سرویس سیاسی پایگاه خبری شهدای ایران - سامان ماهور؛ ابتدا و قبل از شروع بحث و دلیل انتخاب این موضوع تذکر چند موضوع اصلی الزاامیست:
در آغاز این مبحث ابتدا می باید به مقدمه ای کوتاه در رابطه با پروتستانیسم پرداخت:
پروتستانیسم به معنای گرایش و اعتقاد به مذهب پروتستان است پروتستان به معنای معترض و از ریشه ی لغوی پروتست به معنای اعتراض گرفته شده است. مسحیت از سه مذهب اصلی( کاتولیک، ارتدوکس ، پروتست) تشکیل شده است. ریشه دارترین این مذاهب کاتولیک است که سابق اش به حواریون حضرت عیسی بر میگرد و ارتدوکس هم به حدود 1500 سال پیش باز میگردد زمانی که امپراتوری وسیع روم به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد ؛ کلیسای شرقی نام ارتدوکس به خود گرفت و کلیسای غربی عنوان کاتولیک را حفظ کرد. پروتستان بیش از این که نام مذهبی از مذاهب مسیحی باشد عنوانی برای حرکتی اجتماعی- مذهبی به شمار می آید در جهت رفع پاره ای از بدعتها در آیین مسیحیت و انجام اصلاحاتی در این مذهب با هدف بازگشت به تعلیمات واقعی کتاب مقدس. قبل از پروتستانیسم ما شاهد حکومت کلیسا بودیم در آن دوره کلیساهای کاتولیک مردم را از طریق دریافت مالیاتهای سنگین و آزار و اذیت شدید مخالفان تحت فشار قرار داده بود.. در آن زمان بود که که کلیسا آمرزش نامه هایی به مردم میفروخت که صرفا جهت سود مادی برای کلیسا بود ، در این دوره حتی بهشت هم در ازای پول به عوام فروخته شد. پروتستانیسم تحت تاثیر افکار و اقدامات مارتین لوتر شکل گرفت نقطه ی شروع کار او اعتراض به فروش آمرزش نامه ها بود ، در نتیجه در سال 1517 م با انتشار اعلامیه ای 95 ماده ای اعتراض خود را رسما بیان کرد. یکی دیگر از دستاوردهای پروتستانیسم توجه به یهودیت بود به این معنا که با وقوع پروتستانیسم جایگاه و منزلت یهودیان در جامعه ارتقای چشمگیری یافت. لوتر عقاید جدیدی را به مسیحیان معرفی کرد، وی ذیل رساله اش با نام( مسیح یک یهودی زاده شد) بیان داشت: “ یهودیان خویشاوندان خداوند ما (عیسی مسیح) هستند، برادران و پسر عموهای اویند، روی سخنم با کاتولیک هاست اگر از این که مرا کافر بنامند خسته شده اند بهتر است مرا یهودی بخوانند”. یکی دیگر از رویکردهایی که پروتستانیسم از یهودیت به ارث برد (مقدم بودن انسان بر خدا) بود، همراه با پروتستانیسم است که اومانیسم دینی شکل میگیرد؛ یعنی محوریت از خداوند به انسان تغییر جهت میدهد. در قرن 16 میلادی پروتستانهای افراطی را پیوریتین، نامیدند. پیوریتانیسم توسط فردی به نام (ویلیام تیندل) پایه گذاری گردید. دایره المعارف یهود پیوریتانیسم را این چنین معرفی می کند: “ پیوریتانیسم که ساختار هنجارهای اخلاقی آن کاملا منطبق با تورات است به عنوان یهودی گری انگلیسی نامیده می شود”. پیوریتین ها اولین مهاجران انگلیسی بودند که به سرزمین جدید (آمریکا) رفتند، همچنین از نکات جالب دیگر این است که آن ها می خواستند نام “نیو اسراییل” را بر روی سرزمین آمریکا بگذارند. نوام چامسکی در کتاب خود با عنوان “سال 501 اشغال ادامه دارد” می آورد: “پیوریتین ها به آمریکا همچون سرزمین موعود می نگریستند که می بایست از لوث سرخپوستان پاک گردد”. می توان گفت یهودیان به وسیله ی پیوریتین ها و کمک های آنان بود که توانستند سرزمین فلسطینیان را غصب کنند؛ نکته ی جالب توجه و خنده دار این است که خود یهودیان بودند که پیوریتانیسم را به وجود آوردند، همان گونه که در دایره المعارف یهود از پیوریتانیسم ذیل سر فصل “هواداران یهود” سخن به میان می آورد؛ در این فصل واژه ی ( judaizers) چنین توضیح داده می شود که: هواداران یهود کسانی هستند که در عین حالی که یهودی نیستند اما بخشی از آیین یهود و یا تمام آن را در زندگی خود به کار می