به گزارش گروه فرهنگی پایگاه خبری شهدای ایران؛ ایجاد جنگ روانی و برهم زدن تعادل روانی از شگرد های جنگ بین ایران و عراق است که توسط هر دو طرف علیه یکدیگر انجام می گرفت . مطلب زیر یکی از این جنگ های روانی است.
***
در موقعیت عقبه خودی به سر میبردیم. سنگرهای نفرات و امکانات به طور پراکنده در اطراف موقعیت ساخته شده بود.
ارتباط سنگرها توسط تلفن صحرایی با هماهنگی سنگر مخابرات انجام میشد. در وسط موقعیت، دکلی قرار داشت که بلندگوی تبلیغات بر روی آن نصب شده بود. پخش سرودهای حماسی، اخبار، مناجات و اذان از جمله وظایف نیروهای تبلیغات بود. نگهبان سنگر مخابرات ساعتی مانده به اذان صبح به وسیله تلفن صحرایی نیروی تبلیغات را بیدار میکرد. با پخش مناجات یا قرآن بچههایی که مایل بودند، برای ادای نماز شب بیدار میشدند. پاسی از شب گذشته بود. در سنگر مخابرات به خواب رفته بودم. در عالم خواب و بیداری صدای مشکوکی را شنیدم. به خودم تکانی دادم تا صدا را بهتر بشنوم. مثل اینکه بلندگو، موسیقی عربی پخش میکرد.
خودم را جمع و جور کردم و نیمخیز شدم. به اطراف سنگر نگاهی انداختم. نگهبان دستگاههای مخابراتی آنجا نبود. با خود گفتم: جلالخالق، نکند عراقیها مقر را تصرف کردهاند. اگر این طوره، چرا صدای تیراندازی نمیآید. شاید هم ما را دور زدهاند. تو فکر بودم که با اسلحه بیرون بروم یا نه. یک مرتبه صدای بلندگو قطع شد.
پوتینهایم را پوشیدم. در حال خارج شدن از سنگر، یک نفر جلویم سبز شد. نگهبان مخابرات بود. قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: ناراحت نباش. با همین سیمچین ترتیب آنها را دادم. با تعجب گفتم: با سیمچین؟ کی؟ کجا؟
گفت: چند دقیقهای بود که موج رادیوی عربی با موج خودمان قاطی شده بود؛ هر چه به سنگر تبلیغات زنگ زدم، کسی گوشی را برنداشت. دیدم دکل نزدیکتر از سنگر آنهاست. بالای آن رفتم و با سیمچین بلندگو را قطع کردم.