نگاهی به كتاب «هفتصد كيلومتر اسارت» با موضوع زندگی شهيد طيبه واعظی.
به گزارش شهدای ایران، شهيد طيبه واعظي امسال به عنوان شهيد شاخص سازمان بسيج مستضعفين انتخاب شد. اين انتخاب از سوي سازمان بسيج باعث شد تا كساني كه آشنايي چنداني با اين شهيد نداشتند با زندگي و سرنوشت سختي كه بر او گذشته آشنا شوند. كتابهاي متعددي در رابطه با زندگي شهيد واعظي نوشته شده كه يكي از اين كتابها با نام «هفتصد كيلومتر اسارت» توسط اداره كل حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس استان قم به چاپ رسيده است. «هفتصد كيلومتر اسارت» بر اساس روايات، مصاحبه با اعضاي خانواده شهيد و نيز مدارك و اسناد موجود در بنياد شهيد كشور و بنياد حفظ آثار و ارزشهاي دفاع مقدس استان قم گردآوري شده و براي استفاده از منابع مختلف از غنا برخوردار است.
اين كتاب از زبان «زهرا» كه از نزديك شاهد زندگي طيبه بوده، روايت ميشود. راوي از همان ابتداي كتاب به سال 1336 و روستاي دهنواز از توابع اصفهان سفر ميكند و از به دنيا آمدن دختري ميگويد كه چند سال بعد باعث وحشت ساواك شده بود: «پدرم روحاني، مادرم خانهدار و معلم مكتبخانه بود... به خاطر اوضاع بد مدرسههاي زمان طاغوت كه حجاب در مدرسه ممنوع بود و فسادي كه بود حاج آقا و مادرم، طيبه را به جاي مدرسه به مكتب فرستادند. آنجا بود كه با دعا و قرآن آشنا شد...» از 1336 تا قيام 1342 فاصله زيادي نيست و طيبه با چشمهاي يك خردسال تحولات اين سالها را نظاره ميكند. سالهايي كه به عنوان يك نقطه عطف در جريان مبارزات عليه حكومت طاغوت شناخته ميشود و ميتوان گفت بذر انقلاب اسلامي در اين سال كاشته شد.
زماني كه امام تبعيد ميشود طيبه هنوز به سن تكليف نرسيده بود:«اما روزه ميگرفت آن هم 15 روز و ميگفت: هشت روز براي سلامتي آقاي خميني و هفت روز براي سلامتي حاجآقا. »
فصل بعدي كتاب به دوران جواني شهيد واعظي ميپردازد. در 14 سالگي طيبه با جواني مذهبي و معتقد به نام ابراهيم ازدواج ميكند. ابراهيم جعفريان همسر شهيد واعظي هم بعدها در جريان مبارزه با رژيم شاهنشاهي به شهادت ميرسد.
در سال 1354 شهيد جعفريان به دليل فعاليتهاي انقلابياش به ناچار براي ادامه فعاليت زندگي مخفي اختيار كرد و همراه همسر و طفل سه ماههاش محمدمهدي متواري شد و در شهرهاي تهران و مشهد مبارزات خود را ادامه داد. وقتي در اصفهان توسط ساواك شناسايي ميشود براي ادامه فعاليتهايش راهي آذربايجان ميشود. پس از دستگيري چند تن از اعضاي شاخه تبريز ساواك در سال 1356 عكسهاي ابراهيم و طيبه را به ساواكهاي استانهاي ديگر ميدهد تا ردشان زده شود كه در نهايت ابراهيم در تبريز شناسايي و دستگير ميشود. پس از اين طيبه همراه فرزندش زندگي مخفيانهاي را شروع ميكند. اما طيبه هم در نهايت توسط مأموران ساواك دستگير ميشود.
دستگيري طيبه به نقطه عطف ديگري در زندگياش تبديل ميشود: «طيبه زيربار كتكهاي دژخيمان خم به ابرو نميآورد و شكرگزار است و مرتب سوره والعصر ميخواند، وقتي دست به سوي چادر طيبه دراز ميكنند، زينبوار فرياد ميزند: مرا بكشيد اما حجابم را برنداريد. . . ساواكيها محمدمهدي را به پرورشگاهي در تهران سپردند و به مسئول پرورشگاه گفتند كه پدر و مادرش به خاطر مصرف زياد مواد مخدر فوت شدند.» در مدت يك ماهي كه طيبه در زندان بود شكنجههاي زيادي را متحمل شد اما لحظهاي دم نزد و گله و شكايت نكرد:«شبي مرد قوي هيكلي اومد روي ديوار خانهمون و عكسي رو پرت كرد تو حياط، ديديم عكس طيبه است كه در زندان شكنجه شده و تمام سر و صورتش زخمي است، مادرم وقتي عكس رو ديد از هوش رفت و دچار بيماري روحي شديد شد.» در نهايت وقتي ساواك از شكنجه و صحبت نكردنهاي طيبه خسته ميشود او را بدون هيچ محكمه و دادگاهي در سوم خرداد سال 1356 در سن 20 سالگي تيرباران ميكند و به شهادت ميرساند.
