شهدای ایران shohadayeiran.com

شهید چمران برای آنکه مانع نفوذ دشمن به «حمیدیه» شود 350 تن از نیروهای ستاد جنگ‌های نامنظم را انتخاب کرد. مأموریت ما انهدام یک پل در حوالی جاده سوسنگرد بود.
برای دیدن تصویر بزرگتر روی تصویر کلیک نمایید

به گزارش گروه اجتماعی پایگاه خبری شهدای ایران؛جملات بالا بخشی از خاطرات «شعبان راشد» از رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم است. شهید دکتر مصطفی چمران برای او لقب «ابوعلی» را برگزیده بود چون بسیار قوی و درشت اندام بوده است.

وی درباره چگونگی‌آشنایی اش  با شهید چمران می‌گوید:قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و زمانی که آیت‌الله خلخالی در «بندر لنگه» تبعید بود با او آشنا شدم و رفت ‌وآمدهایی به منزل ایشان داشتم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همراهش برای انجام مأموریتی به دیدار شهید چمران به تهران آمدیم. آأیت‌الله خلخالی به چمران گفت: «این همان راشد است که به شما گفته بودم».

ویژگی‌های ظاهری و تعریف‌هایی که آیت‌الله خلخالی از من کرده بود باعث شد شهید چمران در همان روز و در نخستین دیدار به من پیشنهاد کند که به کردستان بروم. یکی از ویژگی‌های شهید چمران این بود که با یک بار دیدار با هرکسی می‌توانست ظرفیت او را بسنجد. من هم با اینکه آن زمان مشاور استاندار فارس و از همراهان آیت‌الله رحمانی شیرازی نماینده امام درشمال استان فارس بودم، پذیرفتم تا به کردستان بروم و مدتی در آنجا بودم.

در مدتی که همراه چمران بودم انواع تاکتیک‌های نظامی و نحوه شناخت فکر را به من آموزش داد. همیشه می‌گفت:‌ قبل از حمله باید دشمن را به خوبی شناخت. از همین رو به موضوع شناسایی دشمن بسیار اهمیت می‌داد. او که می‌دانست به دلیل کمبود تجهیزات نمی‌توانیم به صورت مستقیم در مقابل رژیم بعث عراق بایستیم، راهکار جنگ‌های چریکی را در پیش گرفته بود که بسیار مؤثر بود؛ به گونه‌ای که توانستیم در منطقه «طلائیه» که عراق قصد داشت از طریق آن منطقه و با استعداد چهار سپاه، از چهار محور به اهواز حمله کند، تنها با 13 تن از نیروهای ستاد جنگ‌های نامنظم جلوی آن را بگیریم. ما با وارد آوردن صدمات شدید به عقبه و پشتیبانی رزمی، سپاه دشمن را 70 کیلومتر به عقب‌نشینی وادار کردیم.

فکر می‌کنم عراق برای اولین بار در دی‌ماه سال 1359 مجبور شد از خاکریز استفاده کند تا مانع نفوذ آسان رزمندگان ستاد جنگ‌های نامنظم به مواضع خود شود. با این حال ماهیت ستاد جنگ‌های نامنظم این بود که در هر مکان و زمانی که می‌خواست، دشمن را غافلگیر می‌کرد.

معمولا در ارتش‌های جهان مرسوم است که می‌گویند «بکش تا زنده بمانی» اما شهید چمران معتقد بود که «زنده بمان تا دشمن را بکشی». به دنبال این موضوع شهید چمران شرایط را به خوبی فرماندهی و مدیریت می‌کرد تا بیشترین ضربه و تلفات به دشمن وارد کند و کمترین تلفات را داشته باشد. او علاوه بر اینکه از طرح‌ها و نقشه‌های عملیاتی یا عکس‌های هوایی بهره می‌برد اما بارها خودش یا من، یا برخی نیروهای دیگر با لباس‌ مبدل به شناسایی در داخل خاک عراق می‌رفتیم تا از موقعیت مواضع دشمن اطمینان کامل حاصل کنیم.

یادم می‌آید یک بار که به همراه چمران از منطقه‌ای به مقر خود بازمی‌گشتیم خواستم از جاده‌ای فرعی رانندگی کنم تا عراقی‌ها متوجه نشوند اما چمران مخالفت کرد و خواست تا از جاده اصلی برویم تا دشمن را به خود سرگرم کنیم. به او گفتم «ما را هدف می‌گیرند» اما او براساس آیه‌ای از قرآن خاطرنشان کرد: «هر گلوله مأموریتی دارد. اگر خواسته خدا این باشد که امروز شهید شویم مورد اصابت گلوله قرار خواهیم گرفت.» اما خدا را شکر این چنین نشد اگرچه به بدنه خودرو گلوله اصابت کرده بود اما به سلامت برگشتیم.

بار دیگر نیز که عراقی‌ها قصد داشتند اهواز را تصرف کنند شهید چمران 150 نفر از اعضای ستاد جنگ‌های نامنظم را انتخاب کرد که برای مقابله با دشمن و انهدام یک پل در حوالی جاده سوسنگرد مانع پیشروی عراقی‌ها بشویم. اوایل شب با چند رأس قاطر و شتر که مقدار زیادی مواد انفجاری «TNT» را با خود حمل می‌کردند به راه افتادیم. بعد از چند ساعت پیاده‌روی باران بارید و خاک تبدیل به «گل» چسبنده شد . چند رأس قاطر نتوانست حرکت کند. راه رفتن خودمان هم بسیار مشکل شده بود. برای آنکه دشمن ما را محاصره نکند به جنگل «مورد» رفتیم. در آنجا دشمن به سختی ما را می‌دید. اما با همه این تلاش‌ها دشمن ما را به محاصره کامل خود در آورد.

تمام مهمات ما به خاطر «نم» عملا از کار افتاده بودند. بی‌سیم هم مشکل پیدا کرده بود. حوالی ظهر روز بعد موفق شدیم با شهید چمران تماس بگیریم. او در اولین تماس از من پرسید: «بچه‌ها وضو دارند؟» و بعد توصیه کرد که نماز بخوانید. در تماس بعد از ما خواست که هیچ یک به اسارت عراقی‌ها درنیاییم ما نیز از شهادت باکی نداشتیم و از اسارت می‌گریختیم. در سومین تماس با لحنی خاص چند سوال را تکرار کرد.

او با وجود اینکه خودش این مأموریت را به ما محول کرده بود پرسید «چه کسی به شما گفته به آنجا بروید؟ به خاطر که آنجایید؟» من ناخواسته جواب دادم: «به خاطر خدا!». همین باعث شد که روحیه ما بیشتر شود. در همین زمان به دلیل بارش باران هوای منطقه کمی مه آلود شده و بهترین فرصت برای گریختن از حلقه محاصره برای ما فراهم شد چون که دشمن محدودیت دید داشت. بنابراین به سمت دشمن یورش بردیم. در این حمله چند نفر از بچه‌های ستاد جنگ‌های نامنظم شهید شدند.

در این حمله، یکی از رزمنده‌های مجروح به سمت یکی از تانک‌ها دوید و نارنجکی را به داخل اتاقک راننده آن انداخت. خوشبختانه این تانک مواد منجره زیادی به همرا داشت و انفجار مهیبی بوقوع پیوست و همین دشمن را ترساند و ما توانستیم از محاصره فرار کنیم.

منبع:ایسنا

نظر شما
(ضروری نیست)
(ضروری نیست)
آخرین اخبار