برند. پس می توان این گونه نتیجه گرفت که با استحاله ی مسحیت توسط یهودیان و ایجاد انشعاب در دیگر ادیان تنها دو دین آسمانی هستند که به آخر الزمان و ظهور منجی معتقدند و بر این امر تلاش و اصرار دارند: یکی یهودیت به شکل صهیونیسم و به مرکز اسراییل و دیگری اسلام شیعی و به مرکزیت ایران. در فضایی که تمدن مدرن و لوازم آن بر تمام جوانب زندگی بشر عصر جدید سایه افکنده بود، انقلاب اسلامی ایران ظهور دوباره ی سنت بود که به مصاف عقاید افراطی غرب می رفت و پنجه در پنجه ی مدرنیته می انداخت. انقلاب اسلامی ایران معتقد بود نه تنها می توان بلکه می بایست زندگی را بر مدار داده های وحیانی اداره کرد و اساساً حق حاکمیت از آن خداست. این جریان فکری با دست خالی و با تکیه بر باورهای دینی و مذهبی توده های مسلمان توانست بر نظام کهن شاهنشاهی غلبه کند و نظام دینی با نام جمهوری اسلامی بر پا کند؛ این نظام نه تنها از نظر شکل، محتوا و اهداف با نظام های سکولار رایج در جهان شباهتی نداشت بلکه سیاستی تهاجمی و ضد استکبار نیز اتخاذ کرد. و این تقابل بزرگ خواهد بود که با نام نبرد نهایی یا آرماگدون در فرهنگ صهیونیسم و آخرالزمان در فرهنگ شیعی مشهور شده است. همانطور که جان هاگی که پیشتر سازمان مسحیان متحد برای اسراییل را تأسیس کرده بود در ذیل کتابش با عنوان “لحظات آخر بیت المقدس “ این اعتقاد را بیان می دارد که: روزی دولت های اسلامی در اتحاد با روسیه به اسراییل تاخت و تاز خواهند نمود که سرانجام آن نابودی این نیروها به وسیله ی خداوند در نبرد نهایی آرماگدون است. انقلاب اسلامی هر چند به صورت اخص بر شیعیان بیشتر تاثیرگذار بوده است ولی به صورت اعم به دلیل ماهیت ضد امپریالیستی و ظلم ستیزی خود مورد توجه بسیاری از مسلمانان و غیر مسلمانان نیز بوده است و این خصلت ظلم ستیز شیعه که اینک در جمهوری اسلامی نمود پیدا کرده بود وحشت و دشمنی غرب را با این حکومت به همراه داشت و داشته است. قابل این دو جریان فکری بستر جنگ سرد دیگری پس از فرو پاشی شوروی را به همراه داشته است تا جایی که دبیر کل سابق ناتو پس از فروپاشی شوروی دلیل ابقای ناتو را معلول ایجاد جریانی به نام خمینیسم دانسته است. پس از این رو غرب برای فروپاشی جامعه اسلامی و حکومت مبتنی بر تفکر شیعی به راه های مختلفی متوسل می شود: همان طور که در ابتدای عمر جمهوری اسلامی جنگ نیابتی هشت ساله ای را تدارک دید. پس از آن شکست بود که صهیونیسم جهانی بیش از پیش به جنگ نرم جهت نیــل به انحراف در این تفکر روی آورد و زمین و بازیگران جدیدی را طراحی کرد. دیوید کیو از مأموران سازمان سیا که با گرههای ضد انقلاب داخل ایران در رابطه بوده است علنا اعتراف می کند : «مهم ترین حرکت در جهت بر اندازی جمهوری اسلامی ، تغییر فرهنگ جامعه ی فعلی ایران است و ما مصمم به آن هستیم» اسفند 75 بود که جیمز بیسکاتوری در مقدمه ی گزارش شورای روابط خارجی آمریکا این گونه نوشت: «ظهور طبقه ی روشن فکر در ایران که آموزش های مدرن را دیده اند و با علوم غربی و سنتهای اسلامی تا حدودی آشنا هستند بخشی از یک حرکت فراگیرتر جهت متلاشی کردن اقتدار جمهوری اسلامی است» پیشتر از این عبد الکریم سروش نیز ادعا داشت که می خواهد فهم نوینی از اسلام عرضه کند و این امر را در گرو (اصلاح دین) و تعقیب پروژه ی پروتستانیسم اسلامی می دانست. پس غرب در این بازی جدید به دنبال دگرگونی و ابداع فهم نوینی از دین بود تا بتواند خطراتی را که این گفتمان برایش داشت به حدا اقل برساند. همان طور که در بحث های فوکویاما فرهنگ جهاد و شهادت و ولایت فقیه دو موضوع اصلی تفکر حاکمیت شیعه بیان می شد. بازیگران این جنگ علیه جمهوری اسلامی مترجمان و روشن فکران به اصطلاح دینی بودند. این پروژه شبیه