحینشین و کنار دریا وعیش و نوش را معرفی میکنند من خیلیها را دیدهام که رفتهاند به لبنان ولی وقتی برگشتهاند تصاویر سمیر جعجع و رفیق حریری را با خود آوردهاند چون بخش توریسم در ایران باعث این جنایت شده و آن را به لجن کشیده است.
پس یعنی حالا آیا دیگر غبطه این را نخواهیم خورد که شناختی روی شخصیت شهید سمیر صورت نگرفته است؟
در طول این سالها که گذشت چند باری از او پرسیدم اگر چیز جدیدی به خاطرتان آمده بگویید گفت من بعد از مصاحبهها هرچه فکر کردم چیز جدیدی اضافه ندیدم و با این تعبیر گفت: شما ریشههای فکر من را در آوردید و هرچه داشتم گفتم. البته قبل از من ایشان مصاحبهای کرده بود که بیشتر دستنوشتهای سمیر در زندان را منتشر کرده بودند. جاهایی با آن مصاحبهها، همپوشانی داشتیم ولی او با من بیشتر مبارزات سیاسی، نظامی و کشمکشهایی که با رژیمصهیونیستی داشت و مظالمی را که در لبنان بود با جزئیات فراوانی از نهضت فلسطین و از طرفی روایت بسیار نزدیک و شناخت در عین حال هوشمندانه و مقایسهای از حزبالله ارائه داد و آن را با جریانهای دیگر اسلامی مقایسه نمود و بسیار دقیق روایت کرد. جالب این است که روایت را از دل سختترین ساختار اسرائیل دیده. خبرهایی که از رژیم به او منتقل شده هرچند با نیروهای حزبالله هم سلول هم بوده روایت بسیار خواندنی و تکاندهندهای است. وقتی از شهادت هادی نصرالله میگوید یا شیخ راغب حر یا سیدعباس موسوی یا از عملیاتهای حزبالله تعریف میکند بسیار جدال پر هیجانی را روایت میکند. او هم روایت حزبالله را دیده و هم رژیم اسرائیل را دیده و تجربه کرده. حس آنها را در شکست و پیروزی، درهم ریختن در کشمکش درک کرده بود. او درمواجههای بسیار سخت در معرض این روایتها قرار گرفته بود. من توانستم روایتها را از ایشان بگیرم و جهاد و طولانی نشان دادن این مسیر را بیان کنم.
اخلاق او چگونه بود؟
فردی بسیار صبور بود، اصلاً احساساتی نمیشد و در برابر مشکلات با آرامش خاصی برخورد میکرد. یکی از نکات جالبی که تعریف میکرد این بود که قبل از عملیات یکساعت رفته بود زیر درختی خوابیده بود. به او با تعجب گفتم شما خوابیدی؟ گفت بله، گفتم: اصلاً امکان خواب در آن شرایط را داشتی! گفت: بله، راحت خوابیدم تا در عملیات خسته نباشم. یا وقتی در اسارت او را آویزان میکنند با تن زخمی که شش گلوله خورده و بسیار شکنجه هم شده چند روز هم غذایی نخورده، میگوید، ابوزکام مسئول شکنجه نقشه خانه ما را نشان داد و گفت این خانه شماست آن را بمباران کردیم خانوادهات را کشتیم خیلی ناراحت شدم با خودم گفتم کار من باعث ظلم در حق آنها شد. یک لحظه چشمم به چراغ روی میز و کله تاس ابوزکام افتاد. در همان حالت آویزان و درد کشیده، چراغ مطالعه را برداشتم و محکم برسر او کوبیدم طوری که بیحال شد و افتاد یا زمان اعتصاب چند روزه غذا فرمانده اسرا در زندان بود وقتی نماینده اسرائیل به زندان آمد نماینده اسرا که مروان برغوثی بود با او دست داد ولی سمیر دستش را در جیب کرد. قنطار میگفت دستم را در جیبم گذاشتم تا با دشمن دست ندهم. آن شب در شبکه دو تلویزیون اسرائیل مجری نماینده اسرائیل را سرزنش کرد که چرا با دستی که اسرائیلی کشته، دست دادید. گفت: برای مذاکره رفته بودیم. پرسید چرا با سمیر قنطار دست ندادی؟ گفت: او با ما دست نداد. میگفت شب اول آزادی برای من تخت گذاشتند ناراحت شدم که این تخت اندازه چندنفر است که در سلول زندان زندگی میکنند و میخوابند و سالهای سال باید این شرایط را داشته باشند من اینجا نمیخوابم.