با پيروزي انقلاب پدر و مادر طيبه نام دخترشان را در ميان زندانيهاي سياسي شهيد شده ميبينند. پس از آن امام پيغام ميدهد جستوجو براي يافتن محمدمهدي پسر طيبه آغاز شود تا اينكه پس از چند ماه جستوجو به پسر پنج سالهاي شبيه ابراهيم ميرسند. امروز محمدمهدي يكي از پزشكان متعهد استان اصفهان است.
اين كتاب از زبان «زهرا» كه از نزديك شاهد زندگي طيبه بوده، روايت ميشود. راوي از همان ابتداي كتاب به سال 1336 و روستاي دهنواز از توابع اصفهان سفر ميكند و از به دنيا آمدن دختري ميگويد كه چند سال بعد باعث وحشت ساواك شده بود: «پدرم روحاني، مادرم خانهدار و معلم مكتبخانه بود... به خاطر اوضاع بد مدرسههاي زمان طاغوت كه حجاب در مدرسه ممنوع بود و فسادي كه بود حاج آقا و مادرم، طيبه را به جاي مدرسه به مكتب فرستادند. آنجا بود كه با دعا و قرآن آشنا شد...» از 1336 تا قيام 1342 فاصله زيادي نيست و طيبه با چشمهاي يك خردسال تحولات اين سالها را نظاره ميكند. سالهايي كه به عنوان يك نقطه عطف در جريان مبارزات عليه حكومت طاغوت شناخته ميشود و ميتوان گفت بذر انقلاب اسلامي در اين سال كاشته شد.
زماني كه امام تبعيد ميشود طيبه هنوز به سن تكليف نرسيده بود:«اما روزه ميگرفت آن هم 15 روز و ميگفت: هشت روز براي سلامتي آقاي خميني و هفت روز براي سلامتي حاجآقا. »
فصل بعدي كتاب به دوران جواني شهيد واعظي ميپردازد. در 14 سالگي طيبه با جواني مذهبي و معتقد به نام ابراهيم ازدواج ميكند. ابراهيم جعفريان همسر شهيد واعظي هم بعدها در جريان مبارزه با رژيم شاهنشاهي به شهادت ميرسد.
در سال 1354 شهيد جعفريان به دليل فعاليتهاي انقلابياش به ناچار براي ادامه فعاليت زندگي مخفي اختيار كرد و همراه همسر و طفل سه ماههاش محمدمهدي متواري شد و در شهرهاي تهران و مشهد مبارزات خود را ادامه داد. وقتي در اصفهان توسط ساواك شناسايي ميشود براي ادامه فعاليتهايش راهي آذربايجان ميشود. پس از دستگيري چند تن از اعضاي شاخه تبريز ساواك در سال 1356 عكسهاي ابراهيم و طيبه را به ساواكهاي استانهاي ديگر ميدهد تا ردشان زده شود كه در نهايت ابراهيم در تبريز شناسايي و دستگير ميشود. پس از اين طيبه همراه فرزندش زندگي مخفيانهاي را شروع ميكند. اما طيبه هم در نهايت توسط مأموران ساواك دستگير ميشود.
دستگيري طيبه به نقطه عطف ديگري در زندگياش تبديل ميشود: «طيبه زيربار كتكهاي دژخيمان خم به ابرو نميآورد و شكرگزار است و مرتب سوره والعصر ميخواند، وقتي دست به سوي چادر طيبه دراز ميكنند، زينبوار فرياد ميزند: مرا بكشيد اما حجابم را برنداريد. . . ساواكيها محمدمهدي را به پرورشگاهي در تهران سپردند و به مسئول پرورشگاه گفتند كه پدر و مادرش به خاطر مصرف زياد مواد مخدر فوت شدند.» در مدت يك ماهي كه طيبه در زندان بود شكنجههاي زيادي را متحمل شد اما لحظهاي دم نزد و گله و شكايت نكرد:«شبي مرد قوي هيكلي اومد روي ديوار خانهمون و عكسي رو پرت كرد تو حياط، ديديم عكس طيبه است كه در زندان شكنجه شده و تمام سر و صورتش زخمي است، مادرم وقتي عكس رو ديد از هوش رفت و دچار بيماري روحي شديد شد.» در نهايت وقتي ساواك از شكنجه و صحبت نكردنهاي طيبه خسته ميشود او را بدون هيچ محكمه و دادگاهي در سوم خرداد سال 1356 در سن 20 سالگي تيرباران ميكند و به شهادت ميرساند.
با پيروزي انقلاب پدر و مادر طيبه نام دخترشان را در ميان زندانيهاي سياسي شهيد شده ميبينند. پس از آن امام پيغام ميدهد جستوجو براي يافتن محمدمهدي پسر طيبه آغاز شود تا اينكه پس از چند ماه جستوجو به پسر پنج سالهاي شبيه ابراهيم ميرسند. امروز محمدمهدي يكي از پزشكان متعهد استان اصفهان است.