همان برنامه ای بود که غرب نمونه آن را در شوروی پیاده کرده بود آنان میگفتند: “برای جنگ با کمونیست ها چه کسانی بهتر از کمونیست های سابق هستند” پس تغییر مواضع انقلابیون سابق در این بازی امری طبیعی به نظر می رسد. سروش در جلسه محرمانه خود با سیاست گذاران وزارت امورخارجه ی آلمان گفت: موضع کنونی طیفی از سیاستمداران کشور در قیاس با اوایل انقلاب تعدیل و تا حدود قابل ملاحظه ای منطقی شده است وی ادامه داد: «سیاست غرب گریزی کور مقاطع اولیه انقلاب، اینک با روی آوری به فلسفه غرب به مرز کشی آگاهانه بین هویت اسلامی و غرب تبدیل گشته است» پس از این گونه مباحث بود که سروش12 بهمن 1374 سر از تیتر صفحه اول روزنامه ی گاردین در آورد، این روزنامه ی انگلیسی گزارش رابین رایت را اینگونه منتشر کرد: « لوتر ایرانی پایه های اسلام را به لرزه در آورده است». تمرکز روی دوبخش اصلی مطروحه توسط فوکویاما در بحث های روشن فکران کاملاً مشخص بود سروش مدعی شد که کسی نمی تواند به عنوان متکلم یا فقیه ادعای فهم حقیقت شریعت را بکند و تجربه ی غرب مدرن در مواجهه با الهیات مسیحی نشان داده که دانستن معنای وحی برای انسان ممکن نیست. در ادامه ی این حرکت همه جانبه بود که مجید تهرانیان از رابطان برجسته ی سازمان سیا صریحاً گفت: «من فکر میکنم اگر طرز تفکر سروش گسترش بیابد، رفته رفته مسئله ولایت فقیه مورد تجدید نظرهای جدیدی قرار خواهد گرفت و نتایج سیاسی مهمی در پی خواهد داشت». پس شنیدن به کرات این جمله از ریس جمهور دوره ی اصلاحات جای تعجب ندارد که: «برای این که بتوانیم بمانیم و پیشرفت کنیم، راهی جز راه غرب نداریم و راه غرب یعنی پذیرش خرد غربی» این گونه شد تا یورگن هابرماس در 21 اردیبهشت 1381 به میزبانی عطا الله مهاجرانی از آلمان به ایران آمد. هابرماس به غیر از مأموریتهایی مثل رایزنی برای آزادی سیامک پورزند (جاسوس دستگیر شده سازمان سیا) و یا ایجاد کانال های تماس با خانواده های زندانیان امنیتی ماموریت بزرگ دیگری را نیز دنبال می کرد و آن معرفی جانشینی به جای عبد الکریم سروش برای بسط “علوم انسانی سکولار” بود، اینگونه شد تا هابرماس از محمد مجتهد شبستری به عنوان گزینه ی مقبول غربی ها رو نمایی کرد. تقابل سید محمد خاتمی با نظریه های بنیادین امام خمینی و هواداریش از انگاره های دینی یورگن هابرماس ملاقات این دو را در نظر اصلاح طلبان جذابتر میساخت؛ برای همین عطا الله مهاجرانی در آخرین روز سفر هابرماس به ایران برنامه ملاقات خصوصی ریس جمهور با وی را در منزل محسن کدیور ریخت. در 26 اردیبهشت 1381 هابرماس به محله ی قیطریه رفت تا دیداری خصوصی با سعید حجاریان، محمد مجتهد شبستری، علیرضا بهشتی عطا الله مهاجرانی و... داشته باشد. فیلسوف آلمانی در ابتدای دیدار بدون مقدمه از میزبانان خود پرسید که” برای استقرار سکولاریسم ، اصلاح طلبان تا کجا پیش خواهند رفت؟ و با تاکید گفت: “ مخالفت شما با ادغام دین و دولت تا چه حدی جدیست؟ ” پس از انتخاب مجتهد شبستری به جای سروش فعالیت های وی به گونه ای گسترده تر از قبل شکل گرفت تا جایی که وی در سال 1385 تصمیم گرفت از سلک روحانیت نیز جدا شود؛ یکی از آخرین اظهار نظرهای وی مربوط به اسفند 1387 و درست 4ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بود. وی در سخنانی در دانشگاه صنعتی اصفهان گفت: “ پیامبر وظیفه شان دعوت مردم به سمت خدا بوده و در همین وظیفه ی خود عصمت داشته اند”. وی در ادامه تصریح کرد: ” اما از نظر انجام گناهان نمی توان عصمت برایشان در نظر گرفت، این نشان می دهد در خلوت خود دچار گناهان بسیاری شده اند”. این جنس بحث ها بسیار بسیار بیشتر از آنیست که شرم اجازه ی انتشارش را در این مقاله بدهد آنان در هدف گیری تفکر مهدویت