امیدی به آزادی نداشت؟
چندین مرحله عملیات تبادل اسرا صورت گرفته بود دوستان هم دوره او بودند که حکمشان شبیه هم بود مانند احمد محمد ولی که در سال 1985 آزاد شد چون در زندان مقابله و درگیری نداشت. سال 2004 سمیر در صدر لیست تبادل اسرا بود تا بعد از 28 سال اسارت آزاد شود ولی اسرائیل موافقت نکرد. خودش میگفت چندین بار زندان کاملاً تخلیه شد و تنها بودم. با واسطه با حزبالله ارتباط داشت. میگفت تماس گرفتم و پیامم را اعلام کردم و گفتم آزادی دوستانم را به دلیل موفقیت حزبالله احترام میگذارم و در میزان دشمنی خودم به رژیمصهیونیستی واقفم. پیروزی حزبالله را در این عملیات تبریک میگویم راضی نیستم به خاطر من عملیات تبادل متوقف شود. میگفت من تبریک گفتم پیروزی حزبالله را به همه، دوستان رفتند و من تنها ماندم. آن لحظه تنهایی لحظه بسیار عجیبی است. تا سرانجام من را آزاد کردند البته میدانم آزاد کردند تا مرا به شهادت برسانند. آزادی من به خاطر آزادی نیست بلکه به خاطر کشتن من است و هر روز منتظر این بحث هستم. زمانی که مصاحبه داشتیم اتفاقاً محمد محبوب از فرماندهان حماس در امارات تازه ترور شده بود و رژیمصهیونیستی اعلام کرده بود که نفر بعدی سمیر قنطار است.
به نظر شما این حمله تروریستی فقط به نیت کشتن سمیر بود؟
به هرحال این نقشه را داشتند و اسرائیل هم مسئولیت آن را پذیرفته است. امریکا یکی دو ماه پیش سمیر و چند نفر دیگر را در لیست ترور قرار داده بود.
تأثیرپذیری سمیر از سیدحسن نصرالله چطور بود؟
به شدت سید را دوست داشت. در فصل آخر کتاب آمده او از تأثیر شخصیتهایی مانند جمال عبدالناصر، حافظ اسد، امام خمینی، حضرت آقا و افراد زیادی صحبت کرده منتها کسی که با او ارتباط برقرار نموده و تفاوت او را با سایر رهبران دنیای عرب و فلسطین دیده روحانی جوانی است که فرزند را به جنگ میفرستد وقتی شهید میشود در برابر این مسئله خدا را شکر میکند یعنی سیدحسن نصرالله. بیان امام سجاد که فرمود خدا را شکر کرامت ما را در شهادت ما قرار داده لذا شخصیت سید برای سمیر بسیار مؤثر بود. میگفت وقتی با او مواجه شدم حس کردم مثل پدر برای همه دلسوز است و مثل برادر بزرگ من است با وجودی که سمیر همسن و سال سید بود و با سابقهای که داشت در برابر روحانی جوان شیعه قرار میگیرد. میگفت این آدم راه و مسیر و فکر و منش او را نجات داده زیرا راه سید، راه اهل بیت است.
کتاب خاطرات زندگی سمیر قنطار حتماً نقاط اوجی هم دارد، به نظر شما چه جاهایی بیشترین اوج کتاب است؟
بله، چند جا نقطه اوج است یک جا وقتی در مواجهه خودش با نهجالبلاغه قرار میگیرد میگوید مواجهه با امام علی و امام حسین و تحلیلی که بر تقوا و دنیا دارند برایم تکان دهنده است. امام در اوج اقتدار و زمانی که همه چیز در اختیارش بود مانند من زندانی که هیچ چیزی ندارم زندگی میکرد و این زهد و تقوا برایم خیلی عجیب است. روایتهایی که نهجالبلاغه دارد خیلی زیباست. حس و حالی که تعریف میکند از نقاط اوج کتاب است و یکی هم از ارتباطش با سیدحسن نصرالله و علاقهای که به او دارد میگوید.
سمیر قنطار که پیش از این با عنوان قدیمیترین اسیر لبنان در اسرائیل تاریخساز شده بود و آزادیاش هم تا مدتها به محل بحث رسانههای دوست و دشمن تبدیل شده بود در میدانی جدید به نام سوریه به شهادت رسید؛ شهادتی که خودش بارها آن را پیشگویی کرده بود و اسرائیل هم بدون واهمه از سازمانهای بینالمللی، وی را جزو لیست اصلی ترور خود قرار داده بود، اما پس از شهادت قنطار برخلاف انتظار مطالب جدید در رابطه با وی و شخصیتش بسیار کم منتشر شد و بیشتر مطالب بر محتواهای منتشر شده قبلی تکیه داشت به همین بهانه گفتوگویی داشتیم با دکتر یعقوب توکلی نگارنده کتاب قطور زندگی قنطار، فردی که به جرئت میتوان گفت بیش از هرکس دیگر قنطار را میشناسد و در خصوص ابعاد مختلف شخصیت وی اشراف کامل دارد. دکتر توکلی معتقد است سمیر قنطار تنها یک مبارز نبود بلکه متفکری اندیشمند محسوب میشد که از این حیث ناشناخته ماند.
چه شد که به فکر جمعآوری خاطرات سمیر قنطار افتادید؟
بعد از آزادی سمیر قنطار شاید پنج، شش ماه بود که به این فکر افتادیم سراغش برویم. او 30 سال در زندان اسرائیل بود و حرفهای زیادی برای گفتن داشت خصوصاً اینکه هیچ کس تا این حد از درون اسرائیل گزارشی نداشته. در واقع چهره درونی صهیونیست طرح نشده بود و کمتر کسی آن را تجربه کرده، لذا سمیر به عنوان اصلیترین و پرمخاطبترین بخش در رژیم اسرائیل یعنی نظام بازجویی و شکنجه، برخورد با فداییان فلسطینی را تجربه کرده و مسئله بهتر آنکه وی مشهور به این بوده که از گذشته شیعه نبوده بلکه فدایی ناسیونالیسم بوده و وارد حوزه مبارزاتی شده و تحولاتی که بعد از آن در مسیر زندگی و سیاسی او به وقوع پیوسته، این جنبهها برای ما جالب بود.
شما به عنوان تاریخ نگار وارد این قضیه شدید یا از جنبه خبری و ژورنالیستی؟
یک بخش کار این بود که سمیر قنطار اطلاعات نابی دارد و میتواند استراتژی بسیاری از نیروهای منطقه را برای ما تعریف کند چون گاهی بعضی افراد اطلاعات و دانش زیادی دارند اما نمیتوانند این دانش و تجربیات را منتقل کنند همه این گمانهزنیها درباره سمیر وجود داشت و به طور طبیعی دوستانی که در لبنان ایشان را میشناختند با یک سطحی از قضایا برخورد داشتند و نمیدانستند سمیر این همه اطلاعات دارد. خود ما هم چنین تصور نمیکردیم. سعی کردم با شیوه مصاحبههای طولانی او را به حرف بیاورم شاید ایشان هم ابتدا تصور میکرد به عنوان خبرنگار آمدهام و با یک مصاحبه کار تمام میشود منتها گفتم شما کسی هستید که طولانیترین زندگی اسارت را داشتهاید. در جوانی خاطرات «نلسون ماندلا» را خواندهام و الان فکر میکنم با یک «ماندلای» بزرگ دیگر روبهرو هستم و میخواهم شما کمک کنید تا من بخش زیادی از تاریخ مظلومیت این ملت و منطقه را در برابر فعالیت غرب و اسرائیل بدانم و شما با من همراهی کنید لذا وقتی سؤالاتم را شروع کردم دیدم ایشان دانش گستردهای از تحولات منطقه دارد.