و ظهور منجی نیز تا به جایی پیش رفتند که نشریه ی دانشگاه امیرکبیر این چنین نگاشت: «در انتظار ظهور کسی نشسته ایم که مملکتمان را با نام او مزین کرده اند. این ها فقط مشتی اوهام و اسطوره است که در کاممان سرازیر کرده اند». به هر صورت پس از هدف گیری گفتمان ضد امپریالیستی حکومت شیعه، صهیونیسم جهانی مصمم به تعدیل آن به هر شکل شد که جریانات قبل و بعد از انتخابات 1388 هم یکی از آن برنامه ها بود. در وقایع قبل و بعد از انتخابات 88، شعارهای ساختار شکنانه و ضد دینی اگر چه هر بار توسط سران این جریان توجیه شد، امـا برگزاری همایشی در دانشگاه تهران ثابت کرد این دست شعارها نه احساسی و صرفاً متأثر از فضای خیابانی که برخاسته از نوعی نگرش تئوریک و قضاوت هتاکانه در خصوص جایگاه دین و گزاره های دینی است. اگر آغاجری دین را افیون توده ها و حکومت ها می نامید تا راهی به سوی پروتستانیسم اسلامی بگشاید، اگر سروش از قرائت های متکثر دم میزد تا هیچ چیز مطلق نماند، و اگر مجتهد شبستری از قرائت نبوی می گفت تا قرآن هم تخطئه شود و تجربه ی نبوی لقب بگیرد این بار اما همان خط در پس تئوریزه کردن دین سبز با پیامبری میر حسین موسوی (!!) بر آمد. تاختن به آن چه در این منظومه سنت کلیسایی دانسته می شود و مهر دگماتیسم زدن بر آن چه مرجعیت دینی بر آن حکم می کند، سر آغازی است که همواره در این خط سیر وجود داشته است. همایشی به نام “سبزها و دین” که در تالار ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بر گزار شد، تنها همایشی ساده نبود؛ رونمایی تازه ای بود از عمق تئوریکی که این بار نه به پشتوانه ی تندروها و افراطیون اصلاح طلب که به پشتوانه ی داعیه داران سابق خط امام دنبال می شد. اگر امام دین و سیاست را قابل تفکیک نمی دانست این افراد دینی را که اینچنین شکل بگیرد دین سیاه نامیدند. در این جلسه بود که دکتر محدثی از دین سیاه گفت و رسالت تبیین دین سبز را بر عهده گرفت. نتیجه ی این جلسه کاملاً مشخص است و تمام حرف ها تببین همان چیزیست که پیشتر شبستری در صفحه ی 18 “ نقدی بر قرائت رسمی از دین“ گفته بود: زندگی اجتماعی جدید که محور آن “ توسعه ی همه جانبه ی انسانی” است و مسلمانان نیز از اوایل قرن بیستم به اجبار تابع آن شده اند ،با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست. تمام بحثهای فوق مقدمه ای کوتاه بود از تلاشهای غرب برای القای ضرورت پروتستانیسم اسلامی. حال این سوال پیش میاید غرب از این پروژه به دنبال چه اهدافی است؟؟؟ یهود پس از پروتستانیسم و استحاله ی آن به صورت صهیونیسم مسحیی و ایجاد پایگاهی در سرزمین های اشغالی به دنبال ایجاد نبردی تمام عیار در آخر الزمان است که از آن با نام آرماگدون نام می برد. در این تعریف و با توجه به یکی از اصول اساسی صهیونیسم (برای بقا همیشه باید جنگید) ملتها در دو گروه کلی دشمن و دوست تقسیم بندی می شوند؛ همان طور که قبلاً نیز گفته شد تفکر حاکمیت شیعه با روح استکبار ستیزی تنها گفتمانیست که به صورت ذاتی با رویکرد غرب و نگرشش به جهان مخالف و دشمن است. صهیونیسم یهود و زاییده اش صهیونیسم مسیحی از این روست که به دنبال پروتستانیسم اسلامی است. اصلاح دینی در نگاه آنان یعنی خالی شدن این تفکر از محتوا به حدی که دیگر خطری برای آنان نباشد. این چنین است که تمرکز آنان به رعایت حقوق بشر در ایران و در عربستان دو شکل متفاوت دارد؛ با این که این دو کشور اسلامی هستند. این چنین است که سرکوب انقلابیون عربستان و بحرین و دفاع از مغرضان حکومت سوریه توجیه می شود. این گونه است که که در یک مسئله ی واحد، برخورد جامعه جهانی با آن متفاوت است. حال وقت آن رسیده است که سوالی را دوباره مطرح کنیم: آیا پروتستانیسم اسلامی عقلانی است؟