او که از 17 سالگی در اسارت بود چطور این همه اطلاعات داشت؟
جالب است بدانید او در طول دوران اسارت چندین هزار کتاب با موضوعات و زبانهای مختلف اعم از عربی، عبری و انگلیسی خوانده بود یعنی تمام کتابهای سیاسی غیرمرتبط با اسرائیل را مطالعه کرده بود.
این همه کتاب چگونه به دست سمیر قنطار رسیده بود؟
در زندانهای اسرائیل به دلیل اینکه زندانیهای مختلف حضور دارند سازمانهای حقوق بشری به زندانیان کمکهایی میکنند از جمله این کمکها ارسال کتاب است لذا کتابها دست به دست بین اسرا میگشت و مجبور بودند کتابی را که در دست دارند بخوانند تا به زندانی بعدی بدهند. وی میگفت کتابی که سهم من بود یک شب تا صبح از لای دریچه سلول که نور میتابید مینشستم و آن را میخواندم. شب زمستانی هم بود... برایم جالب بود، چراکه هر کتابی را که اسم میبردم «قنطار» خوانده بود و دقیقاً از اول تا آخر آن را توضیح میداد. حافظه خیلی خوبی داشت برای همین بعد از 30 سال شخصیت متفکر و اندیشمندی شده بود.
پس چرا از این منظر از او استفاده نشد و وارد حوزه عملیاتهای جنگی شد؟
کسی او را نشناخت. در لبنان این مشکل وجود دارد بعضی از جوانان بسیار اندیشمند را میشناسم به دلیل شرایط خاص شناخته نمیشوند، چراکه لبنان جامعهای است که گرفتار جنگ و درگیری و مبارزه است.
لبنان روزنامهها و نشریات متعدد و مطرحی در سطح دنیا دارد مثل المستقبل و...؟
بله، ولی باید فضای چندگانگی جامعه را ببینید. جمعیت شیعه در لبنان 5/1 میلیون نفر است که بار همه مخاطرات کشور را به دوش میکشد. لبنان ترکیب جمعیتی متفاوتی دارد؛ بخشی با مقاومت، بخشی با دولتهای عربستان و دولتهای منتقد و حداقل همراهی دارند ضمن اینکه عدهای هم هستند که با گروههای تکفیری سنی روابط دارند به اضافه در لبنان جمعیت دروزی هم داریم که اینها در کل کشور پراکنده هستند، جامعه شیعیان لبنان در جنوب و مرکز این کشورند، همه اقوام در لبنان با هم زندگی میکنند منتها آن جامعه مومن با کارکرد فداکارانهای که در ذهن بسیاری وجود دارد تنها در حزبالله میبینیم، اما در این میان باید گفت متأسفانه صنعت توریسم ما ذهنیت دیگری برای افراد ایجاد کرده، اینها بخش مسیحینشین و کنار دریا وعیش و نوش را معرفی میکنند من خیلیها را دیدهام که رفتهاند به لبنان ولی وقتی برگشتهاند تصاویر سمیر جعجع و رفیق حریری را با خود آوردهاند چون بخش توریسم در ایران باعث این جنایت شده و آن را به لجن کشیده است.
پس یعنی حالا آیا دیگر غبطه این را نخواهیم خورد که شناختی روی شخصیت شهید سمیر صورت نگرفته است؟
در طول این سالها که گذشت چند باری از او پرسیدم اگر چیز جدیدی به خاطرتان آمده بگویید گفت من بعد از مصاحبهها هرچه فکر کردم چیز جدیدی اضافه ندیدم و با این تعبیر گفت: شما ریشههای فکر من را در آوردید و هرچه داشتم گفتم. البته قبل از من ایشان مصاحبهای کرده بود که بیشتر دستنوشتهای سمیر در زندان را منتشر کرده بودند. جاهایی با آن مصاحبهها، همپوشانی داشتیم ولی او با من بیشتر مبارزات سیاسی، نظامی و کشمکشهایی که با رژیمصهیونیستی داشت و مظالمی را که در لبنان بود با جزئیات فراوانی از نهضت فلسطین و از طرفی روایت بسیار نزدیک و شناخت در عین حال هوشمندانه و مقایسهای از حزبالله ارائه داد و آن را با جریانهای دیگر اسلامی مقایسه نمود و بسیار دقیق روایت کرد. جالب این است که روایت را از دل سختترین ساختار اسرائیل دیده. خبرهایی که از رژیم به او منتقل شده هرچند با نیروهای حزبالله هم سلول هم بوده روایت بسیار خواندنی و تکاندهندهای است. وقتی از شهادت هادی نصرالله میگوید یا شیخ راغب حر یا سیدعباس موسوی یا از عملیاتهای حزبالله تعریف میکند بسیار جدال پر هیجانی را روایت میکند. او هم روایت حزبالله را دیده و هم رژیم اسرائیل را دیده و تجربه کرده. حس آنها را در شکست و پیروزی، درهم ریختن در کشمکش درک کرده بود. او درمواجههای بسیار سخت در معرض این روایتها قرار گرفته بود. من توانستم روایتها را از ایشان بگیرم و جهاد و طولانی نشان دادن این مسیر را بیان کنم.
اخلاق او چگونه بود؟
فردی بسیار صبور بود، اصلاً احساساتی نمیشد و در برابر مشکلات با آرامش خاصی برخورد میکرد. یکی از نکات جالبی که تعریف میکرد این بود که قبل از عملیات یکساعت رفته بود زیر درختی خوابیده بود. به او با تعجب گفتم شما خوابیدی؟ گفت بله، گفتم: اصلاً امکان خواب در آن شرایط را داشتی! گفت: بله، راحت خوابیدم تا در عملیات خسته نباشم. یا وقتی در اسارت او را آویزان میکنند با تن زخمی که شش گلوله خورده و بسیار شکنجه هم شده چند روز هم غذایی نخورده، میگوید، ابوزکام مسئول شکنجه نقشه خانه ما را نشان داد و گفت این خانه شماست آن را بمباران کردیم خانوادهات را کشتیم خیلی ناراحت شدم با خودم گفتم کار من باعث ظلم در حق آنها شد. یک لحظه چشمم به چراغ روی میز و کله تاس ابوزکام افتاد. در همان حالت آویزان و درد کشیده، چراغ مطالعه را برداشتم و محکم برسر او کوبیدم طوری که بیحال شد و افتاد یا زمان اعتصاب چند روزه غذا فرمانده اسرا در زندان بود وقتی نماینده اسرائیل به زندان آمد نماینده اسرا که مروان برغوثی بود با او دست داد ولی سمیر دستش را در جیب کرد. قنطار میگفت دستم را در جیبم گذاشتم تا با دشمن دست ندهم. آن شب در شبکه دو تلویزیون اسرائیل مجری نماینده اسرائیل را سرزنش کرد که چرا با دستی که اسرائیلی کشته، دست دادید. گفت: برای مذاکره رفته بودیم. پرسید چرا با سمیر قنطار دست ندادی؟ گفت: او با ما دست نداد. میگفت شب اول آزادی برای من تخت گذاشتند ناراحت شدم که این تخت اندازه چندنفر است که در سلول زندان زندگی میکنند و میخوابند و سالهای سال باید این شرایط را داشته باشند من اینجا نمیخوابم.
امیدی به آزادی نداشت؟
چندین مرحله عملیات تبادل اسرا صورت گرفته بود دوستان هم دوره او بودند که حکمشان شبیه هم بود مانند احمد محمد ولی که در سال 1985 آزاد شد چون در زندان مقابله و درگیری نداشت. سال 2004 سمیر در صدر لیست تبادل اسرا بود تا بعد از 28 سال اسارت آزاد شود ولی اسرائیل موافقت نکرد. خودش میگفت چندین بار زندان کاملاً تخلیه شد و تنها بودم. با واسطه با حزبالله ارتباط داشت. میگفت تماس گرفتم و پیامم را اعلام کردم و گفتم آزادی دوستانم را به دلیل موفقیت حزبالله احترام میگذارم و در میزان دشمنی خودم به رژیمصهیونیستی واقفم. پیروزی حزبالله را در این عملیات تبریک میگویم راضی نیستم به خاطر من عملیات تبادل متوقف شود. میگفت من تبریک گفتم پیروزی حزبالله را به همه، دوستان رفتند و من تنها ماندم. آن لحظه تنهایی لحظه بسیار عجیبی است. تا سرانجام من را آزاد کردند البته میدانم آزاد کردند تا مرا به شهادت برسانند. آزادی من به خاطر آزادی نیست بلکه به خاطر کشتن من است و هر روز منتظر این بحث هستم. زمانی که مصاحبه داشتیم اتفاقاً محمد محبوب از فرماندهان حماس در امارات تازه ترور شده بود و رژیمصهیونیستی اعلام کرده بود که نفر بعدی سمیر قنطار است.
به نظر شما این حمله تروریستی فقط به نیت کشتن سمیر بود؟
به هرحال این نقشه را داشتند و اسرائیل هم مسئولیت آن را پذیرفته است. امریکا یکی دو ماه پیش سمیر و چند نفر دیگر را در لیست ترور قرار داده بود.
تأثیرپذیری سمیر از سیدحسن نصرالله چطور بود؟
به شدت سید را دوست داشت. در فصل آخر کتاب آمده او از تأثیر شخصیتهایی مانند جمال عبدالناصر، حافظ اسد، امام خمینی، حضرت آقا و افراد زیادی صحبت کرده منتها کسی که با او ارتباط برقرار نموده و تفاوت او را با سایر رهبران دنیای عرب و فلسطین دیده روحانی جوانی است که فرزند را به جنگ میفرستد وقتی شهید میشود در برابر این مسئله خدا را شکر میکند یعنی سیدحسن نصرالله. بیان امام سجاد که فرمود خدا را شکر کرامت ما را در شهادت ما قرار داده لذا شخصیت سید برای سمیر بسیار مؤثر بود. میگفت وقتی با او مواجه شدم حس کردم مثل پدر برای همه دلسوز است و مثل برادر بزرگ من است با وجودی که سمیر همسن و سال سید بود و با سابقهای که داشت در برابر روحانی جوان شیعه قرار میگیرد. میگفت این آدم راه و مسیر و فکر و منش او را نجات داده زیرا راه سید، راه اهل بیت است.
کتاب خاطرات زندگی سمیر قنطار حتماً نقاط اوجی هم دارد، به نظر شما چه جاهایی بیشترین اوج کتاب است؟
بله، چند جا نقطه اوج است یک جا وقتی در مواجهه خودش با نهجالبلاغه قرار میگیرد میگوید مواجهه با امام علی و امام حسین و تحلیلی که بر تقوا و دنیا دارند برایم تکان دهنده است. امام در اوج اقتدار و زمانی که همه چیز در اختیارش بود مانند من زندانی که هیچ چیزی ندارم زندگی میکرد و این زهد و تقوا برایم خیلی عجیب است. روایتهایی که نهجالبلاغه دارد خیلی زیباست. حس و حالی که تعریف میکند از نقاط اوج کتاب است و یکی هم از ارتباطش با سیدحسن نصرالله و علاقهای که به او دارد میگوید.